داستانهایی که باید پیش از تجربه ریمیک رزیدنت اویل 2 بدانید
داستان رزیدنت اویل در نگاه نخست، سرراست به نظر میرسد: شرکتی شرور ویروسی میسازد که مردم را هیولا تبدیل میکند، ویروس شیوع مییابد. اما سالها بازسازی، پیشدرآمد و عطف به ماسبق، جزییات داستان را به ...
داستان رزیدنت اویل در نگاه نخست، سرراست به نظر میرسد: شرکتی شرور ویروسی میسازد که مردم را هیولا تبدیل میکند، ویروس شیوع مییابد. اما سالها بازسازی، پیشدرآمد و عطف به ماسبق، جزییات داستان را به شکلی چشمگیر تغییر دادهاند. بله، بخش زیادی از رزیدنت اویل کماکان درباره شرکتی شرور و ویروس زامبی است، اما درباره شخصیتهای چندبعدی، موجودات وحشتناک و توطئههای پیچیده هم هست.
با نزدیک شدن به عرضه نسخه ریمیک رزیدنت اویل 2، داستانهای زیادی نیاز به بازبینی دارند؛ هم داستانهایی از ریمیک نخستین رزیدنت اویل و هم از رزیدنت اویل زیرو که پیشدرآمدی روی گیککیوب بود و بخش زیادی از جزییات مربوط به شرکت آمبرلا را فاش میکرد. انتظار میرود رزیدنت اویل 2 تغییراتی در داستان اصلی به وجود آورد تا آن را به داستانهایی که بعداً نوشته شدهاند نزدیکتر کند یا حتی جزییات جدیدی از شخصیتها و نقشههای شیطانی آمبرلا ارائه دهد.
در این مطلب مروری میکنیم بر اتفاقاتی که به رزیدنت اویل 2 منتهی شدهاند و هرآنچه باید برای پیشروی در راهروهای هزارتو مانند داستانش بدانید.
تاسیس «فرآوردههای دارویی آمبرلا»
آمبرلا زمانی شروع به کار کرد که سه مرد ثروتمند -اوزول اسپنسر، ادوارد اشفورد و جیمز مارکوس - تصمیم به تاسیس یک کمپانی میگیرند. ماجرا با اسپنسر شروع میشود و زمانی که او در سنین جوانتر توصیف گلی آفریقایی به نام «راهپله خورشید» را با خواصی قدرتمند میشنود. در سال ۱۹۶۶، اسپنسر به همراه دوست دانشگاهیاش مارکوس تصمیم به یافتن راهپله خورشید میگیرند. کشفاش میکنند و شایعات حقیقت دارد: گیاه شامل ویروس RNA است که میتواند ارگانیستمهای دیگر را از نظر ژنتیکی دگرگون کند.
به همراه دوست دیگرشان اشفورد، اسپنسر و مارکوس آمبرلا را بنیان میگذارند تا پوششی برای تحقیق روی ویروس داشته باشند؛ ویروسی که آنها «سرچشمه» یا پروجنیتور نام گذاشتند. سه مرد باور داشتند که با استفاده پروجنیتور میتوانند بشریت را به نژادی از ابرانسانها تبدیل کنند تا جهانی که خودشان بر آن حکومت خواهند کرد را از نو بسازند. برای تامین سرمایههای این هدف بود که آنها فرآوردههای دارویی آمبرلا را تاسیس کردند. سه موسس اما همیشه هم با یکدیگر همنظر نبودند و از جایی به بعد هرکدام شروع به کار روی برنامههای خودشان کردند.
پروژه وسکر و ویروس تی
اسپنسر میخواست با ویروس پروجنیتور و با اصلاح نژادی، عصر جدیدی از انسانیت را رقم بزند و خود حاکم آن باشد. برای این مهم، او پروژه وسکر را کلید زد، برنامهای تحقیقاتی برای خلق ابرانسانها از طریق ویروس. این پروژه صدها کودک را ربود تا با تربیت در سنین خردسالی و شستشوی مغزی، آنها را به اسپنسر وفادار کند. در نهایت به این کودکان به نژادی از پروجنیتور آلوده میشوند تا تکاملشان سرعت بگیرد. بسیاری از کودکان وسکر در مواجهه با ویروس جانشان را از دست دادند، اما چند کودک هم زنده ماندند. یکی از آنها آلبرت وسکر بود.
موسسین آمبرلا شروع به استفاده از پروجنیتور برای ساخت سلاحهایی بیولوژیکی کردند که ارتش ایالات متحده خریدارشان بود، در عین حال هم به جذب سرمایه برای سایر اصلاح نژادیهای شرورانه خود ادامه دادند. به مرور از همدیگر فاصله گرفتند و گاهی تحقیقات پروجنیتور خود را از دیگری پنهان میکردند. اشفورد یک آزمایشگاه در آنتارکتیکا ساخت، اما او ضعیفترین ویروسشناس بود و نگران بود که دو موسس دیگر او را از شرکت بیرون بیندازند. حق با و بود: اسپنسر در سال ۱۹۶۸ افرادی را برای قتل اشفورد اجیر کرد. پسر اشفورد، الکساندر، که خود یک ویروسشناس بود کار پدرش را تا سالها بعد، و دور از آمبرلا ادامه داد.
آمبرلا آزمایشگاههایی زیرزمینی در کوهستان آرکلِی، بیرون از راکون سیتی ساخت که شهری در غرب میانه آمریکا بود. یک آزمایشگاه زیر نظر مارکوس بود و تاسیساتی آموزشی را هم شامل میشد که مارکوس باید به آن رسیدگی میکرد. اسپنسر تدارک داد یک عمارت بالای دومین آزمایشگاه زیرزمینی بسازند، عمارتی پر از قفلهای رمزگونه، پازل و راهروهای هزارتو مانند تا هرکسی که اجازه حضور در آن را ندارد را سردرگم کند یا حتی بکشد. وقتی ساخت عمارت به پایان رسید، اسپنسر برای مخفی نگه داشتن اسرارش ترتیب مرگ آرشیتکت و خانوادهاش را نیز داد. دختر آرشیتکت، لیزا ترور به عنوان یک سوژه آزمایش انسانی زنده نگه داشته شد و آمبرلا برای چند دهه روی او آزمایش کرد.
مارکوس در نهایت گامی مهم در تبدیل پروجنیتور به یک سلاح برداشت. او ویروس تی را ساخت، ورژنی از پروجنیتور که صرفاً آلودهشدگان را نمیکشد، بلکه آنها را به موجوداتی وحشتناک و شدیداً مرگبار جهش میدهد. به این ترتیب تی ویروس هم به عنوان سلاحی برای قتل عام و هم سلاحی با شیوع آسان موثر بود. مشکل این بود که در هر جمعیت انبوهی، حدوداً 10 درصد مردم به صورت طبیعی در برابر ویروس تی مصون بودند. برای اطمینان از اینکه هیچکس از شیوع ویروس تی جان سالم به در نمیبرد، محققان تاسیسات عمارت شروع به کار روی B.O.W یا سلاحهای بیو-ارگانیک کردند که موجودات را برای شکار و از بین بردن بازماندگان و سایر اهداف جهش میداد.
خیانت اسپنسر
به مرور زمان، دو موسس باقی مانده آمبرلا دائماً و دائماً به یکدیگر مشکوکتر میشوند. در همین زمان آلبرت وسکر، که برای تبدیل شدن به ویروسشناس آموزش دیده، و دکتر ویلیام برکین، در تاسیسات آموزشی مارکوس به سمتهای ارشد دست پیدا کرده و وارد همکاری نزدیک با او میشوند.
با گذشت زمان، مارکوس دست به آزمایشهایی با بهرهگیری از ویروس تی میزند تا زالوهایی جهشیافته و پیشرفته بسازد و از کارمندان خودش به عنوان سوژه استفاده میکند. او دائماً مستعدتر ظاهر میشد تا اینکه در نهایت اسپنسر ترتیب قتل او را هم داد. اسپنسر فرمان قتل را به سربازان آمبرلا داد و وسکر و برکین هم با دزدیدن تحقیقات مارکوس به این خیانت دامن زدند. اما مارکوس پیش از مرگش یک مخلوق دیگر هم داشت؛ زالوی ملکه. وقتی خیانتکارات جسد مارکوس را در تاسیسات تصفیه فاضلاب انداختند، زالو هم همراهش بود. زالوی ملکه زنده ماند و سالها از بدن و مغز مارکوس تغذیه کرد که به جذب خاطرات او منجر شد. بعد از چند سال، زالوی ملکه باور میکند که تجسم دوباره مارکوس است و تشنه انتقام از اسپنسر، وسکر، برکین و آمبرلا میشود.
قتلهای آدمخوارانه
برای چند سال، تاسیسات مارکوس تقریباً خالی بود و تنها برکین و وسکر بودند که تحقیقات را ادامه میدادند. وسکر اما نقشی دیگر هم داشت: او به نیروی پلیس راکون سیتی نفوذ کرد و به رهبر نیروی ویژه S.T.A.R.S تبدیل شد؛ نیرویی که توسط رییس پلیس برایان آیرونز بنیان گذاشته شده بود.
در ماه مه ۱۹۹۸، قتلهایی مرموز در منطقیه آرکلِی به وقوع پیوست. خرابکاریهایی هم در تاسیسات آمبرلا در این منطقه اتفاق افتاد؛ مانند از کار افتادن کانتینر حاوی ویروس تی در تاسیسات عمارت اسپنسر. برای احتیاط، کارمندان اجازه خروج از تاسیسات یا برقراری ارتباط با جهان بیرون را نداشتند، و ویروس تی شروع به شیوع در آزمایشگاه کرد.
با آشوب به وجود آمده در تاسیسات عمارت اسپنسر، سگهای آلوده فرصتی برای فرار به جنگلهای اطراف تاسیسات یافتند. خیلی زود جسد کوهنوردان و برخی ساکنین راکون سیتی پیدا شد و صحنههای جرم نشان میداد قاتل قربانیان خود را خورده است. آدمخواران یا حتی یک فرقه، اصلیترین عاملان این حوادث به نظر میرسیدند و موضوع به اندازه کافی وحشتناک بود که توجه عمومی را به خود جلب کند.
در جولای ۱۹۹۸، تحت فشار رسانهها، آیرونز و وسکر تیم براوو S.T.A.R.S را به کوهستانها فرستادند تا قتلها بررسی شوند. اما کشف هویت قاتلین، ماموریت اصلی وسکر نبود: در عوض او از سوی آمبرلا ماموریت یافته بود که به تاسیسات عمارت نفوذ کرده، نمونههای B.O.W را ربوده و در نهایت نابود کند. در همین زمان، او قرار بود از S.T.A.R.S برای جمعآوری اطلاعات مبارزه از سوی B.O.W های داخل تاسیسات استفاده کند و ضمناً، تمام شاهدین را از بین ببرد.
رزیدنت اویل زیرو
یافتههای تیم براوو، موضوع اصلی نسخه پیشدرآمد سال ۲۰۰۲، یعنی رزیدنت اویل زیرو است. تیم براوو با هلیکوپتر به کوهستانها میرود و به خاطر یک نقص فنی (که ناشی از خرابکاری وسکر بود) مجبور به فرود اضطراری میشود. با گیر افتادن در کوهستان، تیم براوو بهرحال تحقیقاتش را شروع میکند. اما به جای رفتن به عمارت اسپنسر، آنطور که وسکر میخواست، تیم براوو کاروان نظامی رها شدهای را پیدا میکند و مستنداتی که نشان میدهند کاروان در حال انتقال بیلی کوئن، شخصی متهم به قتل بوده است. با کشته شدن سربازانی که در حال اسکورت او بودند، براوو حدس میزند کوئن همان قاتلی باشد که دنبالش میگردد.
در حالی که اکثر اعضا در عمارت اسپنسر مجروح شده بوند، ربکا چمبرز، پزشک تازهکار تیم براوو و یکی از شخصیتهای قابل بازی رزیدنت اویل زیرو، قطاری متوقف شده به نام Ecliptic Express را کشف میکند. بعد از سوار شدن، او پی میبرد که تمام مسافران جان خود را از دست داده اند - هرچند که به لطف ویروس تی، همه آنها به شکل زامبی به حیات باز میگردند. پس از فرار از دست زامبیها، ربکا متوجه میشود کوئن در قطار پنهان شده. این دو در نهایت تصمیم به همکاری با یکدیگر برای زنده ماندن از اتفاقات در حال وقوع میگیرند.
از آن جایی که تاسیسات اسپنسر در حال نابودی بود، وسکر و برکین قطار را با محققین آمبرلا پر کرده بودند تا کار را در تاسیسات سابق مارکوس، که از زمان مرگش بدون استفاده باقی مانده بود از سر بگیرند. اما زالوی ملکه که مسئولیت خرابکاریهای قبلی در تاسیسات آمبرلا را برعهده داشت، به قطار حمله کرده و تمام مسافرین را میکشد. بعد از توقف Ecliptic Express، وسکر و برکین به سربازان آمبرلا فرمان حرکت مجدد را میدهند، اما آنها هم مورد حمله زالوی ملکه قرار گرفته و کشته میشوند و قطار به سرعت به سمت تاسیسات آمبرلا به حرکت در میآید. ربکا و بیلی موفق به کاهش سرعت قطار شده و از برخورد جان سالم به در میبرند. این حادثه بالاخره وسکر و برکین را قانع کرد که آمبرلا هدف حملاتی برنامهریزی شده است؛ ظاهراً از سوی جیمز مارکوس مُرده.
ربکا و بیلی در نهایت زالوی ملکه را نابود کرده و پا به فرار میگذارند، و وسکر و برکین هم به صورت جداگانه سیستم نابودی خودکار تاسیسات را فعال میکنند و تمام موجودات ویروس تی را از بین میبرند. ربکا که حالا بیگناهی بیلی را باور کرده، او را آزاد و ادعا میکند که کوئن کشته شده است. ربکا سپس به دنبال سایر بازماندگان تیم براوو میرود و جستجوهایش او را به عمارت اسپنسر میرسانند؛ جایی که اوضاع از قبل هم بدتر خواهد شد.
رزیدنت اویل
به این ترتیب میرسیم به بخش آغازین نخستین رزیدنت اویل. در راکون سیتی، ۲۴ ساعت است که از تیم براوو خبری نیست. وسکر که هنوز نقش رهبر S.T.A.R.S را بازی میکند، همراه با تیم آلفا به کوهستان و به جستجوی همرزمان آنها میرود. جوخه آلفا شامل شخصیتهای قابل بازی یعنی تیرانداز ماهر، کریس ردفیلد یا متخصص رخنه، جیل ولنتاین، و همچنین متخصص اسلحه، بری برتون بود. تیم در کوهستانها فرود آمد اما فوراً مورد حمله سگهای آلوده به ویروس تی قرار گرفت. خلبان تیم، برد ویکرز وحشتزده و با هلیکوپتر فراری شد و تیم روی زمین چارهای جز پناه بردن به نزدیکترین ساختمان نداشت: تاسیسات هزارتو مانند اسپنسر.
در تلاش برای فرار، تیم راهش را در عمارت باز کرد و با زامبیها و سوژههای آزمایش مختلف (از جمله لیزا ترور که یکی از وحشتناکترین موجودات جهشیافته تاسیسات است) و سلاحهای B.O.W که مخصوصاً برای کشتنشان طراحی شده بودند جنگیدند. در این مسیر، آنها برخی از اعضای تیم براوو، مانند ربکا چمبرز را مییابند و جزییات بیشتری درباره نقشهها و برنامههای آمبرلا به دست می آورند. وقتی کاپیتان تیم براوو را پیدا میکنند، او به آنها میگوید که به نظرش یک خائن در تیم است، اما وسکر او را پیش از اینکه قادر به به شناساییاش باشد به قتل میرساند.
در همین میان، وسکر با تهدید خانواده برتون، او را به کشیدن اعضای S.T.A.R.S به سمت دیگر تلههای باقی مانده مجبور میکند تا قادر به جمعآوری اطلاعات مبارزه از مواجهات تیم با B.O.W باشد. بیخبر از سایر اعضای آمبرلا، حادثه روز قبل با زالوی ملکه باعث میشود وسکر تصمیم به سرقت نمونههای B.O.W و ترک آمبرلا برای پیوستن به کمپانی رقیب بگیرد. بعد از اینکه اعضای تیم آلفا به خیانت او پی میبرند، وسکر قدرتمندترین ساخته آمبرلا، یعنی تایرنت را روی سر S.T.A.R.S آوار میکند؛ هرچند که به محض رهاسازی این موجود، تایرنت ظاهراً وسکر را به قتل میرساند.
ردفیلد، ولنتاین و چمبرز با تایرنت میجنگند و به لطف برتون و بازگشت ویکرز، موفق به فرار از تاسیسات، پیش از نابودی خودکار میشوند. اما چیزی که آنها متوجهاش نمیشوند اینست که وسکر هم از شرایط جان سالم به در برده. با فرض اینکه او قادر به کنترل تایرنت نیست، وسکر خودش را هم به یکی از نسخههای آزمایشی ویروس تی آلوده کرد که او اجازه داد از حمله تایرنت جان سالم به در برده و پیش از نابودی، از تاسیسات فرار کند. آمبرلا فکر میکرد وسکر در عمارت مرده است، و این به به نفع برنامههای وسکر بود؛ اما در نهایت او موفق به سرقت آنچیزی که امیدش را داشت نشد.
بازگشت به راکون سیتی
بازماندگان S.T.A.R.S در نهایت موفق به بازگشت راکون سیتی میشوند. برخلاف چیزهایی که شنیده بودند، جوخه آنها از هم پاشیده و تحقیقاتشان بیتاثیر باقی مانده؛ در واقع هیچ یک از اطلاعات مربوط به کارهای آمبرلا افشای عمومی نشده بود. وقتی اعضای S.T.A.R.S هرکدام راه خود را میروند، جیل ولنتاین کماکان در راکون سیتی باقی میماند. اتفاقاتی که برای او میافتد، موضوع اصلی رزیدنت اویل 3 است که در این مطلب نمیگنجد.
به این ترتیب میرسیم به سپتامبر ۱۹۹۸، یعنی دو ماه بعد از رزیدنت اویل و رزیدنت اویل زیرو و در بخش آغازین رزیدنت اویل 2. نیروی پلیس راکون سیتی، از لئون اسکات کندی که در راه شهر است تقاضای کمک میکند. در همان زمان، کلیر ردفیلد، خواهر کریس ردفیلد، نیز در حال حرکت به سمت راکون سیتی است تا برادرش را که چند ماهی از او بهخبر بوده بیابد. هم لئون و هم کلیر، کوچکترین ایدهای ندارند که در راکون سیتی چه چیزی انتظارشان را میکشد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
عالی بود دستت درد نکنه...
اوو زمان ساخته های کاپ کام ترکونده بود هم سری رزیدنت اویل هم داینو کرایسس هم باقی بازیهاش، چندین بار زیدنت اویل دو که دوتا دیسک داشت رو تموم کردم یکی دیسکاش لئون بود اون یکی دیسکش با کلیر شروع میشد داستانش، یادش بخیر چه حس خوبی بود
خداییش این شرکتا که برای بخش افلاین چقدر وقت میزارن هم از نظر داتان سرایی و شخصیت پردازی و موسیقی و گرافیک،... حقشون از در امد دنیای گیم خیلی بیشتر یه سری شرکتهایی هست که هرسال بازی میدن بیرون فقط به فکر پول سازی هستن