بهترین ایده ها معمولاً جایی غیر از پشت میز کار به ذهنتان می رسند
هیچ کس نمی تواند روی خلاقیتی حساب باز کند که معلوم نیست کی به سراغ انسان می آید. در واقع خلاقیت یک فرایند است؛ به گونه ای طراحی شده است که به طور پیوسته ایده ...
هیچ کس نمی تواند روی خلاقیتی حساب باز کند که معلوم نیست کی به سراغ انسان می آید. در واقع خلاقیت یک فرایند است؛ به گونه ای طراحی شده است که به طور پیوسته ایده هایی انتزاعی را به دنیای ملموس ما بیاورد.
استارتاپ ها همبستگی جالبی با کار خلاقانه دارند. وقتی منابع محدود باشند، شرکت ها مجبور می شوند به نحوه ی تفکر و تلاش های کسانی اتکا کنند که نیروی پیشران شرکت محسوب می شوند. به این ترتیب باید چیزی را ببینند که دیگران نمی بینند و با همان منابعی که دارند راه تازه ای بیابند. اما باید بتوان روی این تیم حساب کرد؛ فقط تازه کار ها بیکار می چرخند و منتظر ایده های تازه می نشینند. در باره ی اینکه «چگونه همیشه خلاق باشیم» اظهار فضل زیاد می شود اما شاید بهترین راه برای نیل به این هدف، یاد گرفتنش در حین خود فرایند، و یا درس گرفتن از ابزار ها و اقدامات دیگران باشد.
نباید انتظار داشته باشید بتوانید از عادات خلاق ترین انسان های روی زمین صد درصد کپی برداری کنید و به آینده ی تمام قد نبوغ آنها بدل شوید. اما نحوه ی کار کردن این گونه افراد چیزی است که اغلب به راحتی می توان با آن ارتباط برقرار کرد. یکی از خلاق ترین نابغه هایی که روی این کره زندگی کرده، لودویگ فان بتهوون بوده است.
جنگل فوق العاده دوست داشتنی است؛ تاریک و عمیق
یکی از راه هایی که بتهوون به واسطه ی آن می توانست خلاقیت خود را حفظ کند قدم زدن های سرگرم کننده، طولانی و تنهای او در میان حومه ی پر دار و درخت شهر وین بوده است. او برای این لحظات آرام تفکر عمیق، اهمیت زیادی قائل می شد. انسان های فوق العاده خلاق زیادی در سرتاسر دنیا درباره ی مزایای پیاده روی های طولانی از این دست در میان روز، نظرات مشابهی ابراز داشته اند.
بتهوون معمولاً بعد از ناهار با جدیت به پیاده روی می رفت و همیشه نیز یک قلم و چند برگه کاغذ در جیب خود می گذاشت تا اگر قطعه ای به ذهنش رسید آن را یادداشت کند.
گوستاو مالر نیز تا حدی دقیقاً از همین روال پیروی می کرد. او بعد از ناهار به یک پیاده روی سه تا چهار ساعته می رفت، و در بین مسیر خود برای نوشتن ایده هایی که به ذهنش می رسید، لحظاتی درنگ می کرد. بنجامین بریتن گفته است «این پیاده روی های بعد از ظهر، زمانی است برای آماده سازی آنچه که می خواهم بعد از آن پشت میزم بنشینم و درباره اش بنویسم».
به همین جهت، روانشناسان چند قدم جالب توجه در جهت درک مزایای پیاده روی برداشته اند. پژوهشی از سوی دانشگاه استنفورد توانست نشان دهد قدم زدن های مداوم به افراد کمک می کند ایده های بدیع بیشتری خلق کنند؛ چه در حین راه رفتن و چه بعد از آن.
اینکه قدم زدن تا این حد به خلق ایده های تازه کمک می کند می تواند علت های مختلفی داشته باشد:
پیاده روی یک نوع ورزش است
مفید واقع شدن تمرینات ورزشی برای تفکر خلاق مدتهاست به امری کاملاً پذیرفته شده تبدیل شده است؛ ورزش خلق و خوی هر کسی را بهبود می بخشد. پژوهش ها نشان داده اند کار کردن با خلق و خویی استوار (و به ویژه مثبت) به احساسی می انجامد که در نهایت انگیزه ی تفکر خلاقانه می شود.
زمانی برای از نو فکر کردن درباره ی همه چیز
قدم زدن یا پیاده روی اغلب اوقات به عنوان یک تنفس مورد استفاده قرار می گیرد. بتهوون و خیلی های دیگر نیز از پیاده روی های طولانی برای جدا شدن از کار و زمان هایی که خود به خود نیازمند تفکر زیادی بوده اند استفاده می کرده اند. اگر از کار و فکر و خیال های روزمره جدا نشوید، نمی توانید مغز خود را برای «پرسه زنی های ذهنی» آزاد بگذارید.
جدا کردن محرک ها از هم
محیطی که در اطراف خود می بینید بر رفتاری که از شما سر می زند تأثیرگذار است. برای خیلی ها، درگیر بودن با محرک های بیرونی به ایجاد فضای ذهنی لازم برای تفکر خلاق کمک می کند. جایی که در آن کار می کنید، جایی است که در آن فکر می کنید. اما درگیر شدن در هر دوی این فرایندها در مکانی مثل پشت میز، می تواند آن را به محل پر از ابهامی تبدیل کند که اتفاقات بیش از حد زیادی در آن می افتد. شاید بهتر باشد کمی بیشتر موضوع را باز کنیم.
حالت جذب در برابر حالت تولید
دکتر شلی کارسون، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد به درک ما از فرایند پیچیده ی تبدیل یک ایده به واقعیت کمک زیادی کرده است. او در کتاب خود به نام «مغز خلاق شما»، بر اهمیت به کارگیری مرزبندی های سفت و سخت بین حالت جذب و حالت تولید تأکید می کند. حالت جذب زمانی است که مغز شما به دریافت و استنباط اطلاعات می پردازد، اما حالت تولید به زمانی اشاره دارد که در آن ایده های خود را اجرایی می کنید. دکتر کارسون اعتقاد دارد جدا نکردن این دو از هم بزرگ ترین مانعی است که خیلی ها را از خلاقیت مداوم باز می دارد. او در این باره می گوید:
«هر کسی یک فیلتر درونی دارد که افکار و محرک ها را پیش از آنکه به خودآگاهی برسند از دنیای بیرون جدا می کند. یادگیری نحوه ی نرم کردن این فیلترینگ ذهنی با این هدف که ایده های بکر بیشتری به جریان فکری ما راه یابند، یکی از بزرگ ترین چالش های کسانی است که خودشان را خلاق نمی دانند».
کسانی که از قابلیت های خلاقانه ی بالایی بهره می برند، «بازدارندگی نهفته» ی کمتری دارند. احتمال نادیده گرفته شدن محرک های به ظاهر بی ارتباط از سوی اینگونه افراد به واسطه ی شخصیت یا عاداتشان، کمتر است. آنها چیزهایی را که دیگران فیلتر می کنند جذب می کنند.
حالت جذب حد و مرز ندارد (تفکر بازیگوشانه)، اما حالت تولید برای آنکه بتواند به اجرا برسد بسته است (تفکر منطقی). اینها حد و مرز هایی ذهنی هستند، اما حد و مرز های فیزیکی نیز می توانند به عنوان عامل برانگیزاننده ی این حد و مرزهای ذهنی عمل کنند. برای مثال، وقتی در محل های خاصی قرار می گیرید، ناخودآگاه فکر می کنید باید دنیای اطراف خود را نادیده بگیرید و به کار کردن مشغول شوید.
شاید پیاده روی های مداوم در جنگل های حومه ی وین، زمان های مورد علاقه ی بتهوون برای آزاد گذاشتن ذهنش بوده اند که در آن قدم گذاشتن در مسیر های مختلف، به باز شدن ذهنش برای تولید موسیقایی منجر می شده است.
اما برای آن دسته از ما که در تمام طول عمر خود هم قرار نیست سمفونی پنجم را بیافرینیم، باز اصرار بر اینکه همه ی اتفاق های خوب باید پشت میز کار رخ دهند اشتباه است. دور شدن از این محیط به شما اجازه می دهد آنچه که رویش کار می کرده اید را بسط دهید و با ذهن باز به آن فکر کنید.
جدی گرفتن خلاقیت
پیاده روی، کوهنوردی و یا چسبیدن به خانه و فراموش کردن چهره ی درخشان خورشید، شیوه های مختلفی هستند که هر کسی ممکن است با هر یک احساس راحتی بیشتری داشته باشد. بهتر است نکته ی اصلی را فراموش نکنیم: خلاقیت بدون خلق یعنی هیچ. برونداد شما نیز به همان اندازه ی فرایندی که به کار می گیرید اهمیت دارد؛ و اگر سعی دارید زندگی خود را از راه خلاقیت بگذرانید، چه بسا نتیجه بیشتر از فرایند اهمیت پیدا کند.
هیچ کس نمی تواند بینش خود را برنامه ریزی کند، بنابراین نگرانی از آنجا ناشی می شود که تمرکز روی عادات به روزمرگی بیانجامد و کاری که زمانی به خوبی از پس آن بر می آمدید را به کاری تکراری تبدیل کند. اما فرایندی با ثبات و منظم می تواند شما را در موقعیتی قرار دهد که ایده های خوب به سراغتان بیایند. اگر این کار را درست انجام دهید، این ثبات باعث خلق چیزی خواهد شد که تکرار شونده است، نه تکراری.
تبدیل ایده به چیزی فراتر از یک خواسته، نیازمند آن است که کمی ذهن خود را آزاد کنید؛ این یعنی به طور منظم زمانی برای فکر کردن داشته باشید و پیش از آنکه دوباره به سراغ کار خود برگردید کمی حال و هوایتان عوض شود. برنامه ریزی برای پیاده روی های میان روز، تلاش های اولیه تان را به جریان می اندازد و به تلاش های ثانویه جان تازه می بخشد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
خوندنی و تاثیر گذار
ممنون