نگاهی بر نقاب های مرگ از پیدایش تا منسوخ شدن
جان دیلینگر یکی از مجرمان تحت تعقیب و بسیار خطرناک در آمریکا بود که به پلیس حمله ور شده و بی نظمی های قابل توجهی را در این کشور ایجاد کرده بود. او و همدستانش ...
جان دیلینگر یکی از مجرمان تحت تعقیب و بسیار خطرناک در آمریکا بود که به پلیس حمله ور شده و بی نظمی های قابل توجهی را در این کشور ایجاد کرده بود. او و همدستانش به چندین بانک دستبرد زده بودند و با حمله به برخی از پایگاه های پلیس حتی باعث مرگ یکی از افسران شدند.
این گانگستر بدنام دهه 1930 که دو بار از زندان فرار کرده بود قطعا فردی زیرک بوده که توانسته بارها و بارها از چنگال قانون بگریزد اما عاقبت نامزدش او را به پلیس لو داد و باعث زوالش شد.
دیلینگر که مطمئن شده بود تحت تعقیب قرار دارد در حالی که مشغول دویدن بود هفت تیرش را از جیب خود بیرون آورد و همین کار زنگ خطر را برای نیروهای پلیس به صدا درآورد تا به او شلیک کنند.
به ناگهان گلوله ای به داخل گردن او نفوذ کرده و از زیر چشم راستش بیرون آمد. دیلینگر با صورت نقش بر زمین شد و دریایی از خون به دور او به راه افتاد. ظرف تنها چند ساعت و چند روز از این اتفاق خیل عظیمی از مردم در خیابان ها به راه افتادند تا از نزدیک یکی از خطرناک ترین آدم های آمریکا را ببینند.
پلیس برای دور نگه داشتن مردم از صحنه جرم با مشکل روبرو شده بود و در نهایت دو گروه از دانشجویان رشته پزشکی خود را به آنجا رساندند تا یادگاری خود را از جسد بگیرند و آن یادگاری چیزی نبود جز نقاب مرگی که از قالب گچی ساخته می شد.
پلیس اما تنها به یکی از پزشکان حاضر در محل و همکارش اجازه داد تا ماسکی از دیلینگر بسازند و آن فرد در واقع دندانپزشکی بود که امید داشت ماده پلاستیکی ابداعی اش برای این منظور را با قیمت خوب به اف بی آی بفروشد. او نقاب دیلینگر را هم از همان ماده تهیه کرد و یک نخسته گچی از آن را هم که قرار بود برای دفتر J. Edgar Hoover ارسال شود، به آنها تحویل داد.
آن نقاب کلیه جزئیات مربوط به صورت دیلینگر را در خود داشت؛ جای گلوله، زخم هایی که بر اثر زمین خوردنش روی صورت او ایجاد شده بودند، تورم ناشی از ضربه و خون ریزی و حتی نشانه ها و علائمی که نشان می داد دیلینگر قبلا یک عمل جراحی پلاستیک را انجام داده است.
اما چرا این نقاب ها ساخته می شدند؟ چه تعداد از آنها وجود دارد و چه مدت از عمر آنها می گذرد.
تاریخچه نقاب های مرگ
قبل از آنکه علم عکاسی از راه برسد، ماسک های مرگ نقش نوعی مرجع را برای نقاشان و مجسمه سازان ایفا می کردند و در واقع از آنها برای به تصویر کشیدن چهره های معروف و شناخته شده بهره می گرفتند.
آن نقاب ها عموما از گچ یا موم و چندین ساعت بعد از مرگ فرد ساخته می شدند. هنرمندان نیز می توانستند با کمک آنها پرتره های مختلفی را برای سالن کاخ های سلطنتی رنگ آمیزی کرده و بسازند و حتی طرح های سه بعدی ویژه ای را برای استفاده روی آرامگاه افراد تهیه کنند.
مصری ها و رومیان باستان نیز این نقاب ها را می ساختند که البته بیشتر نمادی از فرد درگذشته بودند. وقتی مصری ها بدن فردی را مومیایی می کردند، لازم بود که صورت او هم بانداژ شود و در واقع روح فرد مرده نیازمند نقابی بود تا بتواند بدن خود را تشخیص دهد و علاوه بر این باید صورتی داشته باشد تا در زندگی بعد از مرگ از آن استفاده کند.
اگر فرد درگذشته از پادشاهان و متمولان بود، نقابی هم که برای او ساخته می شد این مساله را نشان می داد و مثلا از طلا یا جواهرات مختلف در ساختش استفاده می شد. نقاب توت عنخ آمون یکی از نمونه های معروف ساخته شده از این دست است. مردم عادی تر یا بی پول تر هم باید با نقاب هایی که از کتان و پاپیروس ساخته می شد و بعضا هم با آب طلا پوشش داده می شدند کنار می آمدند.
رومیان باستان عموما نقاب هایشان را از موم می ساختند اما این نقاب ها صرفا هم حکم ماسک مرگ را نداشتند و غالبا تصویری ذهنی از اجداد آنها بودند. ژولیوس سزار یکی از افرادی است که تمثال کامل بدنش از موم ساخته شد و حتی جای زخم خنجر هم در آن کاملا هویداست.
مارک آنتونی سیاستمدار و ژنرال رومی نیز زمانی تمثال مومی ژولیوس سزار را به مردم نشان داد و آنچنان آشوبی را به پا کرد که در نهایت به آتش کشیدن و ویرانی کاملا ساختمان مجلس آن دوران منجر شد.
اما قدیمی ترین ماسک مرگ اروپا متعلق است به ادوارد سوم پادشاه انگلستان که از سال 1327 میلادی تا 1377 میلادی (یعنی زمان مرگش) بر این سرزمین حکومت می کرد. با عبور از دوران رنسانس، هنرمندان نیز به تدریج شروع به ساخت نقاب هایی کردند که شکلی واقعی تر از سوژه هایشان را به تصویر می کشید. به بیان دیگر، بیش از این نیاز به نقاب های مرگ احساس نمی شد اما سوال اینجاست که چرا ساخت آن نقاب ها همچنان ادامه دارد؟
در قرن 19 میلادی، ماسک های مرگ صرفا ابزاری در دستان هنرمندان نبودند. آن دوران درواقع مصادف بود با انفجار عصر شبه -علم جمجه خوانی و کارشناسان این رشته مشتافانه نقاب های مرگ را جمع آوری می کردند تا به مطالعه شکل جمجمه سلطنتی ها و مشاهیر بپردازند.
آن ماسک ها همچنین به نوعی حکم یادگاری از فرد متوفی را داشتند. در واقع آن نقاب ها آخرین بازمانده از یک خانواده محسوب می شدند. گچ ماده ای بود که می شد از آن برای ساخت نقاب های سنگی، فلزی یا مومی از فرد متوفی استفاده نمود و خانواده های ثروتمند نیز با افتخار آن صورتک های دلهره آور را به یاد عزیزان از دست رفته شان در منازل خود به دیوار آویزان می کردند.
جالب است بدانید که حتی با اختراع علم عکاسی، ساخت این ماسک ها همچنان ادامه یافت و حتی به قرن 20 رسید. در آن دوران، یک عکس میتوانست شکل ظاهری یک فرد تازه فوت شده را ثبت نماید اما تنها در دو وجه اما در مقابل یک قالب گچی و ماسک، تصویر فرد را در بهترین مقیاس نمایش می داد و آن را در سه وجه به تصویر می کشید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من که توضیح خوبی درباره منسوخ شدنش (که توی تیتر اشاره شده) ندیدم :/ فقط نوشتین تا قرن ۲۰ بدون هیچ توضیح خوبی. تازه از برتریش هم نوشتین به عکاسی. دربارهی روش ایجاد یک ماسک مرگ هم مینوشتین خیلی بهتر بود، چون اون تصویر که گذاشتین انگار گچ رو توی بدن تزریق کردن!!
امروزه جنایت جنایتکار رو جدی نمیگیرن و ازشون یک ستارهء سینمای هالیوود میسازن و شاید هدف نهاییه هر سازمان تروریستی هم تنها و تنها قدری جدی گرفته شدنه جنایتشون باشه! که این امر هرگز محقق نخواهد شد و البته این محکم ترین استراتژی دربرابره هر تجاوزیست.
ممنون از زحمات تیم دیجیاتو.