بررسی بازی Sunset؛ جادوی رئالیسم
با پیشرفت روز افزون بازی های ایندی یا مستقل، اهمیت وجود کیک استارتر کاملا مشهود است. خوشبختانه بازی سانسِت از استودیوی Tale of Tales یکی از همین معدود بازی های ایندی است که به کمک ...
با پیشرفت روز افزون بازی های ایندی یا مستقل، اهمیت وجود کیک استارتر کاملا مشهود است. خوشبختانه بازی سانسِت از استودیوی Tale of Tales یکی از همین معدود بازی های ایندی است که به کمک کیک استارتر توانست روند ساخت اش به پایان رسد و تا به امروز به فروشی نسبتا موفقیت آمیز دست یابد.
سانست همانند بازی مطرح Gone Home، پیرو سبک FPX یا First Person Exploration است. به این معنا که تمام بازی به صورت اول شخص و با گشت و گذار در محیط دنبال می شود و گیمر در این گشت و گذارها علاوه بر این که از پس زمینه های داستانی بازی با خبر می شود، می تواند بر محیط و عوامل آن نیز تاثیرگذار باشد.
البته تفاوت بزرگ سانست با بازی هایی نظیر Gone Home را می توان در اینجا دانست که گیمر صرفا به دنبال سرنخ های موجود برای درک بیشتر داستان نیست و این توانایی را دارد که باعث شکل گیری برخی از اتفاقات پیرامون خود شود. بنابراین سانست در کنار فضای داستانی قدرتمند خود، یک بازی سرگرم کننده هم به شمار می رود.
وقایع سانست در سال 1972 میلادی اتفاق می افتند. شخصیت اصلی بازی، زنی آفریقایی-آمریکایی است به نام آنجلا برنز که از آمریکا به کشور خیالی آنکوریا در آفریقا سفر کرده است. هدف او از این سفر، ادامه ی تحصیل بود اما به دلیل انقلاب مردم آن کشور علیه حکومت دیکتاتوری، دچار مشکل شده و در نهایت توسط مردی ثروتمند به نام گابریل اورتگا، به عنوان خدمتکار خانه اش استخدام می شود. لازم به ذکر است که تمام وقایع و مراحل از ساعت 5 الی 6 بعد از ظهر، در بازه ی زمانی یک ساله، به وقوع می پیوندد.
هر بخش از بازی متشکل است از ورود به پنت هاوس اورتگا و رسیدگی به اموری که وی از شما خواسته است. اولین بار که وارد خانه ی بزرگ وی می شوید، وظیفه دارید که جعبه های پخش شده در محیط را باز کرده و هر وسیله را در جای مخصوص به خود قرار دهید. اما از دفعه ی دوم به بعد، دیگر بازی به صورت جدی آغاز می شود و باید به انجام امور مربوط به خانه داری بپردازید. هر چه بیشتر در بازی پیش بروید، متوجه خواهید شد که وسایل داخل خانه بیشتر می شوند و خانه را تکمیل می کنند.
در ادامه با دیجیاتو همراه باشید.
وظایف اصلی گیمر در مراحل ابتدایی به کارهایی نظیر شستن ظرف ها، تمیز کردن زمین، آویزان کردن تابلوها و غیره محدود می شود اما با پیشروی هر چه بیشتر، تازه جنبه های داستانی اصلی بازی، خود را نمایان می کنند. در طول زمان، گیمر متوجه خواهد شد که دیگر لازم نیست که تنها کارهای خواسته شده را انجام بدهد؛ چرا که محیط خانه ی اورتگا به شکل جالبی قابل گشت و گذار است و با جستجو در آن، می توانید به جنبه های فکری و روانی و شیوه ی زندگی صاحب خانه پی ببرید.
برای مثال می توانید کتاب هایی که در سراسر خانه پخش شده اند را ببینید، به آهنگ های داخل دستگاه صوتی گوش بسپارید، به میز کار اورتگا سرک بکشید و خیلی کارهای دیگر که هر کدام به مرور زمان خود را نمایان می کنند. در همین حال و با این کارها، گیمر و شخصیت اصلی در کنار یکدیگر، اطلاعاتی درباره ی مرد مرموز صاحب خانه به دست می آورند که اتفاقات بعدی داستان را شکل می دهد.
به مرور زمان و به شکلی باور نکردنی، میان آنجلا و اورتگا، ارتباطی جالب شکل می گیرد که گیمر هم در روند آن موثر خواهد بود. در حالی که هیچ یک از دو کارکتر اصلی بازی، هیچوقت همدیگر را ندیده اند اما نوعی احساسِ ارتباط میان آن دو وجود دارد.
نمایانی این ارتباط از جایی آغاز می شود که قابلیت انتخاب در بازی قرار می گیرد. برای مثال از شما خواسته می شود که قفسه ی کتاب ها را مرتب کنید و دو دکمه ی قرمز و آبی بر روی صفحه به نمایش در می آیند که با انتخاب هر یک، هر کار به شیوه ی مختلفی انجام می شود.
به صورت خلاصه دکمه ی قرمز باعث می شود که آنجلا کارهای خواسته شده را دقت و ظرافت بیشتری انجام دهد و برخلاف آن، دکمه ی آبی، تنها باعث می شود که کارها به صورت سر هم بندی شده انجام شوند. هرچه انتخاب های بهتری داشته باشید ارتباط بیشتری میان دو شخصیت شکل می گیرد و انتخاب های بعدی جالب تر می شوند. مثلا اورتگا نوشته ای بر روی دیوار قرار می دهد و گیمر می تواند انتخاب کند که آنجلا چه پاسخی به نوشته بدهد.
هرچه این ارتباط بیشتر پیش می رود، آشنایی با شخصیت مرموز و ناپیدای گابریل اورتگا هم بیشتر می شود. حالا می توان متوجه شد که شغل او چیست و چه علایقی دارد و دست یابی به این اطلاعات در روند آرام بازی هم تاثیرگذار است.
البته این طور نیست که با عبور از مراحل، آزادی عمل بی نظیری به گیمر داده شود و طبیعی است که از جایی به بعد دیگر دست گیمر بسته است. برای مثال سعی کردم که کل بازی را با انتخاب های آبی به پایان برسانم اما متوجه شدم که ماهیت بازی، کاملا در تضاد با انتخاب های آبی بوده و از گیمر می خواهد که تا جای ممکن، قرمز را انتخاب کند.
انتخاب های آبی تداعی کننده ی این است که گابریل و پنت هاوس او، هیچ اهمیتی برای آنجلا ندارند؛ در حالی که روایت داستان کاملا خلاف این مسئله را به نمایش می گذارد. البته این تضاد به هیچ وجه مشکلی در بازی ایجاد نمی کند و حتی بالعکس، می خواهد شما هر طور که دوست دارید بازی را پیش ببرید.
در کنار ارتباط نزدیک دو شخصیت اصلی، گیمر می تواند شاهد وقایع دیگری هم باشد. تراسِ پنت هاوس گابریل جاییست که دید وسیعی بر شهر دارد و همیشه می توانید از آن جا نظاره گر اتفاقات مختلف باشید. اتفاقاتی نظیر عبور هواپیماهای جنگنده یا انفجار ساختمان و یا هر چیز دیگری که برخی از آن ها به انقلاب مردم علیه حکومت دیکتاتوری مربوط است و مابقی، می توانند عوامل متعددی داشته باشند.
اما زیبایی اصلی بازی، نوعی گره داستانی میان وقایع کشور خیالی آنکوریا و وقایع داخل خانه ی اورتگا است. با گذشت مدت کمی متوجه خواهید شد که اورتگا از فعالان انقلاب و از سوی دیگر برادر آنجلا از زندانیان حکومت است. همین گره داستانی، مهم ترین سوال سازندگان از گیمر را شکل می دهد: "می خواهید در این میان چه نقشی داشته باشید؟"
آیا آنجلا صرفا کارکتری منفعل و بی اهمیت است که باید خانه ی "ارباب" خود را تمیز کند و یا او با تاثیرگذاری و تاثیرپذیری از کارکتر گابریل، نقشی حیاتی در روند انقلاب و نیز خانه ایفا می کند؟ این ها سوالاتی است که تنها توسط گیمر پاسخ داده می شود و مسلما این پاسخ می تواند برای هر کس نسبت به شخص دیگر متفاوت باشد.
جمع بندی
سانست بازی عجیبی است که با طرح مسائل انسانی و عاطفی گیمر را به فکر فرو می برد. از لحاظ فنی، مشکلات بسیاری در سانست وجود دارد که هر یک به گونه ای ممکن است آزاردهنده باشند اما هیچ کدام از این مشکلات، در مقابل آن چه که سازندگان می خواستند بیان کنند اهمیتی ندارد.
داستان جاه طلبانه ی سانست، روایت پیروزی های کوچکی است که برای خود به دست می آوریم؛ پیروزی هایی که شاید چشمگیر نباشند اما همه چیز را دچار تغییر می کنند. و هم چنین بازی این را به گیمر می آموزد که چطور می توان از پیروزی های کوچک، به اهداف بزرگ دست یافت و نقشی مهم در اتفاقاتی فراتر از تصورات خودمان ایفا کرد.
اگرچه قیمت بازی در استیم کمی گران است اما مسلما تجربه ی سانست، تجربه ای بی نظیر است که هیچ گیمری نباید آن را از دست دهد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
خوشم اومد،تو استيم هم ٢٠$قيمت داره.
تجربه نشون داده،بعضي وقتا اين بازي ها از بازي هاي جذاب و پر زرق و برق و پرهياهو هم قشنگ ترن.
سلام بچه ها
-----------------------------
ببخشید بی ربطه
کسی میدونه گلکسی s5 مدل g900h قابلیت فعال کردن 4g داره؟ چون چند وقت پیش یه خبری تو همین مایه ها دیجیاتو گذاشته بود
Gone Home واقعا محشر بود ، خصوصا موزیک متنش
اینو بازی نکردم اما فک کنم تجربه حوبی تو بازی های رایانه ای باشه
قبل ها در زمان های دور بیشتر توی دیجیاتو نظر داده میشد اما الان خیلی کمتر شده