برای پیشرفت در حرفه خود چه کارهایی را نباید انجام دهیم؟
کارولین بیتن، نویسنده وبسایت فوربس، هافینگتون پست و سایکولوژی تودی و صاحب جوایز متعددی به عنوان خبرنگار حوزه های روانشناسی، فرهنگی، سوژه های روز اجتماعی و کسب و کار نسل های جدید است. او در ...
کارولین بیتن، نویسنده وبسایت فوربس، هافینگتون پست و سایکولوژی تودی و صاحب جوایز متعددی به عنوان خبرنگار حوزه های روانشناسی، فرهنگی، سوژه های روز اجتماعی و کسب و کار نسل های جدید است.
او در مقاله اخیر خود در وبسایت فوربس از کلیشه های معمول در رابطه با اینکه باید چه کار کنیم تا موفق شویم فاصله گرفته و می گوید چه کارهایی که امروزه انجام می دهید را دیگر نباید انجام دهید تا یک قدم به موفقیت در شغل خود نزدیک شوید.
در این مقاله اشاره بسیاری به کتاب های مختلف شده که می تواند برای مطالعه بسیار موثر باشد، اسامی آن ها ترجمه نشده تا به راحتی بتوانید آن ها را جستجو کنید.
در ادامه مقاله را از زبان بیتن می خوانید.
چون من مستقل کار می کنم، روزم را از همان ابتدا خودم برنامه ریزی می کنم.
اما از آنجایی که من روی پای خودم ایستادم، چیز عجیبی را متوجه شدم: به جای آنکه روزانه یک سری کار اساسی انجام دهد، معمولا یک میلیون کاری را انجام می دهم که اصلا نمی خواهم و یا نیازی نیست انجام دهم؛ حداقل نه در آن لحظه. من می خواهم بنویسم، ولی در عوض توییت می کنم. لازم است تا پروژه یکی از مشتریانم را تکمیل کنم ولی در عوض به سراغ ایمیل زدن می روم.
ترکیب این ها خیلی پیچیده است. روی کاغذ، کاری که انجام می دهم ساده است: من در مورد نسل هزاره صحبت می کنم. در واقعیت اما بسیاری از روزها وقتم را صرف کارهای غیر به خصوصی می کنم و وقتم را هدر می دهم و از شوق خالی می شوم.
شما هر روز سر کار که می روید چه کار می کنید و چرا؟ اگر پاسخ شما بیشتر از ۱-۲ جمله باشد، شغل شما ساده نیست. اما با این وجود اگر جاه طلب باشید، ساده خواهد شد. حداقل در بسیاری از موارد خواهد شد.
وقتی من به صورت اتفاقی سر کار چنین آشوبی را برای خودم ایجاد می کنم، این ۶ حقیقت را به یاد می سپرم.
لازم نیست سر خودم را شلوغ کنم
در کتاب The Road to Character، دیوید بروکر توضیح می دهد که جورج مارشال (کسی که بزرگترین ارتش تاریخ را در جنگ جهانی دوم مدیریت کرد و نقشه مارشال را پدید آورد) اصلا شخص پرکاری نبوده که همیشه مشغول کار کردن باشد. برای مارشال و بسیاری از هم دوره های او، بیش از حد کار کردن نشانه خودستایی توهمی بوده.
امروزه، کسانی که می خواهند کارآفرین باشند در اینستاگرام مرتبا از این می گویند که چقدر سرشان شلوغ است و همیشه از حجم کارهای روی دوششان ناله می کنند. اما این برنامه کاری فشرده فقط توجیه کننده عدم موفقیت آن ها است.
کال نیوپورت، نویسنده کتاب Deep Work شلوغ بودن را نمایشگر بهره وری می داند: «در عدم حضور توضیحی واضح که در کارشان ارزش و بهره وری یعنی چه، بسیاری به سوی شاخصی صنعتی برای بهره وری می روند: انجام دادن کارهای زیاد به طوری که همه ببینند.»
ماری کوندو نویسنده کتاب The Life-Changing Magic of Tidying Up می گوید شلوغ بودن، باعث می شود آن چیزی که واقعا اهمیت دارد به فراموشی سپرده شود.
پادزهر این کار به عقیده لئو باباتوئا تمرکز است: «یک چیز را برای مدت طولانی محکم بچسبید تا واقعا آن را فرا بگیرید. اولویت هایتان را دسته بندی کنید.»
نیازی به یک میلیون گزینه برای انجام کار ندارم
هنری فورد می گوید: «هر مشتری ای می تواند خودرویش را به هر رنگی که می خواهد در بیاورد، تا زمانی که رنگ ماشین مشکی است.»
فورد به نکته ای که روانشاسان تازه پی برده بودند واقف بود: هر چه کمتر بهتر. برخلاف تصور ما از داشتن گزینه های متعدد، این موضوع باعث می شود که از انتخابمان پشیمان شویم یا حسابی درگیر آن هایی شویم که انتخاب نکردیم و در نهایت شاید هیچگاه از بین آن ها انتخابی نکنیم.
به جای افزایش گزینه ها، از تعداد آن ها بکاهید.
در کتاب Essentialism، گرگور مککئون دیدگاه اسنشالیست ها را مطرح می کند. آن ها نمی پرسند «چه چیزی را از دست می دهم؟» بلکه می پرسند «با تمام وجود چه چیزی را می خواهم؟»
چارلز دوهیگ نویسنده کتاب Smarter Faster Better اشاره می کند که انگیزه دادن به خود زمانی که ببینیم تصمیماتمان به ارزش ها و اهداف والاتر نزدیکترمان می کند ساده تر می شود.
اگر شما یک گالن آب داشته باشید و ۵۰۰۰۰ دانه مختلف در صدها هکتار زمین، به کدامشان آب خواهید داد؟ به طور عادی، هر انسانی تقریبا ۲۸۰۰۰ روز زندگی می کند. این روزها را چه می کنید؟
نیازی به ابزارهای اضافه ندارم
تمام فصل بهار من در جستجوی اپلیکیشنی بودم تا جایگزین تقویم کاغذی ام کنم. از دست تقویم های دیجیتالی مسخره که حتی یکی از آن ها را می خواستم خودم بسازم خسته شدم. در نهایت متوجه شدم که نمی توانم وقتی به پروژه ساخت این اپلیکیشن اختصاص دهم و به سراغ همان تقویم کاغذی رفتم.
حالا اما جز خودم هیچ چیز دیگری نمی بینم که مستحق سرزنش بابت بهره وری پایین باشد. این تقویم به همان سادگی است که باید باشد: یک تکه کاغذ ساده با فضای خالی که اجازه می دهد در آن تغییری ایجاد کنم. ساده و کارآمد است.
اولویت هایتان را روی کاغذ بنویسید. یک مورد، دو مورد، شش مورد، هر چند مورد که هستند و در هر روز ابتدا آن ها را انجام دهید. آن هایی که نرسیدید انجام دهید را به روز آینده موکول کنید. نیازی به الگو، ابزار، اپلیکیشن یا راهنمایی نیست. صرفا باید کار کرد.
کوندو یک بیان کلیدی در کتاب خود دارد: «این سوال که شما چه چیزی را می خواهید صاحب شوید در واقع این سوال است که شما چطور می خواهید زندگیتان را پیش ببرید.»
آیا می خواهید همه حقه ها را بلد باشید یا می خواهید در عوض کار خود و درست و مهم را انجام دهید؟
نیازی به صبر کردن نیست
اله لونا می گوید: «چون یک چیز ارزشمند است به این معنی نیست که ما به آن نیاز داریم.»
انسان ها درون خود چیزهای بسیاری را نگه می دارند. انتخاب های گذشته، تجربه ها، کارهایی که انجام دادیم، انسان هایی که به ما آسیب رساندند و اینکه از این پس چطور باید کارها پیش برود.
اما در درون انباشتن سبب شاخه بندی و فراموشی چیزی می شود که واقعا اهمیت دارد. کوندو می گوید: «برای آنکه واقعا از چیزی که برای شما مهم است حفاظت کنید، ابتدا باید آن هایی که از هدف خود دور شده اند را رها کنید.»
وقتی به چنین درجه ای برسید متوجه تاثیرگذاری هر کدام می شوید و آن هایی که اهمیتی ندارند را به نیکی بدرقه می کنید. او می گوید تنها در آن زمان می توانید «واقعا زندگیتان و آنچه دارید را سامان دهید».
فقط از یک تب اینترنت استفاده کنید و باقی را مرتبا ببندید، اپلیکیشن هایی که هر روز از آن ها استفاده نمی کنید را از صفحه اصلیتان حذف کنید، سطل زباله کامپیوترتان را انتهای هر روز پاک کنید، استفاده از شبکه های اجتماعی و قرارهای ملاقات را به یک تایم مشخص در روز اختصاص دهید و از لیست خبرنامه های ایمیلی حواس پرت کن خودتان را خارج کنید.
لازم نیست همیشه خوشحال باشم
آنجلا داکوورث در کتاب Grit: The Power of Passion and Perseverance می نویسند: «اشتیاق، شایع است. پایداری کمیاب است.»
وقتی شادی را بالاتر از هر چیزی می گذاریم، در شرایطی قرار می گیریم که هیچ کاری را انجام نمی دهیم مگر آنکه دوستش داشته باشیم. انسان ها همیشه در حال تغییر هستند و احساسات کوتاه مدت ما، اهداف بلند مدتمان را فریب می دهند.
جاشوآ میلبرن و رایان نیکودموس برای بهره وری بالا در کار نویسندگی یک راز دارند: «هر روز دو ساعت روی یک صندلی بنشین... در نهایت واژه ها می آیند.»
بدون چنین حس تعهدی، احساس کوتاه مدت و عیاش محور ما راه خود را برای ایجاد حواس پرتی پیدا خواهد کرد. تعهد دلیلی است که من بالا و پایین های زندگی را تاب آورده ام. اگر ما احساسی را دنبال کنیم، در نهایت شکست می خوریم. احساسات تغییر می کنند. اما اگر یک هدف محکم را دنبال کنیم. احتمال زیاد موفق خواهیم شد.
البته لازم است که همیشه از خودتان بپرسید در زندگی و کار چه می کنید. اما نه هر روز. چند روز خوب پشت سر هم یا بد که گذشت لازم است آنچه اتفاق افتاده را بررسی کنید. و فراموش نکنید که لازم نیست مود خوبی داشته باشیم تا یک کار مهم را انجام دهیم. ما فقط باید آن را انجام دهیم.
لازم نیست نگران باشم
مارک تواین حس نگرانی را به بهترین شکل ممکن توصیف می کند: «نگرانی مثل پرداخت بدهی ای است که هیچ وقت بدهکار نبودید.»
اگرچه اسباب نگرانی ما نسبت به گذشتگانمان بسیار کمتر شده اما حالا در دوره ای زندگی می کنیم که نگرانی دائمی به فرهنگ آن تبدیل شده: آیا این شغل مناسب من است؟ آیا موفق خواهم شد؟ آیا درآمد کافی دارم؟ آیا باید بیشتر ارتباط برقرار کنم؟ همه این ها را در ذهن می پرورانیم ولی نمی توانیم آشوب را با آشوب پاسخ دهیم.
آلبرت اینشتین وقتی با یک مشکل مواجه می شد به دنبال ماهیت و اصل آن می گشت نه چیزهایی که به آن وابسته است. او به سراغ درک خود از دنیا در دوران کودکی اش می رفت بنابراین همه چیز ساده و ممکن بود. در کتاب Grit، داکوورث توضیح می دهد که کودکان انجام کاری نادرست را به «بد بودن» ربط نمی دهند تا زمانی که بزرگترها با اعلام نارضایتی و اخم آن را به کودک القا می کنند. به صورت ذاتی، کودکان می دانند که ندانستن پاسخ یک پرسش ایرادی ندارد.
مثل هر عضوی از نسل هزاره، من هم برای خودم طرح می ریزم. اما واقعا برخی چیزها را نمی توان پیش بینی کرد و در برخی موارد تلاش کردن بیش از اینکه کمک کند، آسیب می زند. هر چه سریع تر ما با تردیدهای اجتناب ناپذیرمان آشنا شویم، ساده تر در کارمان موفق می شویم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
گالاکسی نوت 8
https://www.zoomit.ir/galaxy-note-8-campaign/?code=13ACBA5A
«نگرانی مثل پرداخت بدهی ای است که هیچ وقت طلبکار نبودید.»
فکر کنم تو جمله بالا جای "طلبکار "باید "بدهکار" باشه؟