فریتز هابر؛ مردی که یک جهان را سیر کرد و میلیونها نفر را به کام مرگ کشاند
در اواخر سده ۱۷۰۰ میلادی و اوایل ۱۸۰۰ میلادی، یک اقتصاددان شناختهشده به نام توماس مالتوس دست به یک پیشبینی شوم زد. او معتقد بود پیشرفت بشریت همواره محدود خواهد بود. به محض اینکه تولید ...
در اواخر سده ۱۷۰۰ میلادی و اوایل ۱۸۰۰ میلادی، یک اقتصاددان شناختهشده به نام توماس مالتوس دست به یک پیشبینی شوم زد. او معتقد بود پیشرفت بشریت همواره محدود خواهد بود. به محض اینکه تولید غذا افزایش پیدا کند، جمعیت هم مشابه آن افزایش خواهد یافت. وقتی جمعیت بیشتر شود، تولید غذا مجددا با کاهش روبهرو شده و جمعیت گرسنگی خواهد کشید. بنابراین جمعیت دوباره کاهش خواهد یافت.
او یک تئوری اقتصادی مطرح کرد که تحت عنوان قانون بازده نزولی شناخته میشود. در این تئوری آمده که مقادیر محدودی از منابع وجود دارد و بالاخره بازده به شکل ابتدایی خود باز خواهد گشت. برای مثال یک مزرعه را در نظر بگیرید. هرچه مزرعهداران بیشتری اضافه کنید، خروجی هم بیشتر میشود. در نهایت کار به جایی خواهد رسید که هرچقدر هم تعداد مزرعهداران بیشتر شود، تفاوتی در میزان محصول به دست آمده ایجاد نمیشود.
تئوریسینهای مدرن هم نظر چندان مساعدی نسبت به آینده نداشتند و میگفتند با افزایش جمعیت، گرسنگی تضمین شده خواهد بود. پاول ارلیش، یک زیستشناس در استنفورد طی سال ۱۹۶۸ کتابی مشهور به نام بمب جمعیت نوشت. اگر تابهحال عبارت ازدیاد جمعیت به گوشتان خورده، ارلیش بود که آن را اختراع کرد. او میگفت زمین قادر به تامین مقادیر مشخصی از غذا خواهد بود و بشریت محکوم به رویارویی با یک بحران است.
در زمان سفر کرده و به دوران کنونی میآییم. در بازه زمانی میان انتشار کتاب ارلیش و سال ۲۰۱۷ میلادی، جمعیت جهان از ۳.۵ میلیارد نفر به ۷.۵ میلیارد نفر رسید. در همین زمان، میانگین کالری مصرفی هر فرد در جهان از ۲۳۰۰ به ۳۰۰۰ کالری رسید. آمار وبسایت HumanProgress.net نشان میدهد که در سال ۲۰۱۷ و براساس ۱۷۳ کشوری که در آنها نظرسنجی شد، تنها دو کشور شهروندانی با کالری مصرفی کمتر از ۲۰۰۰ به ازای هر روز داشت.
بنابراین این افراد مستعد، کجای کار اشتباه کردند؟ آنها تکنولوژی را در نظر نگرفته بودند. به صورت خاص یک تکنولوژی: سنتز آمونیاک.
سنتز آمونیاک
مهمترین ابداعات قرن بیستم چه هستند؟ هواپیماها، انرژی اتمی، سفر به فضا، تلویزیون و کامپیوتر رایجترین پاسخها به این سوال است. ولی هیچ یک از این ابداعات تکنولوژیک به اندازه سنتز آمونیاک از عناصرش مهم نیستند. احتمالا جهان بدون مایکروسافت و سیانان شرایط بهتری را سپری میکرد و راکتورهای اتمی و شاتلهای فضایی برای سلامت نوع بشر ضروری نیستند. اما بدون دستیابی به فرایند هابر-بوش، جمعیت جهان نمیتوانست از ۱.۶ میلیارد نفر در قرن بیستم به ۷ میلیارد نفر کنونی برسد.
برای پرورش غذا، نیازمند نیترات خواهید بود و مقادیر محدودی از آن در طبیعت وجود دارد. چیزی که جستجو برای نیترات را خندهدار میکند اینست که نیتروژن ۸۰ درصد از اتمسفر ما را تشکیل داده. اما نیتروژن بسیار باثبات است و در اکثر وضعیتها، با هیچ ماده شیمیایی دیگری واکنش نشان نمیدهد. به بیان دیگر، ظاهرا هیچ راهی برای استخراج نیترات از هوای پیرامونمان وجود ندارد.
شیمیدانی به نام فریتز هابر این مشکل را در ماه جولای سال ۱۹۰۹ میلادی حل کرد و توانست از هوا، نیترات آمونیاک به دست آورد. او قادر به تولید جریانی ثابت از آمونیا از طریق خوراندن نیتروژن و هیدروژن به درون لولههایی فلزی و داغ بود که در آنها بر فراز یک کاتالیزگر فلزی تحت فشار ۱۰۰ اتمسفر قرار میگرفتند.
در مقالهای از واکلاو اسمیل، او توضیح میدهد که کارمندان شرکت شیمیایی و آلمانی BASF نگران بودند که با قرار دادن تجهیزات زیر چنین فشاری، یک فاجعه رخ دهد. مدیر آزمایشگاه گفته بود تحت فشار تنها ۷ اتمسفر، یک اتوکلاو به هوا پرتاب شده بود.
اما علیرغم نگرانی برخی، BASF به کار روی پروژه خود ادامه داد. کارل بوش که یک مهندس و فلزشناس بود این پروسه را به گونهای بهبود داد که قابل تجاریسازی باشد. تا سال ۱۹۱۲ میلادی، یک تاسیسات کامل در آلمان وجود داشت که میتوانست در عرض ۵ ساعت، بالغ بر یک تن آمونیاک تولید کند. تا سال ۱۹۱۴، همین تاسیسات قادر به تولید ۲۰ تن آمونیاک در هر روز بود.
نیتراتی که داشت تولید میشد یک کود فوقالعاده بود. با این همه، در نبود نیترات طبیعی، از همین ماده میشد برای تولید باروت و مواد منفجره نیاز استفاده کرد. تصمیم بر این شد که آلمان بیشترین بهره را از این نیتراتهای سنتز شده ببرد و یکی از موانعی که بریتانیا در جریان جنگ جهانی پیش پایش گذاشته بود را کنار بزند تا در جنگ موفقتر باشد.
اما علیرغم ادامه یافتن جنگ و استفاده از این تکنولوژی در جریان آن، یک اتفاق مهم در جهان افتاده بود. کاری انجام شده بود که پیشتر به نظر غیر ممکن میرسید. بشریت میتوانست با استفاده از فرایند هابر-بوش، از درون هوای پیرامونمان کود استخراج کند. فریتز هابر به خاطر این کشف، جایزه نوبل سال ۱۹۱۸ میلادی را برد.
مزایای استفاده از این پروسه
بنابر یک مقاله در که بیبیسی منتشر شده، جهان در آن زمان و با تکنیکهایی که در اختیار داشت تنها قادر به پشتیبانی از ۴ میلیارد نفر بود. به محض اینکه استفاده از فرایند هابر-بوش برای ساخت کود به شکل گسترده مورد استفاده قرار گرفت، جمعیت انسانها سر به فلک کشید. جمعیت کنونی جهان بیشتر از ۷ میلیارد نفر است و روز به روز بیشتر هم میشود.
اکثر مردم جهان از غذایی تغذیه میکنند که به کمک ابداع هابر و بوش تهیه شده است. مواد غذایی حالا در مناطقی رشد میکنند که پیشتر امکان کاشت و برداشتنشان در آنها نبود. سازمان ملل متحد نیز میگوید که علیرغم افزایش جمعیت جهان، تعداد افرادی که در جهان گرسنه میمانند رو به کاهش است.
به احتمال بسیار فراوان، غذایی که شما روزانه مصرف میکنید با کودهای به دست آمده از همین فرایند رشد داده شده. بنابراین یک مقاله در نشریه Popular Science، بالغ بر ۵۰ درصد از نیتروژن موجود در بدن ما از فراین هابر-بوش به دست آمده است.
با تمام این عجایبی که در اینجا لیست کردیم، احتمالا به این فکر افتادهاید که فریتز هابر باید شخصیتی به مراتب شناختهشدهتر در سطح جهانی میبود. با این همه علیرغم تلاشهایش در راستای سیر کردن میلیاردها نفر، زندگی او یک جنبه تاریک هم دارد. برخی از ابداعات دیگر او به مرگ میلیونها نفر منجر شدهاند.
ابداعات مرگبار
گذشته از ابداعاتی که از آنها برای تولید باروت و مواد منفجره استفاده میشد، فریتز هابر میخواست بیش از پیش به کشور خود کمک کند. او ایدهای در ذهن داشت که میتوانست باعث پیروی آلمان در جنگ جهانی نخست شود. او متوجه شد که به کمک علم و دانش، قادر به استخراج چیزهای بیشتری نسبت به کود و باروت از هوای پیرامونمان است، با علم میشود خود مرگ را تولید کرد.
هابر آزمون و خطاهایی با گاز کلرین کرده و پی برده بود که این گاز میتواند قاتلی بیرحم باشد. او در واقع در برخی از آزمایشهای خود به اشتباه چند سرباز آلمانی را به کشتن داده بود. او باید ارتش آلمان را مجاب به استفاده از سلاح خود میکرد. اما بسیاری از ژنرالهای ارتش اعتقاد داشتند که سلاحهای شیمیایی منزجرکنندهاند.
او در نهایت توانست ارتش را به استفاده از ابتکارش مجاب کند. به عنوان مدیر انستیتو شیمی-فیزیک کایزر ویلهلم، هابر تمام آزمایشگاه خود را به خدمت ارتش آلمان درآورد. در روز ۲۲ آپریل سال ۱۹۱۵، تصمیم بر این بود که ۱۶۸ تن گاز کلرین از طریق ۶۰۰۰ محفظه در بلژیک منتشر شود.
دیوار زرد رنگ کاز کلرین، سنگرهای فرانسوی را در هم کوبید. یک سرباز که از این اتفاق جان سالم به در برده بود، تجربه گاز کلرین را شبیه به غرق شدن در زمینی خشک توصیف میکرد. ابر گاز کلرین نزدیک به ۱۰ هزار سرباز را در خود بلعید و نیمی از آنها در دم کشته شدند. بعد از آن، ۲۰۰۰ نفر به اسارت آلمان درآمدند. این گاز به صورت مداوم در بلژیک استفاده میشد و تلفات متحدین تا دو برابر بیشتر از آلمانها بود.
فریتز هابر به خاطر این کار خود به مقام کاپیتانی رسید. همسرش، که او نیز شیمیدان بود، از ابداعات هابر وحشت کرد و خودش را با سلاح شخصی شوهرش کشت. با این همه، هیچکدام از این اتفاقها هابر را از پای در نیاورد. آزمایشگاه زیر نظر هابر در نهایت به سراغ گاز خردل رفت و میخواست سر از این در بیاورد که چطور میتوان از گاز خردل در توپخانه ارتش استفاده کرد.
وقتی آلمانیها از گازهای سمی استفاده کردند، متحدین هم گازهای مخصوص به خودشان را ابداع نمودند. بالغ بر نیم میلیون نفر، تلفات این حملات بودند. بسیاری از سربازان به خاطر آسیب ناشی از گازها برای همیشه کور میشدند.
بعد از جنگ و زمانی که هیتلر به قدرت رسید، رایش جدید آلمان به هابر به خاطر ریشههای یهودیاش و همینطور استخدام یهودیان در آزمایشگاهاش حمله کرد. هابر از کار خود استعفا کرد و به انگلیس رفت. با این حال، او در آن کشور هم به خاطر فعالیتهایش در زمینه سلاحهای شیمیایی، طرد شد.
هابر شاید از دست هیتلر فرار کرده بود، اما محتویات آزمایشگاهاش همچنان همان چیزهایی بودند که مورد پسند دیکتاتورهاست. یک گاز به صورت خاص در این آزمایشگاه تولید شد که نازیها از اثرات ویرانکنندهاش باخبر بودند. این گاز زیکلون بی بود و در کمپهای اسرا برای کشتن میلیونها یهودی استفاده میشد، یهودیهایی که بسیاری از آنها از اقوام خود هابر بودند.
قدرت سیر کردن و به کام مرگ کشاندن
سنتز آمونیاک به طرق مختلف بازتابگر پیشرفتهای علم به صورت کل است. این کشف درهایی را به روی ما باز کرد که جادویی به نظر میرسیدند و برای بشریت مزایای بسیار به همراه داشتند. به همین شکل، کشف هابر جنبههای تاریک انسان را هم نشانمان داد و به مرگ یا آسیب میلیونها نفر منجر شد. علوم و دانش در ذات بیطرف است. این انسانها هستند که با ذهن و دست خود تصمیم به استفاده صحیح یا سو استفاده از دانش میگیرند.
این داستان ضمنا ماهیت دوگانه و عجیب انسان را هم نشانمان میدهد. هابر برای ساعتهایی طولانی در سخنرانیهایی شرکت میکرد که مرگ بشریت به خاطر گرسنگی را هشدار میدادند. او متدی را توسعه داد که این خطر را دفع کرد و به میلیاردها نفر حیات بخشید. در همان زمان، او راهی برای کشتن انسانها با گازهای ممنوعه و به طرق بسیار وحشتناک نیز یافت.
در نهایت بستگی به بشر دارد که ترجیح دهد کدام وجه از ذات هابر را ببیند. آیا باید او را دانشمندی بدانیم که کود ساخت و جمعیتی انبوه را از گرسنگی نجات داد؟ یا باید به او به چشم هابری نگاه کنیم که گازهایی سمی با قابلیت محو کردن تمام بشر از روی کره زمین ساخت؟
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اه چقدر غلط املایی داشت متن
چه وضعشه
دوران انقراض بزرگ که مربوط به بیشتر از 4 میلیون سال پیش میشه که دایی ناصر اینا رو از بین برد و اکثر گونه های حیات بشر، و خیلی دوره های انقراض دیگه، اینا همه در مقابل دوره حضور ما نسل بشر روی زمین برای نابودی موجودات زنده باید لنگ بندازن.
کلا بزرگترین عامل نابودی بشر، خود بشر هست.
بیچاره طبیعت نهایت تلاشش زلزلست، ما آدما چی!!
یکی بمب اتم می ترکونه تو ژاپن، یکی جنگ صلیبی و جنگ جهانی، یکی هم ویروس تولید می کنه. کاش یکم خر بودیم. اما خب، خیلی خریم. دور از جناب آقای خر البته.
خیلی این مقاله خوب بود لطفا بیشتر زندگی نامه بذارید
به نظر من هر دو کلارش مضر بوده
اگه سیر کردنش مضر بوده تو الان اینجا نبودی