بررسی فاز اول و دوم دنیای سینمایی مارول ؛ نگاهی بر آغاز حکمرانی Marvel Studios
همانطور که می دانید چند وقتی است که دنیای سینمایی مارول به آخرین نسخه انتقام جویان رسیده و در حال حاضر چند ماهی از اکران فیلم Avengers: Infinity War می گذرد. به تازگی DVD و بلوری ...
همانطور که می دانید چند وقتی است که دنیای سینمایی مارول به آخرین نسخه انتقام جویان رسیده و در حال حاضر چند ماهی از اکران فیلم Avengers: Infinity War می گذرد. به تازگی DVD و بلوری رسمی این اثر نیز به بازارهای جهانی عرضه شده است. این فیلم که در واقع نوزدهمین اثر دنیای سینمایی مارول به شمار می رود، در گیشه سرو صدای زیادی به پا کرده و به پرفروشترین فیلم ابرقهرمانانه تاریخ تبدیل شده است. علاوه بر این «انتقامجویان ۳» موفق شده عنوان چهارمین فیلم پرفروش تاریخ سینما را هم از آن خود کند. جالب اینجاست که این عناوین و دستاوردها، همگی در گروی یک تصمیم درست معروفترین تولیدکنندهی کتابهای کمیک بوده است؛ تشکیل استودیوی فیلمسازی مجزا و یک جهان موازی به نام دنیای سینمایی مارول.
بسیاری از کاربرانی که آشنایی زیادی با فیلمهای دنیای سینمایی مارول ندارند، از مشاهدهی گریه و ناراحتی افراد بزرگسال بعد از تماشای سومین اونجرز تعجب میکنند و برایشان سوال میشود، چه اتفاقاتی در فیلم های قبلی افتاده که تماشاگران تا این حد به کاراکترهای این دنیا وابسته شدهاند. جواب اینجاست که مارول در برههای از زمان تصمیم گرفت، روندی مشابه با سریهای کمیک بوک خود را پیش بگیرد و در واقع اثرهای سینمایی اش را در قالب یک سری فیلمهای اپیزودیک وابسته به هم عرضه کند تا بتواند نظر همه نوع مخاطب را با شخصیتهای گوناگونش به خود جلب کند.
این مسئله موجب شده که هر کاربر ناخودآگاه با چند شخصیت دنیای سینمایی مارول اُنس بگیرد و با آنها همزادپنداری کند. در نتیجه فیلمهای مارول به علت وابستگی دوستداران کاراکترها میتوانستند همیشه فروش مطلوبی را تجربه کنند. حال اینکه ماورل چگونه به این قدرت رسیده و توانسته طرفدارانش را برای ۱۹ فیلم طی ۱۰ سال سرگرم نگاه دارد، برای بسیاری از کارشناسان مسئله عجیبی به شمار می رود اما با بررسی فیلمهای فاز اول و دوم و همچنین تغییر لحن معنادار این سری فیلمها در فاز سوم، میتوان به چگونگی اثرپذیری آنها پی برد و پرده از رازهای مارول برداشت.
در این مطلب سعی شده تا نگاهی به آغاز این سری، نکات مثبت، اشتباهات و درسهایی که مارول طی دو فاز ابتدایی دنیای خود گرفته پرداخته شود و قرار است در مطلبی دیگر که فردا منتشر خواهد شد، تغییر لحن معنادار دنیای سینمایی مارول و رستگاری کارگردانها در فاز سوم بررسی گردد. به همین دلیل اگر از دوستداران دنیای کمیک بوک مارول هستید یا حداقل به فیلمهای سینمایی سرگرم کننده علاقه دارید، پیشنهاد میشود که با دیجیاتو همراه باشید.
دنیای سینمایی مارول چرا و چگونه شکل گرفت؟
- «نیک فیوری - سرپرست شیلد و بنیانگذار اونجرز» :
- در ابتدا قرار بود که گروهی از افراد فوق العاده کنار هم جمع شوند؛ تا به چیزی بیشتر از ارتش تبدیل گردند. تا در نبردهایی که انسان نمی تواند از پس آن بربیاید، پیروز شوند.
در سال ۲۰۰۵ میلادی شرکت Marvel Entertainment تصمیم گرفت تا بجای آنکه حق ساخت فیلم بر اساس کاراکترهایش را به استودیوهای دیگر بفروشد، خود آنها را تولید کند تا سود بیشتری نصیبش گردد.
به همین دلیل استودیو فیلمسازی مارول شکل گرفت و سرپرست آن کوین فایگی متوجه شد که این شرکت علیرغم اینکه شخصیت های سری اسپایدرمَن، ایکس مِن و چهار شگفت انگیز را به کمپانیهای سونی و فاکس فروخته، هنوز حق ساخت فیلمهایی بر اساس کاراکترهای دیگر دنیای مارول را دارد.
به همین دلیل این شرکت قصد کرد درست همانند دنیای کتابهای کمیک، جهانی بزرگ را به نام دنیای سینمایی مارول خلق کند تا اتفاقاتی که برای تمامی کاراکترهای مارول در آن رخ میدهد را طی فیلمهایی مجزا روایت کند تا پس از آن، گاهی یک فیلم کلی با حضور تمامی این شخصیتها به نمایش درآید.
حال به بررسی کوتاهی از این فیلم ها میپردازیم تا شما بتوانید روند آغاز حکمرانی دنیای سینمایی مارول بر پرده نقرهای را بهتر درک کرده و فیلمهای موردنظرتان را مشاهده کنید.به نظر بسیاری از کارشناسان، بهترین انتخاب میان گزینههای فاز اول و دوم دنیای سینمایی مارول به ترتیب آیرون من، اونجرز، کاپیتان آمریکا ۲ و نگهبانان کهکشان به شمار میروند.
Iron Man ؛ رابرت داونی جونیور وارد میشود
دنیای سینمایی مارول با پذیرفتن بزرگترین ریسک موجود آغاز گشت. در ابتدا بازیگری به اسم رابرت داونی جونیور که پیشتر سابقه درخشان خود را با اعتیاد به مواد مخدر خراب کرده بود، انتخاب شد تا نقش ابرقهرمانی را بازی کند که تا به حال فیلم یا سریالی بر اساس آن ساخته نشده بود.
با تمامی این تفاسیر RDJ (رابرت داونی جونیور) به اسلحهی پنهان دنیای سینمایی مارول تبدیل شد و تونی استارک بامزهی مغرور با حضورش روی پردهی نقرهای، هر بار اوقات خوشی را برای دوستداران کتابهای کمیک خلق کرده است.
کاراکتر تونی استارک از یک میلیاردر مخترع و مدیرعاملی از خودراضی (بسیار شبیه ایلان ماسک) به سوپرقهرمانی تبدیل شد که این بار سرگرمی جدیدی یافته و از نجات جان انسان ها لذت میبرد.
حضور ستارگانی همچون گوینت پالترو، جف بریج، ترنس هاوارد و ساموئل جکسون در این اثر نشان داد که دنیای سینمایی مارول بر خلاف دیگر فیلمهای ابرقهرمانانه در همان ابتدا قصد دارد بازیگرانی کارکشته و معروف را به کار گیرد تا نام آنها تضمین فروش فیلمهایش باشد.
از حق نگذریم رامین جوادی موسیقی فوق العادهای برای این اثر خلق کرده و ترکهای زیبایی از گروهای راک معروف نظیر ACDC و Black Sabbath نیز در آیرون من استفاده شده است.
The Incredible Hulk ؛ ادوارد نورتون خارج میشود
دوستداران پردهی نقرهای، ادوراد نورتون را به خوبی میشناسند؛ بازیگری که پیشتر قدرت نقش آفرینی خود را در فیلمهایی همچون باشگاه مشت زنی و American History X نشان داده است. حال تصور کنید که او از کودکی عاشق شخصیت هالک بوده و پس از اصرار فراوان موفق شده این نقش را بازی کند.
مارول مانند همه سینما دوستان تصور میکرد با انتخاب نورتون، رابرت داونی جونیور دیگری به لیست بازیگران دنیای سینمایی مارول اضافه میکند اما اشتباه میکرد چرا که این بازیگر به طور کلی برنامههایشان را خراب کرد.
نورتون و لیو تایلر بازیگران بدی نبودند اما زوج آنها در کنار یکدیگر به عنوان عاشق و معشوق چنان اسفناک بود که مارول به کلی شخصیت زن این فیلم را از دیگر داستانهایش هم حذف کرد.
علاوه بر این جلوههای ویژهی بکار رفته در این فیلم و نبردهای بی مزهی آن کمکی به کار بازیگران نکرد و موجب شد که این فیلم یکی از بدترین فیلم های دنیای سینمایی مارول لقب بگیرد.
Iron Man 2 ؛ اسکارلت در قامت عنکبوتی سیاه
تونی استارک در پایان فیلم اول رسماً طی یک کنفرانس خبری اعلام نمود که آیرون من است. این مسئله موجب شد که این مدیرعامل مغرور بیشتر از پیش به نقل محفل رسانهها تبدیل گردد و دشمنان زیادی پیدا کند.
این بار تونی استارک جذابتر از همیشه ظاهر میشود. رابرت داونی جونیور دیالوگهای خوب نوشته شده را به شکلی باور نکردنی بیان میکند و انگار برای به نمایش کشیدن تونی استارک ساخته شده است.
از طرفی دوست صمیمیاش زره آهنی پشتیبان استارک را قرض میگیرد و با پذیرفتن عنوان وار ماشین کنار آیرومن به مانور های نظامی می پردازد. اسکارلت یوهانسن مشهور نیز با حضور در نقش دستیار شخصی تونی استارک، موجب میشود که توجه بسیاری از کاراکترها به این دختر زیبای مو قرمز جلب شود.
غافل از اینکه این زن زیبا، ناتاشا رومانوف نام دارد که یک جاسوس و آدمکشی حرفه ای است. او از طرف «نیک فیوری» سرپرست گروه جاسوسی مخفی آمریکا به نام شیلد، استارک را تحت نظر قرار داده تا وی را به عضویت تیم ابرقهرمانانه ای به نام اونجرز درآورد.
Thor ؛ شکسپیر عاشق
این بار مارول با انتخاب کِنِت براگا به عنوان کارگردان ریسک کرد. این ریسک باز هم جواب نداد چرا که داستان ابرقهرمانانه خدای رعد و برق به دست کارگردانی ساخته شده که به ساخت فیلمها و تئاتر های شکسپیر معروف شده است.
کریس همسورت با ظاهر و هیکل یک الهه یونانی در این فیلم آنچنان نقش آفرینی خارق العادهای از خود نشان نداد و ناتالی پرتمن نیز که قرار بود معشوقه وی باشد، در حد اسمش ظاهر نشد.
شاید تنها نقطهی امیدوار کننده این فیلم نقش آفرینی تام هیلدستون در قامت لوکی، برادر تور بود که اولین شخصیت منفی جذاب دنیای سینمایی مارول را خلق نمود.
Captain America: The First Avenger ؛ جنگ جهانی دوم به روایت مارول
در ابتدا باید گفت که کارگردان این فیلم کمی سراغ تقلید از اسپیلبرگ رفته چرا که فیلم حال و هوایی نظیر ماجراهای ایندیانا جونز دارد.
این اثر خوشبختانه بسیار امیدوار کننده ظاهر شد؛ استیو راجرز پسری کوتاه قامت و لاغر با قلبی از طلا بود که بر اساس پروژهای تحقیقاتی و با تزریق یک مادهی مخصوص به سربازی با قابلیتهای خارق العاده تبدیل شد.
کریس اونز که پیشتر نقش یکی از اعضای چهار شگفت انگیز مارول را در فیلمهای کمپانی فاکس بازی کرده بود، موفق شد در نقش کاپیتان آمریکا هم بسیار خوب ظاهر شود.
شاید تنها نکتهی بد فیلم، شخصیت منفی آن یعنی رد اسکال بود. رد اسکال دنیای سینمایی مارول برخلاف این شخصیت در کمیک بوکها، آنچنان دیوانه و بی رحم عمل نمیکرد؛ به همین خاطر هم هست که نقش آفرینی هوگو ویونیگ آنچنان در یاد ها نمانده. این مسئله موجب میشود که اثر یاد شده از اواسطش دیگر جذابیتی برای بیننده نداشته باشد.
Avengers ؛ تیم رویایی
همه راههای دنیای سینمایی مارول به اونجرز ختم میشود. به نظر بسیاری از کارشناسان این اثر در واقع اولین فیلمی بود که توانست پتانسیل کاراکترهای کمیک بوکها را در پردهی نقرهای به نمایش بگذارد و دقیقا به همین علت از مشاهدهی چندبارهی آن هم همیشه لذت خواهید برد.
همه می دانیم که شوالیه تاریکی نولان موفق شده برای همیشه عنوان بهترین فیلم ابرقهرمانانهی تاریخ را از آن خود کند اما اگر فیلمی از دنیای سینمایی مارول توان رقابت با بتمن نولان را داشته باشد، آن اثر اونجرز خواهد بود.
کارگردان این اثر «جاش ویدون» با تلفیق صحیح کاراکترها در کنار هم و استفاده از پتانسیل موجود برای روایت، نشان داد که یک طرفدار واقعی کمیک بوک است. این مسئله موجب شد که بر خلاف روند همیشگی دنیای سینمایی مارول، صحنه های عادی و ارتباط کلامی میان کاراکترها هم به اندازهی سکانسهای اکشن نفس گیر جذابیت داشته باشند.
اگر شما قصد دارید که تنها یک فیلم را از فاز اول مشاهده کنید، مشخصاً اونجرز بهترین گزینه خواهد بود.
Iron Man 3 ؛ مرثیهای برای یک رویا
در این فیلم با آیرون منی محتاط تر روبرو میشویم. او که شاهد حملهی بیگانهها به زمین بوده، اکنون سعی دارد با درگیر کردن خود در کار و ساخت تعداد زیادی زِره جدید، نگرانیهایش را فراموش کند.
این اثر نسبت به دیگر فیلمهای مارول قدری به واقعی نزدیک میشود و به موضوعاتی نظیر تروریسم، خشونت و اختلال PTSD میپردازد. برای مثال گروهی تروریستی در این فیلم به نمایش گذاشته میشوند که انسانها را به بمبهای متحرک تبدیل میکنند.
همچنین این اثر سراغ الگوی تکراری فیلمهای ابرقهرمانانه یعنی ربوده شدن معشوقه میرود اما اصولاً دنیای سینمایی ماورل به قدر ی موضوع برای نمایان کردن دارد که استفاده از چنین الگویی عجولانه به نظر می رسد. فیلمنامه چندان خوب نوشته نشده و اگر بازیگر دیگری جز RDJ ایفاگر نقش اول آن بود، فیلم به مشکلاتی اساسی برمیخورد. به هر حال آیرون من ۲ و ۳ هیچ گاه نتوانستند که به سطح استاندارد اولین فیلم دنیای سینمایی مارول برسند.
Thor: The Dark World ؛ مارول نمیتواند روابط عاشقانه درست خلق کند
این اثر بدون شک یکی از بدترین فیلمهای دنیای سینمایی مارول به شمار میرود. با اینکه فیلم بهانه خوبی برای نمایش دوبارهی لوکی به عنوان جذابترین ضدقهرمانان دنیای مارول است اما داستان فیلم و مخصوصا ابتدای آن، به هیچ وجه نتوانسته که موفقیت اونجرز را تکرار کند.
طراحی آزگارد (سکونتگاه اساطیر نروژی) بسیار به قلعههای ارباب حلقههای پیتر جکسون و پیشدرآمدهای جرج لوکاس برای جنگ ستارگان شباهت دارد. علاوه بر این، داستان تکراری و ریتم کند این فیلم موجب میشود بیننده اشتیاقش برای دنبال کردن ماجرا را از دست بدهد.
بار دیگر تام هیدلستون دوست داشتنی در نقش لوکی تنها امید بینندگان است تا با حضور کاریزماتیک خود روی پردهی نقرهای، حسهای مختلفی را در ذهن مخاطب ایجاد کند. این فیلم رسما ثابت کرد که پاشنه آشیل دنیای سینمایی مارول همانا روابط عاشقانه و رمانس بین شخصیتهاست، روابطی که هنوز هم در کمتر فیلمی در دنیای مارول توانسته درست و خوب از آب در بیاید. راستی کاراکتر ناتالی پورتمن هم بعد از این فیلم به طرز غریبی از دنیای سینمایی حذف شد!
Captain America: The Winter Soldier ؛ دشمن ملت
این اثر به تنهایی موجب شد که فیلمهای بعدی دنیای سینمایی مارول تغییر لحن معناداری را تجربه کنند. برداران روسو سعی کردند با فیلمنامهای مناسب سراغ کاراکترها بروند و برای اولین بار پس از اونجرز شاهد دیالوگهایی طبیعی، انسانی و بامزه میان شخصیتها هستیم.
علاوه بر این، تئوری توطئه و نظریههای عجیب به نمایش داده شده در این اثر، کاپیتان آمریکای ۲ را از یک فیلم اکشن به اثری از ژانر تریلر سیاسی تبدیل کرده است.
البته این اثر هنوز مایههای اکشن را در خود نگه داشته و نبردهای بسیار زیبایی را آفریده است. از سوی دیگر کریس اونز و اسکارلت یوهانسن، زوجی باور پذیر را در این اثر به نمایش گذاشتند و در واقع این فیلم شروع نقش آفرینی زیبای این دو نفر در کنار یکدیگر است.
Guardians of the Galaxy ؛ واکمن به دست در کهکشانی بسیار بسیار دور
شاید عنوان خوشایندترین اثر سری دنیای سینمایی مارول از آن نگهبانان کهکشان باشد.« شان گان» کارگردان این فیلم با تاثیر گرفتن از تمامی فیلمهای دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی، یک اثر ماجراجویانهی علمی تخیلی با کاراکتر های دوست داشتنی خلق کرده که میتواند جمعه شب مفرحی را برای بینندگانش رقم بزند.
کریس پِرَت که پیش از این فیلم یک بازیگر چاق سریالهای کمدی بود، وزن کم کرد و حال به ستاره این فیلم اکشن تبدیل شده است. کاراکتر به نمایش درآمده توسط وی، «پیتر کویل» یک دله دزد فضایی است که به خود لقب ارباب ستارگان را داده است.
او با واکمن خود و آهنگهای پاپ دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی به سرتاسر کهکشان سفر میکند و در این راه با بسیاری از بیگانگان هم مسیر میشود. این مسئله موجب می شود که ناخودآگاه رهبری تیمی متشکل از یک زن آدمکش حرفهای، مزدوری قوی هیکل و احمق، راکُنی موشک به دست و یک درخت(!؟) را بر عهده بگیرد تا به مواظبت از کهکشان بپردازد.
Avengers: Age of Ultron ؛ دوران سرکشی رباتها
این فیلم دوباره تمامی شخصیتهای دنیای سینمایی مارول را کنار هم جمع میکند اما این بار به قدری داستان های فرعی زیادی در آن به نمایش گذاشته میشود که نه تنها روندی کل فیلم به هم میریزد بلکه کاراکترها هم فرصتی برای ابراز وجود پیدا نمیکنند.
اشتباه نکنید اونجرز ۲ فیلم اکشن خوبی است و سکانسهای دیدنی بسیار جالبی در این زمینه خلق میکند اما کاراکترها به خوبی پخته نشدهاند و حتی با اینکه این اثر دو ساعت و نیم طول میکشد، باز هم زمان کافی برای پرداخت مناسب آنها وجود ندارد.
در این فیلم استارک، بروس بنر را راضی میکند که برای حفاظت از زمین با همکاری یکدیگر، سیستم هوش مصنوعی فوق العادهای را ارتقا دهند. این مسئله موجب میشود ربات هوشمندی به نام اولتران خلق شود که قصد عصیان دارد و میخواهد انسان ها را برای همیشه نابود کند. آنتاگونیستی که چندان به دل نمیشیند و نمیتواند یک بدمن تمام عیار باشد.
با این حال این اثر مقدمهای خوبی برای فاز سوم می چیند و روابط پیچیدهای با داستانهای فرعی این فیلم میان کاراکترها شکل میگیرد که تمامی آنها در فاز بعدی فیلمهای دنیای سینمایی مارول به بار مینشینند.
Ant-Man ؛ ماجرای یک مورچه
این فیلم موفق شده که با نقش آفرینی ستاره سریالها و فیلمهای کمدی پاول راد، اثر مطلوبی از حضور عجیبترین ابرقهرمان دنیای مارول خلق کند.
داستان به خوبی روایت میشود و روند معرفی یک ابرقهرمان جدید را طی میکند. جالب اینجاست که اَنت من داستان ما از معدود شخصیت هایی است که فرزند دارد و ارتباط پدر فرزندیاش، چیزی بوده که تا به حال دنیای سینمایی مارول از آن بی بهره بوده است.
حضور مایکل داگلاس و اونجلین لیلی در این اثر نیز موجب میشود که یک فیلم از ژانر سرقت خلق گردد و صحنههای اکشن متفاوتی با تغییر اندازهی قهرمان شکل بگیرد. این اثر به طور کلی برای معرفی یک قهرمان جدید، عملکردی مطلوب از خود بر جای میگذارد.
ماورل چه درسهایی از اشتباهاتش در فاز اول و دوم گرفت؟
استودیوی مارول در فاز اول مجبور بود که همانند کلیشههای همیشگی به نمایش یک ابرقهرمان بپردازد که تنها راه چارهاش برای نجات انسانها، مغلوب کردن شخصیتی شرور در نبردی تن به تن بود. این کلیشهها در فیلم اونجرز کمی کمرنگ تر شد چرا کارگردان مجبور بود میان چندین ابرقهرمان قدرتمند تعادل ایجاد کند.
از سوی دیگر اوضاع در فاز دوم کمی بهتر شد و تفاوت شخصیتی قهرمان ها بیشتر از پیش نمایان گشت. مارول سعی کرد که در فیلمهایش کمی ریسک کند و به کارگردانهایش آزادی عمل بیشتری بدهد. به همین دلیل است که در این فاز، جهت گیریهایی به ژانرهای مختلف نظیر تریلر سیاسی و فیلمهای سرقتی دیده میشود.
با این حال این کمپانی بعد از چندین فیلم بالاخره یاد گرفت که راز پیروزی روایتش، کاراکترهای منحصر به فرد مارول و روابطِ میان آنهاست. مسئلهای که شاید توانسته باشد به نوعی آن را با تغییر لحن خود در فاز سوم ایجاد کند اما باید دید بالاخره چه زمانی با فیلمی از دنیای سینمایی مارول مواجه خواهیم شد که قادر باشد یک رمنس عاطفی بی عیب و نقص را به نمایش بکشد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
هر کس نظر خودشو داره ولی به نظر من این سری فیلم های ابرقهرمانی (بیشتر منظورم فیلم های ماروله چون دی سی که خیلی تاریک و تفلونه) مثل کتاب های کمیک بین کتاب هاست.
مثلا من اون زمان که من تن تن میخوندم و هر کی بزرگتر از من بود از این کتاب های خوشش نمیومد.
یعنی این فیلم ها شاید پر معنی نباشن ولی با دیدنشون واقعا خوش میگذره و کمدی هاشون هم خیلی باحاله(مثل ددپول یا کمدی آخرین فیلم thor)