چرا من به استعفا دادن علاقه دارم؟
یک ضرب المثل قدیمی هست که می گوید: «برنده هرگز کارش را ترک نمی کند و ترک کننده هرگز برنده نمی شود». این جمله به ما می گوید وقتی کاری انجام نمی شود انقدر تلاش ...
یک ضرب المثل قدیمی هست که می گوید: «برنده هرگز کارش را ترک نمی کند و ترک کننده هرگز برنده نمی شود». این جمله به ما می گوید وقتی کاری انجام نمی شود انقدر تلاش کنیم تا بالاخره موفق شویم.
اما من یک انصراف دهنده حرفه ای هستم. من از دانشگاه انصراف دادم. از کارم استعفا دادم. بسیاری از استارتآپ هایی را که آغاز کرده بودم رها کردم. یوگا را ترک کردم و بعد سعی کردم که ترک کردن یوگا را ترک کنم. خوردن گوشت٬ لبنیات، گلوتن را ترک کردم. برخی از پروژه های طراحی وب را نیمه کاره رها کردم. من حتی از زندگی کردن در برخی شهر ها نیز نیمه کاره رها کرده، وسایلم را جمع و به جای دیگری نقل مکان کرده ام.
البته ما دوست نداریم به عنوان کسی شناخته شویم که نمی تواند هیچ کاری را درست انجام دهد و همه چیز را نیمه کاره رها می کند. برایمان ترک کردن و رها کردن مساوی با شکست است.
اما مانند بسیاری مسائل دیگر زندگی نباید به آن سیاه و سفید نگاه کرد. مثلا از نظر ما، کسی که اعتیاد به هروئین را ترک می کند شکسته نخورده است یا اگر از شغلی که رئیس نادرستی دارد استعفا دهد تصمیم اشتباهی نگرفته است. حتی اگر کسی ورزش را به دلیلی آسیب هایی که به سلامتی اش وارد می کند کنار گذارد، بازنده به حساب نمی آید.
البته این موارد مثال های بزرگ نمایی شده ای هستند اما به درک این مطلب که انصراف دادن همیشه هم به معنی ضعیف بودن و مایه خجالت نیست.
وقتی من از کاری انصراف می دهم یک حس خوبی در من جاری می شود: حس رهایی. حس شیرین رهایی. مثل این که غباری از ذهنم پاک شود و شانه هایم دوباره صاف شوند.
در ادامه در مورد دلایلی که می توانند عوامل موثری در خروج از یک کار برای ما باشند پرداخته شده است.
حمایت از هزینه های غیرقابل برگشت
انصراف دادن آنقدرها هم ساده نیست. برعکس تا حدودی هم دشوار است. روانشناسان آن را حمایت از هزینه های غیرقابل برگشت تعبیر می کنند.
همه ما ذاتا تمایل داریم که چیزی را که شروع کرده و برایش از وقت و انرژی و پولمان هزینه کرده ایم به پایان برسانیم. ما تصور می کنیم که باید از آنچه هزینه کرده ایم حتی بیشتر هزینه کنیم تا به نتیجه مطلوب برسیم حتی اگر به قیمت ته کشیدن همان منابع مان باشد.
نمی خواهیم این احساس را داشته باشیم که همه آنچه داشته ایم به هدر رفته پس سعی می کنیم که ادامه دهیم و باز هم هزینه کنیم. بعد از این همه هزینه کردن واقعا نمی توانیم آن را رها کنیم!
این روند مانند خرید بلیط یک نمایش است که قرار است بسیار مهیج باشد و اما در نهایت بسیار کسل کننده است. اما ما بابت بلیط پول داده ایم. یک ساعت رانندگی کرده ایم تا به سالن تئاتر رسیده ایم و نیمی از آن را هم که دیده ایم ..٬ پس احتمالا خودمان را قانع می کنیم که تا آخر نمایش در جای خودمان باقی بمانیم و وقت بیشتری برای آن تلف کنیم!
استفاده از منابع محدود
برای همه کسانی که کارآفرین و یا خوداشتغال هستند٬ هزینه های غیرقابل برگشت بسیار مهم است؛ زیرا این افراد روی پای خودشان ایستاده اند. آنها خودشان رئیس اند و مسؤولیت همه چیز بر عهده خودشان است. اگر نتیجه خوبی حاصل نشود باید پاسخگو باشند.
احتمالا بسیاری از ما پیش از این تجربه انصراف دادن از کار را داشته ایم. شغل هایی که حقوق ثابت و به نوعی امنیت شغلی داشته اند. اما از آن ناراضی بودیم پس فکر کرده و تصمیم گرفتیم که آن را رها کنیم.
اما وقتی که کار خود را شروع می کنیم شرایط کمی تغییر می کند. اگر همه چیز آن طور که می خواهیم پیش نرود و یا از آنچه به دست می آوریم رضایت کافی نداشته باشیم احساس گناه می کنیم. پس سعی می کنیم که تلاش خود را بیشتر کنیم و بیشتر هزینه کنیم تا تصمیم های درست تری بگیریم اما حقیقت اینجاست که ما هیچ کار مفیدی انجام نمی دهیم.
با "نه" نگفتن به رها کردن کار٬ در واقع بسیاری از موقعیت های دیگر "نه" می گوییم. به مسیرها و گزینه های دیگر٬ یا راهکارهای جدید "نه" می گوییم. به هزینه کردن پول و زمان و تلاش در جاهای دیگر "نه" می گوییم.
عدم قطعیت ترسناک است
ما همه این کارها و تلاش ها را انجام می دهیم زیرا با ترک کردن و رها کردن کار دچار عدم قطعیت می شویم. حداقل وقتی کار را رها نکرده باشیم ایده ای روشن تری از مسیر داریم. "نه" گفتن به معنی این است که ما مطمئن نیستیم که چه اتفاقی پیش خواهد آمد و این مساله عموما ترسناک تر از ادامه کار روی چیزی است که می دانیم به نتیجه نمی رسد!
اما من به این نتیجه رسیده ام که از هر ۱۰ بار ۹ بار باید کار را ترک کرد تا این که برای به نتیجه رساندن آن تلاش کرد.
انصراف دادن یک عملکرد مستقیم است که به راه های مفیدی جهت استفاده از منابع محدومان می شود. در هر انتخابی ارزشی نهفته است٬ حتی در انصراف دادن.
از کجا بدانیم که چه زمانی برای انصراف دادن از کار زمان مناسبی است؟
این تصمیم با ترس و عدم اطمینان همراه است. صادقانه بگویم که هیچ الگویی برای این که به شما بگوید چه زمانی بهترین وقت برای انصراف دادن است وجود ندارد. اما در هر کاری نقطه ای هست که هر چه بیشتر تلاش می کنیم کمتر به نتیجه می رسیم٬ آنگاه زمان رها کردن فرا رسیده است و یا حداقل باید آن را به عنوان یکی از گزینه ها در نظر گرفت.
جنبه های مثبت چنین تصمیمی این است که شما به خودتان اجازه می دهید تا تصمیم خود را عوض کنید٬ قادر به "نه" گفتن باشید و قبول کنید که ما کامل نیستیم. واقعیت این است که در بیشتر مواقع برای هیچ کسی جز خودمان اهمیتی ندارد که کاری را ادامه دهیم یا آن را رها کنیم٬ همانطور که موفقیت ها و شکست هایمان نیز تاثیری در زندگی کسی ندارد.
البته همیشه تصمیم های نادرستی هم ممکن است گرفته شود و کار در زمان های نامناسبی رها شود. یادتان باشد که هیچ گاه پل های پشت سرتان را خراب نکنید.
ما باید در مورد تصمیم خود به خوبی فکر کنیم٬ از اشتباه های خود درس بگیریم و برای توانایی های خود ارزش قائل شویم.
شاید بهتر باشد که جمله اولیه را به این شکل تغییر دهیم که «برنده گاهی کارش را ترک می کند و ترک کننده گاهی برنده می شود».
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من پرستارم هم کار میکردم هم ارشد میخوندم کارو دانشگاه همزمان واقعا سخت بود مسیولم یکسال باهام همکاری کرد و اضافه کاری برام نمیذاشت تا وقت بیشتری برام بمونه ولی از ترم سه دیگه یا رعایت نمیکرد یا کلی منت میذاشت شیفتای زیاد کلافم کرده بود احساس میکردم هیچ آزادی ندارم کار دست و پامو بسته بود نه سفر ی نه تفریحی هیچی و فشار و استرس کا. هم بالا بود تو اوج مریضی هم باید شیفت رو میدادم بریدم و انصراف دادم الان دو روزه نگرانم آخه همه بهم میگن که اشتباه کردم
سلام دوستان
من تا حالا 5 بار استعفا دادم فکر میکردم توی استعفا دادن رو دست ندارم. اما وقتی مطالب این سایت و اظهار نظر دوستان رو خوندم دیدم این مسئله برای خیلی ها اتفاق افتاده. از شرکت های بزرگی استعفا دادم رشتم حسابداریه, خیلی خسته و داغونم از هیچی لذت نمیبرم سر کار احساس میکنم که در زندانم و داره عمرم هدر میره بیشترین تایمی که توی یه شرکت بودم سه سال بود و بعد دیگه بیشتر از یک سال نتونستم توی یک شرکت بمونم و کار کنم, از کار حسابداری زده شدم, استرس زیاد و ساعت کار زیاد کلافم کرده, میخوام خودم یه کسب و کاری رو شروع کنم اما هر چه فکر میکنم میبینم که به هیچ چیز علاقه ای ندارم و کاری هم جز حسابداری بلد نیستم خلاصه اینکه خیلی کلافم, البته مدت حدودا سه سال میشه که زدم تو کار خرید و فروش سهام خیلی از کلافگیم به خاطر بروسه و اوضاع داغون این روزای بورس میخواستم بزنم تو کار پرورش بلدرچین و کبک و دامداری که اون هم خیلی سرمایه میخواد و این داستان هایی که توی تلویزیون تحت عنوان کارآفرین نشون میدن که طرف از صفر شروع کرده همش کشکه چرا که مجوز این کار خودش 140 الی 150 میلیون هزینه برداره چه میدونم برای مجوز باید یه هکتار زمین داشته باشی و یه حلقه چاه عمیق حفر کنی و از این کارا خلاصه اینکه خیلی کلافم و هر روز عصبی تر میشم و به آینده امیدی ندارم. چیکار میشه کرد باسرمایه محدود ؟
منم دقیقا مثل شمام سردر گم.