پیش نمایش بازی Prey؛ تخیل سیاه
میزان تاثیر گذاری واقعی یک بازی، سال ها بعد از انتشار آن مشخص می شود. زمانی که نقد ها و دیدگاه ها به دور از هایپ اولیه صورت می گیرد و تاثیر خود بازی قابل ...
میزان تاثیر گذاری واقعی یک بازی، سال ها بعد از انتشار آن مشخص می شود. زمانی که نقد ها و دیدگاه ها به دور از هایپ اولیه صورت می گیرد و تاثیر خود بازی قابل مشاهده است.
عناوینی همچون هف لایف و یا بایوشاک در زمره این بازی ها قرار می گیرند. چگونگی این ماندگاری طولانی مدت به کیفیت و دقت در پردازش به جزییات است.
اگر سازندگان کارشان را به خوبی انجام داده باشند، بی اختیار پایه گذار نسل بعدی بازی ها می شوند و کار آن ها مورد تقلید قرار می گیرد و کار آن ها به دیگر سازندگان الهام می بخشد.
بازی های الهام گرفته شده اگر خیلی صریح، عمل ایده برداری را پیاده کرده باشند، باید به طور تمام و کمال آن ها را بهبود ببخشند. وگرنه در گرداب تکرار و تقلید گرفتار می شوند و به ناچار شکست می خورند.
ولی در سوی دیگر اگر بتوانند ایده های پیشین را به صورت جلا داده شده و در بستر گیم پلی و داستانی مهیج بیاورند، با ریسک کمتر نسبت به رقبای خود به موفقیت دست می یابند.
اکنون نیز در شرف انتشار نسخه دوم از عنوانی قدیمی هستیم که از ریشه اصلی خود دور شده است و دست به پردازش ایده های دیگر بازی های هم دوره نسخه اولش و حتی محصولات موفق دوره های بعدی آن زده است.
عنوانی که به دیدگاه خیلی ها آن قدر که باید مورد توجه قرار نگرفت و شایسته بیشتر از آنچه به دست آورد بود. این عنوان به علاوه ی اتمسفر متفاوت، حال سازندگان و تهیه کنندگان جدیدی نیز به خود می بیند. کمپانی بزرگ بتسدا مسئول نشر و آرکین استودیو مسئول ساخت دومین نسخه از سری Prey شده اند.
قربانی
صبح یک روز آفتابی از خواب بلند شده؛ تخت گرم و نرمتان را ترک می کنید. در آپارتمان مجلل خود مشغول به انجام امور روزانه معمول مانند چک کردن ایمیل ها و پس از آن آماده شدن برای رفتن به محل کار می شوید.
محل کار شما یک ساختمان فوق مدرن با دستگاه های عجیب و غریب است که بیشتر به یک آزماشگاه بزرگ شباهت دارد. کم کم می فهمید که کار شما، ایستادن درون یکی از همان ماشین های بزرگ و پیروی از آزمایشاتی است که محققین به شما محول می کنند.
همه چیز به خوشی تمام می شود و شما یک روز کاری را پشت سر گذاشته اید و به خانه برمی گردید. حال تمام این مراحل تکرار می شود؛ در همان زمان و در همان روز بیدار می شوید و ادامه ی ماجرا.
اما زمانی که شما در دستگاه قرار گرفتید این بار شاهد حادثه ای وحشتناک هستید. اشیا دور و بر محققین به شکل یک هیولای سیاه ظاهر شده و آن ها را به خاک و خون می کشد و شما در تمام این مدت شاهد این صحنه هولناکید.
دوباره در همان زمان و در همان روز بیدار می شوید و می فهمید تمام چیزی که دیده اید تنها یک کابوس بوده. اما فکر به این کابوس باعث تشویش افکار شما می شود و صفحه ی ایمیل هایتان که تمامی پیام هایش حاوی متن «شما در خطر هستید» هیچ کمکی به آرام شدن شما نمی کند.
همین ناآرامی موجب گشت و گذار شما در گوشه و کنار خانه می شود و در همین حین شما به راز بزرگتری پی می برید: شما در زندگی واقعی نیز یک دست آویز آزمایشگاهی هستید و در تمام مدت قربانی بوده اید.
در واقع تمام زندگی شما دروغ است و خانه و وسایل و لباس هایتان و... بخشی از یک آزمایش بزرگتر است. شما در تمام مدت قربانی چند محقق بودید و حالا باید برای رهایی خود بجنگید.
در پس تلاش شما برای بقا در راه فرار، راز بزرگتری برای شما برملا می شود. موجودات خیالی که در خواب دیدید در واقعیت وجود دارند و به آن ها «کابوس» می گویند. کابوسی که در بیداری می بینید و آن ها دست پرورده همان محققین خودخواهی هستند که شما را به موش آزمایشگاهی خود تبدیل کرده بودند.
ولی حالا آن ها نیز، خود قربانی ساخته خود شده اند. این شروع گیرا و مهیج، آغاز ماجرای بازی است. این داستان نشان دهنده ی یک بستر مناسب برای پرورش ایده های بیشتر است.
باید امیدوار باشیم که ضرب آهنگ و روایت داستان در طول بازی، به روانی چند دقیقه آغازین باشد تا بتوانیم بعد از شکست نسخه جدید مس افکت با عنوان اندرومدا، شاهد یک داستان قوی در ژانر علمی-تخیلی در این نسل باشیم.
کابوس، چسب، آچار
اگر شماره قبل را تجربه کرده باشید حتما می دانید که سلاح اصلی کاراکتر همانند سری هف لایف، یک ابزار است: آچار شلاقی. این رسم هنوز حفظ شده تا بازی زیاد از ریشه های خود فاصله نگیرد.
اگرچه این بار دشمنان از جنس «کابوس» هستند و برای مقابله با دشمنان جدید، سلاح جدید مورد نیاز است. همانند سری هف لایف و سلاح جاذبه ای معروفش، در اینجا نیز یک سلاح منحصر به فرد به شما داده می شود؛ سلاحی که هم در مبارزات و هم در حل معماها به کار می آید: تفنگ چسبی.
با استفاده از این تفنگ می توانید دشمنان خود را در چسب غوطه ور کنید و قدرت حرکت را از آن ها سلب کنید و این فرصت را به خود بدهید تا با فراغ بال با آچار شلاقی به خدمت آن ها برسید. همچنین می توانید به کمک آن، حفره های مورد نیاز را پوشش دهید و یا برای بالا رفتن از اجسام برای خود جای پا درست کنید.
در کل ایده کار با آن جالب به نظر می رسد و می تواند به یکی از سلاح های منحصر به فرد تاریخ بازی های ویدیویی بدل شود. در کنار این اسلحه ها، سلاح گرم و سرد دیگری نیز وجود دارند که شما دست خالی به مصاف هیولاهای تاریکی نروید.
البته در همان ابتدای کار مشخص می شود که بازی سعی بر آن دارد تا دست شما را در انتخاب های تان باز بگذارد تا نحوه پیشروی را خودتان انتخاب کنید؛ اینکه می خواهید با هر دشمنی خودتان را به چالش بکشید و یا پا به فرار بگذارید و از مبارزه امتناع کنید.
از همین جا است که وجود المان های سبک نقش آفرینی نمود پیدا می کند و نشان می دهد که بتسدا حتی در بازی اکشن اول شخص خود نیزدست رد به سینه عناصر سبک مورد علاقه ی خودش، یعنی نقش آفرینی، نمی زند.
البته این عناصر به همین موضوع محدود نمی شوند وجود درخت پیشرفت با زیر شاخه های متنوع و همچنین وجود پایان های متنوع، همگی دست به دست هم می دهند تا بتوان به راحتی این عنوان را زیر پرچم سبک نقش آفرینی نیز بپذیریم. به همه این ها نبود بخش چند نفره را هم اضافه کنید تا میزان تعهد سازنذگان به بخش داستانی را بیشتر درک کنید.
صد البته برای چنین بازی ای با ارزش تکرار بالا و طولانی، نبود بخش چندنفره نه تنها ضعف محسوب نمی شود، بلکه حتی می توان آن را به فال نیک گرفت و امید به عرضه عنوانی بسیار با کیفیت داشت.
نور، صدا، تاریکی
از لحاظ بصری به رسم دیگر بازی های بتسدا، با شاهکاری از جنس گرافیک طرف نیستیم؛ اما بازی به اندازه کافی خوب به نظر می رسد تا چندین ساعت به آن نگاه کنید و از آن خسته نشوید.
داستان بازی همانند سری بایوشاک، در سازه های شهری با اتمسفری تاریک و مرموز پیگیری می شود. این فضا ها کاملا حس تعلیق و تاریکی ذاتی بازی را به شما انتقال می دهند و از نظر گرافیک هنری سنگ تمام می گذارد.
در این تجربه چند دقیقه ای از بازی، شاهد و شنونده افکت های صوتی بی نقص و صدا گذاری خیلی خوبی بوده ایم. موسیقی نیز با محیط داستان و گیم پلی هم خوانی دارد و موجبات تعلیق و اضطراب را به خوبی فراهم می کند.
طعمه، شکارچی می شود
تمام چیزی که از این عنوان دیده ایم تا به اینجا بسیار راضی کننده و مطلوب بوده است. اگر تمام بازی مانند همین چند دقیقه آغازی خوش ساخت و با کیفیت باشد، می توان انتظار یک بازی به یاد ماندنی و با کمی خوش بینی، یکی از مدعیان کسب عنوان بهترین بازی سال را از آن داشت.
فعلا چند روز فرصت دارید تا خود را آماده شکار هیولاهای ناشناس دنیای Prey بکنید و از تجربه یکی از عنوان های خوش ساخت امسال لذت ببرید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
مال xbox و ps4 هست
ولی برا پی سی فک نکنم
اینقد نوشتید ولی مهم ترین چیزو نمینویسید که مال کدوم پلتفرمه?همه ک پی اس وایکس باکس ندارن واسه پی سی هم بازی معرفی کنید
برای کدوم پلت فورمه؟
pc
ps4
xone