مدیر کارآفرینی دانشگاه شریف در گفتگو با دیجیاتو: دانشگاه و صنعت طلاق عاطفی گرفتهاند
روایت علیرضا جعفر از نبود بروکرهای فناوری و فرصتهای ازدسترفته دانشگاهها
در بسیاری از کشورهای توسعهیافته، واسطههای فناوری یا همان بروکرهای دانشگاه و صنعت (Technology Transfer Offices) نقشی تعیینکننده در رشد صنایع نوآور دارند. این نهادها پلی میان پژوهش و بازار هستند؛ پژوهشهای دانشگاهی را از دل مقالات بیرون میکشند، آنها را به نیازهای صنعتی پیوند میزنند و مسیر تجاریسازی دانش را هموار میکنند. در نتیجه، صنایع بزرگی چون داروسازی، انرژی، فناوریهای پزشکی و هوش مصنوعی توانستهاند با تکیه بر ظرفیت علمی دانشگاهها به سرعت رشد کنند.
نمونههایی چونMIT، استنفورد و کمبریج نشان میدهند که چگونه یک دفتر انتقال فناوری توانسته است صدها استارتاپ، پتنت و همکاری صنعتی را از دل دانشگاه بیرون بیاورد و آن را به موتور محرک اقتصاد تبدیل کند.
در ایران اما، حلقه واسطی به نام بروکر فناوری هنوز بهدرستی شکل نگرفته است. ارتباط دانشگاه و صنعت، اغلب یا در سطح شعار باقی مانده یا به واسطهی روابط فردی پیش میرود. در نبود این ساختار، بسیاری از پژوهشهای دانشگاهی بدون کاربرد میمانند و صنایع نیز برای حل چالشهای خود مشخصا سراغ منابع علمی نمیروند.
در گفتوگوی پیشرو، «علیرضا جعفر»، مدیر کارآفرینی دانشگاه صنعتی شریف، از تجربهها، چالشها و فرصتهای شکلگیری چنین سازوکاری در ایران میگوید و از اینکه چگونه میتوان میان دو دنیای متفاوت دانشگاه و صنعت، پلی واقعی ساخت. او همچنین درباره روند رشد، موفقیت و شکست استارتاپهای ایرانی در مقایسه با نمونههای خارجی صحبت کرده است.
مسیر تحصیلی شما تا امروز به دکترا منتهی نشده است، اما همچنان در فضای دانشگاهی فعال هستید. در شرایطی که بسیاری از نخبگان مسیر مهاجرت یا پژوهش محض را برمیگزینند، چه انگیزهای پشت این انتخاب بوده است؟
یکی از دلایل اصلی، اهمیت اثرگذاری بود. از ابتدا برایم مهم بود که شخصاً در محیط کارم تأثیرگذار باشم. در طول ۱۲ سالی که در مسیر کارآفرینی تا مقطع ارشد پیش رفتم، همیشه در جایگاههایی قرار داشتم که به شکلگیری کسبوکارها کمک میکردم، اما هیچوقت خودم مستقیماً وارد روند راهاندازی کسبوکار نشدم. هر بار که تلاش کردم، باز در نهایت به مرکز نوآوری یا کارآفرینی بازگشتم تا به دیگران در ایجاد کسبوکارشان کمک کنم.
احساس میکردم با گرفتن دکترا شاید برای خودم ارزش ایجاد کنم، اما برای جامعهام نه. شاید در آینده دکترا هم بخوانم، اما اگر چنین شود صرفاً از روی عشق به یادگیری خواهد بود، نه برای تدریس.
در نهایت فهمیدم این مسیر برایم درستتر است؛ چون ریشه در اثرگذاری دارد. حتی اگر مسیر مهاجرت را هم انتخاب میکردم، نوع اثرگذاریام تغییر میکرد. به همین دلیل کمتر به آن فکر کردهام. البته همیشه تأکید کردهام که مسیر هر کس متفاوت است و انتخاب مهاجرت بهمعنای نخواستن خدمت به کشور نیست؛ صرفاً من خواستم مسیر خودم را به این شکل پیش ببرم و در همین فضا مؤثر باشم.
بسیاری از تعاریف استارتاپ از دل سیلیکونولی یا Y Combinator بیرون آمدهاند، اما در ایران تعریفی متفاوت شکل گرفته است. به نظر شما استارتاپ در ایران چه تفاوتی با تعاریف بینالمللی دارد و چه چیزی مرز میان استارتاپ و یک کسبوکار کوچک را مشخص میکند؟
در دنیا بین SME و استارتاپ مرز مشخصی وجود دارد. در ایران، هر وقت نام استارتاپ میآید، معمولاً تیمی جوان با رویکردی تکنولوژیک در ذهن تداعی میشود، در حالیکه استارتاپ هنوز «کسبوکار» نیست، بلکه در تلاش است تا به آن تبدیل شود.
خارج از ایران سه نگاه اصلی وجود دارد:
۱. عدم قطعیت بالا: تیمی که روی ایدهای کار میکند و سعی دارد ابهامات آن را کاهش دهد.
۲. مقیاسپذیری: استارتاپ باید بتواند رشد کند بدون اینکه هزینههایش متناسب با رشد افزایش یابد؛ بر خلاف کسبوکاری مثل فلافلی که با افزایش شعبه، هزینهاش هم چند برابر میشود.
۳. رشد سریع: توانایی رشد چشمگیر در مدتزمان کوتاه (مثلاً شش ماه).
کسبوکارهایی که فناوری یا نوآوری بالایی دارند میتوانند هر سه ویژگی را همزمان داشته باشند. برخلاف تصور رایج، در تعریف جهانیِ استارتاپ الزاماً بحثی از «آیتی» یا اپلیکیشن نیست.
مثلاً اسنپ در آغاز فناوری پیچیدهای نداشت، اما با نوآوری مخرب توانست صنعت آژانس را دگرگون کند. در ایران، تمرکز بیشتر روی مقیاسپذیری است، زیرا مدلهای آیتیمحور بازده سریعتری دارند. با این حال، استارتاپهای غیر آیتی هم مثل حوزه IoT میتوانند موفق باشند، چون هم سختافزار دارند و هم نرمافزار.
در این سالها روند صعود و افول استارتاپهای زیادی را دیدهاید. از نظر شما، استارتاپهای ایرانی در کجا شکست میخورند؟
در جهان، رایجترین پاسخ این است: «محصول با بازارش تطابق نداشته است.»
در ایران نیز این عامل وجود دارد، اما دو عامل دیگر هم بسیار اثرگذارند:
۱. چالشهای تیمی: فرهنگ کار تیمی در ایران ضعیف است. ما معمولاً در دادن بازخورد تعارف داریم و وقتی حرف میزنیم که دیر شده است. در خارج از کشور مهارتهای نرم از مدرسه تا دانشگاه آموزش داده میشود، اما در ایران اینطور نیست. در نتیجه، استارتاپها علاوه بر مشکلات محصول، از ناهماهنگی بین اعضا هم آسیب میبینند.
۲. نبود تحلیل محیط کلان: در ایران بدون شناخت بازیگران و ذینفعان هر صنعت نمیتوان وارد آن شد. برخلاف تحقیقات بازار، این تحلیل باید کلان و اقتصادی باشد. مثلاً ورود به صنعت خودروسازی یا سلامت بدون شناخت روابط و نفوذها تقریباً ناممکن است چرا که رانتها و وابستههای بسیاری در آن وجود دارد و مثلا به راحتی نمیتوان وارد صنعت خودرو سازی شد. بسیاری از استارتاپها در ایران بهدلیل موانع نهادی یا شروع فعالیت مشابه توسط سازمانهای بزرگ و یا دولتی شکست میخورند. به همین دلیل، آشنایی با ساختار اقتصادی و سیاسی هر حوزه حیاتی است.
در مقابل، ویژگی مشترک استارتاپهای موفق ایرانی چیست؟
علاوه بر دو عامل بالا (تطابق محصول با بازار و کار تیمی قوی)، چند ویژگی دیگر برجستهاند:
- ذهن منعطف و بازخوردپذیر: استارتاپ یعنی آزمونوخطا؛ بنیانگذاران موفق تعصب روی محصول ندارند و مدام به فیدبک کاربران گوش میدهند. تعصبشان روی «درد مشتری» است، نه روی شکل محصول. اغلب آنها افراد عملیاتیاند و دائماً در حال اصلاح مسیر. اگر از آنها بپرسید محصول نهایی چقدر با ایده اولیه تفاوت دارد، پاسخ میدهند «زمین تا آسمانم.»
- تحقیقات بازار واقعی: در استارتاپها تحقیقات بازار فقط با پرسشنامه نیست. ابتدا محصولی ساده طراحی میشود، فیدبک گرفته میشود و نسخه بعدی ساخته میشود. مسیر رشد آنها خطی نیست؛ شبیه عبور از سیمخاردار است؛ چند قدم جلو، چند قدم عقب، تا به ثبات برسند.
در مجموع، استارتاپ موفق در ایران همان تیمی است که بتواند از دل محدودیتها، با تحلیل دقیق، فرهنگ کار تیمی قوی و ذهنی انعطافپذیر، مسیر رشد خود را بسازد.

اینکه محصول یا سرویسی که ما ارائه میدهیم، نمونه مشابه موفقی داشته باشد چقدر موثر است؟ یکی از موضوعاتی که همواره بررسی میشود، وجود نمونه موفق بینالمللی است.
اینکه محصول یا سرویسی نمونه موفق مشابهی داشته باشد، تا حد زیادی تعیینکننده است. معمولاً وجود نمونه موفق بینالمللی سیگنالی مثبت برای سرمایهگذار و مخاطب محسوب میشود، چون نشان میدهد وقتی مدل کسبوکار در جایی از دنیا جواب داده و احتمال موفقیتش در ایران نیز بالاست.
در عین حال، نبود نمونه مشابه خارجی بهخودیخود نشانه شکست نیست، بلکه نیاز به بررسی دقیقتر دارد. مثلاً ما شرکتی داشتیم که نرمافزار ارتباطات سازمانی را با کیفیتی عالی از روی نمونهی خارجی بازآفرینی کرد، اما شکست خورد؛ چون کاربران ایرانی هنوز ترجیح میدهند برای امور کاری از تلگرام و واتساپ استفاده کنند. بنابراین ممکن است ایده درست باشد، اما زمان یا بستر فرهنگی آن مناسب نباشد. با این حال، وجود نمونه خارجی برای سرمایهگذاران همیشه نشانه اطمینان و نه ضعف تلقی میشود.
از نگاه شما، استارتاپ جذاب چه ویژگیهایی دارد؟
برای من استارتاپی جذاب است که تیمی جنگجو و عملگرا پشت آن باشد؛ تیمی که واقعاً برای تحقق ایدهاش بجنگد. در ایران استارتاپهای B2C زیادی داریم، اما استارتاپهای B2B و آنهایی که با روحیه جنگندگی و پشتکار جلو میروند برایم جذابترند.
در مسیر تبدیل تحقیقات دانشگاهی به محصول یا خدمت، چه موانعی وجود دارد؟
ارتباط دانشگاه و صنعت در ایران سالها بحثبرانگیز بوده است. مدتی شعار «ارتباط بین صنعت و دانشگاه ضعیف است» همهجا تکرار میشد، اما هیچ اقدام مؤثری رخ نداد و حتی مشخص نشد متولی واقعی این ارتباط کیست؛ معاونت علمی یا وزارت کار.
اگر ده سال پیش از من میپرسیدید، میگفتم این ارتباط «ضعیف» است، اما امروز باید بگویم «رها شده.» صنعت و دانشگاه مانند دو طرفی هستند که سالها با هم درگیر بودهاند و حالا به مرحله طلاق عاطفی رسیدهاند؛ دیگر حتی تلاشی برای ارتباط نمیکنند.
هر دو طرف درگیر مشکلات خاص خود شدهاند و بهجای همکاری، مسیرهای جداگانهای را دنبال میکنند. از سوی دیگر، ذهنیت منفی نیز بینشان شکل گرفته است: هرکدام تصور میکند ارتباط با دیگری بیفایده است. طی این سالها طرحهای زیادی از سوی وزارت علوم و معاونت علمی برای ایجاد این پیوند ارائه شد، اما هیچکدام به نتیجهی ملموس نرسید.
برای برقراری دوباره ارتباط مؤثر بین صنعت و دانشگاه چه راهکارهایی وجود دارد؟
در خارج از ایران، نهادی به نام Technology Transfer Office (TTO) وجود دارد که بلافاصله پس از مراجعه صنعت به دانشگاه، با سرعت و دقت این ارتباط را پیش میبرد. بهنظرم، ما هم باید به چنین ساختاری برسیم.
از نگاه من، هرچقدر بودجه دانشگاهها کمتر وابسته به دولت شود، ارتباط با صنعت تقویت میشود. وقتی دانشگاه از نظر مالی تحت فشار باشد، ناچار میشود با صنعت همکاری کند و دردی از آن دوا کند. این به نفع دانشگاه است حتی اگر در کوتاهمدت برای بدنه دانشگاهی سخت باشد. در مقابل، دریافت بودجه ثابت از دولت باعث شده تعامل با صنعت اختیاری شود، نه ضروری.
برای احیای این ارتباط چند نکته مهم وجود دارد:
۱. شناسایی دو گروه علاقهمند: بعضی دانشگاهها اساساً تمایلی به ارتباط با صنعت ندارند و صرفاً آموزشمحورند؛ برخی صنایع هم به تحقیق و توسعه بیاعتنا هستند. بنابراین، باید سراغ دانشگاهها و شرکتهایی برویم که به همکاری باور دارند؛ مثل همکاریهای موفق میان دانشگاه صنعتی اصفهان و فولاد مبارکه یا دانشگاههای شریف و امیرکبیر با صنایع مختلف.
۲. ایجاد و تقویت بروکرهای فناوری: آنچه میتواند این دو گروه را بههم پیوند دهد، وجود کارگزاران یا واسطههای فناوری است؛ افرادی یا نهادهایی که زبان هر دو طرف را بفهمند.
در ایران، بروکرهای واقعی بسیار کماند. گاهی افراد حقیقی با روابط شخصی خود نقش این واسطه را بازی میکنند، اما ساختار حقوقی و حرفهای مشخصی برای این نقش وجود ندارد.
اگر روزی در معاونت علمی بودم، روی تعریف و پرورش بروکرهای فناوری تمرکز میکردم؛ همانطور که سالها برای تعریف شرکتهای دانشبنیان وقت گذاشته شد.
۳. انسانمحور بودن فرآیند: در گذشته، سایتهایی ساخته شد تا عرضهکنندگان و متقاضیان فناوری در آن لیست شوند، اما همه شکست خوردند؛ چون در ایران ارتباطات هنوز فردمحور است، نه سیستماتیک. اعتماد در کشور ما از طریق معرفی فرد به فرد شکل میگیرد، نه با تیک و ستاره کنار نامها در وبسایتها. بنابراین، موفقترین مدل ارتباط دانشگاه و صنعت در ایران باید حول محور انسان، شبکهسازی و تعاملات واقعی ساخته شود، نه صرفاً پلتفرمهای دیجیتال.
بهطور خلاصه، آینده این ارتباط وابسته به سه محور است: فشار مالی بر دانشگاه برای فعالتر شدن، انتخاب بازیگران مشتاق از هر دو سو، و تربیت بروکرهای انسانی قابل اعتماد که بتوانند میان دانشگاه و صنعت زبان مشترک بسازند.

چالشی که در سالهای اخیر همچنان بیبهبود مانده، موضوع مهاجرت نیروهای متخصص است. تجربه جنگ ۱۲ روزه نیز به دلایل قبلی مهاجرت اضافه شده است. به نظر شما، آیا مهاجرت میتواند هدفی درست برای یک تیم استارتاپی باشد؟ یا میتوان آن را بخشی از یک چرخه فرصتساز دید؟
من بهعنوان ناظر بیرونی پاسخ میدهم، نه صاحب کسبوکار. به نظرم، مهاجرت نباید هدف باشد؛ بلکه باید هدف، بینالمللیسازی باشد.
مهاجرت ممکن است دلایل شخصی داشته باشد و گاهی با احساس سرخوردگی یا کاهش اثرگذاری همراه شود، اما واقعیت این است که انسان در هر نقطه از دنیا میتواند اثرگذار باشد. نکته مهم، انتخاب هدف درست است؛ مهاجرت تنها ابزاری برای رسیدن به هدفی بزرگتر است و نباید جای هدف را بگیرد. بهتر است بیندیشیم که چطور استارتاپمان میتواند با رویکردی جهانی بدرخشد.
بهویژه بعد از جنگ ۱۲ روزه، همانطور که یکی از بزرگان حوزه کسبوکار گفته بود، باید از روز اول، فارغ از نوع کسبوکار، نگاه بینالمللی را در ذهن داشته باشیم. این نگاه به معنی ترک کشور نیست، بلکه به معنی طرح این پرسش است که آیا محصول یا خدمتی که میسازیم، در سطح جهانی هم شانسی دارد؟ اگر پاسخ منفی است، ورود به آن مسیر با توجه به شرایط فعلی و ریسکهای ناشی از بحرانها تصمیمی پرخطر خواهد بود.
در گذشته، استارتاپها ابتدا در سطح ملی رشد میکردند و بعد سراغ بازار جهانی میرفتند، اما امروز باید از همان گام اول، افق بینالمللی را در نظر گرفت، حتی اگر شروع در مقیاس محلی است.
وقتی چنین نگاهی از ابتدا وجود داشته باشد، مسیر توسعه محصول و آمادگی برای چالشهایی مانند قطعی اینترنت یا ناپایداریهای محیطی نیز روشنتر خواهد بود.
اگر امروز تیمی دانشجویی و باانگیزه بخواهد وارد فضای استارتاپی شود، چه توصیهای برایشان دارید؟
در پاسخ به این سؤال، باید همهچیز را با درنظر گرفتن تأثیر جنگ ۱۲ روزه گفت؛ چون این رویداد همه معادلات را تغییر داده و همچنان بر فضای اقتصادی و نوآوری تأثیر خواهد گذاشت.
توصیه اول: بهتر است این تیمها بهجای راهاندازی کسبوکار از صفر، بهعنوان شریک یا همبنیانگذار به استارتاپهای فعال بپیوندند. در شرایط فعلی، شروع یک استارتاپ جدید ریسک بالایی دارد، اما همکاری با استارتاپهای موجود میتواند تجربه و شانس موفقیت بیشتری به همراه داشته باشد؛ حتی اگر درصدی از مالکیت ایده را از دست بدهند.
توصیه دوم: اگر سازمانی، مرکز نوآوری یا شتابدهندهای قصد ایجاد اسپینآف دارد، بهتر است روی آن ایدهها وقت بگذارند. در شرایط امروز، بهتر است روی مسائلی تمرکز کنیم که در آینده نزدیک، مشتری و نیاز قطعی دارند. کارهای صرفاً خلاقانه یا پرریسک در این فضا احتمال موفقیت کمی دارند.
توصیه سوم: به سراغ استارتاپهایی برویم که تأثیر مالی مستقیم و ملموس بر کسبوکار یا زندگی مردم دارند؛ یعنی یا درآمد را افزایش میدهند، یا هزینه را کاهش میدهند.
برای نمونه، یکی از استارتاپهای موفق مرکز کارآفرینی شریف، سرویس هوش مصنوعی برای فروشگاههای آنلاین ارائه میداد تا بتوانند ۲۴ساعته با مشتریانشان در ارتباط باشند؛ مدلی که هم فناورانه است، هم برای کسبوکار و مشتری ارزش واقعی خلق میکند.
و در نهایت مهمترین توصیه: حفظ امید به آینده است. بدون امید، هیچ استارتاپ یا نوآوریای دوام نمیآورد.
حسام آرمندهی، بنیانگذار دیوار، کسبوکارش را در سال ۸۹ راه انداخت؛ در زمانی که اوضاع اقتصادی پس از ۸۸ بسیار سخت بود. شرایط امروز حتی دشوارتر است، اما همانطور که تجربه نشان داده، نوآوری در بحران متولد میشود.
کارآفرینی همیشه با چالش همراه است، اما اگر نگاه واقعبینانه و امیدوارانه داشته باشیم، میتوانیم فرصتها را حتی در سختترین شرایط ببینیم. هدف این نیست که اوضاع را خوب جلوه دهیم، بلکه باید با عینک واقعبینی و امید، مسیر خلق ارزش را ادامه دهیم.
چشمانداز ارتباط صنعت و دانشگاه در پنج سال آینده به نظرتان چگونه است؟
بهنظر من، دانشگاهها بهدلیل چالشهای بودجهای ناچار میشوند بهسمت فعالیتهای نو و کاربردیتر بروند و این اتفاق مثبتی است.
در نتیجه، نگاه صنعت نیز نسبت به دانشگاه تغییر خواهد کرد. شرکتها و صنایع برای انجام پروژهها یا توسعه علمی، بهجای حرکت مستقل، به همکاری و مشارکت با دانشگاهها روی خواهند آورد.
همان روندی که در بسیاری از کشورهای پیشرفته شکل گرفته؛ جایی که دانشگاه در قلب فعالیتهای علمی و فناورانه قرار دارد و نقش آن در صنعت بهشدت پررنگ و محترم شمرده میشود.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.