ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از دیجیاتو انتخاب کنید.

واقعا راضی‌ام
اصلا راضی نیستم
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر دیجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

ویجیاتو - بازی

7 داستان باورنکردنی از دنیای Red Dead Redemption 2

دور همدیگر نشسته‌اید، نور میلیون‌ها ستاره نقره ای بالای سرتان منظره ای خیره کننده می‌سازد و شعله‌های سرخ آتش فضا را گرم و روشن‌تر می‌کنند. یکی از دوستانتان دست به گیتار می‌برد، همگی همراهش همخوانی ...

پدرام بهادری
نوشته شده توسط پدرام بهادری | ۱۲ آبان ۱۳۹۷ | ۲۳:۰۰

دور همدیگر نشسته‌اید، نور میلیون‌ها ستاره نقره ای بالای سرتان منظره ای خیره کننده می‌سازد و شعله‌های سرخ آتش فضا را گرم و روشن‌تر می‌کنند. یکی از دوستانتان دست به گیتار می‌برد، همگی همراهش همخوانی می‌کنید و بطری‌های نوشیدنی به نشانه خوشحالی به یکدیگر می‌خورد. بعد از نواخته شدن آخرین نوت و تشویق حضار، حالا به نوبت هر کس می‌رسد تا داستانی تعریف می‌کند.

نزدیک به یک هفته از عرضه جاه طلبانه‌ترین بازی سال و شاید البته نسل هشتم یعنی می‌گذرد Red Dead Redemption 2 و در حالی که دو روز از انتشار بررسی اختصاصی دیجیاتو گذشته، تقریبا همه ما همچنان اوقات فراغت خود را به تجربه این شاهکار اختصاص داده‌ایم.

هر چند پاراگراف اول یکی از صدها لحظه شیرین بازی را توصیف می‌کند، ولی ما نیز تصمیم گرفتیم دور هم جمع شده و داستان‌هایمان از ده‌ها ساعت غرق شدن در غرب وحشی را برای یکدیگر تعریف کنیم، البته با این تفاوت که در این دورهمی خبری از آتش و موسیقی زنده نبود.

خلاصه کلام، در ادامه قرار است گلچینی از باورنکردنی ترین داستان‌هایم از نسخه دوم را برایتان تعریف کنم. اکثر این داستان‌های کوتاه و تجربه‌ها، درباره دنیای گسترده بازی است و برخی از آن‌ها ماموریت‌های فرعی را نیز شامل می‌شود اما هیچ کدام از آن‌ها ذره ای از داستان را بر ملا نمی‌کنند.

با این وجود اگر از آن دسته افرادی هستید که می‌خواهید تا قبل از خرید،Red Dead Redemption 2  چون جعبه شکلاتی در بسته و دست نخورده باقی بماند، توصیه می‌کنم به خواندن ادامه ندهید. البته اگر خودتان هم داستانی برای گفتن دارید، مشتاقانه منتظر خواندنش در قسمت نظرات هستیم.

چابک مَست مرده

بی‌شمار ویژگی مثبت در بازی وجود دارد که به خاطر آن‌ها باید کلاهمان را به افتخار راکستار برداریم اما اتفاقات از پیش تعیین شده‌ای که راکستار آن‌ها را Encounter می‌نامد، یکی از جذابیت‌های اصلی این دنیای وسترن است که البته بعد از 50 ساعت، به نظر می‌رسد هیچگاه تکراری نیز نمی‌شوند.

دوست داشتنی‌ترین این تجربه‌ها برای من هم زمانی بود که در هنگام وارد شدن به بار یا همان سالن شهر با یکی از کابوی‌ها سپر به سپر شدیم. تلاشم برای آرام کردن کابوی مست نتیجه‌ای نداشت اما خوشبختانه همچنان به اندازه‌ای منصف و هوشیار بود تا به جای کشیدن هفت تیرش، من را به دوئلی در خیابان اصلی شهر دعوت کند.

البته که در این مورد خاص عکس ارتباطی به متن ندارد.

این اولین باری بود که در بازی دوئل می‌کردم و می‌ترسیدم احتمالا آخرین بار هم باشد. خیابان اصلی شهر ولنتاین خالی شد و مردم به کنار رفتند، داشتم به روزنامه‌های فردای شهر فکر می‌کردم که تیتر اولشان خورده بود «آرتور مورگان به خاطر یک برخورد ساده در دوئل کشته شد» آماده شدم تا با نهایت سرعت هفت تیرم را از غلاف در آورم که حریف عزیز از شدت مستی بیهوش شد.

البته به عنوان یک دوست توصیه می‌کنم که اگر این اتفاق برای شما هم افتاد، مثل من جیب‌های کابوی عزیزمان را نگردید چون کلانتری ولنتاین حتی بالا کشیدن اموال شخص مرحوم را جرم می‌داند.

نوازنده‌های پیانو اعصاب ندارند

جدیدترین ساخته راکستار از طریق چند دکمه محدود چون Greet،Antagonize  و Defuse به شما اجازه می‌دهد تا با هر انسانی در دنیای بزرگ بازی تعامل داشته باشید. باید اعتراف کنم درست بر خلاف انتظارم، این سیستم پیچیده‌تر و بسیار هیجان انگیزتر از آن چیزی است که فکرش را می‌کردم. دیالوگ‌ها و عکس العمل‌های آرتور و مردم شهر بی‌نهایت طبیعی و واقع گرایانه است و البته نوازنده‌های پیانو سالن‌ها هم از این قضیه مستثنی نیستند.

در یکی از ظهرهای آفتابی و گرم شهری در جنوب، تصمیم گرفتم تا سری به بار زده و خودم را چند شیشه نوشیدنی مهمان کنم. خوشبختانه کافه‌های بازی هر بار و بسته به وقت روز، اتمسفری متفاوت دارند و این بار هم تک نوازی یکی از دوستان عزیز در پشت پیانو فضا را دلنشین‌تر می‌کرد. موسیقی زیبای نوازنده باعث شد احساس کنم باید مهارتش را تحسین کنم.

بنابراین به نزدیکش رفتم و با زدن دکمه Greet سلام گرمی کردم، صدایی از او بر نیامد. با خود گفتم شاید در این شلوغی صدایم را نشنیده، دوباره مربع را فشردم و آرتور بار دیگر ذهنم را خواند و گفت «قربان چقدر خوب می‌نوازید». پیانیست باز هم لب به سخون نگشود و لحظه ای از بازی ناامید شدم که شاید NPC‌ها هنگام انجام کار نمی‌توانند صحبت کنند.

برای بار آخر شانسم را امتحان و این بار گزینه دشمنی یا Antagonize را انتخاب کردم و همین کافی بود تا Red Dead Redemption 2 بار دیگر شگفتی اش را به رخ بکشد. آرتور با به یاد داشتن دیالوگ قبلی اش گفت: «دروغ گفتم، کارت افتضاحه» و تازه متوجه شدم که نوازنده ما لال نیست چون جوابی کاملا دندان شکن نثارم کرد. اما شگفتی اصلی فرد دیگری بود که پشت میز کناری نشسته بود و با شنیدن مکالمه ما گفت: «آقا لطفا بی ادب نباش.»

بدون شک کاراکترهای دنیای Red Dead از هر بازی دیگری زنده و طبیعی تر هستند اما به نظر می‌رسد در بین آن‌ها، نوازنده‌های پیانو چندان خوش مشرب نیستند.

لباس‌ها را باید شست، آرتور را جور دیگر باید دید

همانطور که احتمالا از تریلرهای منتشر شده از بازی می‌دانید، مردم و دیگر کاراکترها نسبت به وضعیت ظاهری آرتور عکس العمل نشان می‌دهند و اگر اعتقاد چندانی به ظاهر آراسته و بهداشت فردی نداشته باشید، تقریبا همه از شما دوری می‌کنند. اما این سیستم تغییرات ظاهری بسیار پیچیده‌تر از آن چیزی است که به نظر می‌رسید.

فرو کردن چاقو در سینه یکی از گاوچران‌های بیچاره کافیست تا تمام چهره و لباس‌های آرتور غرق در خون شود و حتی اگر از یک سمت به روی گل و لجن بیافتید، درست همان قسمت از لباس کثیف خواهد شد. برای شستن این کثیفی‌ها و تمیز کردن آرتور همیشه هم لازم نیست حمام گرمی در هتل شهر کرایه کنید اما امیدوارم شما هم مثل من این ویژگی از Red Dead Redemption 2 را بعد از مچ اندازی با خرس گریزلی کشف نکنید.

جنگل‌های کوهستانی آمریکای شمالی در فصل تابستان مملو از خرس‌های غول آسای وحشی است که متاسفانه چه در واقعیت و چه در دنیای بازی نمی‌توان با آن‌ها صحبت منطقی کرد. در یکی از همین ماجراجویی‌هایم در جنگل، قبل از آنکه بخواهم متوجه غرش‌های خرس عصبانی بشوم، جک - اسب عزیزم - از شدت ترس و استرس با یک تک چرخ آرتور را نقش زمین کرد تا ما دو تا را با این پستاندار چند صد کیلویی تنها بگذارد.

در دنیای رد دد، خرس جزء وحشی ترین و قدرتمندترین حیوان‌ها است و کمتر پیش می‌آید که قبل از شکست دادنش، چند دنده‌ای جا به جا نشود و جای پنجه‌هایش روی بدنتان باقی نماند. این نبرد ناعادلانه هم دومین تقابل من با این حیوان بود و برای همین آرتور پساخرسی تفاوت چندانی با زامبی‌های واکینگ دد نداشت.

کمی با همین ظاهر وحشتناک به سوارکاری ادامه دادم، در مسیر چند نفری وحشت کردند و سوارکار دیگری هم با لحنی از تعجب و طنز گفت: «چی داشتی سلاخی می‌کردی؟». همان لحظه به رودخانه ای کم عمق رسیده و بار دیگر وسوسه شدم بازی را به چالش بکشم. از اسب پایین آمدم، تنی به آب زدم و لباس‌های آرتور تا حد زیادی تمیز شد. باور نمی‌کنید؟ ویدیو بالا را تماشا کنید.

قطار 3:10 به یوما نرسید

طناب جان مارستون در نسخه اول بازی یکی از آن ابزارهایی بود که استفاده کامل از پتانسیل‌های آن به فکر و ایده‌های غالبا شیطانی خودمان بستگی داشت و منظورم از شیطانی، به خاک کشاندن دیگران هنگام تاختن روی اسب نیست. ایده جذاب تر این است که دست و پای بدبخت دیگری را با طناب ببندید و به صورت عمود روی ریل قطار قرار دهید. حالا می‌توانید همان کنار منتظر شنیدن سوت قطار بمانید. تجدید دیدار با این نوستالژی در Red Dead Redemption 2  یکی از اولین کارهایی بود که به سراغش رفتم.

یک مزرعه دار بیچاره قربانی این نقشه شوم شد تا جنازه اش را پشت اسب انداخته و تا ریل قطار ببرم. پیکر بی جان را روی ریل قرار داده و در فاصله ای تقریبا دور منتظر قطار ماندم اما قبل از آنکه خبری از قطار شود، یکی از آن رهگذرهای کنجکاو متوجه جنازه شد و به سرعت شتافت تا کلانتر نزدیک ترین شهر را خبر کند.

حالا که مقتول پیدا شده بود، عقل سالم می‌گفت تا هر چه زودتر از محل جرم کیلومترها دور شوم اما این فرصت خوبی بود تا برای اولین بار ببینم رفتار دقیق ماموران قانون بازی به چه شکل است. برای همین تصمیم گرفتم فرار را به قرار ترجیح ندهم، برای همین تنها چند صد متری دور شده و با دوربین دوچشمی آرتور به تماشا نشستم.

کلانتر و دو مامور دیگر به نزدیک ریل قطار رسیدند، از اسب‌هایشان پایین آمده و با دقت جنازه را مورد بررسی قرار دادند. مدتی بعد هر سه شروع به جستجوی اطراف کردند و آرام آرام به من نزدیک شدند. خودم را کاملا برای یک درگیری ناگهانی آماده کرده بودم، از آن موقعیت‌هایی که دشمن‌ها و پلیس‌های دیگر بازی‌ها بی دلیل و بی درنگ انگشت به ماشه می‌برند.

اما بعد از آنکه کلانتر متوجه حضور من شد، تنها پرسید «تو چیزی در مورد این قضیه (قتل) میدونی؟» امیدی نداشتم که جوابم قانعش کند اما گزینه Defuse را انتخاب کردم و آرتور نیز با دستور من همه چیز را انکار کرد. در کمال تعجب، کلانتر حرفم را باور کرد و با همراهانش به سمت اسب‌هایشان بازگشتند. اما بر سر راهش جنازه را هم از روی زمین بلند کرد و بار دیگر کنجکاو شدم تا بفهمم با جنازه چه کار می‌کنند.

اما متاسفانه در آن لحظه اصلا به ذهنم خطور نکرد تعقیب ماموران آن هم درست چند ثانیه بعد از آن که از قتلی مشکوک تبرئه شدم، احتمالا احمقانه ترین تصمیم ممکن است. فکر کنم سرنوشت چنین قاتل آماتوری مشخص باشد اما در هر صورت فکر کنم ویدیو گذاشته در بالا تصویر دقیق‌تری بدهد.

نابیناها واقعا کور هستند

شدت واقع‎گرایی در Red Dead Redemption 2 به قدری است که بازی ناخواسته همواره شما را تشویق می‌کند تا آن را به چالش بکشانید. اشتباه هم نکنید، راکستار چنان سطحی از توقع ایجاد کرده که احتمالا بارها هم از نتیجه ناامید خواهید شد. اما بگذارید خیالتان را راحت کنم، فقیرهای نابینا واقعا کور هستند.

در یکی از سفرهایم آن هم درست در میان دشتی وسیع و در تاریکی شب که فکر نمی‌کردم تا مدت‌ها چشمم به موجود زنده ای بیافتد، شخصی در کنار جاده ایستاده بود و با شنیدن صدای اسب، صدایم زد. نابینا بود و نیاز به پول داشت اما نمی‌توانستم اطمینان کنم که راست می‌گوید یا خیر، چون به هر حال سال‌ها پیش برخی از مردم لوس سانتوس در GTA V با همین ترفندها گولم زده بودند.

چه روشی بهتر از سلاح کشیدن روی افراد نابینا تا بفهمیم تظاهر می‌کنند یا نه؟ البته که مرد بیچاره هیچ عکس العملی از خود نشان نداد انگار که واقعا کور باشد و همین کافی بود تا با یک اسکناس سبز رنگ خوشحالش کنم. اما درست بعد از آنکه کمکش کردم، فکر دیگری به ذهنم رسید. شاید همان عکس العمل نشان ندادن هم بخشی از برنامه ریزی اش بوده و حالا دارد در اعماق وجودش به من نیشخند می‌زند؟

با همین تفکر بار دیگر دست به غلاف بردم تا یک گلوله در جلوی پایش شلیک کنم و بیشتر در ذهنم انتظار یک باگ قابل پیش بینی را داشتم. اینکه مرد نابینا درست مانند هر کاراکتر دیگری به صورت پیش فرض پا به فرار بگذارد و از شدت ترشح آدرنالین بینایی اش بازگردد.

شاید باورش سخت باشد اما گویا طراح‌های راکستار چنین پیامدی را هم پیش بینی کرده بودند چون فقیر نابینای عزیز تنها روی زمین نشست، دست‌هایش را بالا سرش گرفت و فریاد زد. فکر کنم من هم بیشتر دنبال بهانه ای بودم تا یک دلار از دست رفته را پس بگیرم.

رقصنده با گاوها

به جرات می‌توانم بگویم قبول کردن یکی از ماموریت‌های فرعی نه چندان مهم بازی یکی از بهترین تصمیم‌های زندگیم در چند هفته اخیر بوده است. از اکشن و داستان جالب ماموریت که نمی‌خواهم لوث شود بگذریم، این ماموریت فرعی شما را بخش جنوب شرقی دنیای رد دد می‌برد، باتلاق‌ها و مرداب‌هایی زیبا که البته میزبان ده‌ها تمساح گرسنه هم هست.

بعد از اتمام مرحله برای اولین بار با تمساح‌های بازی مواجه شدم که فارغ از طراحی زیبا و کم نقص، از لحاظ ترسناک بودن چیزی کم از خرس گریزلی ندارند. حدس می‌زدم پوست تمساح باید قیمت بالایی داشته باشد، برای همین یکی از آن‌ها را شکار کرده و سوار بر اسب به سمت نزدیک‌ترین شهر حرکت کردم.

اگر تمساح‌های وحشی، درخت‌های غول پیکر و جنگل سوت و کور کافی نبود، جنازه حلق آویز شده یک بنده خدایی از درخت دیگر علناً این مرداب‌ها را به مخوف‌ترین منطقه از بازی برایم تبدیل کرد. بعید می‌دانم در هیچ سیاره ای با شلیک به طناب و آزاد کردن جنازه ای که ساعت‌ها به دار آویخته شده، بتوان آن را زنده کرد اما امتحان آن ضرری نداشت.

مطمئن نیستم آن چند مرد بومی که در میان جنگل انبوه پنهان شده بودند، از آنکه دکور ترسناکشان را خراب کردم کینه به دل گرفتند یا صدای گلوله من برایشان به منزله خطر بود اما به هر حال اهمیتی ندارد چون یکی از آن‌ها تنها با یک ضربه چاقو آرتور را به دیار باقی فرستاد.

شما را نمی‌دانم اما من کشف کردم بهترین راه برای فراموش کردن چنین تراژدی ای این است که درست بعد از بارگذاری دوباره، به درون مزرعه یک دامدار بپرم تا با تجاوز به حریم خصوصی اش عصبانی اش کنم. حالا مزرعه دار و دوستش را دارم که به سمت من شلیک می‌کنند و گاوهای ترسیده نیز دور تا دور مزرعه می‌رقصند تا کشت و کشتار ما بدون چالش هم نباشد.

خوب، بد، زشت

متاسفانه یا خوشبختانه کلانترها و ماموران قانون تنها کسانی نیستند که باید از چنگ آن‌ها فرار کنید. کافیست در هر کدام از مناطق بازی جرم و جنایت کنید تا پاداشی برای دستگیری یا کشتن آرتور مشخص شود و اگر رقم آن بسیار بالا باشد، هر لحظه باید انتظار جایزه‎بگیرهایی را داشته باشید که ردتان را می‌زنند.

در هنگام مواجه با این Bounty Hunter‌ها چندین راه بیشتر ندارید: پنهان شوید، فرار کنید، تسلیم شوید، همه را از پا در آورید و یا خدایی نکرده کشته شوید. در حدودا این 50 ساعت تقریبا تمامی این روش‌ها را آزمایش کردم، البته هنوز موفق نشدم که ببینم آیا می‌شود این یاغی‌ها را با چرب زبانی و شاید هم کمی رشوه راضی کرد یا خیر.

شما باشید کدام روش را انتخاب می‎کنید؟ البته نتیجه نهایی چندان تفاوتی ندارد اما به هر حال راکستار آزادی عمل قابل تحسینی در اختیارتان قرار می‎دهد. در ویدیو بالا آرتور در چند موقعیت مختلف همه را به گلوله می‎بندد، جان به جان آفرین تسلیم و واقعا تسلیم می‎شود یا به عبارتی خوب، بد و زشت.

در 7 داستان بالا بخشی از خاطرات من از بازی را در این مدت کوتاه بعد از عرضه خواندید. مطمئن هستم شما هم کلی داستان شخصی و جالب برای تعریف کردن دارید، پس حتما دست به کیبورد ببرید و در بخش نظرات برای ما از ماجراجویی‎هایتان بگویید. راستی برخی از تیترها با الگوبرداری از نام فیلم‎های جذاب وسترن (البته جز چابک دست مرده که ترجمه غلطی از نام The Quick and The Dead است) و با کمی تغییر انتخاب شدند، صفحه ویکی‎پدیا فیلم اصلی را روی تیتر لینک کردیم چرا که دیدن آن‎ها قبل و بعد تجربه Red Dead Redemption 2 خالی از لطف نیست.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (9 مورد)
  • arian gholami
    arian gholami | ۱ آذر ۱۳۹۷

    با سلام
    یکی از ماجرا هایی که در این بازی تجربه کردیم این بود که من وارد یک مغازه لباس فروشی شدم در این مغازه به غیر از فروشنده شخص دیگری هم بود وقتی من وارد شدم اون شخص به من تنه زد و پول هایم را دزدید و فرار کرد منم قدم به قدم اون جیب زن دویدم تا در نهایت پول هایم را ازش پس گرفتم

    • پدرام بهادری
      پدرام بهادری | ۱ آذر ۱۳۹۷

      چه جالب اتفاقا منم به این بلا دچار شدم :))) با این تفاوت که چند ثانیه‌ای نفهمیدم چی شده تا خود فروشنده بهم گفت که اون آقا جیب‌هاتو زد. تو شهر Saint Denis بود نه؟

  • Ghost
    Ghost | ۱۵ آبان ۱۳۹۷

    همه اینا به کنار ... اون لحظه که از گواما برگشتی و موزیک Stand Unshaken پخش میشه ... داغونم کرد اصن

    • Majid March
      Majid March | ۶ دی ۱۳۹۷

      عالی بود اون لحظه( یه هفته بعد از اینکه بازی منتشر شد هکی شو گرفتم 100هزار تومان ولی من تازه رسیدم به اون مرحله که جان مارستون با بالن رفتیم فهمیدیم کجاس ?). (اخه زیاد وقت نمیکنم بازی کنم مشغولم??)
      اسم اهنگم ممنونم که گفتید دنبالش بودم

  • Alireza Latif
    Alireza Latif | ۱۳ آبان ۱۳۹۷

    خیلی عالی بود. واقعا جذاب بود متن

  • mohamad۷۲
    mohamad۷۲ | ۱۳ آبان ۱۳۹۷

    قدرت دست نویسنده خوب بود لذت بردم

    • پدرام بهادری
      پدرام بهادری | ۱۴ آبان ۱۳۹۷

      خوشحالم که دوست داشتید ?

  • mohammad_jafari
    mohammad_jafari | ۱۲ آبان ۱۳۹۷

    مامعمولیا با این وضعیت بازاز مگه همینجا بتونیم متنی در موردش بخونیم،خوابش هم نمی‌بینیم چه برسه به تجربه کردنش:)

    • پدرام بهادری
      پدرام بهادری | ۱۴ آبان ۱۳۹۷

      آره واقعا شرایط خیلی سخت شده و بازی های ویدیویی متاسفانه تبدیل شدن به یه سرگرمی گرون قیمت ولی باز با یه روش هایی مثل خرید اشتراکی و اکانت های ظرفیتی میشه یه کارایی کرد.

مطالب پیشنهادی