تکرار، تکرار و تکرار؛ چطور می شود که دروغ ها قابل باور می گردند؟
آیا می دانستید که انسان کلا ده درصد از ظرفیت های مغزی خود را به خدمت می گیرد؟ مصرف هویج بینایی را تقویت می کند؛ ویتامین سی برای درمان سرماخوردگی مفید است؛ جرائم در آمریکا ...
آیا می دانستید که انسان کلا ده درصد از ظرفیت های مغزی خود را به خدمت می گیرد؟ مصرف هویج بینایی را تقویت می کند؛ ویتامین سی برای درمان سرماخوردگی مفید است؛ جرائم در آمریکا در بالاترین میزان همیشگی شان قرار دارند.
هیچیک از عباراتی که در بالا مطالعه کردید صحت ندارند.
اما مساله اینجاست که حقایق ابدا اهمیتی ندارند: مردم آنها را آنقدر تکرار می کنند که باورشان کنید و این مقوله ایست که تحت عنوان «اثر گمراه کننده حقیقت» از آن یاد می شود؛ نوعی اختلال در روان انسان که تکرار را هم پایه حقیقت قلمداد می کند. بازاریابان و سیاستمداران همگی استاد دستکاری این نوع تمایلات شناختی هستند که احتمالا این اواخر بیشتر از هر زمان دیگری با آنها آشنایی پیدا کرده اید.
ترامپ «تاجری فوق العاده» است؛ این جمله را حتما بارها و بارها از زبان شخص وی شنیده اید. اما شواهدی وجود دارند که این گفته وی را به نوعی نقض یا اگر بخواهیم بهتر بگوییم آن را تضعیف می کنند.
کافیست به فرامینی نگاه کنید که طی هفته های اخیر از سوی او به امضا رسیده اند و آنطور که شخص وی بارها و بارها گفته هدفی ندارند جز اینکه با سطوح بالای خشونت در مقابل اجرای قانون در آمریکا مقابله نمایند. این مساله در نظر شهروندان آمریکایی قطعا از اهمیت بالایی برخوردار است. اما چنین جرائمی درست مانند دیگر اشکال رفتارهای خشونت آمیز طی دهه های اخیر در پایین ترین میزان خود قرار داشته اند و آنطور که ترامپ می گوید: آمریکا به عرصه قتل عام مردم این کشور بدل نشده است.
جفری رابینسون معاون اتحادیه آزادی های مدنی آمریکا در این باره می گوید:
ترامپ خواستار جمع آوری نیروهای ضربتی برای نظارت و بعضا متوقف سازی گرایشاتی است که ابدا در آمریکا وجود ندارند. البته از این بابت که چنین گرایشاتی وجود ندارند می تواند گفت که حق با اوست اما باز هم هستند افرادی که این گفته ها را باور می کنند.
هر زمان که ترامپ توییتی را منتشر می کند یا اطلاعات نادرستی را بر زبان می آورد، آنها که به دنبال حقیقت هستند لب به سخن گشوده و به دنبال اشتباهات وی می گردند تا کمترین اثر را از خود بر جای بگذارند.
براساس یکی از نظرسنجی های موسسه ای به نام Pew که در پاییز سال گذشته انجام گرفت، مشخص گردید که حدود 57 درصد از رای دهندگان در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا بر این باور بوده اند که از سال 2008 میلادی تا کنون جرائم در کشورشان افزایش یافته، این در حالی است که براساس داده های منتشر شده از سوی FBI آمار جرائم در این کشور کاهشی 20 درصدی را در این بازه تجربه کرده است.
تکرار باور پذیری مسائل را بالا می برد
ماجرا از چه قرار است؟ به گفته Lynn Hasher یکی از روانشناسان دانشگاه تورنتو که تیم تحقیقاتی اش هم نخستین بار در دهه 1970 میلادی به این اثر پی برد، تکرار باور پذیری مسائل را بالا می برد و این اثر احتمالا زمانی که مردم خسته هستند و یا به واسطه اطلاعات دیگر حواس جمع و جوری ندارند، بیشتر خود را نشان می دهد.
مغز می فهمد
در سال 2006 میلادی، شرکتی به نام HeadOn نوعی پماد موضعی تحت همین عنوان را در تلویزیون تبلیغ می کرد. در آن تبلیغ عبارت Head On! Apply Directly to the Forehead (به معنای مستقیما روی پیشانی استعمال کنید) سه مرتبه تکرار می شد تا ملکه ذهن مخاطب شود و اینگونه شد که محصول مذکور با استقبال خوبی از سوی ببینندگان تلویزیونی روبرو گردید.
این تبلیغ نمونه بسیار خوبی برای اثر گمراه کننده حقیقت است. همانطور که گفته شد در آن تبلیغ، جمله یاد شده آنقدر تکرار می شد که مردم بی آنکه بدانند خود را در حال خرید این محصول در داروخانه ها یافتند و مرتبا این جمله را با خود می گفتند: مستقیما روی پیشانی ام استعمالش می کنم.
و در ادامه چماق شعار تدوین شده برای این پماد و همچنین سردردهای تنشی، این پرسش که آیا پماد مذکور اساسا قابلیت تسکین چنین دردهایی را دارد یا خیر در نطفه خفه کرد.
نتایج تحقیقات سال 2012 پژوهشگران دانشگاه واشنگتن در این باره حاکی از آن است که تکرار همان عاملی است که باورپذیری خبرهای کذب را ممکن می کند. تکرار را می توان از جمله اجزای اصلی پروپاگاندای سیاسی نیز قلمداد کرد.
اساسا به همین خاطر است که سیاستمداران و مدیرعامل ها مباحثی را به صورت چندباره و چندباره تکرار می کنند. جالب است بدانید که این تکنیک را آدولف هیتلر نیز پیاده سازی می کرد. وی در کتابی با عنوان نبرد من اینطور آورده است: شعارها باید مرتبا و مرتبا تکرار شوند تا اینکه تک تک افراد ایده نهان در آنها را دریافت کنند.
اما این تکنیک از آن جهت اثربخش می شود که وقتی مردم تلاش می کنند حقیقتی را ارزیابی نمایند، آن را از دو جهت بررسی می کنند: آن اطلاعات با قوه درک شان همخوانی داشته باشد و به زبان عامیانه با عقل جور در بیاید و دیگر آنکه برایشان آشنا باشد.
شرط اول کاملا منطقی است: مردم همواره اطلاعات جدید را با چیزی می سنجند که پیشتر می دانستند صحت دارد و برای این منظور اعتبار هر دو منبع را بررسی می کنند. اما پژوهشگران دریافته اند حس آشنا بودنی که به آن اشاره کردیم می تواند منطق را تحت تاثیر قرار دهد به نحوی که شنیدن دوباره و چندباره یک موضوع در رابطه با غلط بودن یک حقیقت می تواند اثری پارادوکسیکال یا متناقض داشته باشد. در واقع آن اطلاعات می تواند آنقدر آشنا باشد که احساس کنید صحت دارد.
Lisa Fazio از روانشناسان دانشگاه Vanderbilt در این باره می گوید:
وقتی آن حقیقت را برای بار دوم می بینید پردازش کردنش برای تان به مراتب ساده تر از بار نخست خواهد بود. مغز انسان همین سادگی در پردازش داده ها را به عنوان نشانه ای دال بر حقیقت داشتن یک چیز در نظر می گیرد. حال فرقی ندارد که آن موضوع صحت داشته باشد یا خیر. به بیان دیگر در این شرایط منطق داشتن بسیار دشوار می شود چراکه مغز برای منطق داشتن باید از خود کار بکشد در حالی که برایش راحت تر است اگر صرفا به احساسات تکیه کند.
حال به فرامین اجرایی اخیر ترامپ باز می گردیم که شاید بهترین مثال در این باره باشد. او می گوید دولت هرکاری که بتواند انجام می دهد تا امنیت افسران پلیس را حفظ کند. در واقع زبان دولت مردان این کشور آنچنان مبهم است که طرفداران حقوق مدنی نگرانند مبادا اعتراضات به آن منجر به جرم شوند.
این فرامین در عین حال که ضرورتی ندارند، اهداف خاصی را هم دنبال می کنند؛ آنها درواقع موید این ایده هستند که آمریکا امنیت ندارد؛ افسران پلیس و ماموران اجرای قانون آن در خطرند؛ آمریکا نیازمند رئیس جمهوری مطیع قانون و مقررات است.
در پایان باید اشاره کنیم که درست مانند هر غرض ورزی و تعصب شناختی، بهترین راه برای آنکه طعمه این تکنیک نشویم آن است که در گام نخست از وجودش مطلع شویم. اگر نکته ای را خواندید که به نظر واقعی می آمد اما نمی دانستید چرا، هوشیار باشید.بررسی اش کنید و داده هایی که در این رابطه وجود دارند را از نظر بگذرانید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
با توجه به اینکه دیجیاتو نظر مخالف رو بسته از همین جا خداحافظی می کنم. خوش باشید با خودتون
مطلب جالبى بود .آمريكا واقعا كشورى هست كه هميشه به فكر منابع خودش ولى توى كشور ما اينطور نيست امريكار هرچقد بد و سياست ظالمانه اي براى كشوىهاى ديگه داشته باشه بفكر كشوى خودش و ملت امريكاست من هميشه عاشق امريكا بدوم و خواهم بود .ولى در ايران اينگونه نيست دولت فقط به فكر جيب خودش و كشوراى ديگست نه به فكر ملت خودش