هزینه های روانی کارآفرینی [بخش اول]
هیچ کس نمی گوید که خلق یک شرکت کار آسانی است. اما زمان در نشان دادن شدت صدمات بی رحمانه، و قیمتی که بسیاری از بنیان گذاران در خفا پرداخته اند، صادقانه صحبت می کند. ...
هیچ کس نمی گوید که خلق یک شرکت کار آسانی است. اما زمان در نشان دادن شدت صدمات بی رحمانه، و قیمتی که بسیاری از بنیان گذاران در خفا پرداخته اند، صادقانه صحبت می کند.
مقاله پیش رو جایزه رقابت ددلاین کلاب (جامعه خبرنگاران حرفه ای شهر نیویورک) در سال 2014 را در بخش مجله خدمات شخصی از آن خود کرده است. این مقاله موضوعات روانی کارآفرینان را با توجه به اطلاعات، تجربیات و بررسی های موجود، مورد تحلیل قرار می دهد و در دو بخش تنظیم شده که بخش نخست را با هم می خوانیم.
بسیاری از کارآفرینان رازهایی پشت پرده دارند و با مشکلات بسیاری گریبان گیر هستند، که به خاطر ترس از قضاوت در موردشان صحبت نمی کنند.
هر جوری که حساب کنیم بی تردید بردلی اسمیت یک کاسب موفق بوده است. او مدیر عامل یک شرکت خدمات مالی در کالیفرنیا با نام Rescue One Financial است که در سال گذشته نزدیک به 32 میلیون دلار فروش داشته است. شرکت اسمیت در سه سال گذشته یک رشد 1.400 درصدی داشته. با این وجود احتمالا حدسش را هم نمی زنید که تنها 5 سال پیش، آقای اسمیت در آستانه یک نابودی مالی و فروپاشی ذهنی بود.
در سال 2008 اسمیت ساعت های طولانی به مشتریان عصبی در مورد خلاص شدن از شر بدهی هاشان مشاوره می داد. اما آرامش او آتشی زیر خاکستر داشت. اسمیت هم مانند همه ی مشتریانش در حال غرق شدن در بدهی هایش بود و روز به روز بیشتر و بیشتر در این مرداب فرو می رفت. اسمیت به یاد می آورد: "من می شنیدم که مشتریانم چگونه افسرده و درگیر شده بودند، و در پس زمینه ذهنم به خودم فکر می کردم؛ من دوبرابر آنچه شما می گویید بدهی دارم."
او 401 هزار دلار خرج کرده بود و 60 هزار دلار هم به کارت اعتباری اش بدهکار شده بود. ساعت رولکس اش را هم فروخته بود. چیزی که با اولین حقوق دریافتی از شغل قبلی به عنوان دلال سهام خرید.
او از پدرش درخواست 10 هزار دلار کرد، --مردی که او را با اصولی چون "پول روی درخت در نمی آید" و "هرگز با آشنا معامله نکن" پرورش داده بود- و در ازای ان سفته ای امضا کرد که آن را با 5 درصد سود باز خواهد گرداند.
همه کارآفرینان مانند مارک زوکربرگ و ایلان ماسک نیستند، «اسمیت» هایی هم وجود دارند که چندین بار تا مرز خودکشی پیش رفته اند.
اسمیت سعی می کرد در مقابل شرکای موسس و ده نفر کارمندش خوش بینی خود را نشان دهد، اما در حقیقت بسیار عصبی بود. او می گوید: "من و همسرم یک بطری 5 دلاری نوشیدنی را با یکدیگر تقسیم کردیم و در حالی که به یکدیگر نگاه می کردیم، می دانستیم که به لبه مرز نزدیک شده ایم." تا اینکه اوضاع بدتر هم شد: آن ها متوجه شدند که اولین فرزندشان در راه است. "شبهای بی خوابی و زل زدن به سقف شروع شده بود، من ساعت 4 صبح با افکار در حال جنگم بیدار می شدم، فکرم درگیر این چیز و آن چیز بود، نمی توانستم خاموششان کنم، دائما فکر می کردم این شرایط کی بر می گردد." بعد از هشت ماه اضطراب مداوم، بالاخره شرکت اسمیت شروع به سود دهی کرد.
در فرهنگ امروز ما، کارآفرینان موفق، قهرمان هستند. ما مارک زوکربرگ و ایلان ماسک را الگوی خود قرار می دهیم اما خیلی از کارآفرینان مانند اسمیت رازهایی دارند: پیش از آنکه بزرگ شوند، در لحظات پر اضطراب ناتوان کننده و نا امیدی دست و پا زده اند. آن ها زمان هایی داشته اند که همه چیز نزدیک به فروپاشی بوده است.
تا همین اواخر، اعتراف کردن به چنین احساساتی یک تابو بود. رهبران کسب و کار، به جای نشان دادن آسیب پذیری، آنچه را که روانپزشکان اجتماعی مدیریت احساسات می نامیدند، یا "تظاهر کن تا اتفاق بیفتد" را تمرین می کردند. توبی توماس، مدیر عامل شرکت "ِانسایت سلوشن" این پدیده را با مثال مورد علاقه خودش تفسیر می کند: مردی سوار بر شیر. "مردم نگاهش کرده و فکر می کنند این فرد چه شجاع است! و کسی که سوار بر شیر است با خودش فکر می کند که من چه غلطی می کنم اینجا و چه کار کنم که شیر مرا نخورد؟"
شاید روش "تظاهر کن تا اتفاق بیفتد" برای کارآفرینان، خیلی هم درست نباشد.
اینگونه نیست که هرکس داخل تاریکی راه می رود بتواند بر آن فائق بیاید. ماه ژانویه، جودی شرمن 47 ساله، موسس شناخته شده سایت تجارت الکترونیک ایکامن جان خود را گرفت. مرگ او جامعه استارت آپ را تکان داد. همچنین این واقعه باعث شد گفتگو هایی که دو سال قبل بر اثر خودکشی ایلیا ژیتومیرسکی 22 ساله، (مدیر عامل Diaspora، یک سایت شبکه اجتماعی) در مورد کارآفرینی و سلامت روانی راه افتاده بود، جدی تر مورد توجه قرار بگیرد.
به تازگی، کارآفرین های بیشتری شروع به صحبت در مورد مبارزات درونی خودشان کرده اند و اذعان دارند که پنهان کردن حس های افسردگی و اضطراب به دلایل مختلف از جمله جلوگیری از رسوایی، باعث می شود که آن ها سخت تر بتوانند دست کمک به سوی دیگران دراز کنند. «بن هو» مدیر عامل شرکت وب سایت های طنز "شبکه چیز برگر" در یک مطلب عمیقا خصوصی با عنوان "هنگامی که مرگ مانند یک انتخاب درست جلوه گر می شود"، در مورد افکار خودکشی خودش صحبت می کند. این افکار در پی استارت آپ شکست خورده اش در سال 2001 برای او رخ داد. «شون پرسیوال» مشاور ارشد اسبق مای اسپیس و یکی از بنیانگذاران استارت آپ لباس کودکان Wittlebee، قطعه ای را با نام "وقتی هیچ چیز خوب نیست، کمک بخواهید" در وب سایت خودش به تحریر در آورده است. او می نویسد: "من روی مرز [خودکشی] ایستاده بودم و سال گذشته هم به خاطر کسب و کارم و همچنین افسردگی که داشتم چند باری به این مرز بازگشتم... اگر شما هم در حال باختن زندگیتان هستید، لطفا با من تماس بگیرید." (در حال حاضر پرسیوال از همه کارافرینان مضطرب در خواست می کند که به دنبال کمک های حرفه ای باشند. او پیشنهاد می کند که با موسسه پیشگیری از خودکشی ملی تماس بگیرند.)
ترس از برانگیختن احساس ضعف باعث می شود که کارآفرینان نخواهند در مورد مشکلاتشان صحبت کنند و این پنهان کردن ها همه چیز را بدتر می کند.
«برد فلد»، مدیر عامل گروه فاندری، وبلاگ نویسی در مورد آخرین قسمت های افسردگی اش را از اکتبر سال گذشته آغاز کرد. مشکل جدید نبود. این سرمایه گذار ثروتمند و برجسته در دوران بزرگسالی اش همواره با اختلالات خلقی روبرو بود و به همین خاطر انتظار زیادی برای پاسخ گرفتن از این وبلاگ نویسی نداشت. اما بعد از شروع کارش، هزاران ایمیل از کارآفرینانی که دچار استرس، اضطراب و نا امیدی بودند به دست او رسید. او می گوید: "اگر لیست اسامی کسانی که به من ایمیل زدند را ببینید، شوکه خواهید شد. آن ها انسان های بسیار موفق، بسیار برجسته و کاریزماتیک هستند که هنوز تلاش می کنند که ساکت بمانند. حسی وجود دارد که آن ها نمی توانند در موردش صحبت کنند؛ چیزی مثل احساس ضعیف بودن یا شرمندگی یا هر چیزی. آن ها احساس می کنند در حال پنهان کردن چیزی هستند و این حس همه چیز را بد تر می کند."
اگر شما هم یک کسب و کار راه انداخته اید، این حس برای تان آشنا است. کارآفرینی شغلی استرس زا است که می تواند آشفتگی احساسی ایجاد کند. برای آغاز کنندگان همیشه خطر شکست وجود دارد. با توجه به پژوهش های شیکار گاوش، استاد مدرسه کسب و کار هاروارد، سه تا از چهار مورد سرمایه گذاری در استارت آپ محکوم به شکست هستند. همچنین گاوش دریافته است که بیشتر از 95 درصد استارت آپ ها چیزی کمتر از انتظار اولیه شان ظاهر می شوند.
کارآفرینان اغلب با چهره ها و نقش های بی شماری روبرو هستند، از مشتریان از دست رفته تا اختلافات با شرکا، افزایش رقابت، مشکلات کارمندان و غیره. همه این ها در حالی است که باید نقش پرداخت کننده را هم حفظ کنند. «مایکل فریمن» روان پزشک و کارآفرین سابق که در مورد کارآفرینی و سلامت روانی تحقیق می کند، می گوید: "در طول این راه همیشه اتفاقات ناگوار انتظار شمارا می کشند."
به دلیل موضوعات پیچیده، کارآفرینان تازه کار اغلب نسبت به سلامت شان غفلت می کنند و با این کار مقاومت درونی را کاهش می دهند. آن ها در غذا خوردن افراط و تفریط به خرج می دهند، به اندازه کافی نمی خوابند، ورزش نمی کنند. فریمن می گوید: "می توانید با تحت فشار قرار دادن خود و سوء استفاده از بدن تان، در حالت یا مُد استارت آپ گیر بیفتید.".."این حالت می تواند خوی آسیب پذیری را در شما افزایش دهد."
بنابراین شاید خیلی هم غیر عادی نباشد که کارآفرینان نسبت به کارمندانشان استرس بیشتری را متحمل شوند. در یکی از تحقیقات اخیری که در این مورد نوشته شده است، 34 درصد از کارآفرینان 4 درصد بیشتر از بقیه کارکنان ابراز نگرانی کرده اند و 45 درصد از آن ها می گویند که متحمل 3 درصد استرس بیشتر از دیگر کارکنان هستند.
اما شاید این حرفه چیزی بیشتر از یک شغل استرس زا باشد که باعث می شود برخی از بنیانگذاران تا مرز خودکشی پیش بروند.
اما شاید این حرفه چیزی بیشتر از یک شغل استرس زا باشد که باعث می شود برخی از بنیانگذاران تا مرز خودکشی پیش بروند. فریمن می گوید با توجه به تحقیقات انجام شده، "کسانی که پرانرژی، با انگیزه و خلاق هستند احتمال زیادی هست که کارآفرین شوند و هم اینکه استعداد حالات قوی احساسی را دارند." این حالات می تواند شامل افسردگی، یأس، ناامیدی، بی ارزشی، از دست دادن انگیزه، و افکار خودکشی باشد.
برای مطالعه بخش دوم این مقاله می توانید از این لینک استفاده نمایید.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من چهار سال پیش ایده ی مشاوره دادن به استارت آپ های ورشکسته رو داشتم. ولی عملی نکردم. اما حالا به احتمال خیلی زیاد بتونم این کارو بکنم.