ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از دیجیاتو انتخاب کنید.

واقعا راضی‌ام
اصلا راضی نیستم
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر دیجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

ویجیاتو - بازی

چرا بازی Deus Ex: Human Revolution آنطور که به یاد می آوریم فوق العاده نیست

هر گیمری یک بازی دارد که تجربه آن برای نخستین بار را به خوبی به یاد می آورد. برای نگارنده این مطلب، بازی Deus Ex: Human Revolution یکی از همین بازی ها بوده است. وقتی ...

شایان ضیایی
نوشته شده توسط شایان ضیایی | ۱ شهریور ۱۳۹۵ | ۲۳:۳۰

هر گیمری یک بازی دارد که تجربه آن برای نخستین بار را به خوبی به یاد می آورد. برای نگارنده این مطلب، بازی Deus Ex: Human Revolution یکی از همین بازی ها بوده است. وقتی به عقب نگاه کنیم، انتخاب چنین عنوانی اندکی عجیب به نظر می رسد اما Human Revolution نوعی تجربه خارق العاده به ارمغان می آورد که مشابه آن را زیاد ندیده ایم.

در حالی که کمتر از یک روز تا عرضه نسخه جدید سری بازی Deus Ex، تحت عنوان Mankind Divided باقی مانده، بر آن شدیم تا یکبار دیگر Human Revolution را از نو تجربه کنیم؛ اما نکته جالب اینجاست که این نسخه از سری Deus Ex ظاهراً آنقدرها هم انقلابی نبوده و مشکلات خاص خود را داشته. بنابراین برای آنکه بتوانیم انتظارات خود از Mankind Divided را در حد معقولی نگه داریم شاید بد نباشد یکبار دیگر به تجزیه و تحلیل Human Revolution پرداخته و ببینیم آیا این بازی ارزش موج هیجانی که به راه انداخت را داشته است یا خیر.

در نگاه اول فوق العاده به نظر می رسد و جهانی درگیرکننده دارد

deus-ex-human-revolution-2-1920x1080

در ظاهر، Human Revolution یک بازی کلان بودجه تمام عیار است که نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارد. اتمسفر همیشه امری حیاتی برای یک بازی عالی به حساب می آید و اتمسفر Human Revolution هم به لطف یکی از بهترین ساندترک های تاریخ بازی های ویدیویی، حرف های بسیار برای گفتن دارد. آهنگساز بازی، مایکل مک کان به قدری در کار خود تبحر داشت که بعد از معرفی نسخه جدید و اعلام بازگشت وی در نقش موزیسین Mankind Divided، گیمرها حسابی به وجد آمدند.

نکته مهم دیگر، انتخاب هایی است که در اختیار گیمر قرار می گیرد. Deus Ex به خوبی از سلایق متفاوت گیمرها پشتیبانی می کند و دست بازیکن تقریباً برای انجام هرکاری باز است. آیا دلتان می خواهد با کشتن تمام دشمنان در نقشه ماموریت را به اتمام برسانید؟ مشکلی نیست، Deus Ex از شما پشتیبانی می کند. ترجیح می دهید با یک انفجار حواس دشمنان را پرت کرده و به تبع آن، دشمنان را به صورت تن به تن از پای درآورید؟ مسئله ای نیست.

یا شاید هم دلتان بخواهد که راهتان را با هک کردن سیستم ها امنیتی باز کنید؟ لحظه ای هم تردید نکنید. اما اگر دلتان بخواهد همچون یک نینجا هم عمل کنید موردی وجود ندارد و می توانید با استفاده از قابلیت های مختلف و عوامل محیطی، به مخفی کارانه ترین شکل ممکن در گیم پلی پیشروی کنید.

Human Revolution در حوزه های دیگر هم به موفقیت رسیده؛ به نظر می رسد همه شخصیت ها پیش زمینه خاص خود را دارند و داستان هم به شکلی غافلگیرکننده به خوبی روایت می شود. در اکثر بازی های بزرگ نقش آفرینی دهه های اخیر، شخصیت ها حالتی دانش نامه-گونه دارند؛ روی یک دیالوگ کلیک می کنید و جوابی خاص دریافت می کنید.

1229277464175640679

با این حال سیستم مکالمه منحصر به فرد Human Revolution به شکلی دنبال می شود که احساس یک مکالمه واقعی را به گیمر القا می کند. بنابراین به جای انتخاب گزینه هایی که با کلمات کوتاه و مختصر مشخص شده اند، گیمر ترغیب می شود تا درباره شخصیتی که با وی در حال صحبت است تفکر کرده و بهترین روش مذاکره با آنها را انتخاب کند.

برای مثال، با برخی از کاراکترها باید به شکلی تملق آمیز صحبت کرد و با برخی دیگر به شکلی سختگیرانه. تعداد محدودی از آن ها هم با منطق توجیح می شوند و این مسئله به همین شکل ادامه می یابد. در واقع تشخیص حالات چهره شخصیت ها و تشخیص بهترین مکالمه ممکن برای راضی نمودن آنها، امری حیاتی محسوب می شود.

استودیوی Team Bondi با ساخت بازی L.A. Noire سعی داشت چنین سیستمی را به شکلی پیشرفته تر پیاده کند و بیشتر شهرتش را مدیون سکانس های بازجویی خود است. اما Human Revolution این سیستم را بسیار بهتر از L.A. Noire پیاده کرده. تنها می توان امیدوار بود که استودیوهای شهیری مثل Bioware و CD Projekt RED به Human Revolution نگاه کرده و در آینده بیشتر از آن الهام گیرند.

اگرچه طراحی هنری بازی واقعا فوق العاده از آب درآمده، نقشه ها گاهی مواقع بسیار کوچک هستند و گاه بسیار پیچیده. سیستم مبارزه هم نیاز به یک بازبینی اساسی داشته. هوش مصنوعی واقعاً ضعیف است. میکس صدا در حد ناامیدکننده ای ظاهر شده که تاثیر منفی آن را نیز می توان در بخش مخفی کاری بازی دید. برخی از قسمت های داستان سرایی هم آنقدرها عالی نیستند. به بیان واضح تر، Human Revolution از همان مشکلاتی رایجی رنج می برد که دیگر بازی های ویدیویی به آن دچار هستند.

در مجموع، Human Revolution در داستان سرایی خوب است، اتمسفری عالی دارد، از گیم پلی فوق العاده ای بهره می برد و آزادی عمل بی نظیری در اختیار گیمر قرار می دهد؛ با این همه هیچ چیز جدیدی برای ارائه ندارد که علل آن را در ادامه مقاله به شکلی عمیق تر بررسی می کنیم.

انتخاب های زیادی در اختیارتان می گذارد اما می خواهد که گیم پلی را به شکلی مشخص دنبال کنید

steamworkshop_webupload_previewfile_125478425_preview

تیم تبلیغاتی Human Revolution مانور زیادی روی انتخاب های گیمر می داد. در واقع انتخاب های گوناگون یکی از المان هایی است که Deus Ex به خاطر آن شناخته می شد. حتی در نسخه های ابتدایی می توانستید قابلیت شنای شخصیت را بهبود دهید که تمام گیمرها به شکلی متفق القول آن را بی فایده می دانند.

با این همه، نمی توان با اطمینان گفت که وجه تمایز Human Revolution هم با بازی های مشابه اش، انتخاب هایی است که در اختیار گیمر می گذارد. اگر از مردم بپرسید که Human Revolution دقیقاً چه سبکی را دنبال می کند، اکثر آنها به شما خواهند گفت که یک «بازی مخفی کارانه» است. Human Revolution راه های متعددی برای پیشبرد گیم پلی در اختیارتان می گذارد اما بدون شک از شما می خواهد که کار را به صورت مخفی کارانه دنبال کنید.

شاید بتوان گفت که Human Revolution می خواهد یک بازی نقش آفرینی مخفی کارانه باشد. مانند بسیاری از بازی های امروزی، Human Revolution هم به ازای هر کاری که از سوی گیمر انجام شود، امتیاز تجربه ای به او می دهد. در واقع ذهن انسان به شکلی عجیب عاشق دریافت پاداش به ازای انجام کارهای مختلف است و Human Revolution هم با آغوشی باز این حس را تقویت می کند.

در Human Revolution گیمر به تجهیزاتی پیشرفته دسترسی دارد که در واقع اندام رباتیک آدام جنسن، شخصیت اصلی بازی هستند. ماهیتی که برای امتیازات تجربه گیم پلی تعریف شده آن است که گیمر با استفاده از امتیازات، مهارت بیشتری در استفاده از این تجهیزات می باید. و حال یکی از بهترین راه ها برای کسب تجربه چیست؟ خزیدن در کانال های تهویه هوا.

1229277464326957415

در واقع ظاهراً کشف هواکش ها بهترین راه برای انطباق بدن با قابلیت های مکانیکی جدیدی است که به آن افزوده شده. راه فوق العاده دیگر هم هک کردن کامپیوترها با هدف از کار انداختن سیستم های امنیتی است؛ چرا که هرکسی می داند با هک کردن، می توان در استفاده از اندام سایبرنتیک مهارت یافت.

ماهرانه ترین روشی که می توانید در گیم پلی به کار ببندید، مبارزه با دشمنان است که کمترین پاداش را با خود به همراه می آورد. گیمری که راهش را در Human Revolution با تیراندازی و نابود کردن دشمنان باز کند در نهایت قابلیت های به مراتب کمتری نسبت به کسی دارد که همواره به دنبال کشف کانال های تهویه هوا بوده و هیچکس را نکشته است. در حالی که بازی دائماً می گوید دست تان در گیم پلی باز است، بدیهی است که سازندگان متود خاصی را برای پیشبرد گیم پلی ترجیح می داده اند و آن چیزی نیست جز سبک مخفی کاری و بدون کشتن هیچ دشمنی.

اکثر گزینه های پیشروی بازیکن، وسیله ای برای پیشبرد گیم پلی به صورت مخفیانه هستند؛ شما می توانید فلان جعبه سنگین را جا به جا کنید تا به کانال تهویه هوا دسترسی یابید، یا فلان دوربین را هک و خاموش کنید تا به راحتی از کنار دشمنان رد شوید. به بیان واضح، Human Revolution شباهت کمتری به دنباله ای بر سری دئوس اکس یافته و بیشتر شبیه به اسپین آفی است که روی روش های مخفی کارانه تمرکز دارد.

شاید عجیب به نظر رسد اما این نقطه ضعف بازی در تمرکز روی مخفی کاری، یکی از بزرگترین نقاط قوت آن هم هست.

از گیمر می خواهد تا توجه ای ویژه به محیط داشته باشد

deus-ex-human-revolution-laser-shootout

طی سال های اخیر، موفق ترین بازی های ویدیویی آنهایی بوده اند که گیمر را به توجه به جهان اطرافش ترغیب می کردند. برای مثال، یکی از نکاتی که سبب می شود گیمرها از تجربه عنوانی چون Bloodborne لذت ببرند، نه سیستم مبارزه آن است و نه طراحی هنری اش؛ بلکه آشنا شدن با بخش های مختلف محیط آن است که در طولانی مدت، جذاب می نماید.

در عناوینی مثل Call of Duty که دشمنان به معنای واقعی کلمه در مقابل گیمر قرار دارند و تنها باید منتظر ماند تا از کاور خارج شده و به آن ها تیراندازی کرد، نیازی به فکر کردن درباره نقشه بازی نیست. اما در Bloodborne، فکر کردن به نقشه و شناخت مسیرهای مختلف، 90 درصد کاری است که گیمر انجام می دهد. بازی های شاهکاری مثل Alien: Isolation و S.T.A.L.K.E.R: Shadow of Chernobyl هم در رده چنین عناوینی قرار می گیرند.

توجه قائل شدن به جهان پیرامون، یکی از ویژگی های ذاتی ژانرهایی خاص مانند پلتفرمینگ، ترسناک و البته مخفی کاری است. بازی های مخفی کاری در هسته خود، نوعی پازل محیطی هستند. گیمر باید از نقطه الف بدون دیده شدن به نقطه ب برود. برای حل این پازل، بازیکن باید به خوبی با محیط آشنا شود و از آن به نفع خود استفاده کند.

این مسئله سبب می شود تا تجربه ای عمیق تر در اختیار گیمر قرار گرفته و همه چیز صرفاً به فشار دکمه ای برای تیراندازی محدود نمی شود؛ در واقع لازم است گیمر به بخشی از جهان بازی تبدیل شود و در این صورت، خود را غرق شده در آن می یابد.

اما Human Revolution این ویژگی را تا چند سطح بالاتر می برد و راه های متعددی برای پیشرفت مخفیانه در نظر گرفته است. اینکه توسعه دهندگان می خواسته اند گیمر چطور بازی را پیش ببرد یک بحث است، اما بحث دیگر آن است که احتمالاتی متعدد با شانس های برابر وجود دارد. کلید موفقیت Human Revolution، تعدد احتمالاتش است که گیمر را ترغیب می کند تا به جزییات توجه داشته باشد. اولین راه حل لزوماً بهترین راه حل نیست و باید جهان را از نزدیک مشاهده کرد.

54818396ab06e

در عین حال، استفاده از امتیازات تجربه هم سبب می شود تا گیمر توجه بیشتری به محیط نشان دهد. در هر صورت، اگر گیمر صرفاً با خزیدن در کانال های هوا امتیاز دریافت کند، طبیعتاً به دنبال یافتن تمام کانال ها خواهد بود تا به امتیازی بی دردسر و آسان دست یابد. با این همه، این مسئله نیز خود مشکلات خاصی به همراه داشته که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد.

علاوه بر این، Human Revolution از Inventory (یا همان کوله پشتی شامل آیتم های مختلف) نیز برای ترغیب به گشت و گذار استفاده می کند. به عنوان مثال، برای نامرئی شدن نیازمند انرژی هستید و به همین جهت، باید دنبال آیتم هایی شبیه به باتری بود تا امکان نامرئی شدن مهیا گردد.

سیستم سلامتی هم به گونه ای است که شما را به حمل بسته کمک های اولیه مجبور می کند و خبری از ریجنریت شدن خودکار نوار سلامتی نیست، بنابراین باید حواستان به آیتم های افزایش دهنده سلامتی هم باشد. همین مسئله در رابطه با ویروس های لازم برای هک کردن نیز مصداق دارد. پس گیمر نه تنها برای یافتن راه های مختلف با محیط تعامل دارد، بلکه منابع لازم برای پیشبرد گیم پلی از طریق این راه ها نیز دلیلی برای تعامل با محیط هستند.

در مجموع Human Revolution از آن جهت به موفقیت رسیده که علاوه بر ترغیب گیمر به تلاش و دقت بیشتر، به وی کمک می کند تا بیش از پیش درگیر گیم پلی شود. شاید تبلیغات Human Revolution آن را عنوانی با انتخاب های مختلف معرفی کرده باشند، اما در ذات خود عنوانی مخفی کارانه با انتخاب های مرتبط با این روش بازی است.

متاسفانه، در این میان یک مشکل وجود دارد.

تغییر دوربین به حالت سوم شخص گیم پلی را تضعیف کرده است

DXHR_screenshot_Adamstealthcover

هرچه بیشتر Human Revolution را بازی کنید، بیشتر این احساس را خواهید داشت که دستیابی به لحظات پر زد و خورد به شکلی اتفاقی در آن حاصل شده است. Human Revolution به نظر عنوانی می رسد که از دیگر بازی های محبوب تقلید کرده و هیچکس به دلیل اهمیت المان های تقلیدی خود پی نبرده است. چنین مشکلی در بازی دیگر Eidos Montreal، یعنی Thief هم به چشم می خورد.

اگر بزرگترین نقطه قوت Human Revolution غرق کردن گیمر در تجربه عمیق گیم پلی باشد، بزرگترین ضعف آن در المان های طراحی نمایان می شود که به کلی تجربه گیمر را نابود می کند.

در مقام مثال، بازی به صورت معمول از دید اول شخص استفاده می کند. یکی از دلایلی که زاویه دید اول شخص امروزه محبوبیت زیادی یافته، قرار دادن بازیکن در نقش کاراکتر و دنبال کردن بازی از دید وی است. اما وقتی پرسپکتیو، دائماً در یک بازی تغییر کند، ذهنیت بازیکن هم دچار تغییر می گردد. غرق شدن در دنیای عنوانی که یک لحظه شما را در نقش شخصیت اصلی قرار می دهد و لحظه ای دیگر، وی را از زاویه ای خارجی در حال انجام کارهای مختلف مشاهده می کنید، سخت است.

تصور کنید بازی هایی مثل Amnesia یا Alien: Isolation دائماً تغییر زاویه دوربین دهند. حتی نیازی به گفتن نیست که در این صورت تجربه ای ناخوشایند پدید می آید و تجربه غایی به گیمر القا نمی شود. این بازی ها تنها زمانی به موفقیت می رسند که گیمر احساس کند تمام اتفاقات در حال وقوع برای خود وی هستند. القای چنین حسی هنگامی که شما شخصیت را مشاهده کنید طبیعتاً سخت تر می شود. مطمئناً تماشای یک شخص هنگام کارهای محیرالعقول واقعاً باحال است اما باحال تر نخواهد بود اگر تمام این کارها را خودتان انجام دهید؟

برخی از مردم می گویند که با دوربین سوم شخص، بیشتر درگیر فضای بازی می شوند که تا حدودی منطقی به نظر می رسد؛ زیرا برخی از مردم صرفاً با استفاده از قوه دیداری قادر به درک جایگاه خود در فضا و زمان نیستند. با این حال، علت دیگری هم برای استفاده از زاویه دید اول شخص وجود دارد. وقتی یک بازیساز از دوربین سوم شخص استفاده کند، گیمرها تمرکز کمتری روی محیط خواهند داشت و بیشتر به شخصیت اصلی توجه می کنند؛ یعنی کاراکتر به مرکز توجه دوربین تبدیل می شود.

deus-ex-human-revolution-laser-shootout

تمرکز دوربین اول شخص Human Revolution روی محیط، یکی از نقاط قوت آن برشمرده می شود. اما معطوف کردن تمرکز در پاره از مواقع روی آدام جنسن دقیقاً در نقطه مقابل این مسئله قرار می گیرد. می توان حدس زد که استفاده از دوربین سوم شخص در Human Revolution به تقلید از بازی مخفی کاری مطرح تاریخ بازی های ویدیویی، مثل Metal Gear Solid ،Hitman و Spinter Cell بوده است.

اما حقیقت امر آن است که دید اول شخص در بازی هایی مانند Thief (نسخه The Dark Project آن و نه بازی ضعیفی که در Eidos در سال 2014 عرضه کرد) بسیار زیبا از آب درآمده. شکی هم نیست که موفقیت عظیم Alien: Isolation ناشی از استفاده درستش از دید اول شخص بوده است.

یکی از بزرگترین نقاط ضعف بازی های سوم شخص مخفیانه این است که از بار مخفی کاری در آنها کاسته می شود و همه چیز به جا به جایی درست در محیط محدود می شود. منظور این است که در چنین بازی های، دیگر نمی توان با دقت در پشت کاورها حرکت کرد و بعد به آرامی از پشت آنها دشمنان را مشاهده نمود. اما در همین حال، همه چیز در بازی های مخفی کارانه اول شخص، درباره خط دید است و چون گیمر مجبور می شود تا به جای دید، روی قوه شنوایی تمرکز بیشتری داشته باشد، تجربه ای باورپذیرتر و عمیق تر فراهم می آید.

انسان ها به شکلی ذاتی، روی قوه دیداری خود اتکای بیشتری دارند، اما اگر واقعاً به صدای جهان پیرامون خود گوش بسپارید، بیش از پیش در آن غرق می شوید. پس اگر مجبور باشید که به جای مشاهده افراد، از روی صدای پایشان محل حرکت آنها را تشخیص دهید، ارتباط بهتری با جهان برقرار خواهید کرد. بنابراین رویکرد مخفی کارانه سوم شخص و کاور-محور Human Revolution در ارائه آنچه مد نظر سازندگان بوده شکست خورده؛ آن هم در حالی که زاویه اول شخص می توانست به یاری اش بیاید.

البته حتی اگر Human Revolution در تمام اوقات هم به شکل اول شخص دنبال می شد، باز هم با یک مشکل مواجه بودیم؛ صداگذاری. درست مثل نسخه ریبوت بازی Thief، بسیاری از اوقات صدای دشمنان به گونه ای است که انگار در کنارتان قرار دارند و در دیگر اوقات، انگار در فاصله ای بسیار دور. وقتی با اولین باس فایت نسخه Director's Cut بازی Human Revolution مبارزه کنید، مطمئناً از این مسئله تعجب خواهید کرد که چرا با وجود حرکت در محیط، صدای وی دائماً از نقطه ای مشخص به گوش می رسد.

دشمنان بسیار احمق هستند

20160822211019_1-w600-h600

مشکل بزرگ دیگر Human Revolution، هوش مصنوعی است. در یک بازی مخفی کاری، هوش مصنوعی قرار است با عملکرد جذاب و داینامیک خود، شما را به توجه به محیط وادار کند؛ در واقع، هوش مصنوعی یکی از بزرگترین نکات طراحی بازی برشمرده می شود.

در حالی که گفته می شد هوش مصنوعی بازی «به پاسداری ادامه می دهد تا زمانی که زنگ خطر به صدا در آید و سپس، بسته به نوع خطر، وارد مبارزه می شود»، حقیقت ماجرا آن است که تمام انتخاب های Human Revolution، عملاً به رفتار یکسان هوش مصنوعی منجر خواهند شد. پس گیمر به جای آنکه درباره انتخاب هایش بسته به وضعیت تفکر کند، صرفاً تجربه ای «بازی-گونه» (از منظر سرگرم کنندگی آن) کسب می کند و احساس نمی کند در وضعیتی خطرناک گیر افتاده که باید از آن جان سالم به در ببرد.

بیایید چند دقیقه به ماهیت داینامیک دشمنان بازی Alien:Isolation فکر کنیم که در کنار طراحی مراحل، نوعی اتمسفر منحصر به فرد، درگیرکننده و تنش زا پدید آورده است. درست است که نواقص خاص خود را دارد اما به شکلی ساخته شده تا حس خاصی را در دل گیمر پدید آورد. Human Revolution از نبود چنین اتمسفری رنج می برد. هوش مصنوعی پویای Alien: Isolation، سبب می شود تا گیمر با محیط آشنا شده و به بخشی از آن تبدیل شود و صرفاً نمی توان در محیط چرخید و هرچیزی را کشف کرد.

اما هنوز از تجربه اش خوشحالیم

Deus-Ex-Human-Revolution-1 copy

Deus Ex: Human Revolution تجربه ای گیرا به همراه می آورد چون در محیطی انعطاف پذیر و درگیرکننده به وقوع می پیوندد که راه های زیادی برای پیشروی در آن وجود دارد. بازی با استفاده از امتیازهای تجربه، گیمر را به تعامل با محیط ترغیب می کند که به تبع آن، می توان به ابزارهای بیشتری دسترسی داشت که آنها نیز خود امتیازات بیشتری به ارمغان می آورند.

مشکل اینجاست که اکثر تصمیمات اتخاذ شده در بخش طراحی، دقیقاً عکس این سیستم گیم پلی عمل کرده است؛ چه در حال صحبت درباره تغییر دوربین باشیم، چه صداگذاری، چه سیستم پاداش دادن برای «هرکاری» و چه هوش مصنوعی ضعیف.

می توان گفت Human Revolution از آن جهت شکست خورده که صرفاً به کپی برداری از دیگر بازی ها پرداخته و هیچوقت درک نکرده که سیستم های قرار گرفته در آنها، چه اهمیتی داشته اند. دئوس اکس همواره در تلاش بوده تا گیمر را جهانی باز قرار داده و به وی اجازه دهد هرطور که می خواهد عمل کند. Human Revolution در همین راستا از برخی مکانیک های دئوس اکس های پیشین تقلید کرده اما نتوانسته آنطور که باید و شاید پیاده شان کند. مشکل Human Revolution، سیستم های بدون روح آن است.

در بهترین حالت، سیستم های بازی موتورهایی هستند که در راستای نحوه تفکر و احساس گیمر پیش می روند. اما یک بازی مخفی کاری باید درگیرکننده و تنش زا باشد. Human Revolution شامل سیستم هایی است که به شکلی ناامیدانه باید با یکدیگر سازگار می بودند اما این اتفاق نیفتاده است. به نظر می رسد موفق آمیزترین سیستم های آن هم به شکلی اتفاقی به وجود آمده اند و هیچ هدف معینی پشت آنها نبوده است.

اما با تمام این تفاسیر، Human Revolution همچنان یکی از مورد علاقه ترین بازی های نگارنده مطلب به شمار می رود چون نشان می دهد یک بازی با وجود تمام نواقص خود، باز هم می تواند سرگرم کننده باشد. دنیای Human Revolution همیشه و هر زمان، گیمر را جذب می کند و همواره از تجربه مجددش هیجان زده می شویم.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (1 مورد)
  • Rdfd
    Rdfd | ۲ شهریور ۱۳۹۵

    والا تا جایی که ما یادمونه نسخه قبلشم که اکمد گفتن از نسخه قبلی بهتر نیست و فلا و اینا
    کلا مدتی شده گیمرا از همه چی ناراضن دیگه

مطالب پیشنهادی