نگاهی بر بازی مستقل I fell from Grace؛ جان عشاق
اصولاً رسالت کار یک هنری در این است که بتواند دنیا را به جایی بهتر تبدیل کرده و بارقه ای امید را در دل انسانی که به دنبال کردن آن اثر هنری پرداخته، زنده کند. ...
اصولاً رسالت کار یک هنری در این است که بتواند دنیا را به جایی بهتر تبدیل کرده و بارقه ای امید را در دل انسانی که به دنبال کردن آن اثر هنری پرداخته، زنده کند. بازی های ویدیویی نیز به علت قدرت تعامل بالای خودشان با مخاطب، در دسته تاثیر گذارترین شکل های هنر دسته بندی می شوند و به همین دلیل بسیاری از کسانی که به دنبال کردن این صنعت مشغول هستند، قطعاً بازی هایی در خاطرشان هست که زندگی آن ها را متحول کرده و به ادامه راه، امیدوارترشان کرده است.
بازی های مستقل از آن جهت که کم تر درگیر مسائل مالی می شوند، همیشه جایگاه از جایگاه ویژه ای در بین هنردوستان برخوردار هستند و به نوعی بخش هنری آن ها در اکثر موارد به بخش فنی، می چربد.
بازی I fell from Grace نیز جز بازی های مستقل دسته بندی می شود. سبک دیالوگ محور و گرافیک پیکسلی آن همه چیز را برای تجربه یک اثر هنری دیگر آماده می کند اما داستان بازی آن چنان، سیاه و بی هنر نوشته و دنبال می شود که به هیچ عنوان، هدف از ساخت این بازی را درک نخواهید کرد. در ادامه به بررسی این موضوع خواهیم پرداخت که چه سو برداشتی باعث شده تا I fell from Grace به یک اثر کم ارزش تبدیل شود.
دل غم زده ای سوخته بود
درد آن که دوستش داری قطعاً از بزرگ ترین رنج های زندگی است و چالش های زیادی را برای شما به وجود خواهد آورد. در داستان I fell from Grace با شخصیتی با نام هنری روبرو هستیم که با بیماری سختی که همسرش دارد، دسته و پنجه نرم کرده و در شرایط روحی سختی به سر می برد.
بازی از همان ابتدا پتک خود را بر سر شما می کوبد و می فهمید که دیگر هیچ بارقه امیدی برای زنده ماندن همسرتان وجود نخواهد داشت. البته، به صورت خیلی تصادفی، هنری در یک آزمایشگاه علمی با تجهیزات کار می کند و همین موضوع باعث می شود تا امیدی برای نجات همسرش داشته باشد.
اگر انتظار داستانی با محوریت موضوع مرگ مانند شاهکارهایی مانند To The Moon را دارید، قطعاً از این بازی ناامید خواهید شد. اولین عنصر برای برقراری ارتباط با داستان یک اثر، به جذاب بودن شخصیت اصلی آن بر می گردد و هنری به بدترین شکل ممکن، این کار را انجام می دهد.
دیالوگ های هنری در بسیاری از موارد به گونه ای هستند که او انگار اصلاً هیچ درکی از شرایط همسر خود ندارد و حتی ممکن است آرزو کنید تا به جای همسرش، بتوانید تا از شر خود او خلاص شوید!ً
دیالوگ های وی تحت هیچ شرایطی به دل شما نمی شیند. پاسخ هایی که برای گفت و گو ها برای شما تعبیه شده، در بسیاری از موارد با توجه به شرایط موجود، درست نیستند و به نوعی به در اکثر قسمت های بازی شما مجبور به انتخاب میان بد و بدتر هستید!
نمی دانم نویسندگان این اثر چه فکری با خودشان کرده اند که شخصیت اصلی بازی که در شرایط احساسی سنگینی به سر می برد، چرا باید بی ادب، نژادپرست و تا حدود زیادی نفهم باشد! هنری در گفت و گوها آن گونه عمل می کند که از این که در قالب این شخصیت در حال بازی کردن هستید، بسیار سرخورده و ناراحت خواهید شد.
جدا از مشکل مریضی همسر هنری، جزییات دیگری مانند وضعیت کاری او و خواب های شبانه ای که درگیرشان هست، آن قدر غلظت بالایی در روایت دارند که شما را یاد تئاتر هایی با تم روشن فکرانه از کسانی که تازه رو به رشته نمایش آورده اند، خواهد انداخت.
به هیچ عنوان یک اثر هنری نباید خود را به شدت محدود کرده یا سعی کند هیچ اندیشه یا طرز فکری را نقد نکند. مشکل این بازی در آن جا است که طراحان آن به هیچ عنوان مرز بین نقد و بی احترامی را تشخیص نمی دهند. مرز بین صراحت و بد دهنی را نمی فهمند.
جامعه ای که در بازی ترسیم شده، حتی به صورت نمادین هم قابل درک نیست. دنیایی که در بازی شاهد آن هستیم به صورتی نگارش شده که تصور می کنم نویسنده آن نوجوانی است که با اولین شکست بزرگ خود در دنیای بزرگسالان مواجه شده و حال تمام دنیا را تیره می بیند.
دنیای این بازی نیز چنین حالتی دارد. هر روز آن بارانی و تیره است. همه بهم خیانت می کنند و به مصرف نوشیدنی مشغول هستند. اوضاع کار خوب نیست و تمام شخصیت های موجود در بازی، تکه چوب های بی احساس و بدردنخوری هستند که در منجلاب افسردگی گرفتار شده اند.
یکی دیگر از خلاقیت های نابجایی که در بازی به آن تاکید عجیبی شده به روایت گفت و گوهای میان شخصیت ها به صورت شعر بر می گردد.
این شعرها در بسیاری از موارد قافیه چندان مناسبی ندارند و من متوجه این موضوع نمی شوم که چرا سازندگان در چنین عنوان دیالوگ محوری، این چنین لقمه را دور سرشان می چرخانند.
استفاده بی جا از این حالت روایی باعث شده تا درصد زیادی از دیالوگ های بازی به هیچ وجه معنای خاصی نداشته باشند. بسیاری از قافیه ها به ثمر ننشیند و شما نیز بعد از مدتی، از این وضعیت خسته شوید.
در مجموع، انسجام داستانی خاصی در I fell from Grace اصلاً و ابداً قابل مشاهده نیست و این موضوع از آن جایی ناامید کننده تر می شود که متوجه این موضوع هستیم که محوری اصلی چنین عناوینی، بخش داستانی آن است و حتی ممکن است هیچ المان گیم پلی خاصی برای جذب کردن شما تا انتهای بازی وجود نداشته باشد.
ای قایق شکسته! به دریا خوش آمدی
بسیاری از بازی ها مانند سری جی تی ای و بایوشاک سعی می کنند تا به صورت مستقیم و غیر مستقیم، به نقد مدرنسیم و زندگی مردم در کشورهای جهان اولی بپردازند و الحق که این کار را با ظرافت و کیفیت بالایی انجام می دهند.
بازی I fell from Grace هم به خیال خودش تصمیم به انجام این کار می گیرد و سعی می کند تا در سکانس های محدودی که دارد و همه آن ها تقریباً در محل کار یا خانه هنری اتفاق می افتد، سیاهی جامعه امروزی را نشان دهد و این کار را به بچه گانه ترین روش ممکن پیاده سازی می کند.
همانطور که قبل از این هم به آن اشاره کرده بودیم، استفاده از مواد مخدر به طرز عجیبی بین شخصیت های بازی بالا است. داستان نویسان این عنوان برای آن که تباهی جامعه امروزی را نشان بدهند، از چنین خطوط داستانی عجیبی استفاده کرده اند.
برای مثال، برای آن که بتوانید به محتوای خاصی دسترسی پیدا کنید، کاراکتر مقابل شما از در قابل انجام آن کار، از شما درخواست کوکایین یا نوشیدنی می کند! بعد شما با نگه داشتن دکمه سرعت بین لوکشین های تکراری بازی جابه جا می شوید تا کوکایین مورد نیاز این شخصیت را جور کرده و بفهمید که ای وای! درگیر چه زندگی سیاهی هستید.
به طور خلاصه بگویم که معماهایی که در بازی حضور دارند آن چنان جذاب نیستند و اگر طی مدت کوتاهی از بازی خسته شدید، مقصر اصلی به هیچ وجه شما نیستید.
I fell from Grace به عنوان یک بازی دو بعدی و دوربین از کنار، نیاز به طراحی پیکسلی هنرمندانه ای در ذهن مخاطب دارد که طراحان هنری بازی از پس آن به خوبی برآمده اند و همه چیز از منوهای بازی گرفته تا محیط هایی که هنری در آن ها به زشت بودن دنیا پی می برد، زیبا و هماهنگ با تم داستانی بازی طراحی شده اند.
شاید تنها ایراد این بخش در کم بودن لوکشین های بازی باشد که می توان آن را به خاطر مستقل بودن بازی، نادیده گرفت.
این که جهان امروزی را نقد کنیم کار بدی نیست. این که بخواهیم به غرب و الگو زندگی آمریکایی طعنه بزنیم، کار جسورانه ای است اما درگیر شدن با این موضوع نیاز به سطح مطالعه ای نسبی داشته به نظر من سازندگان این بازی به طور کامل از آن بی بهره هستند.
I fell from Grace تلاشی برای نشان دادن سقوط بشریت است که البته خودش زودتر از همه و در همان دقایق ابتدایی، سقوط می کند!
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.