سایبورگ بودن چه حسی دارد؟
22 مارس سال 2004، نیل هربیسون 21 ساله، برای اولین بار با یک جراحی پیچیده، آنتنی آهنی را درون جمجمه خود قرار داد و حالا که 32 سال دارد از زندگی عجیب و شاید جالب خود ...
22 مارس سال 2004، نیل هربیسون 21 ساله، برای اولین بار با یک جراحی پیچیده، آنتنی آهنی را درون جمجمه خود قرار داد و حالا که 32 سال دارد از زندگی عجیب و شاید جالب خود می گوید.
مردم به نیل با تعجب نگاه می کنند، نمی دانند که این آنتن فلزی چیست و چرا یک انسان باید آن را روی سر خود بگذارد. گاهی اوقات با نظرات تمسخر آمیز و توهین آمیز از کنار او می گذرند و گاهی اوقات هم فقط با تعجب تا لحظات آخر به او خیره می شوند.
نیل اعتراف می کند که خسته کننده است اما باید به آن عادت پیدا کند. نیل 11 سالی می شود که تبدیل به یک سایبورگ، نیمه انسان-نیمه ماشین، شده و گویا گله ای هم از این بابت ندارد.
در ادامه نگاهی به زندگی متفاوت نیل هربیسون خواهیم داشت.
به عنوان یک سایبورگ، نیل معتقد است انسان ها باید بالاخره ارتقایی در خود ایجاد کنند و از آنچه اکنون دارند فراتر روند. حواس پنجگانه در زمان تولد به ما هدیه داده شده و امثال نیل به همین پنج حس راضی نیستند.
سایبورگ ها می خواهند سطح جدیدی از زندگی را تجربه کنند. برخی از آن ها میکروچیپ هایی زیر پوست خود کار می گذارند تا نقش کلید در خانه و ماشین را برای شان ایفا کند و برخی دیگر از تحریک اعصاب مغز برای افزایش تمرکز بهره می برند. نیل هربیسون در بریتانیا متولد و در کاتالونیا بزرگ شد و حالا یک موزیسین و فعال سایبورگی در نیویورک است. آنتن وی که از آن تحت عنوان Eyeborg یاد می کند، بلیت وی به مرتبه ای بالاتر است.
آیبورگ به نیل کمک می کند تا رنگ ها را بهتر درک کند. وی از کور رنگی رنج می برد و قادر نیست رنگ ها را به درستی تشخیص دهد اما دوربینی که در انتهای آنتن فلزی نیل قرار گرفته، رنگ ها را به امواج نوری تبدیل کرده و مشکل بینایی او را تا حدودی برطرف می نماید.
نیل باز هم نمی تواند امواج نوری که به امواج صوتی ترجمه شده اند را ببیند اما درک بهتری از پیرامونش پیدا می کند. وی مرتبا آیبورگ را با تکنولوژی های جدید آپدیت می کند.
آخرین آپگرید سخت افزاری، سال 2013 انجام شد. وی آیبورگ را مجهز به بلوتوث و اینترنت کرد. دستگاه او حالا دقیقا همانند اسپیکرهای بی سیم که می توانند موسیقی را از طریق اینترنت به اجرا در آورند، می تواند رنگ ها را از هر جای دنیا به وی مخابره کنند.
نیل می گوید: «شخصی در استرالی حالا می تواند تصویری از طلوع خورشید را ثبت کرده و مستقیما به ذهن من بفرستد. من در حال صحبت با شما هستم اما در همین حال مشغول درک آن منظره ام. با موبایل ام می توانم به ایستگاه بین المللی فضایی متصل شوم و رنگ های زنده از فضا درک کنم.»
اما منظور نیل از «درک» چیست؟ چون مسلما ما نمی توانیم مفهوم وی از درک رنگ ها را درک کنیم!
نیل پاسخ می دهد: «برای من رنگ ها دیدنی نیستند. رنگ یک درک درونی است. بسته به ترکیب رنگ ها، من چیزی تصویری را تور می کنم. بنابراین اگر شمایلی از رنگ های درون یک سوپر مارکت را دریافت کنم، متوجه می شوم که درون سوپر مارکت ام. یا اگر کسی رنگ های یک طلوع را برایم ارسال کند، می تواند آن را تصور و تصویر سازی کنم، به این دلیل که صدایی کاملا خاص دارد»
تسلط بر این مهارت باید دشوار باشد: «من باید به شنیدن رنگ ها عادت کنم، حتی زمانی که خوابیده ام، چون رنگ های فضا هیچ وقت متوقف نمی شوند. من باید به آن عادت کنم و فکر کنم حوالی دو سال طول بکشد.»
نقشه دیوانه وار بعدی وی، نصب توربین های خونی کوچک درون رگ هایش است تا انرژی این آنتن را تامین کند. نیل می گوید: «سنسور، تکامل خاص خود را دارد.»
البته آیبورگ برای او مایه دردسر هم می شود: «در فرودگاه ها اندکی استرس آور است، چرا که آن ها علاقه ای به تکنولوژی ندارند و اگر تو خود تکنولوژی باشی، آن ها از تو هم خوش شان نمی آید.»
زندگی در نیویورک وی را با هرگونه برخورد اجتماعی آشنا کرده. مردم با طعنه های درشت و توهین آمیز از کنارش می گذرند و کودکان با چشمانی خیره او را نگاه می کنند. وقتی نیل وارد محفلی می شود ناگهان همه ی نگاه ها به سوی او جلب می شود، حتی اگر او حرفی هم نزند. با این حال نیل انتظار ساده ای از مردم دارد: که با او مکالمه کنند.
سال 2010، نیل بنیاد سایبورگ را با Moon Ribas پایه گذاری کرد. مون درون آرنج خود یک سنسور لرزه نگار دارد و هر گاه در هر قسمت از کره زمین زلزله ای رخ دهد، لرزه نگارهای مون متوجه آن می شوند.
نیل می گوید هدف از ایجاد این بنیاد، کمک کردن به مردم برای سایبورگ شدن، دفاع از حقوق سایبورک ها و تبلیغ سایبورگ گرایی به عنوان یک جنبش هنری است. وی صریحا از اهدافش دفاع می کند: «علاقه مندی کافی نیست، ما می خواهیم مردم تبدیل به سایبورگ شوند.»
به مرور زمان و در طول پیشرفت تاریخ، استانداردها سطح خود را ارتقاء داده اند. در قرن 16 میلادی، دانشمندان از شدت تولید داده وحشت زده شده بودند، یا اوایل قرن بیستم، بحث بر سر این بود آیا صدایی که از پشت تلفن می شنویم صدای روح است یا خیر. حتی همین حالا اگر با هندزفری شروع به مکالمه با طرف مقابل کنید، مردم تصور می کنند دیوانه شده اید و با خودتان صحبت می کنید.
تا اواخر دهه ی آینده، نیل امیدوار است سایبورگ هایی نظیر او اجتماعی بزرگ را تشکیل خواهند داد: «من قادر خواهم بود در خیابان راه بروم در حالی که کاملا معمولی ام. مثل شخص دیگری که یک عضو مصنوعی به بدن خود اضافه کرده.»
تکنولوژی با سرعت سرسام آوری پیشرفت می کند و دانش زیستی همپای آن جلو می آید. پوشیدنی ها به زودی فرمی متفاوت پیدا خواهند کرد و مرحله بعدی تکنولوژی ابزارهای پوشیدنی با دانش زیستی درگیر خواهد بود.
دنیا به خودی خود برای انسان ها جذاب هست که برخی نخواهند عضوی اضافه به بدن خود اضافه کنند یا نخواهند زندگی جاویدان پیدا کنند اما این تفکرات نمی تواند از پیشرفت و دستیابی بشر به آنچه که واقعا می تواند دنیا را متحول کند، باز دارد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بنظرم این خوبیش اینه وقتی یه سری از تواناییا تو از دست بدی حاظری هرکاری بکنی تا اونو دوباره بدست بیاری و این چیز خوبیه بهترین مثال اینکار در حال حاضر استیون هاوکینگ هستش که به کمک یه کامپیوتر میتونه با بقیه ارتباط برقرار کنه، مقاله ارائه بده ، سخنرانی کنه و هیچوقت زندگی و هوش با ارزشش رو فدای ناتوانایی هاش نکنه