جستجو در آرای بنیانگذار نظریه کوانتوم: آیا علیت و اراده آزاد با هم در تناقض هستند؟
شاید نام «ماکس پلانک» به اندازه «آلبرت اینشتین» شناخته شده نباشد، اما او درباره پلانک این طور نوشته است: «انسانهای زیادی عمر خود را وقف علم میکنند اما هدف همه آنها، علم نیست. عدهای به ...
شاید نام «ماکس پلانک» به اندازه «آلبرت اینشتین» شناخته شده نباشد، اما او درباره پلانک این طور نوشته است: «انسانهای زیادی عمر خود را وقف علم میکنند اما هدف همه آنها، علم نیست. عدهای به این دلیل به معبد علم میآیند که فرصتی برای بروز استعدادهای ویژه خود بیابند. برای این گروه، علم گونهای ورزش است که از تمرین در آن به وجد میآیند؛ مانند ورزشکاری که از تمرین دادن به ماهیچههای قوی خود شاد میشود.»
اینشتین ادامه داده: «هدف گروه دیگر، عرضه توده مغز خود است؛ به این امید که بازدهی مفیدی از آن کسب کنند و شاید در شرایطی دیگر، سیاستمدار یا مدیر تجاری شوند با این حال، هنوز شمار اندکی از عابدان در معبد علم باقی ماندهاند که برخی از زمان گذشته و برخی از عصر خود ما هستند. پلانک، در گروه اخیر جای دارد و از این روست که همه ما او را دوست داریم.»
ماکس در عکسهای زیادی کنار اینشتین و بسیاری از دانشمندان هم عصر خود حضور دارد، او هم عصر نوابغ مشهور و جزو اثرگذارترین فیزیکدانهای جهان است اما چیزی که احتمالا بیشتر ما دربارهاش نمیدانیم، نگرانیها و دلهرههایی هستند که درباره آینده علم داشته و فکر میکرده اگر روزی مردم بپرسند فیزیک به چه دردی میخورد و یا چرا برای پیشبرد علوم پایه باید تلاش کرد، چه پاسخی باید به آنها داد؟
حتی زمانی که او به همراه چند فیزیکدان بزرگ دیگر، مبانی فیزیک کوانتوم را پیریزی میکرد، نگران این بود که سالها بعد مردم درباره فلسفه معنایی کوانتوم برداشتهای غلط و دم دستی نداشته باشند.
چیزی که دقیقا در زمانه زیست ما در حال رخ دادن است و افراد عرفانهای مختلف، موضوعات غیر علمی و برداشتهای سطحی از مفهوم کوانتوم را به اشتباه به هم ربط میدهند. در روزهایی که صد و شصت و سومین سالگرد تولد ماکس پلانک است، میخواهیم جنبههایی متفاوت از زندگی او را با هم مرور کنیم.
چرا کندوکاو در علم کار بیحاصلی نیست؟
درباره تحقیق و تفحص در علم، پلانک نظرات جالبی دارد که در کتاب «علم به کجا میرود؟» آورده است. در ادامه بخشهایی از نظرات او را میخوانید:
«به هر قلهای که میرسیم، قله دیگری پس از آن در برابر چشمان ما قرار میگیرد. این حقیقتی است استوار که نمیشود با آن مبارزه کرد و ما نمیتوانیم این حقیقت و واقعیت را با تکیه کردن بر پایهای که چشمانداز فیزیک را از آغاز کار منحصر به توصیف آزمودههای حسی تعریف میکند، براندازیم. هدف علم چیزی بیش از این است؛ تلاش دائمی است برای نزدیکتر شدن به هدفی که هرگز رسیدن به آن ممکن نیست. ماهیت این هدف طوری است که قابل دستیابی نیست و هر پیشرفتی هم حاصل شود، باز هم دور از دسترس و کم به نظر میرسد.
ولی اگر علم فیزیک هرگز به یک معرفت تمام و کمال از موضوع خود نمیرسد، آیا این طور نیست که هر فعالیت علمی کار بیحاصلی است؟ هرگز چنین نیست! زیرا که همین تلاش رو به جلو است که میوههایی را دسترس ما میگذارد که پیوسته به دست ما میرسند و این خود علامت قطعی آن است که ما در راه درستی پیش میرویم و هر لحظه به منزل نهایی نزدیکتر میشویم. یادمان باشد تملک حقیقت نیست که برای جوینده، خوشبختی و غنا میآورد بلکه کامیابی در رسیدن به حقیقت است که مایه خوشبختی و غنا است.»
تصویری که دانشمندان از جهان خارجی میسازند چه قدر واقعی است؟
«اشکالات فلسفی که از ناحیه نظریه کوانتوم در مورد فیزیک نظری پیش آمده، بیشتر بابت این است که مردم، چشم سر عالم فیزیکی را که مشغول اندازهگیری است با چشم باطنی دانشمند پژوهنده اشتباه میگیرند. یادمان باشد که چشم ظاهری چون خود جزئی از عوامل فیزیک طبیعت است، بیش از آن که فاعل و عامل یک اکتشاف علمی باشد، عنوان موضوعی و انفعالی دارد.
هنگامی که به مرحله کوانتومهای غیر قابل تقسیم میرسیم، حد دقت ریاضی به جایی میرسد که دقیقترین راههای اندازهگیری شایستگی برای آن را ندارد که در مورد این جریانها جواب قانع کنندهای به ما بدهد و نتیجه آن میشود که هر وقت قضیه مربوط به عملیات و حوادث بینهایت کوچک و بینهایت دقیق باشد، برای پژوهشهای فیزیکی خالص، حرفی برای گفتن باقی نمیماند.
در اینجاست که ناچار باید دست به دامان پژوهش عقلانی شویم و به این ترتیب است که باید تصویری را که میخواهیم از جهان بسازیم و خودمان را به مرحله اکتشاف واقعیت خارجی نزدیکتر کنیم. کشفهای آینده علم فیزیک به روشهای اندازهگیری ارتباط پیدا خواهد کرد و یادمان باشد که اندازهگیری پژوهشی که به وسیله ادراک حسی انجام میشود.
تمام حقیقت و نتیجه نهایی آزمایش نیست. به نظر من نتایج اندازهگیریهای فیزیکی مخلوط در هم آمیختهای است که نماینده ثبت و نگارش حوادث عالم خارجی است و در صحت این نگاشتهها به طور نسبی، هم خود دستگاههای ثبت کننده موثر هستند و هم نیروی تعبیر حسی کسی که مشغول پژوهش است.»
قانون علیت و اراده آزاد با هم در تناقض هستند؟
یکی از معماهای قدیمی بشر این بوده که چهطور میشود استقلال اراده انسان را با این واقعیت که ما جزئی از جهان هستیم و بر آن جهان قوانین محکم و بدون تغییر طبیعی حکم فرماست، هماهنگ کرد؟ در واقع به نظر میرسد که وجود قانون علیت در طبیعت و پذیرش این که انسان ارادهای آزاد دارد با هم متناقض هستند و در این باره ماکس پلانک معتقد است:
«یک ندای درونی ضمیر ما را مطمئن میکند که در هر لحظه شایستگی آن را داریم که میان دو راه موجود یکی را انتخاب کنیم، با این وجود پذیرش رابطه علت و معلولی در جهان کمی سخت میشود. هر یک از ما جزو کاملی هستیم از جهانی که در آن زندگی میکنیم اگر حادثه دیگری در این جهان، حلقهای از زنجیر علیت باشد که ما آن را نظم جهان مینامیم، چگونه میشود اراده بشری را هم چون چیزی خارج از این نظم کلی تصور کرد؟
کانت و مکتب تحققی میگویند علیت مربوط به ماهیت و حقیقت خود اشیاء نیست بلکه تجربهای از فکر بشری به شمار میرود و اتفاقا چون این اصل برای انسان مفید است، نقش مهمی در زندگی افراد ایفا میکند. به این ترتیب قانون علیت عبارت از تطبیق این تجربه شخصی درباره اشیاء به شمار میرود.
چون همیشه میتوانیم به طور صحیح بدانیم که چه چیز را با تجربه شخصی اکتشاف کردهایم، به همین جهت معنی علیت برای ما روشن است ولی در عین حال حالاتی هم پیدا میشوند که اکتشاف ما قابل تطبیق نباشد و بنابراین مخالف قانون علیت به نظر برسد.
به این ترتیب معلوم میشود که به وسیله استدلال محض هرگز نمیشود درباره اصل علیت تصمیم قطعی گرفت. وقتی فلسفه درباره مسئلهای عاجز باشد، کاملا حق داریم که به جانب علم توجه کنیم و از او بپرسیم که آیا در این موضوع جواب رضایت بخشی به ما میدهد یا نه.»
پلانک این ماجرا را زمانی مطرح میکند که بین دانشمندان فیزیک و فلاسفه آن زمان موضوع کوانتوم بر سر زبانها افتاده بوده و این بحث مطرح شد که آیا کشف فیزیک کوانتوم، قوانین علیت را نقض میکند یا نه. او در این باره مقالات مختلفی را در کتاب «علم به کجا میرود» آورده است.
پلانک، محبوب و محترم از نگاه طرفدار و منتقد
ماکس کارل ارنست لودویگ پلانک در 23 آوریل سال 1858 به دنیا آمد. سالهای کودکی و نوجوانی که او هم مثل بقیه دانش آموزان در مدرسه درس میخواند، هنوز نمیدانست از چه چیزی بیشترین لذت را میبرد و آیندهاش قرار است با کدام یک از درسها و فنونی که میآموزد، پیوند بخورد تا اینکه سروکله معلم ریاضیاش «هرمان مولر» پیدا شد.
مولر ریاضی درس میداد ولی لابهلای ریاضیات از مفاهیم فیزیک که با فرمولهای ریاضی سرو سامان پیدا میکنند هم میگفت. فیزیک کمکم به لطف نحوه تدریس یک معلم ریاضی تبدیل شد به بخشی از زندگی پلانک، دوران دانشجوییاش شاگرد استادهایی نظیر «هلمهلتز» و «کیرشهف» بود که فیزیکدانهای برجسته و مشهوری بودند.
او در 22 سالگی به سمت دانشیاری دانشگاه مونیخ رسید و 5 سال بعدش هم به درجه استادی رسید. عکسهایی که از او در این دوره ثبت شده کاملا نشان میدهند که ماکس تا چه حد جوان است. سال ۱۹۱۸ سال سختی برای اهداکنندگان نوبل فیزیک بود زیرا که افراد سرشناس زیادی به دلیل فعالیتهایشان در لیست دریافت این جایزه قرار گرفته بودند. در نهایت آلبرت اینشتین، نیلز بور و ارنست رادرفورد، که همگی مستحق کسب جایزه نوبل بودند، با هم توافق کردند که پلانک گزینه شایستهتری برای دریافت این جایزه است.
بنابراین نوبل فیزیک آن سال به ماکس تعلق گرفت. کشف کوانتای انرژی و پایهریزی نظریه کوانتوم و همین طور پژوهشهای او در حوزه قوانین ترمودینامیک به لحاظ علمی در پیشرفت دانش فیزیک به شدت تاثیرگذار بوده؛ اما چیزی که باعث شده او مورد احترام دانشمندان گذشته و امروز باشد، نگاه عمیقش به ماهیت علم بوده است.
پلانک درباره عقاید علمی و اعتقادات مذهبیاش بسیار ملایم و محترمانه با دیگران بحث میکرد و سعی داشت آن چیزی که خودش فکر میکند درست است را با زبانی علمی برای دیگران شرح دهد. او بیشتر از آن که تلاش کند یک فیزیکدان موفق باشد، در تمام 89 سالی که زندگی کرد کوشید تا اهمیت علم را به مردم عادی نشان دهد و به دانشمندان یادآوری کند که پژوهشهایشان قرار نیست توی آزمایشگاهها و مقالات باقی بماند بلکه قرار است جایی مهم در اندیشه و نوع نگاه بشر به جهان پیدا کند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
دیجیاتو جان! سلام
لطفاً فقط این اصلاحیه را چاپ کنید
1. "چگونه میشود اراده بشری را هم چون چیزی خارج از این نظم کلی تصور کرد؟"
سؤال غلط است چون معنی ندارد چیزی خارج از هستی، وجود داشته باشد. گرچه هر جزء هستی نسبت به بزرگتر، جزئی و نسبت به کوچکتر، کلّی است ولی کلّ هستی واحدی بی انتهاست که تابع نظم کلّی و دارای نظم جزئی است: مثل چرخدندهها -همسو نباشند هم- برای 1 هدف میچرخند.
قدرت لایزال إلهی و شاهکار خلقتش در اختیار نهفته است [امروزه بشر نیز رباتهای هوشمندی ساخته که علاوه بر پردازش اطلاعات، تصمیمگیری هم دارند]
ارادۀ خدا چنان والاست که به اولیاءش ید تصرّف در کاینات بخشیده: ابر و باد و مه و خورشید و فلک در خدمت خلیفۀ خدایند: از ردّ الشمس تا شقّ القمر و از شکاف دریا تا شکاف کعبه.
حضرت عیسی (علی نبیّناوآله و علیه السلام) بإذن خدا مرده را زنده، کور مادرزاد را بینا و گِل را پرنده میکرد؛ از قوت شکم و خانۀ مردم خبر داشت؛ او که به حضرت بقیة الله (عجل الله فرجه) اقتدا میکند، ببین ایشان چه میکند؟
پادشاه هستی بخاطر بزرگواریش شایان پرستش و کُرنش توأم با عشق و هیبت است؛ نه بخاطر دیکتاتوری که ندارد؛ وگر چنان ضعیف بود ماشین میساخت که خیلی آسانترست [ماشینسازی کارِ بندگان اوست] او چنان حکیم است که حکمش -خواه ناخواه- نافذ است: جنّ و إنس و ملَک، مؤمن و شیطان از خوان کرَمش روزی خورند؛ سپاسگزار، فضل یابد و سرکش را از مملکتش گریزی نیست: بهشت و دوزخ خلقتش اجباری است ولی آدم به خواست خود بسوی کدام میرود.
2. "حالاتی هم پیدا میشوند که اکتشاف ما قابل تطبیق نباشد و بنابراین مخالف قانون علیت به نظر برسد"
در اینصورت علّت را عوضی گرفتهایم/ راه شناختش را نمیدانیم: یعنی علّیت نقض نمیشود بلکه تعمیم ناروای روابط، کشف میشود؛ چون صُدفه معنی ندارد.
و السلام
1. "چگونه میشود اراده بشری را هم چون چیزی خارج از این نظم کلی تصور کرد؟"
سؤال غلط است چون معنی ندارد چیزی خارج از هستی، وجود داشته باشد. گرچه هر جزء هستی نسبت به بزرگتر، جزئی و نسبت به کوچکتر، کلّی است ولی کلّ هستی واحدی بی انتهاست که تابع نظم کلّی و دارای نظم جزئی است: مثل چرخدندهها -همسو نباشند هم- برای 1 هدف میچرخند.
قدرت لایزال إلهی و شاهکار خلقتش در اختیار نهفته است [امروزه بشر نیز رباتهای هوشمندی ساخته که علاوه بر پردازش اطلاعات، تصمیمگیری هم دارند]
ارادۀ خدا چنان والاست که به اولیاءش ید تصرّف در کاینات بخشیده: ابر و باد و مه و خورشید و فلک در خدمت خلیفۀ خدایند: از ردّ الشمس تا شقّ القمر و از شکاف دریا تا شکاف کعبه.
حضرت عیسی (علی نبیّناوآله و علیه السلام) بإذن خدا مرده را زنده، کور مادرزاد را بینا و گِل را پرنده میکرد؛ از قوت شکم و خانۀ مردم خبر داشت؛ او که به حضرت بقیة الله (عجل الله فرجه) اقتدا میکند، ببین ایشان چه میکند؟
پادشاه هستی بخاطر بزرگواریش شایان پرستش و کُرنش توأم با عشق و هیبت است؛ نه بخاطر دیکتاتوری که ندارد؛ وگر چنان ضعیف بود ماشین میساخت که خیلی آسانترست [ماشینسازی کارِ بندگان اوست] او چنان حکیم است که حکمش -خواه ناخواه- نافذ است: جنّ و إنس و ملَک، مؤمن و شیطان از خوان کرَمش روزی خورند؛ سپاسگزار، فضل یابد و سرکش را از مملکتش گریزی نیست: بهشت و دوزخ خلقتش اجباری است ولی آدم به خواست خود بسوی کدام میرود.
2. "حالاتی هم پیدا میشوند که اکتشاف ما قابل تطبیق نباشد و بنابراین مخالف قانون علیت به نظر برسد"
در اینصورت علّت را عوضی گرفتهایم/ راه شناختش را نمیدانیم: یعنی علّیت نقض نمیشود بلکه تعمیم ناروای روابط، کشف میشود.
و السلام