انسان در جستجوی درمان پیری؛ آیا باید جاودانگی را انتخاب کرد؟
با پیشرفت علم و فناوری، میلیاردرها به دنبال درمان پیری و مرگ هستند، اما از نقطه نظر فلسفی، آیا این انتخاب درستی است؟
هیچ انسانی از آیندهاش خبر ندارد اما چیزی را خوب میداند، اینکه قرار است بهمرور پیر شود و در آخر بمیرد. این واقعیت چنان بدیهی انگاشته میشود که شاید مبارزه علیه آن بیهودهترین کار به نظر برسد اما اگر نگاهی به تاریخ بشر بیندازیم، میبینیم خیلی از رؤیاها محال به نظر میرسیدند ولی سرانجام انسان توانست به آنها دست یابد. آیا انسان میتواند چارهای برای پیری و مرگ پیدا کند؟ و اصلاً چنین کاری لازم است؟ در این مطلب به این موضوع فلسفی میپردازیم.
بیایید از دره سیلیکون شروع کنیم؛ جایی که جدیدترین فناوریها متولد میشوند. باوجود امکان ویرایش ژن، کرایونیک (سرمازیستی) و هوش مصنوعی، بسیاری به این باور رسیدهاند که زندگی ابدی یا دستکم زندگی برای مدتی طولانیتر، هدفی قابلقبول و حتی ستودنی است.
«جف بزوس»، مؤسس آمازون، «سم آلتمن»، مدیرعامل OpenAI، و میلیاردرهای دیگر مبالغی نیز برای مبارزه با پیری سرمایهگذاری کردهاند؛ هک زیستی یا biohacking نیز در سالهای اخیر مد شده است اما شاید برجستهترین بشارتدهنده جاودانگی در دنیای امروز «برایان جانسون»، میلیونر فناوری، باشد. او که اکنون 47 سال دارد، ادعا میکند با رژیم غذایی، ورزش و علم پزشکی تجربی سن خود را چندین سال کاهش داده است.
اگر در کل تاریخ بشریت یک چیز باشد که همه روی آن اتفاقنظر دارند، آن مرگ است؛ همه میمیریم اما هدف جانسون این است که روزی جامعه بر چیز دیگری توافق کند: «نمردن».
انسان در جستجوی درمان پیری و مرگ
2 واژه پیری و مرگ مترادف و هممعنا نیستند اما مفهومشان خیلی به هم نزدیک است. در واقع بسیاری از ما شاید از مرگ نترسیم اما از کهولت و ناتوانی پیری بیزاریم؛ شاید چون میدانیم بعد از پیری چیزی منتظرمان نیست مگر داس مرگ. «رالف والدو امرسون»، نویسنده و فیلسوف آمریکایی، سال 1862 نوشت: «عقیده عموم مردم این است که پیری شرمآور نیست، بلکه مضر است و ثمری ندارد.» شاید با این نگاه، امرسون و برایان جانسون با یکدیگر موافق باشند اما امرسون نگاه دیگری نیز به پیری دارد.
در دوره پیری، در فصلهای آخر زندگی که آرامآرام به استقبال مرگ میرویم، انسان به خرد و آرامش میرسد. به گفته امرسون، «یکی از مزیتهای پیری این است که دیگر موفقیت کموبیش معنایی ندارد.» بهعبارتی، سالمندان دست از اثبات خودشان برداشتهاند؛ همان نیازی که در جوانان مسبب انبوهی از اضطرابها میشود. امرسون از ما میخواهد وقتی به پیری فکر میکنیم، یاد سقراط، ارشمیدس و گالیله بیفتیم: «مردانی که از هیچ شهری نمیترسند اما شهرها به واسطه آنها پابرجا میمانند.»
امرسون برخلاف جانسون یا حتی تمام آن میلیاردرهایی که در جستجوی درمان پیری هستند و خودشان را به آب و آتش میزنند تا چند صباح بیشتر زنده بمانند، ما را به پذیرش پیری و دریافت مزایای آن دعوت میکند. اگر بتوان پیری را مرحلهای گریزناپذیر در زندگی دید، احتمالاً قسمتی از ترس و اضطرابمان از مرگ نیز کم میشود.
گویی قرن حاضر آموزههای امرسون را برنمیتابد: میلیاردرهای دنیای فناوری نهفقط بهدنبال عقب انداختن مرگ خود با سرمازیستی هستند، بلکه میخواهند داراییشان را نیز حفظ کنند. این انسانهای جاهطلب میخواهند برای سالهای بیشتری زنده بمانند و از طریق ساختارهای قانونی ویژهای به نام «Revival trusts» دارایی خود را در زمان خواب زمستانی حفظ کنند. این شرکتها با نگهداری و افزایش ثروت این افراد طی سالهای آینده، شرایط مالی مناسبی هنگام احیای مجدد آنها فراهم میکنند؛ جاودانگی برای این افراد کافی نیست و میخواهند فردی جاودانه و ثروتمند باشند.
درمجموع میتوانیم از طریق پذیرش نگرشهایی مانند نگرش امرسون با فراغبال و آسودهتر زندگی کنیم، بدون آنکه نیاز باشد بهدنبال جاودانگی باشیم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بنظرم جاودانگی باید در راستای یک هدف بالاتر انجام بشه . اگر انسان بخواد به مریخ سفر کنه و زندگی کنه نیاز به عمر طولانی داره تا بتونه شرایط رو برای زندگی محیا کنه. سوال پیش میاد که برای چی باید جاودانه باشیم؟ مگه چی داره این دنیا؟ . من فکر میکنم جواب این سوال با فکر کردن راجب کیهان و عظمت اون میتونه دلیل محکمی باشه . من فکر میکنم برای رسیدن به این اهداف یا باید انسان بیشتر عمر کنه مثلا ۱۳۰ سال یا عمر جاودانه داشته باشه . برای عمر جاودانه انسان نیازمند یک هدف بالاتر و عرفانی تر هست .