چرا گاهی زمان برایمان کُند می گذرد؟
اگر در میان دوستان و آشنایان خود فردی را می شناسید که کُند راه می رود و این کندی در رفتار وی باعث بروز نوعی خشم در شما شده باید بگوییم با شرایطی تحت عنوان ...
اگر در میان دوستان و آشنایان خود فردی را می شناسید که کُند راه می رود و این کندی در رفتار وی باعث بروز نوعی خشم در شما شده باید بگوییم با شرایطی تحت عنوان «خشم پیاده رو» دست و پنجه نرم می کنید.
جالب اینکه این خشم گاهی آنقدر در شما شدید می شود که تصمیم می گیرید به کل رابطه دوستی تان را به آن فرد قطع کرده یا دست کم، برای خرید و اموری مانند آن، وی را به همراهی دعوت نکنید.
اما همیشه هم چنین شرایطی مختص به دیگران نیست و گاهی ممکن است خود شما هم به آن دچار باشید. اگر در این باره تردید دارید می توانید ابزاری به نام «اندازه گیر سندروم خشم پیاده» که اخیرا توسط لئون جیمز روانشناس دانشگاه هاوایی طراحی شده را مورد استفاده قرار دهید.
کافیست این سوال ها را از خود بپرسید: آیا هنگامی که در جمعیت راه می روید، شاهد بروز رفتارهای خصومت آمیز از خود هستید (به دیگران خیره می شوید، چهره ای عبوس و اخمو به خود می گیرید و از حد انتظار سریع تر راه می روید) و همزمان افکار خشونت آمیز را در سرتان مرور می کنید؟
البته باید در نظر داشته باشید که خشم از کُندی صرفا هم به پیاده رو محدود نمی شود. راننده هایی که آرام حرکت می کنند، اینترنت کم سرعت، صفوف خرید در سوپرمارکت ها که به کندی جلو می روند و بسیاری موارد مشابه دیگر هم هستند که انسان را دچار جنونی می کنند.
مبحث ما نیز دقیقا از اینجا آغاز می شود. کارها و فعالیت های آرام از آن جهت باعث عصبانیت مان می شوند که سرعت بالای انجام امور در جامعه، درک ما از زمان را دچار نوعی انحراف کرده است. اموری که از نظر اجداد و نیاکان مان به طرزی معجره آسا موثر قلمداد می شدند، حالا ما را عصبانی می کنند. واقعیت اینجاست که در عصر توییتر ارزش هایی نظیر صبر و بردباری دیگر از بین رفته اند.
در عصر توییتر ارزش هایی نظیر صبر و بردباری دیگر از بین رفته اند
آنطور که دانشمندان نقل کرده اند، زمانی صبوری و بی تابی اهداف تکاملی داشتند و در کنار هم نوعی توازن یین و یانگ را می ساختند؛ نوعی تایمر درونی که به خوبی هم تنظیم شده و به ما می گفت که چه زمانی بیش از حد برای چیزی صبر کرده ایم و باید کاری انجام دهیم. وقتی آن ساعت شروع به زنگ زدن می کرد، می فهمیدیم که دیگر نباید زمان را هدر داد و به انتظار بیهوده مان پایان می دادیم.
چرا صبوری مان را از دست داده ایم؟
آنطور که مارک ویتمن از روانشناسان موسسه روانشناسی و سلامت روان در Freiburg آلمان می گوید: این میراثِ تکامل بشر است. بی تابی و کم حوصلگی این اطمینان را در ما به وجود آورد که از صرف وقت روی فعالیت های بدون پاداش جانمان را از دست نخواهیم داد. در واقع همین عدم بردباری به ما انگیزه حرکت می داد.
اما این مشخصه خوب دیگر در ما وجود ندارد. سرعت بالای جامعه توازن ساعت درونی ما را بر هم زده است و موجب شکل گیری توقعاتی در ما شده که یا با سرعت مورد نظرمان امکان پاسخگویی به آنها وجود ندارد یا به کل غیرممکن است. بنابراین، وقتی امور مختلف سرعتی پایین تر از حد انتظار ما دارند، تایمر درونی مان نیز ما را فریب می دهد و زمان انتظار را طولانی تر از آنچه هست جلوه می دهد و خشمی را بروز می دهیم که ابدا با میزان تاخیر به وجود آمده برابری نمی کند.
جیمز مور، یکی از عصب شناسان دانشگاه Goldsmiths لندن در این باره می گوید:
ارتباط میان زمان و حس ارتباطی پیچیده است و تا حدود زیادی هم به توقعات ما بر می گردد؛ اگر انتظار داشته باشیم موضوعی زمانگیر باشد آنگاه می توانیم آن را بپذیریم. لذا ناامیدی همیشه یکی از پیامدهای نقض شدن انتظارات ماست.
ویتمن می گوید:
«زمان که کِش می آید، ما هم عصبانی می شویم»
اما نباید اشتباه کرد: جامعه همچنان خود را با این سرعت وفق می دهد و مرتبا نیز سریع تر می شود.
Hartmut Rosa نویسنده کتاب شتاب اجتماعی: نظریه جدید مدرنیته، مدعی شده سرعت حرکت انسان از پیش از مدرنیته تا الان با ضریب 100 افزایش یافته است. سرعت ارتباطات هم که دیگر سر به فلک می کشد و آنطور که این نویسنده گفته در قرن 20 با ضریب 10 میلیون زیاد شده. انتقال داده نیز با ضریب حدود 10 میلیارد بالا رفته است.
این موضوع آنقدر در نظر محققان جالب بود که اوایل دهه 1990 میلادی، رابرت لوین روانشناس مطرح را بر آن داشت تا دانشجویانش را به اقصی نقاط دنیا بفرستد و سرعت حرکت مردم 31 شهر مختلف را اندازه بگیرد. آنها برای این منظور، مسافتی در حدود 18 متر را راه می رفتند و سرعت مردم را به صورت تصادفی اندازه گیری می کردند.
در وین اتریش، مردم این مسافت را به طور متوسط در 14 ثانیه طی می کردند و در نیویورک این رقم برابر با 12 ثانیه بود. در دهه 2000 میلادی، ریچارد وایزمن روانشناس، دریافت که متوسط سرعت مردم حدود 10 درصد زیاد شده است.
اما نباید از یاد برد که سرعت زندگی ما به فرهنگ مربوط می شود. محققان نشان داده اند که سرعت شتاب جامعه به نوعی صبوری ما را از میان برده است. در تست های انجام شده روانشناسان و اقتصاددانان از سوژه ها سوال کردند که دوست دارند سهم کوچکی از یک چیز را الان داشته باشند یا اینکه ترجیح می دهند سهم بزرگ تری را در آینده بگیرند. مثلا اگر بتوانند بین 10 دلار در امروز و صد دلار در سال آینده یکی را انتخاب کنند نظرشان چیست.
جالب آنکه سوژه ها (چه انسان و چه حیوان) به قول خودمان از بین دو گزینه نقد و نسیه، گزینه نقد را انتخاب کردند و به همان سهم کوچک اما زود قانع بودند.
طبق یکی از تحقیقاتی که اخیرا انجام شده، قرار گرفتن مردم در معرض «نمادهای فرهنگی بی طاقتی» مثلا سمبل مک دونالد، سرعت خواندن افراد را بالا برده و باعث می شود بیشتر به محصولاتی تمایل پیدا کنند که به نوعی در زمان صرفه جویی خواهند کرد. لذا اینگونه می شود که مردم به پاداش های کوچک در زمان حال قانع می شوند و از پاداش های بزرگ تر صرفنظر می کنند.
پس زدن این کُندی در رفتار و حرکت به ویژه زمانی خود را نشان می دهد که حرف از تکنولوژی در میان باشد. ویتمن در این باره می گوید: این روزها همه چیز کارامد است. ما نیز هر روز کم تر و کم تر صبوری می کنیم. حالا ما خواهان آن هستیم که صفحات وب در کسری از ثانیه برایمان باز شوند، این در حالی است که متوسط سرعت باز شدن صفحات وب در سال های 2009 و 2006 به ترتیب برابر با 2 و 4 ثانیه بود و ما در آن زمان مشکلی با این موضوع نداشتیم. کار به جایی رسید که در سال 2012، ویدیوهایی که مطابق با این استاندارد بارگذاری نمی شدند، کمترین شانس را برای موفقیت پیدا می کردند.
البته که اگر وبسایتی در زمان کوتاه برایمان باز نشود، نخواهیم مرد اما این اتفاق بی شباهت به مرگ هم نیست. به گفته الکساندر روزاتی از انسان شناسان پسادکترا در دانشگاه Yale، مردم انتظار دارند که با سرعت مشخصی به نتیجه برسند و وقتی چنین اتفاقی نمی افتد، به نوعی آزرده خاطر خواهند شد.
نتیجه شکلی گیری نوعی چرخه فاقد اخلاقیات است. سرعت بالای جامعه باعث شده تایمرهای درونی مان که این روزها در پاسخ به امور کُند و آرام بیشتر از هر زمان دیگری خاموش می شوند، ما را در نوعی حالت خشم و عصبانیت همیشگی قرار دهند. البته این عصبانیت در افراد مختلف، متفاوت است اما روی هم رفته آنطور که ویتمن می گوید: جوامع بیشتر و بیشتر به سمت عصبانیت پیش می روند.
تحقیقاتی هم که اخیرا در این باره انجام شده، نشان از آن دارد که این چرخه می تواند بدتر از همیشه شود. وقتی با دوست تان آرام در سطح پیاده رو قدم می زنید احتمالا این ترس در وجود شما شکل می گیرد که آنقدر دیر به سر قرار خواهید رسید که نوبت تان را از دست می دهید. اما وقتی به موقعیت مورد نظر می رسید معمولا تنها چند دقیقه ای دیر کرده اید و اینجاست که متوجه می شوید درک تان از زمان به کلی متحول شده است.
چرا؟ عصبانیت می تواند ساعت درونی مان را خراب کند. تجربه ما از زمان نیز امری ذهنی و درونی است؛ هم می تواند در چشم بر هم زدنی بگذرد و هم اینکه تا ابد ادامه پیدا کند. و آنطور که کلودیا هموند در کتاب سال 2012 خود با نام «تحریف زمان: قفل گشایی از راز درک زمان» آورده غلیان احساسات بیشتر از هر چیز دیگری درک ما از زمان را تحت تاثیر قرار می دهند.
هموند در کتابش می نویسد: طبق نظریه اینشتین درست همانطور که چیزی به نام زمان مطلق وجود ندارد، مکانیزم معینی هم برای اندازه گیری زمان در مغزمان نیست.
هموند در توضیحاتش می نویسند: وقتی می ترسیم یا دلهره داریم زمان در نظرمان کش می آید. به عنوان مثال برای فردی که از عنکبوت می ترسد، وقتی در اتاقش با یکی از این موجودات برخورد کند، زمان به نظرش طولانی تر می شود؛ یا فردی که برای اولین بار با ترس و دلهره پرش در آسمان را تجربه می کند، زمانی که برای فرود او روی زمین صرف می شود به مراتب طولانی تر از حد معمول به نظر می آید. آنها که تصادفات رانندگی را تجربه کرده اند نیز معتقدند در چنین مواردی زمان به کندی می گذرد.
در چنین شرایطی زمان منحرف می شود زیرا ما تجربیات سختی را پشت سر می گذاریم. به بیان دیگر، تک تک لحظاتی که در معرض تهدید و خطر قرار داریم برایمان تازگی دارند. از سویی مکانیزم روانشناسی بقا آگاهی ما را نسبت به شرایط چند برابر می کند و به این ترتیب خاطرات بیشتری [نسبت به حد معمول] در بازه های زمانی کوتاه مدت مان ثبت می شوند. و اینگونه می شود که مغزمان فریب می خورد و تصور می کند که زمان بیشتری گذشته است.
اما در راس همه اینها، مغز و به طور مشخص ناحیه کورتکس که به مهارت های حرکتی و ادراکی مربوط می شود، با در نظر داشتن بسیاری سیگنال های متفاوت که از بدن دریافت می کنند (از جمله ضربان قلب، سرد شدن بدن و عصبانیت)، زمان را اندازه می گیرد.
بنابراین، اگر در یک بازه زمانی مشخص، مغز سیگنال های بیشتری را دریافت کند، آنگاه تعداد بیشتری از این سیگنال ها را می شمارد و در نتیجه این حس در شما ایجاد می شود که زمان دیر می گذرد.
البته که در مغز انسان ساعت مشخصی [به آن شیوه ملموسش] وجود ندارد اما انسان درکی مستمر و ادامه دار از بدن خود دارد که هر ثانیه نیز این درک تازه می شود و وقتی از خودمان سوال می کنیم که چند ثانیه از انجام یک اتفاق خاص گذشته در اصل این اطلاعات را مورد استفاده قرار می دهیم. وقتی دلهره داریم یا ناراحت هستیم، بدن مان تعداد بیشتری از این سیگنال ها را برای مغز ارسال می کند و در نتیجه مغز نیز نسبت به حد معمول ثانیه های بیشتری را می شمارد و مثلا 10 ثانیه در نظرمان می شود 15 ثانیه یا یک ساعت می شود 3 ساعت.
وقتی روی برآیند یک اتفاق تاثیری مستقیم داشته باشیم زمان نیز برایمان تندتر می گذرد
اما عجله و سرعت جامعه نیز می تواند به گونه ای دیگر بر درک ما از زمان و احساسات مان تاثیر بگذارد. عصب شناسانی نظیر مور نشان داده اند وقتی ما ارتباط مستقیمی با یک رویداد داشته باشیم و منجر به ایجاد یک نتیجه مشخص شده باشیم، زمان نیز برایمان تندتر می گذرد. آنها این تجربه را «پیوند زمانی» می نامند.
مور ادامه می دهد:
در مقابل اما وقتی هیچ کنترلی روی اوضاع نداشته باشیم یا اینکه چنین حسی در وجودمان باشد، برعکس این موضوع رخ می دهد: یعنی عقربه های ساعت درونی مان با سرعت بیشتری حرکت می کنند و زمان برایمان طولانی تر می گذرد.
آیا می توان بر خشم کُندی فائق آمد و مجددا صبوری سابق را پیدا کرد؟
ممکن است. اما باید برای بازتنظیم ساعت های درونی مان و بازگرداندن زمان به حالت سابق راهی پیدا کنیم. می توانیم با نیروی اراده خود جلوی احساسات مان را بگیریم که البته این روش زیاد هم ساده نیست.
روش دوم این است که شامپانزه های آزمایشگاهی را الگوی خود قرار دهیم. این موجودات وقتی بیش از اندازه برای دریافت جایزه خود صبر می کنند (حتی زمانی که این کار را به انتخاب خودشان انجام می دهند) دست به کارهایی می زنند تا خشم خود را نشان دهند و مثلا صداهای عجیب و غریبی از خود در می آورند. خودشان را می خارانند که این یکی از نشانه های وجود استرس در میمون هاست. گاهی اوقات نیز خود را به دیوار می کوبند تا از این طریق عصبانیت شان را نمایش دهند. این شامپانزه ها را می توان به مغز انسان در زمان انتظار تشبیه کرد.
به گفته David DeSteno، از اساتید روانشناسی دانشگاه Northeastern، اما استفاده از اراده انسانی برای جلوگیری از بروز عصبانیت، ایراد دیگری هم دارد؛ اینکه اگر یک مرتبه از آن استفاده نماییم در برابر وسوسه بعدی مان آسیب پذیر خواهیم شد. او معتقد است اگر مثلا در صف خرید یک خوراکی هستید و فردی بدون صف اقدام به خرید کردن قبل از شما نماید، در صورتی که عصبانیت خود را همان لحظه بروز ندهید، ممکن است وقتی نوبت شما شد به جای مثلا یک بستنی کوچک رژیمی، یک بستنی بزرگ تر با حجم بالایی از شکلات را سفارش دهید که این کار قطعا پیامدهایی را برای شما خواهد داشت (هزینه، چاقی و بسیاری دیگر).
محققان نشان داده اند که مدیتیشن و تمرکز حواس (تمرین تمرکز روی زمان حال) باعث می شود که به این بی تابی غلبه کنید، هرچند که علت این موضوع دقیقا هم مشخص نیست.
به گفته Ethan Nichtern از اساتید مدیتیشن در نیویورک، افرادی که مدیتیشن می کنند با فضاهای ناراحت دوست می شوند. مدیتیشن تکنیکی را در اختیار این افراد قرار می دهد تا زمان حال را همانطور که هست بپذیرند، بی آنکه برای تغییرش تلاش نمایند.
با این همه، آنطور که DeSteno می گوید: تمرین مداوم مدیتیشن کاری نیست که آدم های کم تحمل دوست داشته باشند انجام دهند. به همین خاطر او توصیه می کند که با احساسات به جنگ احساسات برویم و به این نتیجه رسیده که سپاسگزاری نوعی میانبر روحی برای صبوری بیشتر را پیش رویمان قرار می دهد.
او در یکی از مطالعات خود دریافت، افرادی که در مورد داشته هایشان مطلبی کوتاه با موضوع سپاسگزاری می نویسند، تمایل بیشتری دارند که از پاداش های کوتاه و در لحظه صرفنظر کرده و منتظر پاداش های بزرگ تر در بازه زمانی طولانی تر بمانند.
بر شمردن نعمت ها، (با وجود آن که ارتباطی با تاخیر ندارند)، مرتبا عضویت در یک جامعه انسانی مشارکت کننده و همچنین اهمیت صبوری کردن و جلوگیری از فوران احساسات را به شما گوشزد خواهد کرد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
الان دلیل اینکه دیگه نمیتونم از اپارات فیلم ببینم و وقتی در اپارتم می خوام گوشیمو خورد کنم رو متوجه شدم.چ ون روزی چند ساعت در یوتوبم:D
چند وقت پیش یه مقاله خوندم که میگفت چرا در زمان کودکی زمان کندتر از الان می گذشت و الان مثل برق و باد میگذره.دلیلش دقیقا در مطلب بالا ذکر شده.در کودکی چون مغز کاراتر و جوان تره در مدت زمان مشابه خاطرات بیشتریو ثبت می کنه در نتیجه مغز فریب میخوره و انگار زمان اهسته تر میگذره در حالی که الان مغزمون کهنه تر شده و توانایی ثبت خاطراتش کمتر شده و زکان برامون سریعتر میگذره.
متن بسیار مفیدی بود و کلی اطلاعات جدید به من اضافه کرد.شاید در آینده آدم صبور تری بشم?
الان میخواین بگین اینایی که از اینترنت کند اعتراض میکردن روانین ، یا من اشتباه متوجه شدم??