چهارمین سالگرد فوت استیو جابز؛ داستان هایی کمتر شنیده شده از زندگی شخصی او
ما به خواست خود استیو جابز در واپسین سالهای زندگی اش برای در میان گذاشتن خاطرات و انگیزه های خود از تأسیس شرکت اپل، طراحی مجدد رایانه های شخصی، موزیک پلیر ها، تلفن های همراه و تبلت ها، ...
ما به خواست خود استیو جابز در واپسین سالهای زندگی اش برای در میان گذاشتن خاطرات و انگیزه های خود از تأسیس شرکت اپل، طراحی مجدد رایانه های شخصی، موزیک پلیر ها، تلفن های همراه و تبلت ها، چیزهای زیادی درباره ی او می دانیم.
اما هنوز داستانهای فراوانی درباره ی او هست که به گوش کسی نخورده و یک سال پس از مرگش در سن 56 سالگی در روز پنجم اکتبر، تعدادی از دوستان و همکاران وی خاطرات خود از این درخشانترین ستاره ی آسمان فناوری را بازگو کرده اند.
بازگو کردن این روایت ها در چهارمین سالگرد مرگ وی خالی از لطف نیست.
در ادامه ی مطلب با دیجیاتو همراه باشید
پورشه ها را قایم کنید!
رندی آدامز، مهندس نرم افزار، ابتدا پیشنهاد جابز برای فعالیت در NeXT (شرکت رایانه ای که جابز پس از کنار گذاشته شدن از اپل تأسیس کرد) را رد کرد. موضوع برمیگردد به سال 1985؛ آدامز بعد از فروختن شرکت پیشگام نرم افزاری خود، تمایلی نداشت به کار برگردد. چند روز نگذشت که جابز روی منشی تلفنی آدامز پیغام گذاشت «رندی داری اشتباه می کنی! این فرصت فقط یک بار در زندگی تو پیدا می شود ولی تو به آن بی توجهی می کنی!». آدامز در تصمیم خود تجدید نظر کرد.
آدامز با بخشی از پولی که از فروش شرکت خود به دست آورده بود، همزمان با جابز یک پورشه ی 911 خرید. آنها برای اجتناب از به هم خوردن درب اتومبیل ها به یکدیگر، آنها را نزدیک هم و در فضای مورد نیاز برای سه خودرو پارک می کردند. روزی جابز به اتاق آدامز می رود و به او می گوید باید اتومبیل هایشان را جابجا کنند.
رندی آدامز علت را پرسید و او جواب داد «رندی، باید پورشه ها را قایم کنیم. راس پروت برای سرمایه گذاری به اینجا می آید، نمیخواهیم فکر کند پول زیادی در دست و بالمان داریم». آنها پورشه ها را به پشت ساختمان NeXT واقع در کالیفرنیا منتقل کردند و پروت نیز در سال 1987 بیست میلیون دلار روی این شرکت سرمایه گذاری کرد و تبدیل به عضوی از هیئت مدیره ی آن شد.
آدامز همچنین به یاد می آورد که یک روز سر و کله ی بیل گیتس برای جلسه ای در NeXT پیدا شد. موضوع به پاییز سال 1986 برمی گردد. مسئول پذیرش لابی طبقه ی پایین، به جابز که اتاقش طبقه ی بالا بوده زنگ می زند تا به اطلاع او برساند گیتس طبقه ی پایین است.
آدامز در ادامه می گوید «من می توانستم او را داخل اتاقش ببینم، خیلی هم سرش شلوغ نبود. اما نه از جایش بلند شد و نه گیتس را به اتاقش فراخواند. بلکه گذاشت گیتس یک ساعت داخل لابی معطل بماند. این نشان می دهد چقدر با هم در رقابت بودند».
مهندسین NeXT به گفته ی آدامز با استفاده از این فرصت به لابی رفتند و شروع کردند به سوال پیچ کردن گیتس. آدامز ادامه داد «ما از فرصت یک ساعته ای که برای صحبت کردن با بیل گیتس فراهم شده بود لذت بردیم، تا اینکه استیو بالاخره گیتس را به اتاقش فراخواند».
آدامز بعدها پس از اختلاف نظری که با جابز بر سر استفاده از درایو های نوری در رایانه های NeXT پیدا کرد از آنجا رفت؛ چرا که فکر می کرد این درایو ها بیش از اندازه کند اند. کمی پس از آن جابز وی را متقاعد کرد در کنار NeXT یک شرکت نرم افزاری تأسیس کند و او نیز با استفاده از سرمایه گذاری دو میلیون دلاری Sequoia همین کار را کرد. اما در ادامه جابز دوباره با آدامز تماس گرفت و به او گفت NeXT دیگر قصد ندارد به تولید رایانه های خود ادامه دهد و در عوض روی نرم افزار متمرکز خواهد شد.
آدامز می گوید «او به من گفت قیمت سخت افزار رو به کاهش است و ما فکر می کنیم دارد تبدیل به یک جور کالای بازاری می شود. من هم پرسیدم چرا رایانه نمی فروشید؟ جابز جواب داد ترجیح میدهم سگ بفروشم تا رایانه!»
آدامز می گوید از روزهای فعالیتش در NeXT خاطرات زیادی از جابز دارد. به گفته ی او جابز گیاهخوار بود و وقتی از کنار مهندسینش در حال لذت بردن از ساندویچ های Subway شان می گذشت می گفت «بوی گوشت سوخته ی حیوان می آید! چه دلپذیر!».
جابز در سال 1986 لباس بابانوئل به تن کرد و به کارمندان خود اسکناس های 100 دلاری هدیه داد. آدامز می گوید او به کارکنانی که کاری را اشتباه انجام میدادند یا کاری می کردند که خوشش نمی آمد مدام می گفت «خودت را اخراج کن!». اما آیا این را جدی می گفت؟ «خب، اگر شخص نامه ی پایان کار دریافت نمی کرد متوجه می شد جابز فقط شوخی کرده!».
آدامز که برای رهبری توسعه ی ادوبی اکروبات و PDF به کمک NeXT شتافت و اکنون از موسسان وبسایت FunnyorDie.com نیز هست، یک سال پس از مرگ جابز می گوید صنعت فناوری هنوز از دست دادن جابز را فراموش نکرده است. «کاریزمای او مثل برق بود. او داشت از این نیروی خارق العاده خرج می کرد. کارش الهام بخش بود. آدم را بالا می کشید. من وقتی کنار استیو بودم حس می کردم هر کاری امکان پذیر است. می شود دنیا را تغییر داد. وقتی او مُرد بخش کوچکی از آن احساس من را ترک کرد. کس دیگری مثل او وجود ندارد».
خط و خش های مینی فروشگاه اپل
جابز در اولین حضور عمومی پس از اعلام عمل جراحی اش برای خارج کردن تومور از پانکراس خود در سال 2004، برای پرده برداری از طراحی جدید فروشگاه های کوچک شرکت، در مرکز خرید استنفورد واقع در پالو آلتوی کالیفرنیا با خبرنگاران زیادی ملاقات کرد.
این طراحی جدید با حدود نصف اندازه ی فروشگاه های خرده فروشی معمول اپل، سقف سفیدی داشت که از پشت نور می گرفت، دیوارهایش فولادی و ساخت ژاپن بود و به عنوان هواکش منفذهایی نزدیک سقف داشت که مثل طراحی پاورمک G5 به نظر می رسید. این فروشگاه های کوچک کف براق و بسیار زیبایی داشتند که به قول خود جابز در آن زمان، از همان موادی ساخته شده بود که در ساخت آشیانه های هواپیما مورد استفاده قرار می گرفت.
اما درست پیش از آنکه پرده ی بزرگی که جلوی فروشگاه کشیده شده بود پایین بیاید جابز از خروج از فروشگاه و خوشامدگویی به خبرنگاران سر باز زد. چرا؟ چون طراحی فروشگاه های مذکور که روی کاغذ آنقدر زیبا به نظر می رسید در واقعیت چندان کاربردی نبود. جای تک تک انگشتان دستی که به دیوار ها برخورد می کرد روی آنها می ماند و روی سطح کف فروشگاه به خاطر رفت و آمد افراد زیادی که فروشگاه را برای این رویداد بزرگ آماده می کردند خط های سیاه افتاده بود.
جابز نهایتاً متقاعد شد بیرون برود و پرده ی افتتاح فروشگاه پیش روی جمع کوچک خبرنگاران پایین آمد. یکی از خبرنگاران که کنار جابز ایستاده بود بلافاصله پس از دیدن کف فروشگاه رو به او کرد و از او پرسید که آیا در تمام جنبه های طراحی فروشگاه دخیل بوده است یا نه. پاسخ جابز مثبت بود. خبرنگار در پاسخ او گفت «واضح است هر کسی که این فروشگاه را طراحی کرده در عمرش کف هیچ اتاقی را تمیز نکرده!». او نگاه خاصی به خبرنگار انداخت و وارد فروشگاه شد.
چند ماه بعد یکی از مدیران اجرایی اپل گفت که جابز آن شب پس از پایان رویداد یادشده، همه ی طراحان آن را به فروشگاه خوانده و آنان را مجبور کرده روی دست و زانو، کف فروشگاه را تمیز کنند. بعد از آن ماجرا بود که اپل جنس کف فروشگاه هایش را به همین سنگی که امروزه در طراحی هایش دیده می شود تغییر داد.
عادت می کنند!
مارک اندریسن، پیشگام مرورگر های اینترنت، قرار شام چهار نفره شان را با جابز و همسرش درست چند ماه پیش از رونمایی آیفون به خاطر می آورد: «پاییز سال 2006، من و همسرم لارا با استیو و همسرش برای شام بیرون رفتیم. از آن شبهای دلپذیر سیلیکون ولی بود و ما در انتظار خالی شدن میز، بیرون رستورانی در خیابان کالیفرنیای پالو آلتو نشسته بودیم که استیو نمونه ی اولیه ی آیفون را از جیب شلوار جینش بیرون آورد و گفت «بگذار چیزی نشانت بدهم». او تمام ویژگی ها و قابلیت های محصول جدیدش را به من نشان داد.
از آنجایی که من طرفدار پر و پا قرص بلک بری بودم، بعد از کلی سر و صدایی که از روی ذوق زدگی از خودم در آوردم به او گفتم «استیو، فکر نمیکنی نداشتن یک صفحه کلید واقعی مشکل ساز خواهد شد؟ به نظرت مردم واقعاً با تایپ کردن مستقیم روی صفحه ی نمایش راحت باشند؟» با آن نگاه نافذی که داشت صاف در چشمانم نگاه کرد و گفت «عادت می کنند!».
اپل از سال 2007 تا کنون بیش از 250 میلیون آیفون فروخته و یکی از پرفروش ترین موبایل های هوشمند جهان است.
رُک اما با درایت
بعد از معرفی مک در سال 1984، روزی گای کاوازاکی در اتاقش مشغول کار بود که جابز به همراه یک نفر دیگر سر و کله شان پیدا شد. جابز در مورد برنامه ای نظر کاوازاکی را پرسید که کار یکی از توسعه دهندگان مک به نام Knoware و نسخه ی کوتاهتر نرم افزار دانشی بود که اپل می ساخت.
«من نظرم را که شدیداً هم منفی بود به او گفتم. وقتی حرفم تمام شد رو به آن شخص کرد. بعد دوباره به من نگاه کرد و گفت، «گای، ایشان مدیر عامل Knoware هستند» »
کاوازاکی ابتدا می گوید این نشان می داد جابز از «شستن و کنار دیوار گذاشتن» کارمندان خود اِبایی نداشت. بعد ادامه می دهد «استیو کلاً اینگونه بود. اگر طرفدار او باشید می گویید نگاه! او خوب بلد بوده حرف های اضافی را کنار بگذارد و برود سر اصل مطلب! اما اگر طرفدار او نباشید خواهید گفت او بویی از آداب اجتماعی نبرده بوده».
با وجود این رفتارش با دیگران، علت داشتن یک تیم کاری خوب در کنار خود این بود که بر خلاف اغلب رؤسا برای کار خوب ارزش قائل بود. تمجید از کارکنان دو مؤلفه ی اصلی دارد. یکی اینکه بفهمید شخص کِی خوب و کِی بد کار کرده، و دوم اینکه آنقدر رک باشید که این را به روی طرف مورد نظر بیاورید. خیلی ها را می بینیم که درایت فهم اولی را ندارند اما بسیار رک گو هستند.
«اگر می خواهید کار خارق العاده ای انجام دهید، در اپل این امکان را خواهید داشت. اما این کار هزینه ای دارد: تحقیر در انظار عمومی. امکان ندارد چنین چیزی در HP رخ بدهد. این برخلاف مسیر HP است. در عوض، شما قادر نیستید بهترین کار خودتان را در HP ارائه کنید، چون کسی قدر آن را نمی داند. دوست دارید کجا کار کنید؟ اپل یا HP؟»
دست کوچکی در تصویر
نولان بوشنل، بنیانگذار آتاری که جابز را در سال 1974 استخدام کرد، می گوید بیشترین چیزی که از استیو جابز در خاطرش مانده سخت کوشی اوست. بوشنل می گوید «استیو اولین کسی بود که دیدم بارها می تواند پس از یک شبکاری طولانی، صبح روز بعد دوباره پشت میزش بنشیند و کار کند. بسیاری از مردم فکر می کنند موفقیت شانسی است؛ کافی است در زمان مناسب در جای مناسب باشید. اما به نظر من اگر تمایل داشته باشید بیشتر از بقیه کار کنید، می توانید بخش بزرگی از اقبالتان را خودتان بسازید.
«ما یک جور رابطه ی فلسفی داشتیم. جابز دوست داشت درباره ی ایده های بزرگ و منشأ آنها حرف بزند. او برای صحبت کردن درباره ی خلق محصولات جدید و اینکه از کجا می شود فهمید محصول جدید کِی آمادگی ورود به باز را دارد همیشه اشتیاق داشت.»
بوشنل در اوایل دهه ی 1980 میلادی خانه ای 1400 متر مربعی در پاریس خرید و تمام دوستان خود در سیلیکون ولی را برای میهمانی خانه ی جدیدش دعوت کرد. او برای جشن خود حسابی تدارک دیده بود. مهمانهای شیک پوش و متمولی هم داشت. جابز نیز که با هدف تأسیس اپل، آتاری را ترک کرده بود با شلوار جین خود در آن میهمانی حضور داشت، در حالی که همه لباس رسمی به تن کرده بودند.
بوشنل به خاطر می آورد که « فردای میهمانی با جابز نشسته بودیم. من قهوه میخوردم و او طبق معمول، چای میخورد و به نوعی محو تماشای پاریس بود. در مورد اهمیت خلاقیت گفتگوی دلپذیری داشتیم. او در مرحله ای بود که می دانست اپل 2 به روزهای پایانی عمرش نزدیک می شود. از اپل 3 هم راضی نبود. فقط شروع کرده بود به بالا و پایین کردن ایده های مختلف برای لیزا، و آنچه که مکینتاش قرار بود باشد. داشتیم در مورد ترک بال، جوی استیک و ماوس صحبت می کردیم و کل این ایده که یک دست کوچک در تصویر داشته باشیم که این اساس ماوس امروزی بود».
نولان بوشنل می گوید «آخرین بار جابز را یک سال پیش از مرگش دیدم. خیلی خیلی لاغر شده بود اما ضعیف به نظر نمی رسید. قدرت خاصی داشت. یک بار گفت فکر کنم دارم بر این بیماری غلبه می کنم».
داستان سال نو
رگیس مکنا، مشاور اصلی بازاریابی اپل، زمانی با استیو جابز ملاقات کرد که جابز 22 ساله با موتورسیکلت به منزل رفت و درباره ی جهانی کردن برند اپل با وی گفت و گو کرد. مکنا طی سالهای 1983 تا 1987 در جلسات اجرایی اپل حضور پیدا می کرد و سال های سال روابط نزدیکی با جابز داشت.
او می گوید «من و همسرم سال 1998 به عنوان هدیه ی کریسمس چهار iMac برای نوه هایمان خریدیم. آنها هدایایشان را باز کردند و مولیِ پنج ساله وقتی آی مکش را دید گفت «زندگی خوب است». متأسفانه آی مک مولی مشکلی پیدا کرد. چند ساعت که مورد استفاده قرار گرفت درِ دیسک درایوش دیگر باز نشد. فروشنده به من گفت بنا به سیاست های اپل، اجازه ندارد کامپیوتر فروخته شده را با دستگاهی نو عوض کند. تعمیر آن هم هفته ها طول می کشید. من ایمیلی برای استیو فرستادم و از او درباره ی سیاست اپل در قبال مرجوع یا تعویض کردن محصولات نو پرسیدم. پنج دقیقه طول نکشید که تلفنم زنگ خورد. استیو بود. مشکلِ به وجود آمده و نام فروشنده را از من پرسید و گفت دوباره تماس می گیرد. چند دقیقه بعد تلفن زنگ خورد. همان فروشنده بود که با عذرخواهی فراوان به من گفت یک آی مک نو برای نوه ام کنار گذاشته است. من به استیو ایمیل زدم و از او تشکر کردم و به او گفتم کریسمس شادی برای نوه ام ساخته است. او بلافاصله پاسخ من را با این سه کلمه داد: هو هو هو!».
مکنا داستان دیگری نیز به یاد می آورد. جابز یک هفته پس از اینکه توسط مدیر عامل اپل به نام جان اسکولی و هیئت مدیره ی این شرکت اخراج شده بود با مکنا در مورد قدمهای بعدی اش صحبت کرده بود. مکنا در این باره می گوید «استیو گفت شاید اپل از رفتن او حتی منتفع شود، یا اینکه شاید بتواند با شرکت جدیدی که تأسیس می کند به اپل کمک کند. او گفت شرکت جدیدش احتمالاً تکنولوژی تازه ای را ارائه می کند که به پیشبرد فعالیت های اپل کمک خواهد کرد. جابز به او گفته بود «شاید بتوانیم خط تولید جدید و موفقی ایجاد کنیم که بتواند فرایند تولید اپل را بهبود ببخشد و آنها شرکت ما را بخرند». آن زمان، استیو متوجه نبود این گفته تا چه حد به واقعیت نزدیک خواهد شد».
در سال 1996، اپل شرکت NeXT جابز را به قیمت 429 میلیون دلار خرید، حرکتی که بازگشت وی به اپل (و آغاز موفق ترین تغییر و تحول تاریخ شرکت های آمریکایی) را تسهیل کرد.
دوستی نیازمند همدردی
هایدی رویزن که اکنون از سرمایه داران بزرگ است، ریاست شرکت نرم افزاری T/Maker را بر عهده داشت. این شرکت در دهه ی 1980 پخش کننده ی نرم افزار های مک بود و او تجربیات زیادی از کار کردن با جابز به خاطر می آورد که خودش آنها را «شخصیت ساز» می نامد. اما یکی از این تجربیات، شخصی تر است.
رویزن می گوید «در روز یکم مارس 1989 استیو زنگ زد تا راجع به مذاکره ای با من صحبت کند. من، با وجود اینکه شب قبل مطلع شده بودم پدرم در سفر کاری اش که به پاریس داشته به طور ناگهانی فوت کرده است، چون دیدم استیو است تلفن را جواب دادم. وقتی به او گفتم چه اتفاقی افتاده گفت «با این اوضاع چرا هنوز مشغول کار هستی؟ باید بروی خانه. من هم همین الان راه می افتم».
جابز به خانه ی هایدی رویزن رفته و تمام دو ساعتی که او گریه میکرده، روی زمین در کنار او بوده. رویزن در این باره می گوید «من مبل راحتی داشتم، اما استیو دوست نداشت روی مبل راحتی بنشیند. او از من خواست از پدرم برایش بگویم، اینکه چه چیزهایی برایش مهم بوده و چه چیزهایی را در مورد او بیش از همه دوست داشتم. مادر استیو چند ماه پیش از آن از دنیا رفته بود، به همین خاطر فکر می کنم خوب می دانست چه احساسی داشتم و باید در مورد چه چیزی حرف می زدم. این همیشه در ذهنم خواهد ماند و فراموش نخواهم کرد او در وضعیتی که غم بزرگی داشتم چه کار ارزشمندی برای من کرد.
او به همه چیز دقت می کند
امیلی براور آکارد که به عنوان عضوی از تیم روابط عمومی NeXT برای استیو جابز کار می کرد می گوید جابز شخص «نکته بینی» بود که به کوچکترین جزئیات نیز توجه می کرد. او می گوید «یکی از وظایف من این بود که در مصاحبه های مطبوعاتی کنار استیو جابز بنشینم و نکته برداری کنم. یک بار پیش از مصاحبه متوجه شدم کفشهایم با هم جفت نیست. آن روز صبح خیلی با عجله لباس پوشیده بودم و فکر می کردم یک جفت کفش مشکی پوشیده ام اما اشتباه کرده بودم. با رئیسم تماس گرفتم تا راهنمایی ام کند. او گفت حتماً باید فکری به حال موضوع بکنم چون استیو قطعاً متوجه جفت نبودن کفشهایم خواهد شد. این شد که مثل دیوانه ها تا فروشگاه استنفورد رانندگی کردم و یک جفت کفش یدک خریدم و فوراً خود را به دفتر NeXT رساندم. این سریع ترین خریدی بود که در عمرم انجام داده ام.
خلع سلاح به جای جذب
یکی از مدیران اجرایی NeXT که نخواست نامش فاش شود به خاطر دارد که سال 1989 برای قرارداد مجوز استفاده از نرم افزار NeXTStep روی رایانه های OS/2 IBM، جلسه ای با این شرکت داشته اند. NeXT واقعاً به این قرارداد احتیاج داشت (و در نهایت IBM در پایان آن سال نرم افزار مذکور را به قیمت 65 میلیون دلار تحت لیسانس خود درآورد).
مدیران هر دو طرف در اتاق جلسات مقر اصلی NeXT واقع در پالو آلتوی کالیفرنیا گرد هم آمدند و منتظر بودند جابز هم برسد. او بالاخره آمد و رو به مدیر ارشد IBM گفت «رابط کاربری شما افتضاح است». هر دو طرف حسابی متعجب شده بودند. او ادامه می دهد: «اینطوری بود که جابز مذاکره کننده ای قوی بود و با ریختن آب سرد روی طرف مقابل، یکباره او را خلع سلاح می کرد. مثلاً میگفت درست است که داریم این قرارداد را می بندیم اما محصول شما به دردنخور است. صحبت های او توهین آمیز بود اما در نهایت همیشه به آنچه می خواست می رسید».
با دروغ مشکلی نداشت
یکی از مدیر عامل های اپل که پس از بازگشت جابز در اواخر دهه ی 1990 به این شرکت با او کار کرده می گوید تعامل یک به یک با استیو واقعاً، واقعاً، واقعاً لذت بخش بود. می شد با او گفتگو کرد، خودش بود. اما اگر بیش از دو نفر در اتاق بودند، بازاریابی استیو خودش را نشان می داد. در این صورت او نمایش را شروع می کرد. او می گوید «جابز همیشه مؤدب بود و مجبور بود رفتار مناسبی داشته باشد چون به من نیاز داشت. زمانی بود که او به اپل بازگشته بود و به همکاری بقیه با خود نیاز داشت، اوضاع اپل آشوب بود و NeXT شکست خورده بود. به همین خاطر بود که می شد با او کار کرد. همین که با آیپاد و سپس آیفون موفقیت بیشتر و بیشتری کسب کرد، روز به روز متکبر تر شد؛ دوباره شد همان استیو قدیمی».
او می گوید «مواقعی پیش می آمد که آنچه می گفت قصد دارد انجام بدهد با آنچه در عمل انجام می داد همخوانی نداشت و من اینجور مواقع جابز را به چالش می کشیدم. او هم می گفت «بله، بله، می دانم، اما مجبور بودم نظرم را عوض کنم». او پیش خودش با دروغ گفتن مشکلی نداشت».
او یک نابغه بود
یکی از مدیران اسبق شرکت Adobe می گوید «اپل تازه OS X را که در اصل نسخه ی جدیدی از سیستم عامل مکینتاش بود معرفی کرده بود. این سیستم عامل دیگر با نسخه های قبلی سازگاری نداشت و در نتیجه توسعه دهندگان اپل را ملزم می کرد اپلیکیشن های خود را بازنویسی کنند. به همین خاطر جابز از ادوبی خواست اپلیکیشن های پرفروش گرافیکی خود را به سیستم عامل X منتقل کند اما ادوبی تمایلی به این کار نداشت. چون مشتریان حاضر نبودند برای چیزی غیر از ارتقای ویژگی های موجود، پولی پرداخت کنند.». ادوبی نهایتاً با ارائه اپلیکیشن برای OS X موافقت کرد اما جابز از زمان انجام این کار راضی نبود.
«در مورد OS X جابز می خواست این سازگاری در کسری از ثانیه عملی شود و عصبانی بود که چرا ادوبی به اندازه ای که او مد نظر داشته سرعت عمل به خرج نداده است». وقتی ادوبی اپلیکیشن های خود برای OS X را منتشر کرد، جابز آنها را در یکی از رویدادهای مک ورلد معرفی کرد. این کار البته نوعی تبلیغ برای محصولات ادوبی محسوب می شد اما جابز صرفا به این دلیل که اپلیکیشن های یاد شده برای OS X بهینه سازی شده بودند، این کار را انجام داد. او می دانست که برای موفقیت باید چه کاری انجام دهد و به همین دلیل یک نابغه بود.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
ببینید شخصیت استیو بحثش جداست داستانش طولانیه
ولی شرکت اپل دید جامع و پیشرو و قوی و خاصی داشته و داره و اون هم اسمش و میزارم تلفیق هنر با تکنولوژی مدرن روز این دو فقط در اپل بهم میرسند خیلی جالبه این دیدگاه که سرچشمه اون استیو بود ولی در این میان اپل از هر ایده قدیمی و جدیدی بهره میبره و ابایی نداره بهش بگن کپی کار مهم نیست که میدونی چی مهمه؟؟؟
اینکه کاری که میخایی انجام بدی محصولی که میخایی تولید کنی بی عیب اون کارو بکنه زیبا باشه و نهایت دقت شده باشه و با بالاترین فکر و تجربه در زمان خودش متولد شده باشه بقیش مهم نیست و ناامید نشدن از حرف مردم و کنایه اونها و ایمان به نظریه اصولی خودت همین