ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از دیجیاتو انتخاب کنید.

واقعا راضی‌ام
اصلا راضی نیستم
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر دیجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

میان رشته ای

اوپنهایمر؛ ذهنی درخشان در سایه بمب اتم

اوپنهایمر، «پدر بمب اتم»، تلفیقی از درخشش و جنون بود که مسیر جهان را دگرگون کرد.

فرزانه اردستانی
نوشته شده توسط فرزانه اردستانی | ۵ مرداد ۱۴۰۲ | ۲۲:۰۰

اوپنهایمر، «پدر بمب اتم»، تلفیقی از درخشش و جنون بود که مسیر جهان را دگرگون کرد.

«دانش عظیم، مناقشات عظیم را به‌دنبال خواهد داشت»؛ شاید بتوان زندگی اوپنهایمر را در این چند کلمه بازتاب داد.

رابرت اوپنهایمر بهترین و بدترین شخصیت قرن بیستم، قهرمان و شرور داستان زندگی خود است.

با عطشی سیری‌ناپذیر برای علم و احساس عمیق مسئولیت اجتماعی، اثری پاک‌نشدنی و غیرقابل بازگشت بر جهان گذاشت.

ویدیوی دیجیاتو درباره زندگی جی.رابرت اوپنهایمر

تماشا در یوتوب دیجیاتو:

تماشا در آپارات دیجیاتو:

خانواده و کودکی اوپنهایمر

جی.رابرت اوپنهایمر در تاریخ 22 ماه آوریل 1904 میلادی (2 اردیبهشت‌ماه 1283) در نیویورک چشم به جهان گشود.

والدین او، «جولیوس سلیگمان اوپنهایمر»، تاجر نساجی ثروتمند آلمانی و «الا فریدمن»، هنرمند، یهودی‌تبار اما غیرمذهبی بودند.

جولیوس، پدر وی، تنها زمانی که یک نوجوان بود با اندکی پول و بدون مدرک کارشناسی و دانش زبان انگلیسی، از آلمان به ایالات‌متحده مهاجرت کرد؛ درنهایت با استخدام در یک شرکت نساجی و پیشرفت در آن توانست به یکی از ثروتمندترین نواحی نیویورک، در غرب منهتن، نقل مکان کند.

رابرت برادر کوچک‌تری به نام فرانک داشت که او نیز فیزیکدان شد.

تحصیل در مدرسه‌ای اصلاح‌طلب

خانواده اوپنهایمر عضو یک انجمن فرهنگی اخلاقی بودند که کانون یهودیان اصلاح‌طلب بود. این انجمن که به رهبری دکتر فلیکس آدلر هدایت می‌شد، بر ارزش‌هایی چون عدالت اجتماعی، مسئولیت مدنی و اومانیسم سکولار استوار بود.

رابرت اوپنهایمر در سال 1911، در مدرسه این نهاد مشغول به تحصیل شد.

استعداد تحصیلی او خیلی زود آشکار شد؛ او به بسیاری از زمینه‌ها به‌ویژه ادبیات انگلیسی و فرانسوی و نیز کانی‌شناسی علاقه‌مند بود و در سن 10 سالگی به مطالعه کانی‌شناسی، فیزیک و شیمی پرداخت.

وی کلاس سوم و چهارم را در عرض یک سال تمام کرد و تنها نیاز بود که نیمی از مطالب کلاس هشتم را مطالعه کند.

سخنرانی علمی در 12 سالگی

اوپنهایمر از 7 سالگی شیفته ساختار و اثر متقابل کریستا‌ل‌ها با نور پلاریزه شد؛ به یک مجموعه‌دار سنگ‌های معدنی تبدیل شد و با ماشین تحریر خانواده خود به مکاتبات با زمین‌شناسان محلی پرداخت.

یک زمین‌شناس، غافل از اینکه برای کودک 12 ساله نامه می‌نویسد، اوپنهایمر را برای سخنرانی در انجمن کانی‌شناسی نیویورک دعوت نمود. رابرت در ابتدا از پدر خود تقاضا کرد که برای انجمن در مورد سن خود توضیح دهد؛ اما پدر تنها رابرت را به شرکت در این مراسم تشویق نمود.

زمین‌شناسان در ابتدا که متوجه سن رابرت شدند، به او خندیدند. اما اوپنهایمر 12 ساله سخنرانی خود را ایراد کرد و مورد تشویق همگان قرار گرفت.

بیماری و تعویق در ورود به دانشگاه

اوپنهایمر در سال 1921 از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد. اما با یک مورد تقریباً کشنده اسهال خونی بیمار و مجبور شد ثبت‌نام در دانشگاه هاروارد را به تعویق بیندازد. پس از ماه‌ها استراحت، والدین او ترتیبی دادند که تابستان سال 1922 را در نیومکزیکو، بهشتی برای جویندگان سلامت، بگذراند.

طی این دوران، رابرت در مزرعه‌ای در 25 مایلی شمال شرقی سانتافه با معلم دبیرستان، «هربرت اسمیت» اقامت گزید؛ از آنجا به سفرهای پنج یا شش روزه با اسب در بیابان می‌رفت و علاقه‌ فراوانی به اسب‌سواری در مناطق بیابانی یافت. این تجربه سلامتی رابرت را به او بازگرداند.

ورود به دانشگاه هاروارد

اوپنهایمر زمانی که 18 سال داشت، در سپتامبر 1922 در دانشگاه هاروارد ثبت‌نام کرد. هاروارد دانشجویان را ملزم به تحصیل در دوره‌های تاریخ، ادبیات و فلسفه یا ریاضیات می‌کرد.

تصویر سالنامه هاروارد از رابرت اوپنهایمر (1925)

او تعویق در شروع تحصیل را با گذراندن شش درس در هر ترم، به‌جای چهار دوره معمول جبران کرد. اگرچه رشته کارشناسی او شیمی بود، او با ترمودینامیک که مدرس آن بریجمن بود، جذب فیزیک تجربی شد.

اوپنهایمر در سال 1925، تنها پس از سه سال، از هاروارد فارغ‌التحصیل شد.

تحصیل در اروپا

پس از کسب پذیرش کالج کراست، اوپنهایمر درخواستی برای کار در آزمایشگاه کاوندیش در کمبریج انگلستان ارسال کرد. اگرچه بریجمن در توصیه‌نامه اوپنهایمر اشاره کرده است که به‌دلیل دست‌وپا‌چلفتی بودن اوپنهایمر، نقطه قوت او نه در فیزیک تجربی، بلکه در فیزیک تئوری نهفته است.

در سال 1925، فعالیت خود را در این آزمایشگاه آغاز نمود.

افسردگی و مسموم‌کردن استاد راهنما

اوپنهایمر یک سیگاری قدبلند و لاغراندام بود که اغلب در حین تمرکز شدید، غذاخوردن را فراموش می‌کرد. اوپنهایمر در طول زندگی خود در چند دوره به افسردگی دچار شد. او یک بار به برادر خود گفت: «من به فیزیک بیشتر از دوست نیاز دارم.»

استاد مشاور اوپنهایمر، «پاتریک مینارد استوارت بلکت»، فیزیکدان تجربی باهوش و بااستعدادی بود که اوپنهایمر به او غبطه می‌ورزید. با وجود ناکارابودن عیان اوپنهایمر در فیزیک تجربی، بلکت او را به‌سمت کار آزمایشگاهی سوق داد.

شکست‌های مداوم اوپنهایمر در آزمایشگاه و ناتوانی او در جلب رضایت بلکت، او را به‌شدت مضطرب و بیش‌ازپیش غرق در حسادت ساخت. 

یکی از دوستان او، «فرانسیس فرگوسن»، مدعی شد که اوپنهایمر اعتراف کرده است که سیبی را به مواد شیمیایی مضری آغشته نموده و آن را روی میز بلکت قرار داده است.

بااین‌حال، هیچ مدرکی از این حادثه فراتر از ادعاهای فرگوسن وجود نداشت؛ نوه اوپنهایمر، چارلز اوپنهایمر، ادعا دارد که این اتفاق هرگز رخ نداده است، اما اگر سیب مسمومی هم وجود داشت، بلکت آن را نمی‌خورد.

گویا اوپنهایمر با اخراج از دانشگاه و اتهامات جنایی احتمالی روبه‌رو شده بود که مقامات دانشگاه با مداخله و مذاکره پدرش، از این موضوع صرف‌نظر کردند. بااین‌وجود، اوپنهایمر مشروط تحصیلی شد و مقرر به گذراندن جلسات منظم با یک روانپزشک گردید.

تغییر گرایش به فیزیک نظری

اوپنهایمر متوجه شد که استعداد او در فیزیک نظری است، نه تجربی. سرانجام در سال 1926 دعوت مکس بورن، مدیر مؤسسه فیزیک نظری در دانشگاه گوتینگن را پذیرفت تا با او در آلمان همکاری کند.

در آن دوران، گوتینگن از برجسته‌ترین مراکز فیزیک تئوری جهان بود؛ فیزیکدانان اروپایی در آن زمان درحال توسعه نظریه پیشگامانه مکانیک کوانتومی بودند. اوپنهایمر بیش از 12 مقاله در اروپا منتشر کرد که در حوزه جدید مکانیک کوانتومی مفید بودند. او و بورن مقاله معروفی را در مورد تقریب بورن-اوپنهایمر برای توابع موج مولکولی منتشر کردند که دارای بیشترین ارجاع (سایتیشن) در میان کارهای اوست.

دریافت دکترا و بورسیه هاروارد و کلتک

 اوپنهایمر در سال 1927 دکترای خود را دریافت کرد.

جمعی از اساتید و دانشجویان فارغ‌التحصیل فیزیک کلتک که به مناسبت بازدید آلبرت اینشتین از پاسادنا، در سال 1931 دور هم جمع شده‌اند. رابرت اوپنهایمر در ردیف جلو، سمت چپ، نشسته است.

در سپتامبر سال 1927، اوپنهایمر بورسیه شورای تحقیقات ملی ایالات‌متحده برای مؤسسه فناوری کالیفرنیا (کلتک) را دریافت کرد. همچنین بریجمن خواهان حضور او در هاروارد بود. بنابراین طی مصالحه‌ای، او بورس تحصیلی خود را در سال 1927 از هاروارد و در سال 1928 از کلتک دریافت کرد.

دوستی عمیق اما نافرجام

او در کلتک، پیوند دوستی نزدیکی با «لینوس پاولینگ» ایجاد کرد. آن‌ها قصد انجام پروژه مشترکی را داشتند که پاولینگ در آن پیشگام بود؛ اوپنهایمر عملیات ریاضی را انجام می‌داد و پاولینگ نتایج را تفسیر می‌کرد.

هرچند این همکاری و دوستی پس از دعوت اوپنهایمر از همسر پاولینگ، «آوا هلن پاولینگ»، برای یک قرار ملاقات در نیومکزیکو به پایان رسید.

بعدها اوپنهایمر از پاولینگ برای ریاست رئیس بخش شیمی پروژه منهتن دعوت کرد، اما پاولینگ نپذیرفت و گفت که او یک صلح‌جوست.

استادی اوپنهایمر در برکلی

پیش از شروع به تدریس در برکلی، اوپنهایمر به یک نوع سل خفیف مبتلا شد؛ برای استراحت، چند هفته را در مزرعه‌ای در نیومکزیکو همراه با برادرش گذراند. وی بعدتر این مزرعه را خریداری کرد؛ فیزیک و مناطق بیابانی دو عشق بزرگ او بودند.

پس از بهبود، کرسی استادی و مشاوره را در دانشگاه کالیفرنیا، برکلی و مؤسسه فناوری کالیفرنیا پذیرفت.

در برکلی، با «ارنست لارنس»، یکی از برترین فیزیکدانان تجربی جهان و مخترع سیکلوترون، پیوند دوستی خوبی را ایجاد کرد. لارنس پسر دوم خود را به نام رابرت نامگذاری کرد.

اوپنهایمر در سال 1936 به سمت استاد‌تمامی در برکلی ارتقا یافت.

 اوپنهایمر از دید دانشجویان و همکاران

در تعامل خصوصی مسحورکننده، اما در محیط‌های عمومی‌تر به‌طور غالب سرد بود. اطرافیانش در دو گروه قرار می‌گرفتند: دسته اول او را نابغه، زیباروی گوشه‌گیر و جذاب می‌دیدند و دیگران به عنوان‌فردی متظاهر و ناامن.

شاگردان او تقریباً همیشه در دسته اول قرار می‌گرفتند: اوپنهایمر فیزیکدانی با بیانی شیوا بود که برای درک و توضیح فیزیک تنها به ریاضیات اکتفا نمی‌کرد. فصاحت و قدرت نطقش، از او سخنرانی حاذق و گیرا ساخته بود. با خلق جملاتی زیبا، شاگردان را مجذوب خود می‌کرد و آن‌ها از رفتار، گفتار و حتی تمایل او به خواندن متون به زبان اصلی تقلید می‌کردند.

برخی از آن‌ها چنان شیفته اوپنهایمر شده بودند که حتی پوشش او را نیز تقلید می‌کردند: پوشیدن کت و شلوار خاکستری و استعمال سیگار موردعلاقه‌اش، چسترفیلد.

ورود به دنیای اخترفیزیک

اشتیاق تزلزل‌ناپذیر اوپنهایمر برای کنجکاوی، او را به‌سوی اکتشافات علمی بزرگ‌تر سوق داد.

«ریچارد تولمن»، دوست اوپنهایمر، او را با اخترفیزیک آشنا کرد. سپس اوپی (اوپنهایمر) شروع به انتشار مقالاتی در مورد اجرام کیهانی‌ای کرد که هنوز کشف نشده بودند. خدمات او به اخترفیزیک شامل پیش‌بینی‌های پیشگامانه بود؛ ازجمله: محاسبات ویژگی‌های کوتوله‌ سفید، حد نظری جرم ستاره‌ نوترونی و وجود ذرات زیراتمی به نام پوزیترون.

شاید خیره‌کننده‌ترین پیش‌بینی اخترفیزیکی او در سال 1939 رخ داد؛ زمانی که اوپنهایمر به‌همراه دانشجوی خود، «هارتلند اسنایدر»، مقاله‌ای «درباره انقباض گرانشی مداوم» نوشت؛ براساس پیش‌بینی این مقاله، در اعماق فضا احتمالاً «ستاره‌هایی درحال مرگ وجود دارند که کشش گرانشی بیشتری نسبت به انرژی تولیدی خود دارند».

این مقاله در آن زمان با کم‌لطفی مواجه شد؛ هرچند بعد‌ها فیزیکدانانی به پیش‌بینی اوپنهایمر از وجود سیاهچاله‌ها پی‌بردند.

اوپنهایمر جزو اولین نفراتی است که وجود سیاهچاله‌ها را پیش‌بینی کرد.

دغدغه‌مندی سیاسی و اجتماعی

پس از مرگ مادر و پدر او در سال‌های 1931 و 1937، اوپی و برادرش فرانک حدود 370 هزار دلار (معادل حدود 8 میلیون دلار در سال 2022) به ارث بردند. رابرت اوپنهایمر بلافاصله وصیت‌نامه‌ای تنظیم کرد که در آن دارایی‌ خود را برای ارائه بورسیه تحصیلی به دانشگاه کالیفرنیا واگذار نمود.

در طول دهه 1920 میلادی، اوپنهایمر از اخبار و سیاست به دور بود؛ روزنامه نمی‌خواند، تلویزیون و رادیو نداشت و تا سال 1936 هرگز در انتخابات شرکت نکرده بود.

اما یک تغییر عمیق در اوپنهایمر در اواسط دهه 1930 رخ داد: او شاهد درهم‌شکستن خانواده، دوستان و اذهان علمی بزرگ تحت فعالیت‌های نازیسم در آلمان و فروپاشی اقتصادی در داخل بود.

ازجمله دانشمندانی که با ظهور نازی از اروپا فرار کردند، آلبرت اینشتین، هانس بته، جان فون نویمان، لئو زیلارد، جیمز فرانک، ادوارد تلر، رودولف پیرلز و کلاوس فوکس و انریکو فرمی بودند.

«من در مورد رفتار با یهودیان در آلمان خشم شدیدی داشتم. من در آنجا اقوامی داشتم و قرار بود در فراری‌دادن و آوردن آن‌ها به این کشور کمک کنم. دیدم که رکود (اقتصادی) با دانشجویانم چه کرده است... و از این طریق متوجه شدم که وقایع سیاسی و اقتصادی تا چه حد می‌تواند بر زندگی مردم تأثیر بگذارند.»

اوپنهایمر

در حین تدریس در برکلی، علاوه بر نجات اعضای خانواده، طی دو سال بخشی از حقوق خود را به حمایت از فیزیکدانان فراری از آلمان نازی اختصاص می‌داد. در طول اعتصاب ساحل غربی در سال 1934، او و برخی از شاگردانش، ازجمله «ملبا فیلیپس» و «باب سربر»، در یک راهپیمایی ساحلی شرکت کردند.

مانند بسیاری از جوانان روشنفکر در دهه 1930 میلادی، اوپنهایمر به اصلاحات اجتماعی کمونیستی روی آورد.

او به بسیاری از اهداف چپ‌گرایانه در دوران سناتور جوزف مک‌کارتی (که به مبارزه با کمونیسم معروف بود) کمک مالی می‌کرد. ازجمله فعالیت‌های چشمگیر او در این زمینه می‌توان به جمع‌آوری کمک‌های مالی برای جمهوری‌خواهان در جنگ داخلی اسپانیا و سایر فعالیت‌های ضدفاشیستی اشاره کرد. هرچند او هرگز به‌طور علنی به حزب کمونیست ایالات‌متحده نپیوست، اما از آنجایی که نزدیکان وی از اعضای حزب بودند، به‌نوعی به آن‌ها کمک مالی می‌کرد.

زندگی شخصی و روابط عاطفی

قبل از ایجاد یک سلاح کشتار جمعی و قبل از رهبری پروژه منهتن، تمرکز رابرت اوپنهایمر روی زنی به نام «ژان تتلاک»، دختر یکی از اساتید دانشگاه برکلی چاسر بود. تتلاک و اوپنهایمر در بهار 1936 در یک مهمانی ملاقات کردند. در آن زمان، ژان 22 ساله که حدود ده سال از رابرت کوچک‌تر بود، دانشجوی دانشکده پزشکی استنفورد بود.

تتلاک و اوپنهایمر در پاییز آن سال باهم قرار گذاشتند و بیش از سه سال باهم بودند. یکی از دوستان اوپنهایمر رابطه این دو را چنین توصیف می‌کند:

 «ژان واقعی‌ترین عشق رابرت بود. او را بیشتر از همه دوست داشت. شیفته و مسحور او بود.»

اوپنهایمر که به‌ زنبارگی شهرت داشت، این‌بار سرشار از علاقه به ژان شده بود و به گفته همکارش، هر مشکلی با ژان، او را به‌هم می‌ریخت.

در سال 1939، پس از یک رابطه طوفانی، تتلاک از اوپنهایمر جدا شد.

در آگوست همان سال، اوپی با «کاترین (کیتی) پپونینگ»، دانشجوی رادیکال برکلی و عضو سابق حزب کمونیست آشنا شد. کیتی متأهل بود و پیش از این نیز دو بار ازدواج کرده بود. او تابستان 1940 را در مزرعه‌ای در نیومکزیکو با اوپنهایمر گذراند. کیتی سرانجام زمانی که متوجه شد از اوپنهایمر باردار است، از همسر خود درخواست طلاق کرد و یک روز بعد، در 1 نوامبر با رابرت ازدواج نمود.

کاترین پیونینگ، همسر رابرت اوپنهایمر

اولین فرزند آن‌ها، پیتر، در می 1941 و دومین فرزندشان، کاترین (تونی) در دسامبر 1944 در لوس‌آلاموس، نیومکزیکو متولد شدند.

اوپنهایمر رابطه خود با ژان را در طول ازدواج خود با کیتی از سر گرفت. ارتباط تتلاک با حزب کمونیست باعث ایجاد دردسر در آینده برای اوپنهایمر شد.

اوپنهایمر طی بازدیدی که در سال 1943 از برکلی داشت، توسط مأموران اطلاعاتی تحت تعقیب قرار گرفت و آن‌ها یافته‌های خود را به اف‌بی‌آی گزارش کردند. در این گزارش اشاره شده است که اوپنهایمر با تتلاک قرار گذاشته و شب را در آپارتمان او سپری کرده بود. رابرت پس از بازگشت به نیومکزیکو، دیگر ژان را ندید. یازده سال بعد، اوپنهایمر درخصوص این قرار ملاقات و تجدید دیدار با ژان مورد بازجویی قرار گرفت. با وجود اینکه اوپنهایمر این دیدار را ناشی از یک رابطه احساسی توصیف می‌کرد، دولت بر این باور بود که مقاصد کمونیستی در میان بوده است.

بسیاری از نزدیک‌ترین همکاران اوپنهایمر در دهه 1930 یا 1940 در حزب کمونیست فعال بودند؛ ازجمله برادرش فرانک، همسر فرانک، جکی، کیتی، تتلاک، صاحبخانه او «مری الن واشبرن» و چند تن از دانشجویان فارغ التحصیل او در برکلی.

تتلاک در 4 ژانویه 1944 خودکشی کرد و اوپنهایمر را در اندوه عمیقی فرو برد.

پس از مرگ تتلاک در سال 1944، از اظهارات دوستان و روانکاو او مشخص شد که ژان هم‌جنس‌گرا بوده و با زنان رابطه داشته است.

به گفته «میسون رابرسون»، دوست ژان، ژان تتلاک تلاش می‌کرد با ایجاد رابطه جنسی با هر مردی، تمایل خود به زنان را سرکوب کند.

علاقه فراوان به فرهنگ هندو و زبان‌آموزی

اوپنهایمر شیفته چالش فکری بود و از هر فرصتی برای نمایش توانایی شگرف خود در یادگیری بهره می‌برد. او به هفت زبان صحبت می‌کرد: انگلیسی، یونانی، لاتین، فرانسوی، آلمانی، هلندی (در عرض شش هفته برای سخنرانی در هلند یاد گرفت) و زبان هندی باستانی سانسکریت.

در پاییز 1928، اوپنهایمر از مؤسسه پل ارنفست در دانشگاه لیدن هلند بازدید کرد و در آنجا با ایراد سخنرانی به زبان هلندی، با وجود داشتن تجربه کمی در این زبان، همگان را متحیر ساخته بود. او تنها طی شش هفته این زبان را آموخت. در آنجا به او لقب اوپیه داده شد که بعدها توسط شاگردانش به عنوان اوپی تغییر کرد.

شیفتگی اوپنهایمر به زبان سانسکریت در سال‌های کارشناسی او در دانشگاه هاروارد آغاز شد و در آنجا زبان‌های مختلفی ازجمله سانسکریت را فرا گرفت. او اسیر تاریخ غنی زبان باستانی، دستور زبان پیچیده و متون فلسفی عمیق به آن زبان بود. مطالعات اوپنهایمر درباره سانسکریت دروازه‌ای بود به اعماق فلسفه‌ی هندوئیسم. تمایل او به فلسفه هندو فراتر از فعالیت‌های آکادمیک او بود و طیف وسیعی از جنبه‌ها ازجمله ایده‌های چرخه‌های کیهانی، به‌هم‌پیوستگی همه حیات و ماهیت هستی را پوشش می‌داد.

بااین‌وجود، اوپنهایمر هرگز به‌معنای واقعی وارد سنت هندو نشد؛ او به هیچ معبدی نپیوست و با هیچ خدایی راز و نیاز نکرد.

گمان بر این است که علاقه اوپنهایمر به تفکر هندو از ارتباط قبلی او با نیلز بور نشأت گرفته باشد. بور و اوپنهایمر درباره داستان‌های اساطیری هندو باستان و متافیزیک نهفته در آن‌ها رویکردی تحلیلی و نقادانه داشتند:

«در مورد یونانی‌ها مطالعه کرده‌ام، (اما) هندوها را عمیق‌تر می‌بینم.»

اوپنهایمر در مقایسه ادبیات باستانی یونان و هندو

اوپنهایمر همچنین کتاب‌های بسیاری را خارج از حوزه کاری خود مطالعه می‌کرد. برای دوستان خود تعریف کرده بود که طی یک سفر سه‌روزه با قطار به نیویورک، هر سه جلد کتاب «سرمایه»، اثر کارل مارکس را خوانده و همچنین برای درمان افسردگی، رمان «در جستجوی زمان ازدست‌رفته» اثر مارسل پروست را تقریباً بلعیده است. همچنین سانسکریت را فراگرفت تا بتواند کتاب مقدس هندو، یعنی بهاگاواد گیتا را مطالعه کند.

سه‌بار نامزدی بی‌حاصل برای نوبل

درحالی‌که دستاوردهای علمی اوپنهایمر شهرت او را به عنوان «پدر بمب اتم» رساند، اوج شهرت جهانی در حوزه علم، جایزه نوبل، از او دریغ شد. علی‌رغم سه‌بار نامزدی در سال‌های 1945، 1951 و 1967 برای دریافت جایزه نوبل فیزیک، هرگز برنده نشد. این درحالی است که 18 نفر از همکاران اوپنهایمر در پروژه منهتن جایزه نوبل را دریافت کردند. شایان ذکر است که اوپنهایمر از نزدیک با ارنست «او. لارنس»، فیزیکدان تجربی که مفتخر به دریافت جایزه نوبل فیزیک شده بود، همکاری داشت.

«لوئیس آلوارز»، فیزیکدان برنده جایزه نوبل، بر این باور بود که اگر سن اوپنهایمر کفاف می‌داد تا او بتواند پیش‌بینی‌های خود را به اثبات برساند، ممکن بود برای پروژه‌های فروپاشی گرانشی، ستاره‌ نوترونی یا سیاهچاله، جایزه نوبل دریافت کند. اگرچه اوپنهایمر مهم‌ترین دستاورد علمی خود را در مورد ذرات زیراتمی پوزیترو‌ن می‌دانست.

پروژه منهتن

در اثنای جنگ جهانی دوم، با هشدار آلبرت اینشتین و سایر دانشمندان مشهور، دولت ایالات‌متحده به تهدید قریب‌الوقوع آدولف هیتلر پس از حمله به لهستان توجه کرد. اگرچه اینشتین به‌طور فعال در پروژه منهتن شرکت نداشت، اما مشهورترین فردی بود که می‌توانست در مورد خطر دستیابی هیتلر به بمب اتمی هشدار دهد. میل اوپنهایمر برای شکست آلمان، او را موجب به هدایت پروژه منهتن در آزمایشگاه لوس آلاموس در نیومکزیکو ساخت؛ پروژه‌ای برای ساخت فوق‌سری بمب اتمی آمریکایی.

لوس‌آلاموس

در 9 اکتبر 1941 (17 مهر 1320)، دو ماه قبل از ورود ایالات‌متحده به جنگ جهانی دوم، رئیس‌جمهور «فرانکلین دی. روزولت» برنامه ساخت بمب اتمی را تصویب کرد. در ماه مه سال 1942، «جیمز بی کونانت»، رئیس کمیته تحقیقات دفاع ملی، یکی از اساتید اوپنهایمر در هاروارد، از او برای شرکت در این پروژه دعوت نمود.

ترکیبی از فیزیکدانان اروپایی و دانشجویان اوپنهایمر - ازجمله رابرت سربر، امیل کونوپینسکی، فلیکس بلوخ، هانس بته و ادوارد تلر - مشغول برنامه‌ریزی برای ساخت بمب اتم شدند.

در جنگ جهانی دوم، تلاش او برای شکست آلمان، او را وادار کرد تا پروژه منهتن – ساخت فوق‌سری بمب اتمی آمریکایی – را در آزمایشگاه لوس‌آلاموس در نیومکزیکو هدایت کند.

گزینش او برای این پست دور از ذهن به‌نظر می‌رسید؛ چرا که او به‌دلیل همراهی با جریان‌های کمونیستی تحت نظر اف‌بی‌آی بود. همچنین او یک دانشمند نظری بود، نه یک دانشمند تجربی با پیشینه رهبری آزمایشگاه و البته تنها کمتر از 40 سال سن داشت.

بااین‌حال، سرهنگ دوم لزلی گرووز، رهبری رابرت اوپنهایمر را یک ضرورت می‌دانست و او را به‌عنوان مدیر پروژه منهتن در سال 1942 انتخاب کرد.

 «نازی‌ها پروژه ساخت بمب خود را خواهند داشت و هایزنبرگ (که یکی از فیزیکدانان هسته‌ای پیشرو در جهان است) آن را هدایت خواهد کرد. ما باید حرکت کنیم و بجنبیم.»

اوپنهایمر به گرووز

علاوه بر اوپنهایمر، دانشمندان سرشناس یهودی دیگری در پیوستن به این پروژه احساس مسئولیت کردند. درنهایت شش نفر از هشت رهبر این پروژه، همراه با تعداد قابل‌توجهی از تکنسین‌‌ها، دانشمندان و سربازان یهودی بودند.

برای اجرای پروژه، اوپنهایمر سایتی را پیشنهاد کرد که به ویژگی‌های آن واقف بود: تپه‌ای مسطح در حوالی سانتافه، واقع در نیومکزیکو که پیش‌تر یک مدرسه مزرعه‌داری بود. جز نگرانی در مورد وضعیت دسترسی، دغدغه دیگری در این رابطه وجود نداشت.

بزرگنمایی / سرلشگر لزلی آر. گرووز (r) و جی. رابرت اوپنهایمر پایه برج فولادی را مشاهده می کنند که اولین بمب اتمی هنگام آزمایش در نزدیکی آلاموگوردو، نیومکزیکو، در ژوئیه 1945 روی آن آویزان بود. گرمای شدید بمب برج را ذوب کرد و شن های اطراف را به شن های شیشه ای سبز یشمی تبدیل کرد.

در ابتدا مقرر بود لوس‌آلاموس یک آزمایشگاه نظامی باشد و اوپنهایمر و سایر محققان به ارتش اعزام شوند. پزشکان ارتش او را کم‌وزن (58 کیلوگرم) دانستند، سرفه مزمن او را سل تشخیص دادند و نگران درد مزمن مفصل لومبوساکرال او بودند.

مدیریت اوپنهایمر

کارت شناسایی و ورود جی.رابرت اوپنهایمر در برنامه منهتن.

در ابتدا اوپنهایمر با تقسیم‌بندی سازمانی گروه‌های کوچک مشکل داشت. اما پس از استقرار دائم در سایت، این مسئله را حل کرد. تسلط او بر تمامی جنبه‌های علمی پروژه و هنر مدیریت او در کاهش تنش میان نظامیان ارتش و دانشمندان، توجه همگان را به او جلب کرد.

اوپنهایمر وسعت پروژه را دست‌کم گرفته بود: تعداد کارکنان در لوس‌آلاموس از چند صد نفر به بیش از 600 نفر در سال 1945 رسید.

اوپی مطالعات نظری و تجربی را به‌معنای واقعی کلمه هدایت می‌کرد. سرعت غیرعادی او در درک نکات اصلی هر موضوعی، تعیین‌کننده بود.

«او از دفتر مرکزی هدایت نمی‌شد. در هر قدم به‌طور مصمم از نظر فکری و جسمی حضور داشت. حضور مستمر و شدید او بود که حس مشارکت مستقیم را در همه ما ایجاد می‌کرد.»

ویکتور ویسکوپف، یکی از کارمندان پروژه منهتن

نگرانی از پیشروی نازی‌ها

در این برهه از جنگ، دانشمندان نگران بودند که مبادا ارتش آلمانی‌ها زودتر به سلاح اتمی دست یابد.

فرمی به اوپنهایمر پیشنهاد داد که با تولید مواد سمی رادیواکتیوی، غذای آلمانی‌ها را مسموم سازند. اوپنهایمر اما این برنامه را تنها درصورت تولید سم به‌اندازه کشتن نیم میلیون نفر محتمل می‌دانست.

آزمایش ترینیتی

همکاری مشترک دانشمندان در لوس‌آلاموس منجر به اولین انفجار هسته‌ای تاریخ در 16 ژوئیه 1945 (3 مرداد 1324) شد.

رمز این پروژه ترینیتی یا تثلیث (سه‌گانه) نام گرفت. گفته می‌شود که نام‌گذاری این آزمایش به رابطه تتلاک با اوپنهایمر برمی‌گردد: تتلاک او را با اشعار جان دان آشنا کرد. در یکی از اشعار دان آمده است: «به قلب من ضربه بزن، خدای سه‌نفره ...»

هنگام مشاهده انفجار، سخنی از بهاگاواد گیتا به ذهن اوپنهایمر خطور کرد:

«اگر درخشش هزار خورشید به‌یک‌باره سر به فلک کشد، به‌اندازه شکوه قدرتمندترین آن‌ها جلوه خواهد داشت.»

اوپنهایمر حدود 20 سال بعد نیز در یک برنامه تلویزینی در توصیف آن لحظات چنین می‌گوید:

«می‌دانستیم که دنیا مانند قبل نخواهد بود. بعضی از مردم خندیدند و برخی گریستند. بیشتر مردم سکوت پیشه کرده بودند.»

پس از آزمایش پرتاب نخستین بمب اتم، اوپنهایمر در ذهن خود زمزمه می‌کرد:

«من به مرگ تبدیل شده‌ام، نابودگر جهان‌ها.»

«گمان کنم، بی برو برگرد، همه به این موضوع فکر می‌کردیم.»

سرتیپ توماس فارل و فرانک اوپنهایمر در اتاق کنترل در کنار اوپنهایمر بودند.

«در آخرین ثانیه‌ها، وضعیت دکتر اوپنهایمر که بار بسیار سنگینی بر دوشت داشت، وخیم‌تر می‌شد. به‌سختی نفس کشید؛ برای ایستادن تکیه کرده بود؛ در چند ثانیه نهایی مستقیم به جلو خیره شد و ناگهان فریاد زد: «حالا!». پس از مدت کوتاهی نور و غرش عظیمی به‌دنبال آن آمدند. چهره او نشان از آرامش فوق‌العاده‌ای داشت.»

سرتیپ توماس فارل

با وجود اینکه اوپنهایمر احساس پیروزی می‌کرد، از اینکه این سلاح به‌موقع برای مقابله با نازی‌ها در دسترس نبوده است، متأسف بود.

بمباران ناکازاکی و هیروشیما در ژاپن

در 6 و 9 آگوست 1945، ایالات‌متحده دو بمب اتمی را به‌ترتیب بر فراز شهرهای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن منفجر کرد که همچنان تنها مورد استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در یک درگیری مسلحانه است. طی این بمباران، بین 129000 تا 226000 نفر که بیشتر آن‌ها غیرنظامی بودند، جان خود را از دست دادند.

ملاقات با رئیس‌جمهور ترومن

تنها دو ماه پس از بمباران هیروشیما و ناکازاکی، در 17 آگوست 1945، اوپنهایمر با رئیس‌جمهور ترومن دیداری داشت تا در مورد دغدعه‌های خود پیرامون جنگ هسته‌ای احتمالی آینده با اتحاد جماهیر شوروی صحبت کند. ترومن هشدار او را نادیده گرفت و به او اطمینان‌خاطر داد که شوروی هرگز قادر به ساخت بمب اتمی نخواهد بود.

اوپنهایمر که از ناآگاهی رئیس‌جمهور به جوش آمده بود، دستانش را به هم فشرد و با صدایی آهسته گفت: «آقای رئیس‌جمهور، احساس می‌کنم دست‌هایم به خون آلوده است.»

ترومن از این سخن خشمگین شد و بلافاصله ختم جلسه را اعلام کرد:

«دست‌هایش به خون آلوده است؟ لعنتی! دست‌هایش نصف من هم خونین نیست.»

هری.اس.ترومن، رئیس‌جمهور وقت ایالات‌متحده، خطاب به اوپنهایمر

بعدتر ترومن به وزیر امور خارجه خود گفت: «دیگر نمی‌خواهم این حرامزاده را در دفترم ببینم.»

فعالیت‌های پس از جنگ

اوپنهایمر سخنگوی علم ایالات‌متحده شد که نماد نوع جدیدی از قدرت تکنوکراتیک بود. تصویر او روی جلد مجلاتی همچون Life و Time نقش بست. فیزیک هسته‌ای به حوزه‌ای استراتژیک و سیاسی برای دولت‌های مختلف تبدیل شد. 

ریاست مؤسسه مطالعات پیشرفته

اوپنهایمر پس از پروژه لوس‌آلاموس، در نوامبر سال 1945 به کلتک بازگشت. اما چندی طول نکشید که متوجه شد دیگر علاقه‌ای به تدریس ندارد.

سرانجام در سال 1947، به دعوت «لوئیس استراوس»، ریاست مؤسسه مطالعات پیشرفته در پرینستون را بر عهده گرفت و با معشوقه خود، «روث تولمن»، همسر دوست او، ریچارد تولمن، وداع کرد.

او در این مؤسسه، دانشمندان و روشنفکران برجسته وقت را گرد هم آورد تا فضایی را برای تعامل سازنده و کنجکاوی فراهم سازد.

اوپنهایمر در جشن تولد 70 سالگی اینشتین در پرینستون

اوپنهایمر دانشمندانی چون فریمن دایسون، چن نینگ یانگ و تسونگ-دائو لی، از برندگان بعدی جایزه نوبل را در پیشبرد مقاصد علمی هدایت و راهنمایی می‌کرد.

در ادامه، او کوشید تا چهره‌های علوم اجتماعی و انسانی همچون تی.اس.الیوت و جورج.اف.کنان را به عضویت موقت مؤسسه درآورد.

با هدایت اوپنهایمر، فیزیکدانان بزرگی چون جولیان شوینگر، ریچارد فاینمن، سین ایتیرو تومونوجا، هیدکی یوکاوا، رابرت مارشاک و سیسل فرانک پاول به بزرگ‌ترین مسائل سال‌های پیش از جنگ پرداختند.

با وجود دستیابی به دستاوردهای بسیار، اوپنهایمر از ناتوانی خود برای گردآوری بزرگان علوم طبیعی و انسانی در این مؤسسه، اظهار نارضایتی داشت.

بین سال‌های 1947 تا 1949، فیزیکدانان از پروژه‌های جنگی به مسائل نظری بازگشتند.

کمیسیون انرژی اتمی

همانند سایر دانشمندان، اوپنهایمر نیز بر این باور بود که نیاز است سازمانی فراملیتی برنامه‌ای برای مدیریت رقابت تسلیحات هسته‌ای را مدیریت کند؛ سازمانی که بتواند به اطلاعات فعالیت‌های هسته‌ای دست یابد تا بتوان از آن برای تولید انرژی صلح‌آمیز استفاده کرد.

در پیشبرد این هدف، کمیسیون انرژی اتمی در سال 1947 تأسیس شد و اوپنهایمر به‌عنوان رئیس کمیته مشورتی عمومی منصوب گردید. او در زمینه‌های مختلفی ازجمله تأمین مالی پروژه، ساخت آزمایشگاه و حتی سیاست بین‌المللی مشاوره می‌داد. تلاش نهایی او بر پایه دور نگه‌داشتن سیاست از رقابت تسلیحاتی بود.

بمب هیدروژنی

شوروی، خیلی زودتر از آنچه که آمریکایی‌ها انتظار داشتند، به اولین آزمایش موفق بمب اتمی در آگوست 1949 دست یافت. طی چند ماه بعد از این واقعه، ایالات‌متحده به فکر توسعه بمب هیدروژنی بسیار قوی‌تر مبنی بر همجوشی هسته‌ای افتاد. بلافاصله پس از پایان جنگ، اوپنهایمر مخالفت خود را با این برنامه اعلام کرد؛ زیرا آن را غیرضروری و درعین‌حال عاملی برای تلفات انسانی عظیمی می‌دید.

با وجود تلاش‌های بسیار اوپنهایمر و تعدادی از اعضای کمیسیون انرژی اتمی، در 31 ژانویه سال 1950، تصمیم رسمی برای اجرای این طرح گرفته شد.

اوپنهایمر و تعدادی از اعضای کمیته مشاوران احساس ناامیدی کردند و درصدد استعفا برآمدند. اما درنهایت با وجود مواضع مخالف در این کمیته باقی ماندند.

در سال 1951، «ادوارد تلر» و ریاضیدان «استانیسلاو اولام» طرح تلر-اولام را برای توسعه بمب هیدروژنی ارائه دادند. این طرح از لحاظ فنی قابل اجرا بود. با وجود پیوستن به فرایند توسعه سلاح، اوپنهایمر همچنان به‌دنبال راهی برای زیر سؤال بردن این پروژه بود.

اوپنهایمر، کونانت و لی دوبریج، از دیگر اعضایی که با تصمیم بمب هیدروژنی مخالفت کرده بودند، در آگوست 1952 کمیسیون را ترک کردند.

ترومن از انتصاب مجدد آن‌ها خودداری کرد. مخالفان اوپنهایمر نیز تمایل خود را مبنی بر خروج اوپنهایمر از کمیته به ترومن اعلام کرده بودند.

جدال با لوئیس استراوس

اوپنهایمر به‌خاطر نقشش در پایان‌دادن به جنگ جهانی دوم به‌عنوان یک قهرمان مورد ستایش قرار گرفت.

اما تنها 9 سال بعد، در برابر کمیسیون انرژی اتمی تحقیر شد و مجوز امنیتی او سلب گردید. لوئیس استراوس، رئیس وقت کمیسیون انرژی اتمی، به‌دلیل مخالفت با ساخت بمب هیدروژنی به اوپنهایمر مشکوک شد. اوپنهایمر برای کنترل بین‌المللی سلاح‌های هسته‌ای فشار می‌آورد و معتقد بود که هدف از سلاح اتمی پایان‌دادن به همه جنگ‌هاست.

در سال 1953، آیزنهاور، رئیس‌جمهور وقت ایالات‌متحده آمریکا، لوئیس استراوس را به‌عنوان رئیس کمیسیون انرژی اتمی منصوب کرد. از اولین اقدامات وی پیگیری لغو مجوز امنیتی اوپنهایمر بود.

اما استراوس هدف دیگری داشت: برتری ایالات‌متحده بر اتحاد جماهیر شوروی.

اوپنهایمر استفاده از سلاحی را که 1000 برابر قدرتمندتر از بمب ویرانگر هیروشیما بود، دیوانگی می‌پنداشت. در مقابل، استراوس تنها کسی را مخالف توسعه بمب هیدروژنی می‌دانست که دل در گرو منافع شوروی داشته باشد.

علاوه‌براین، استراوس کینه و خصومتی شخصی نیز با اوپنهایمر داشت. این دو پیشینه بسیار متفاوتی در یهودیت داشتند: استراوس یک یهودی متعهد اصلاح‌طلب از طبقه متوسط بود که به‌جای رفتن به کالج، به‌عنوان یک فروشنده در کفش‌‌فروشی کار کرده بود. او به ایمان بسیار قوی به عقاید مذهبی معروف بود و بین سال‌های 1938 تا 1948 به‌عنوان رئیس معبد امانو-ال نیویورک خدمت می‌کرد.

اما اوپنهایمر به‌عنوان کسی که تعصب خاصی روی یهودیت نداشت، برای استراوس تهدید تلقی می‌شد؛ زیرا او بر خلاف اوپنهایمر، در تقلای پذیرفته‌شدن در جامعه آمریکا به‌عنوان یک یهودی بود.

علاوه‌براین، چند سال قبل اوپنهایمر در کنگره نیز استراوس را تا حدی تحقیر کرده بود. (در جلسه‌ای استراوس مخالفت خود را با صدور ایزوتوپ‌های رادیواکتیو به کشورهای دیگر اعلام کرد و اوپنهایمر در جواب، اهمیت صادرات ایزوتوپ‌ها را کم‌تر از دستگاه‌های الکترونیکی و در حد صادرات ویتامین‌ خوانده بود.)

دادرسی امنیتی

اوپی با بیست‌وچهار اتهام روبه‌رو شد. بیست‌وسه مورد از آن‌ها مربوط به کمونیسم و ارتباط او با فعالیت‌ها و افراد مربوطه بود. آخرین اتهام مربوط به رفتار نادرست او در مورد بمب هیدروژنی بود: تغییر تخمین‌های امکان‌سنجی بمب، مخالفت با توسعه آن و امتناع از همکاری حتی زمانی که ترومن به پروژه مجوز داد.

جلسه دادگاه در 12 آوریل 1954 آغاز شد. مشخص نبود که دادگاه یک جلسه دادرسی در دستور کار دارد یا یک محاکمه.

اونهایمر در جلسه دادرسی

تیم دفاع محدودیت دسترسی داشتند: هیچ‌یک از اعضای تیم دفاع اوپنهایمر مجوز امنیتی نداشتند و بنابراین نمی‌توانستند اسناد اصلی ازجمله اطلاعات پرونده اف‌بی‌آی و برخی از نوشته‌های اوپی را که دادستان به آن‌ها دسترسی داشت، ببینند. اوپنهایمر به‌دلیل ترس از افشای ناخواسته اطلاعات طبقه‌بندی‌شده، اغلب خود را سانسور می‌کرد.

اوپنهایمر درمجموع بیست‌وهفت ساعت در طول چندین روز شهادت داد.

شهادت اوپنهایمر با اظهارات دیگران آمیخته شد. ژنرال گرووز که بازنشسته شده بود، انتخاب خود را برای استخدام اوپنهایمر و سپردن او به ریاست لوس‌آلاموس تأیید کرد و گفت مایه تعجب خواهد بود اگر اوپنهایمر خیانت‌کار بوده باشد.

یکی دیگر از چالش‌برانگیزان مسائل در دفاع این بود که دادستان به ضبط‌های شنود مکالمات آن‌ها دسترسی داشت. قبل، حین و بعد از جلسه، استراوس یا راجر راب، وکیل دادگستری، حداقل 273 گزارش استراق سمع شده ازجمله ارتباطات بین اوپنهایمر و وکلای او و در کل تیم دفاعی را ارزیابی کرده بودند.

لغو مجوز امنیتی

ادوارد تلر، همکار سابق اوپی، علیه او شهادت داد. او در پاسخ به اینکه آیا اوپنهایمر را یک خطر امنیتی می‌داند، چنین گفت:

«در موارد زیادی، دیدم که دکتر اوپنهایمر طوری رفتار می‌کرد که درک آن برای من سخت بوده است. در بسیاری از مسائل با او کاملاً مخالف بودم و صراحتاً اقدامات او برای من گیج‌کننده و پیچیده به‌نظر می‌رسید. تا این حد احساس می‌کنم که دوست دارم منافع حیاتی این کشور را در دستانی ببینم که بهتر آن را درک می‌کنم و درنتیجه بیشتر به آن اعتماد دارم.»

 به سبب این شهادت، بسیاری از افراد جامعه علمی برای سال‌ها تلر را طرد کردند و از او دوری گزیدند.

اوپنهایمر و ادوارد تلر

در پایان جلسه، مجوز اوپنهایمر با رأی دو به یک هیئت لغو شد. با بیست مورد از بیست‌وچهار اتهام موافقت شد. تأیید شد که اوپنهایمر با تعدادی از فعالیت‌های کمونیستی مرتبط بوده است، اما همچنان به این نتیجه رسیدند که او یک شهروند وفادار است که بسیار احتیاط به خرج داده. همچنین به این نتیجه رسیدند که به هیچ فردی با فعالیت در چنین انجمن‌هایی نمی‌توان مجوز امنیتی داد. اوپنهایمر کمتر از 24 ساعت قبل از پایان قراردادش، مجوز خود را از دست داد.

اثبات بی‌گناهی اوپنهایمر پس از گذشت سال‌ها

در سال 1962، رئیس‌جمهور کندی از اوپنهایمر خواست که به کاخ سفید برود تا در آنجا بابت آنچه اتفاق افتاده است، عذرخواهی کند. او یک سال بعد به‌خاطر دستاوردهای علمی خود جایزه انریکو فرمی را دریافت کرد.

اندکی بیش از یک هفته پس از ترور کندی، جانشین وی، رئیس‌جمهور لیندون جانسون، به اوپنهایمر به‌دلیل مشارکت در فیزیک نظری به‌عنوان مدرس و مبتکر و نیز برای رهبری آزمایشگاه لوس‌آلاموس و برنامه انرژی اتمی در طول سال‌های حساس، جایزه و کمک‌هزینه 500 هزار دلاری اعطا نمود.

در سال 2009، تجزیه‌وتحلیل گسترده از آرشیو کا.‌گ.ب (سرویس اطلاعاتی شوروی) تأیید کرد که اوپنهایمر هرگز در فعالیت جاسوسی برای اتحاد جماهیر شوروی مشارکتی نداشته است؛ اگرچه اطلاعات شوروی بارها تلاش کرده بود که او را به خدمت بگیرد.

علاوه‌براین، او چندین نفر را که با اهداف شوروی همراه بودند، از پروژه منهتن حذف کرده بود.

شواهد همچنین حاکی از آن است که اوپنهایمر درواقع یکی از اعضای پنهان حزب کمونیسم در ایالات‌متحده در اواخر دهه 1930 بود.

در 16 دسامبر 2022، وزیر انرژی ایالات‌متحده، «جنیفر گرَنْهولم»، لغو مجوز امنیتی اوپنهایمر در سال 1954 را باطل دانست. در بیانیه وی چنین آمده است:

«کمیسیون انرژی اتمی مجوز امنیتی دکتر اوپنهایمر را از طریق یک فرایند معیوب که مقررات خود کمیسیون را نقض می‌کرد، لغو نمود. با گذشت زمان، شواهد بیشتری مبنی بر جانبداری و ناعادلانه بودن فرایندی که دکتر اوپنهایمر تحت آن قرار گرفت، آشکار شد، درحالی‌که شواهد بیشتری از وفاداری و عشق او به کشورش وجود داشت.»

وزیر انرژی ایالات‌متحده، جنیفر گرَنْهولم

رابطه اوپنهایمر و اینشتین؛ اینشتین او را احمق خطاب کرد.

هوش خیره‌کننده و قدرت یادگیری بالای اوپنهایمر بر ناپختگی عاطفی و ساده‌لوحی سیاسی او فائق نیامد.

اینشتین و اوپنهایمر در مؤسسه مطالعات پیشرفته دوست و همکار بودند. اینشتین پس از فرار از آلمان نازی، در سال 1933، 14 سال پیش از انتصاب اوپنهایمر به ریاست دانشکده تحقیقات پیشرفته، به آنجا پیوست.

در کنار تفاوت‌های شخصیتی، این مردان اساساً در مورد فیزیک کوانتومی اختلاف‌نظر داشتند. به‌این‌ترتیب، آن‌ها همکار علمی نبودند، بلکه صرفاً همکار و همسایه خوبی برای هم بودند.

احضار اوپنهایمر برای جلسه دادرسی امنیتی، خشم اینشتین را برانگیخت.

یکی از این موارد اختلاف رابرت اوپنهایمر با آلبرت اینشتین، جریان موسوم به «مک‌کارتی رد اسکر» یا «وحشت سرخ مک‌کارتی» بود: فعالیت‌های ضدکمونیستی دوران سناتور مک‌کارتی در کنگره که منجر به ایجاد خفقان علیه روشنفکران، آزادی‌خواهان، چپ‌گرایان، هنرمندان، نویسندگان و دانشمندان در آمریکا شده بود.

کمی پیش از جلسه دادگاه، اوپنهایمر و اینشتین با هم جلسه‌ای داشتند.

اینشتین به او توصیه کرد که نیازی نیست خود را در معرض تحقیق و بررسی‌های طاقت‌فرسای کمیسیون انرژی اتمی کنگره قرار دهد؛ او از اوپنهایمر خواست که کمیسیون را رها کند؛ زیرا قبلاً وظیفه خود را برای آمریکا انجام داده است.

اما پاسخ اوپنهایمر این بود که فعالیتش درون ساختار حکومتی واشنگتن، مفیدتر است تا بیرون از آن. او تصمیم گرفت بماند و مبارزه کند. این تصمیم سرآغاز نبردی شد که اوپنهایمر در آن محکوم به باخت بود و آثار این شکست در سراسر زندگی‌اش با او ماند.

«ورنا هابسون»، منشی اوپنهایمر که شاهد گفت‌وگو بود، گفت که نمی‌توان او را منصرف کرد. «او عاشق آمریکا بود و این عشق به‌اندازه عشق او به علم بود.»

اینشتین درحالی‌که دفتر او را ترک می‌گفت، رو به منشی اوپنهایمر کرد و گفت:

«بفرما، احمق به تمام معنا.»

وقتی اینشتین خبر لغو مجوز اوپی را شنید، گفت: «مشکل اوپنهایمر این است که او زنی را دوست دارد که او را دوست ندارد - دولت ایالات‌متحده.»

دوران پس از دادگاه

نتایج این استماع خشم جامعه علمی را برانگیخت. اوپنهایمر قربانی مک‌کارتیسم تلقی می‌شد. اینشتین به‌طعنه گفت که AEC: کمیسیون انرژی اتمی، باید مخفف توطئه نابودی اتمی (Atomic Extermination Conspiracy) باشد.

دیوید لیلینتال، رئیس سابق کمیسیون، در دفتر خاطرات خود این‌طور نوشت:

«ناراحت‌کننده است. آن‌ها نه‌تنها در مورد رابرت، بلکه در مفهومی که از کارمندان عاقل دولتی انتظار می‌رود، بسیار اشتباه می‌کنند.»

فیزیکدان برنده جایزه نوبل، «ایزیدور رابی»، زمانی گفت: «بدون تلر، دنیا جای بهتری بود.»

خود اوپنهایمر از مدیریت دولتی بازنشسته شد؛ اگرچه همچنان یک چهره جنجالی باقی ماند. تا اواخر 25 آگوست 1954، اف‌بی‌آی هنوز نگران «عملیات اوپنهایمر» بود و آن‌ها گمان می‌کردند که شوروی امثال اوپنهایمر را در پشت‌پرده حمایت می‌کند. درهمین‌حال خود اوپنهایمر از حمایت مردم آمریکا برخوردار شد؛ زیرا متن کامل جلسه نشان‌دهنده تخلفات دادستان بود. اوپنهایمر به آلبرت اینشتین، برتراند راسل، جوزف روتبلات و دیگر دانشمندان و دانشگاهیان برجسته پیوست و به تأسیس آکادمی جهانی هنر و علوم در سال 1960 کمک کرد. او همچنین به سخنرانی و نوشتن در مورد فیزیک ادامه داد.

مرگ اوپنهایمر

اوپنهایمر یک سیگاری قهار بود و در اواخر سال 1965 به سرطان گلو مبتلا شد. در 15 فوریه 1967 به کما رفت و کمی بعد، در 18 فوریه، در خانه خود در پرینستون نیوجرسی در سن 62 سالگی درگذشت.

یک هفته بعد مراسم یادبودی در الکساندر هال در محوطه دانشگاه پرینستون برگزار شد. در این مراسم 600 نفر از همکاران علمی، سیاسی و نظامی او که شامل بته، گرووز، کنان، لیلینتال، رابی، اسمیت و ویگنر بودند، شرکت کردند. برادرش فرانک و بقیه اعضای خانواده‌اش، آرتور ام.شلزینگر جونیور، مورخ، جان اوهارا، رمان‌نویس و جورج بالانچین، مدیر رقص باله شهر نیویورک، آنجا بودند. بته، کنان و اسمیت سخنرانی کوتاهی کردند.

جسد اوپنهایمر سوزانده و خاکستر او در یک کوزه گذاشته شد. همسر او خاکستر را به جزیره سنت جان برد و کوزه را در دریا، در چشم‌انداز خانه ساحلی، رها کرد. امروزه این ناحیه به ساحل اوپنهایمر معروف است.

دختر او، «تونی اوپنهایمر»، به‌دنبال اشتغال در حوزه ترجمه سه‌زبانه، برای کار در سازمان ملل متحد درخواست داد. بااین‌حال، این کار نیاز به مجوز امنیتی دا‌شت. احتمالاً به‌دلیل لغو اعتبارنامه پدرش، تونی هرگز مجوز امنیتی دریافت نکرد تا شغل موردعلاقه خود را دنبال کند. او در ژانویه 1977 خودکشی کرد.

تونی اوپنهایمر، دختر رابرت اوپنهایمر

میراث اوپنهایمر

محرومیت اوپنهایمر از نفوذ سیاسی در سال 1954، بسیاری از دانشمندان را متوجه معضلات اخلاقی علم در عصر هسته‌ای و حماقت در باور به کنترل دستاوردهای علمی خود کرد. جلسات دادرسی با انگیزه سیاسی و دشمنی‌های شخصی برگزار شد و همچنین منعکس‌کننده یک شکاف فاحش در جامعه فعالان درزمینه سلاح‌های هسته‌ای بود.

رابرت اوپنهایمر از عواقب پیشرفت علمی رنج می‌برد و بار سنگین مسئولیت و گناه شخصی را به دوش می‌کشید.

در سال 2023، بشریت همچنان خود را اسیر و در چنگ نوآوری‌هایی مانند هوش مصنوعی می‌بیند. این تسخیر فناوری یادآوری است از آزمایش‌هایی که اوپنهایمر با آن‌ها روبه‌رو بود. به‌مرور شباهت‌های بین امروز و عصر اوپنهایمر به‌آرامی بازتاب می‌یابند و بیش‌ازپیش اهمیت مبارزه او را نشان می‌دهند.

سؤالات متداول

آیا اوپنهایمر با اینشتین کار می‌کرد؟

در دهه 1940 هر دوی آن‌ها در دانشگاه پرینستون حضور داشتند؛ اوپنهایمر به‌عنوان مدیر کمیسیون انرژی اتمی و اینشتین به‌عنوان استاد. اما همکاری علمی مشترکی نداشتند. رابطه واقعی اینشتین و اوپنهایمر صمیمانه و پیچیده بود؛ اگرچه اینشتین در ساخت بمب هسته‌ای همکاری نکرد.

چه کسی به اوپنهایمر در ساخت بمب اتم کمک کرد؟

افرادی ازجمله ژنرال لزلی گرووز از ارتش مهندسین و دانشمندانی چون انریکو فرمی، کرافورد گرینوالت پرسیوال کیث، وانوار بوش، جیمز بی. کونانت و ارنست لاورنس.

چرا ایالات‌متحده بمب اتم را ساخت؟

با جدی‌‌شدن خطر دستیابی آلمان نازی به بمب اتم، در 9 اکتبر 1941، دو ماه قبل از ورود ایالات‌متحده به جنگ جهانی دوم، رئیس‌جمهور فرانکلین دی.روزولت برنامه توسعه بمب اتمی را تصویب کرد.

چرا هیروشیما و ناکازاکی را بمباران کردند؟

ایالات‌متحده میخواست ژاپن را مجبور به تسلیمی سریع کند تا از تعداد تلفات آمریکایی‌ها بکاهد. اما پرتاب دو بمب پیامی برای قدرت‌نمایی در برابر شوروی را نیز به‌دنبال داشت.

گرایش سیاسی اوپنهایمر چه بود؟

می‌دانیم که در دهه 1930 و تا سال 1943، اوپنهایمر از هواداران کمونیسم بود. برادرش «فرانک» و معشوقه‌اش «ژان تتلاک» به حزب کمونیست ایالات‌متحده تعلق داشتند و همسر اوپنهایمر، کاترین، عضو سابق این حزب بود.

آیا اوپنهایمر از ساخت بمب اتمی پشیمان شد؟

اوپنهایمر هرگز از ساخت بمب اتمی اظهار پشیمانی نکرد. بااین‌وجود، پس از آزمایش اولیه بمب با خود گفت: «من به مرگ تبدیل شده‌ام، نابودگر جهان‌ها» و به رئیس‌جمهور ترومن نیز گفته بود که احساس می‌کند دستانش به خون آلوده است.

اوپنهایمر چه تفریحاتی داشت؟

اوپنهایمر به مطالعه، زبان‌آموزی، سفر در مناطق بیابانی و سوارکاری علاقه‌مند بود. او یک مجموعه‌دار آثار هنری نیز بود. مجموعه او شامل آثاری از پابلو پیکاسو، رامبراند، ادوارد ویلارد، آندره دراین، پیر آگوست رنوار، ونسان ون گوگ، پل سزان، چارلز دسپیو و موریس دو ولامینک بود.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مطالب پیشنهادی