بررسی بازی Gris؛ بوم رنگی در قالب بازی
اولین بار که با بازی Journey مواجه شدم دچار شک بودم که آیا با یک بازی خوب طرف هستم یا عنوانی حوصله سر بر. با گذشت زمان شکی که داشتم تغییر کرد و این پرسش ...
اولین بار که با بازی Journey مواجه شدم دچار شک بودم که آیا با یک بازی خوب طرف هستم یا عنوانی حوصله سر بر. با گذشت زمان شکی که داشتم تغییر کرد و این پرسش برایم مطرح شد که آیا با یک بازی طرف هستم یا اثری هنری؟ با شروع بازی گریس (Gris) همین تجربه و حس مشابه را داشتم. هر چقدر که در بازی جلوتر میروید زیبایی های آن نیز برای شما نمایان تر میشود.
- سازنده: Nomada Studio
- ناشر: Devolver Digital
- پلتفرم ها: پی سی، نینتندو سوییچ
- پلتفرم بررسی: پی سی
گرچه گریس در لحظات آغازین با سبک و سیاق گرافیکی که دارد به شما میفهماند در طول بازی تجربه نابی از زیبایی را خواهید داشت اما با گذشت زمان و افزوده شدن چالش های معمایی متوجه میشوید که این دو عنصر به خوبی در کنار هم چیده شده اند. یقینا گیم پلی گریس به اندازه Celeste چالش برانگیز و جذاب نیست؛ اما وجود آن در بازی با سبک تجربه گرا یک نقطه قوت محسوب می شود.
در طول روایت داستان کلمهای دیالوگ گفته نمیشود اما از بسیاری از لحظات آن لذت میبرید. روایت بازی به زیبایی هر چه تمام در تار و پودهای محیط بازی و رنگ آمیزی آن نهفته است. از کلمه رنگ آمیزی استفاده میکنم چرا که در تمام مدت بازی کردن گریس به واقع حس حرکت کردن در یک تابلوی نقاشی را داشتم. این روایت با اتفاقاتی داستانی و موسیقی شاهکار که کم از آهنگ های فیلم Interstellar ندارد همراه میشود تا شما را برای چند ساعت کوتاه غرق در افکاری عمیق کند.
گریس با سادگی و ظرافت خاصی شروع میشود. شما در نقش دختری هستید که در ابتدای بازی آواز میخواند و ناگهان صدایش قطع میشود. به دنبال این اتفاق مجسمهای که رویش قرار داشت متلاشی میشود و او به پایین پرت میشود. همین سکانس اولیه به قدری خوب کارگردانی شده است که به هنگام دیدن نام Nomada، استودیو سازنده بازی، تا آخر این نام را فراموش نخواهید کرد. گویی در حال دیدن یک انیمیشن مشهور هستید. حسی شبیه به دیدن کارهای میازاکی.
روند بازی از دختری ضعیف که حتی قدرت پریدن را ندارد شروع میشود و به مرور اوج میگیرد. شما در پی برگرداندن قابلیت آواز خواندنتان به دنیای اطراف کمک میکنید تا دوباره زنده شود. گریس بار دیگر نشان میدهد که برای پیروزی لزوما نیازی به خشونت ندارید؛ بلکه با آواز خواندن و نا امید نشدن نیز میتوان پیروز شد.
هر چقدر در بازی جلو تر میروید بیشتر به هنری بودن این اثر پی میبرید. دوربین در بهترین مواقع جابهجا میشود و به همراه موسیقی تاثیر گذار قدرت سازندگان را به رخ میکشد. یکی از نکات جالب بازی تغییر محیط است. با به دست آوردن هر قابلیت جدید یا اتفاقات داستانی رنگ بندی محیط بازی نیز تغییر میکند. این رنگ بندی تناسب دقیقی با روند داستانی دارد. برای مثال در شرایط سخت با دنیایی سیاه و سفید رو به رو هستید و در هنگام پیشرفت دنیای اطراف سبز میشود.
شاید تنها مشکلی که در گریس به چشم میآید کند بودن گیم پلی است. به خصوص اوایل بازی با بازههایی مواجه خواهید شد که فقط باید به جلو حرکت کنید. گرچه جلوههای گرافیکی باعث معنا دار شدن این پیاده روی های طولانی مدت میشود. به مرور مکانیک های جدید بازی معرفی میشوند و حتی چندین معمای چالش برانگیز را مشاهده میکنید. حل کردن این معما ها در کنار موزیک بازی حس قدرت به شما میدهد. حسی که نه از کشتن به وجود میآید نه از رد کردن موانع سخت؛ بلکه فقط زیبایی و ذکاوت.
روند گیم پلی کمی در اواخر بازی نیز در ذوق میزند. اما به نظر میرسد سازندگان از این موضوع آگاه بودهاند و قبل از این که بازی برایتان تکراری شود در اوج پایان مییابد. همانطور که گفته شد داستان بازی بدون هیچ دیالوگ و اشاره خاصی به شما نشان داده میشود. با کمک المان های گیمپلی و محیط هر کس میتواند برداشت خودش را از داستان گریس داشته باشد. شاید شخصیت اول ما یک الهه است که به کمک خدایان میآید. شاید فقط یک فرد عادی است که در جست و جوی صدایش باید با اهریمن و بدیها مقابله کند. هر برداشتی از داستان بازی بکنید میتواند درست باشد. همه چیز به قوه تخیلتان بستگی دارد.
طراحی محیط های بازی در بهترین حالت مینیمال قرار دارند. همه چیز نه آنقدر انتزاعی است که نشود برداشتی از آن کرد و نه آقدر دقیق که تخیل شما را محصور کند در طول بازی حتی حیوانات و موجوداتی وجود دارند که به کمکتان میآیند. اهریمن بازی در شکلهای مختلفی به شما حمله میکند و خدا یا هر برداشتی که میکنید نیز تاثیراتی دارد.
ارتباط بین شخصیت اول بازی و محیط به قدری زیرکانه خلق شدهاست که حتی حس همدردی با یک مجسمهی متحرک را در شما ایجاد میکند. واکاوی این ارتباط و نحوه به وجود آمدن آن نیاز به تفکری فلسفی دارد. در طول بازی چندین بار از خودتان خواهید پرسید که این اشکال چه معنی دارند. این رنگ بندی چه منظوری را میخواهد به من برساند. قطعا برای ذهن های کنجکاو و پرسشگر، بازی گریس فقط ۳ ساعت نخواهد بود. در جای جای بازی شاید نیاز به توقف و فکر کردن راجع به اتفاقات داشته باشید.
این ارتباط بین بازیکن و بازی کاملا گیراست. هنگامی که برای بررسی بازی داشتم اسکرین شات میگرفتم تعدادی از آن ها را در توییتر به اشتراک گذاشتم. یک فرد خارجی که حتی من را نمیشناخت یکی از تصاویری که خودش گرفته بود را نشان داد و متوجه شدیم که هر دوی ما دقیقا از یک فریم بازی عکس گرفتهایم. این اتفاق یعنی سازندگان در نشان دادن لحظات مهم بازی به بازیکنان کاملا موفق بودهاند.
بی شک گریس یکی از زیبا ترین بازیهایی است که تا کنون دیده ام. از نظر من برداشت داستانی آن باز است. میتوانید حتی خودتان را به جای شخصیت اول گذاشته و تصور کنید که دارید زندگی میکنید. در ابتدا ضعیف هستید اما این ضعف همهاش در ذهنتان است. برای مقابله با سختی ها باید ذهنتان را آماده کنید و به خودتان اطمینان داشته باشید. شاید حتی دشمن اصلی بازی خودتان هستید. هر برداشتی که دارید مهم این هست که خودتان به این برداشت رسیده اید. اگر از کشت و کشتار و بازی های معمول خسته شدهاید قطعا گریس را به شما پیشنهاد میکنم. شاید حتی این بازی سفری باشد به خودشناسی.
- گرافیک هنری چشم نظیر
- روایت و تجربه منحصر به فرد
- معماهای چالش برانگیز
- تکراری شدن گیم پلی
- کوتاه بودن بازی
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
البته دیجیاتو دانلود غیر قانونی بازی ها را پیششنهاد نمیکند اما در صورت لزوم میتوانید در گوگل جست وجو کرده بازی را دانلود کنید.
داداش کو لینکش
داداش من اینو یه ماه پیش تموم کردم . شما تازه نقد میکنی؟ خسته نباشید.
بعد از مدت های طولانی هوس گیم کردم ممنون آقای میرزایی