افسردگی کارآفرینی ؛ بیماری خاموش تمام کارآفرینان جهان
«کارآفرین بودن هرگز تا این اندازه مطلوب نبوده است». این را نایال هاربیسون می گوید؛ کارآفرینی که در سن 34 سالگی دستاوردهای قابل قبولی داشته است. او با یک بار تجربه ی ترک شغل و ...
«کارآفرین بودن هرگز تا این اندازه مطلوب نبوده است». این را نایال هاربیسون می گوید؛ کارآفرینی که در سن 34 سالگی دستاوردهای قابل قبولی داشته است. او با یک بار تجربه ی ترک شغل و یک بار شکست، بیش از نیم میلیون دلار برای سه کسب و کار مختلف جذب کرده و در حال حاضر دو استارتاپ با جاه طلبی هایی در سطح جهانی را اداره می کند.
اما با وجود اینکه هاربیسون آنچه خیلی ها «رؤیای کارآفرینی» می دانند را زندگی می کند، به گفته ی خودش در تمام موفقیت ها و شکست هایش از افسردگی بسیار شدیدی رنج برده است.
او می گوید «ما قرار نیست هم موفق باشیم و هم از افسردگی رنج ببریم. من هم درست مثل خیلی های دیگر، تصورات کهنه ی زیادی راجع به افسردگی داشتم و فکر می کردم مشکلی مثل این هیچگاه دامنگیر کسی مثل من نمی شود. با این حال زمانی که برای اولین بار فهمیدم دچار افسردگی شده ام کسب و کاری با 25 کارمند داشتم».
هاربیسون در ادامه می افزاید «در حقیقت خیلی وقت بود که افسردگی داشتم، اما از آنجایی که در استارتاپ کار می کردم اسم آن را استرس یا فرسودگی می گذاشتم. اما وقتی دکتر اسم افسردگی را به زبان آورد شوکه و حتی کمی عصبانی شدم. چطور می شود کسی که یک استارتاپ موفق، یک خانه ی زیبا، دوستان فوق العاده و یک ماشین دوست داشتنی دارد دچار افسردگی باشد؟».
او می گوید «من مدتی بود که توانسته بودم افسردگی ام را مخفی کنم؛ حتی از خودم. چون سخت کار می کردم. اما وقتی دچار حملات هراس زدگی شدم و هر بار مجبور بودم چندین روز در رختخواب بمانم و زیر سایه ی سنگین تنهایی کار کنم، می دانستم باید برای حل مشکلم کاری انجام دهم. مواقعی پیش می آمد که هنگام کار یک دقیقه کاملاً خوب بودم و دقیقه ی بعد در جلسه ی گروهی مان سرم گیج می رفت و مجبور می شدم جلسه را ترک کنم و بلافاصله به سمت منزل بروم، خودم را در رختخوابم مخفی و از تمام دنیا جدا کنم».
واقعیت این است که یک نفر از هر چهار نفر ممکن است در برهه ای از زندگی خود با افسردگی یا هر نوع بیماری ذهنی دیگر دست به گریبان شود. با این وضعیت، مؤسسین استارتاپ ها، کارآفرینان و کارمندان نیز لاجرم جزو این دسته قرار می گیرند. در واقع با توجه به فشار زیادی که اغلب مؤسسین استارتاپ ها طی مراحل اولیه ی راه اندازی کسب و کارشان متحمل می شوند، احتمال ابتلا به افسردگی در میان این قشر بالاتر از بقیه است.
هاربیسون می گوید «من قبلاً نمی دانستم افسردگی چیست، اما حالا که نشانه های آن را می شناسم، هر روز کسانی را می بینم که با آن دست به گریبان اند. با این حال این موضوع آنقدر تابو است که هیچکس از ترس اینکه مبادا شکست خورده تلقی شود هیچ وقت دوست ندارد درباره اش حرفی بزند».
صحبت کردن درباره ی این نوع مشکلات حتی در زندگی عادی دشوار است، چه برسد به زرق و برق دنیای استارتاپ ها که در آن هزاران نفر به صورت روزانه با مشکلات فراوانی کلنجار می روند. اما عدم توانایی در حرف زدن از این فشار، تنها بر شدت آن می افزاید.
اما خبر خوب این است که افسردگی خیلی از افراد به سادگی قابل برطرف شدن است. هاربیسون در این باره می گوید «من موفق شدم مشکلم را با دارو و جلسات مشاوره مدیریت و برطرف کنم. کسب و کار های من در نتیجه ی برطرف شدن این مشکل رونق زیادی پیدا کردند، اما نگران دیگرانی هستم که کسی را ندارند در این باره با او صحبت کنند».
تجربه نشان داده است مهم ترین چیز آن است که به این مشکل رسیدگی و درباره اش با کسی صحبت کنید؛ چه دوست، چه همکار و چه اعضای خانواده. نایال هاربیسون تصمیم دارد کتابی بنویسد و در آن سرگشاده درباره ی این موضوع صحبت کند؛ به امید آنکه بتواند حتی به یک نفر در این زمینه کمک کند.
مشکلاتی که استارتاپ ها در مسیر پیشرفت و موفقیت با آنها مواجه می شوند به خودی خود متعدد و جدی هستند و این فشار ها اغلب روی کسانی که در این فضا مشغول کار هستند تأثیر می گذارد و می تواند به ابتلای آنان به افسردگی منجر شود. هاربیسون در این باره می گوید «تجربه ی خود من اثبات می کند با کمک و حمایت مناسب می توان سایه ی این ابر خاکستری را از زندگی افراد برداشت و به این ترتیب کارآفرینان می توانند به بلندپروازی های خود ادامه دهند».
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
ممنون . مطلب جالبی بود!