برای استن لی؛ خداحافظ ابرقهرمان واقعی دنیای ما
احتمالا مارول هم فکر نمیکرد بشکن زدن تانوس و شروع مرگی عظیم در دنیا در آخر فیلم اونجرز: نبرد بینهایت، باعث شود که استن لی هم از این دنیا برود. او خالق بسیاری از ابرقهرمانان ...
احتمالا مارول هم فکر نمیکرد بشکن زدن تانوس و شروع مرگی عظیم در دنیا در آخر فیلم اونجرز: نبرد بینهایت، باعث شود که استن لی هم از این دنیا برود. او خالق بسیاری از ابرقهرمانان مارول همچون آیرون من، چهار شگفت انگیز، دکتر استرنج، هالک، دیردویل، آنت من، نیک فیوری، بلک پنتر، تعدادی از اعضای گروه ایکس من و اسپایدرمن و... بود و دیروز در سن ۹۵ سالگی در گذشت. استن لی ابرقهرمان نویسندگان بود و بخش عظیمی از دنیای سرگرمیهای ما را ساخته است و امروز بسیاری از طرفداران و همکاران او در غم از دست دادن او اندوهگین هستند.
به شخصه هیچ وقت فکر نمیکردم که زمانی بشود تا آدمی از مرگ یک سلبریتی ناراحت شود و بغض به گلویش فشار بیاورد، اما با مرگ رابین ویلیامز در سال 2014 این حس به من منتقل شد و با شنیدن خبر فوت استن لی نیز، بار دیگر اسیر این حس شدم. استن لی با حضورش در مارول و همکاری با بزرگانی چون جک کربی، کاراکترهایی را خلق کرد که تا به امروز در کمیکها، فیلمهای سینمایی، سریالها، انیمیشنها، بازیهای ویدیویی و اسباب بازیها و... به چشم میخورند و طرفداران خاص خودشان را دارند. او یکبار درباره مارول گفته بود:
«مارول جهانی پر از تخیل است، یک ایده وحشیانه و یک رفتار درخشنده و یک راه نجات از زندگی یکنواخت و کسالت بار. مارول شبیه به یک مهمانی سورپرایزی برای ذهنها و چشمها و خیالات است؛ یک اثر ادبی لجام گسیخته به همراه لمس طغیان و تمایل جسورانه به چشم در چشم شدن و تحقیر یک اژدها.»
او با چنین تفکری وارد دنیای کمیکها شد و پیشتر از دوران کودکیاش هم به نوشتن علاقه خاصی داشت. استن لی مارتین لیبر که در بیست هشتم دسامبر ۱۹۲۲ به دنیا آمده بود، در سنین کودکی دوست داشت در دنیای جادو کتابها گم شود و از زندگی نسبتا محقرانهشان رها شود. او در خانوادهای به دنیا آمده بود که از گروه پناهندگان رومانیایی در آمریکا بودند و طعم سرد و گرم روزگار را چشیده بودند.
در جوانی کارهای زیادی را تجربه کرد، از نوشتن برای آگهیهای ترحیم گرفته تا کنترلچی سالن سینما و نوشتن متون تبلیغاتی برای شرکتها. در همه این کارها سعی میکرد خود را به ادبیات و هنر قصهگویی نزدیک کند و از آن غافل نماند چرا که قصهها را بزرگترین رویای بشریت در دنیا میدانست. به همین دلیل هم بود که نتوانست در شغلهای اداری و فروشندگی خودش را ثابت نگهدارد و از دنیای کسل کننده و روزمرگی این شغلها عاصی بود.
مارتین گودمن، یکی از اقوام دور ولی آشنای استن توانست با کمک چند شریک تجاری، مجلههای سرگرم کنندهای منتشر کند و وارد حوزه چاپ و نشر کتاب مصور شود، نوعی از داستان نویسی که در آن زمان روی بورس افتاده بود و در آغاز راه خود بود.این مجله البته هنوز نام مارول را یدک نمیکشید و به اسم تایملی مشهور بود و ابرقهرمانان زیادی نیز در داستانهای آن دخیل نبودند. اولین شخصیت ابرقهرمانی این ناشر، کاراکتر هیومن تورچ Human Torch بود (که بعدها با شکل و شمایل دیگری در بین اعضای گروه چهار شگفت انگیز، از نو خلق شد)گودمن با استخدام جک کربی به راه جدیدی وارد شد و این فرد باتجربهای بیشتر و سن و سالی بالاتر از استن در مجموعه شروع به کار کرد و ابرقهرمان فوق محبوب کاپیتان آمریکا را خلق کرد. استن در آن زمان فقط ۱۸ سال داشت و نقش ویراستار این انشارات را بر عهده داشت.
اسم و رسم مجله آنها در این سالها بین هواداران جا افتاده بود و استن لی خود بارها و بارها گفته بود که در همان زمان پیش افرادی چون جک کربی و یا جو سایمون (دیگر نویسنده و طراح حاذق دنیای کمیک بوک) شاگردی کرده و میرزابنویسی کمیکبوکها را از آنها فرا گرفت. مارول (که در آن زمان به تایملی شهرت داشت) دو الی سه ابرقهرمان مشهور داشت که به اصطلاح پولساز بودند و کاراکترهای نوشته شده توسط او هم به صورت معدود در کتابهایی با هزینه ناشر به طبع چاپ رسید، اما هیچ کدام از آثارش نتوانستند آنطور که باید موفق ظاهر شوند و داستانهای این دوره از زندگی هنری او بیشتر به منزله سرگرمی و دستگرمی تلقی میشدند.
بعد از رفتن کربی از انتشاراتی، مسئولیتها به استن لی ۱۹ ساله رسید و او در همین ایام به جنگ رفت و در ارتش ایالات متحده آمریکا به نبرد با دشمنان خاک این کشور پرداخت. در سال ۱۹۴۵ اما از ارتش بیرون آمد و به سمت دنیای کمیک و نویسندگی در این حوزه بازگشت. او بعد از مدتی کار شروع به ساخت چند ابرقهرمان زن کرد تا دختران و زنان جوان را نیز به حوزه کمیک بکشاند و تا حد زیادی در این راه موفق بود، اتفاق جالب دیگر این سالهای زندگی استن لی، محک زدن ساخت گروههای ابرقهرمانانه (تیمهایی همچون اونجرز و جاستیس لیگ) توسط او بود که در سال ۱۹۶۴ صورت گرفت و البته در آن زمان هیچ بازخورد خوبی نداشت.
در دهه ۵۰ میلادی کتابهای ژانر وسترن و یا جنایی فروش و محبوبیت بالایی داشتند و استن لی هم در همین زمینه شروع به فعالیت کرد ولی بعد از گذشت مدتی، از قدم گذاشتن با مد روز خسته شد و از این روند فاصله گرفت. دو سال پس از بازگشت دوبارهاش به حوزه بود که با جون ازدواج کرد و تا آخر هم به پای او ماند. (جون هم سال گذشته درگذشت) استن لی بعد از ازدواج به طور جدیتری روی کارش متمرکز شد و آنطور که در زندگینامه خود مینویسد آدم بسیار منضبط و وقت شناسی در کار بوده است:
ٓ«همیشه روی میزم یک ساعت رو میزی داشتم و در هر اتاقی نیز بالاخره یک ساعت دیواری و یا هر نوع ساعت دیگری داشتم که به من زمان را بگوید. برای من این مساله مهم بود چرا که نباید هیچ تاخیری در فرایند چاپ کتب صورت میگرفت وگرنه با جریمههای سنگین روبرو بودم.»
استن لی در سالهای بعد با چند ناشر کمیک استریپ طنز و فکاهی هم کار کرد و خودش زیاد از این بخش از کارنامه هنری خودش راضی نیست.در اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی بود که افق جدیدی روی زندگی استن لی روشن شد و او علی رغم اینکه از کار کردن خسته شده بود و ناامیدی بر زندگی شخصیاش مستولی شده بود، دست به خلق کاراکترهای جدیدی زد. ناشر او از استن خواسته بود که یک گروه ابرقهرمان را پدید بیاورد و به او اطمینان داده بود که گروه فعلی، سرنوشت تیمهای قبلی را نخواهد چشید و در مارکت موفق خواهد شد. سال ۱۹۶۱ بود که استن لی اولین شماره از گروه چهار شگفت انگیز را نوشت و بعد از نگارش این اثر، انگاری که موتورش دوباره روشن شده باشد، افسار گسیخته شد و شروع به خلق کاراکترهای بیبدیلی در تاریخ عمر خویش کرد.
او برای یکی از اعضای چهار شگفت انگیز سری به کاراکتر قدیمیشان در انتشارات تایملی زد و کاراکتر هیومن تورچ را از نو آفرید و به نوعی یکی از اولین ریبوتهای تاریخ را انجام داد. استن در کنار خلق گروه ابرقهرمان چهار شگفت انگیز، شخصیت منفی داستان را نیز به نام دکتر دووم ساخت؛ کاراکتری که این نویسنده توانا همیشه به او شخصا علاقه داشت و این موضوع را بارها در مصاحبه های خبری خود اعلام کرده بود.
بعد از چهارشگفت انگیز اما به جای اینکه دوباره روی یک گروه ابرقهرمانی دیگر تمرکز کند، تصمیم گرفت یک ابرقهرمان واحد را بیافریند و با الهام از شخصیتهای معروفی چون دکتر فرانکنشتاین، هالک شگفت انگیز را خلق کرد.تایید استاد پیشین او یعنی جک کربی روی کاراکتر هالک، باعث شد که استن لی به موفقیت هالک ایمان بیاورد و روزگار هم با او همقدم شد و نشانش داد که حدسش درست از آب در آمد. هالک با موفقیت چشمگیری شد و زندگی استن لی را در سال ۱۹۶۳ رسما دگرگون ساخت.
- حتی گفته میشود که موضوع کمیکهای دنباله دار را نیز میتوان به استن لی دخیل دانست چرا که او از اولین افرادی بود که به جای نوشتن یک داستان کامل در یک شماره خاص، داستانی کششدار و مهیج را در چند شماره منتشر می:کرد و با این کار هم ناشر را بسیار خوشحال میساخت و هم مخاطبین خود را روز به روز تشنهتر میکرد.
استن لی بعد از چند سال به گفته خودش با دیدن یک مگش برعکس آویزان روی دیوار، ایده جدیدی به ذهنش میرسد و اسپایدرمن را خلق میکند؛ ابرقهرمانی که گل سر سبد ساختههای ذهن نابغه او به حساب میآید و خودش هم بارها وبارها به این موضوع اشاره داشت. استن لی در بازیهای ویدیویی اسپایدرمن هم به عنوان صداپیشه ظاهر میشد و سعی داشت خودش را با مدیومهای دیگر مرتبط با صنعت کمیک نزدیک سازد.
مرد عنکبوتی اما ایدهای نبود که از همان ابتدا مورد علاقه و طرفداری دوستانش و روسای استن لی قرار بگیرد و او با بدبختیهای زیاد توانست حرف خودش را به کرسی بنشاند و یک نوجوان را تبدیل به شخصیت اصلی داستان ابرقهرمانانه بکند و جلوی مخالفتهای همکارانش ایستادگی کند. بعد از انتشار و فروش بالای کتاب هم،استن لی دستش بیشتر باز شد و توانست به اسپایدرمنش، بال و پر دهد و دنیایی از ضدقهرمانها و شخصیتهای منفی متععد و منحصری را در جهان اسپایدرمن بیافریند.
موفقیت اسپایدرمن به حدی بالا بود که بسیاری از دوستان و استادان قدیمیاش را وادار به تحسین واداشتت و عده زیادی نیز در این میان سعی کردند که ثابت کنند ایده اصلی و هسته اولیه کاراکتر اسپایدرمن متعلق به آنها بوده، کسانی که البته هیچ وقت نتوانسنتد ادعای خود را تایید کنند.
استن لی به تدریج ایدههای مختلفی به ذهنش رسید و توانست ایده خام و اولیه جهان مارول را در کمیکها پیاده سازی کند و تمامی ابرقهرمانان خلق شده توسط خودش را در یک دنیای واحد (و حتی شهر واحد) جا دهد.
- استنلی بارها به برادرش بری لیبر هم به عنوان یکی از بزرگترین فعالان کمیک اشاره کرده و بر اساس گفتههای خودش پلات (داستان اولیه) بسیاری از کاراکترهای خلق شده توسط خودش را با مشورت و کمک برادرش به رشته تحریر در آورده است (مثلا شخصیت ثور) لری خوشخبتانه هنوز زنده هست و شاید بتوان تا حدی روی او حساب کرد.
در همین سالها بود که کاراکترهای زیادی را یا به تنهایی و یا با کمک استادان پیشینش که حالا همکارها و همقطارهای او به حساب میآمدند ساخت و هر یک از آنها توانست بین طرفداران برای خود جایی پیدا کند. کاراکترهایی چون مرد آهنی و مرد مورچهای و چند نفر از افراد ایکس من و... که هر یک به تنهایی تبدیل به یک برند مهم شده بودند. او کاراکترهایی مثل بلک پنتر را به عنوان شخصیت منفی در کمیکهای چهار شگفت انگیز خلق کرد (مثل کاری که همکارش با دیگر شخصیت فانتزی دنیای مارول یعنی موج سوار نقرهای کرد و او را به عنوان یک کاراکتر منفی در دنیای چهار شگفت انگیز معرفی کرد) و بعدها ماهیت آن را تغییر داد.
از آنجایی که باکی (یا همان سرباز زمستان) نیز در آن سالها در داستانها مرده بود، استن لی شخصیتی چون فالکون را به عنوان وردست کاپیتان آمریکا (کاراکتر خلق شده توسط استادش) ساخت و توانست نظر مثبت ناشر و همکارش و از همه مهمتر، نظر مثبت مردم را به خود جلب کند. استن لی در مقدمه کتاب راهنمای شناخت کاپیتان آمریکا درباره این کاراکتر مینویسد:
«او همیشه و تا ابد اولین اونجرز خواهد بود. در سال ۱۹۴۰ با دستان توانمند جو سیمون و جک کربی به عنوان سمبل آزادی و مقابله با نازیسم ساخته شد و کاپیتان ما توانست ذهن کتابخوانان کمیک در همه جای دنیا را درگیر کند. بعد از نابودی هیتلر و فیصله یافتن این ماجرا، در سال ۱۹۶۴ بار دیگر کاپیتان آمریکا را قدرتمندانه به عرصه بازگرداندیم و بعدها زمانی که خواستیم ابرقهرمانان مارول را در یک گروه واحد جمع کنیم، هیکس از کاپیتان برای رهبری این گروه بهتر به ذهنمان نیامد.»
ماشین خلاقیت مغز استن لی از کار نیفتاد و همچنان مشغول به تولید بود؛ او دکتر استرنج را نیز در سال ۱۹۶۳ خلق کرد و پس از آن بود که تصمیم به ساخت گروهی متشکل از ابرقهرمانان گرفت که این بار از پایه و ذات، موجوداتی جهش یافته باشند. استن لی سرآغاز جرقههای ساخت ایکس من را اینچنین تعریف میکند:
ٓ«من و همکارم در ابتدای راه اصلا متوجه نشدیم که وارد چه ماجرای پیچیده و بزرگی شدیم و تصوری از اینکه مردان ایکس به چه عظمتی میرسد نداشتیم. من کاراکترهایی چون پرفسور زاویر،آیسمن، سایکلاپس،بیست را ساختم و دیگر نویسندگان حاذق گروه، مابقی کاراکترها را ذره ذره به جمع مردان ایکس (که در ابتدا نامش جهش یافتگان بود) اضافه کردند.»
بعد از موفقیت چشمگیر مردان ایکس، وسوسه تاسیس گروههای ابرقهرمانی زیر زبان استن لی گیر کرد و او اونجرز (انتقام جویان) را به جهانیان معرفی کرد و توانست توسط این تیم ابرقهرمانی شگفت انگیز خود، جولان دهد. در همین سالها بود که کاراکتری همچون دیردویل را نیز پرورش داد و او را در زیر سایه عظیم اونجرز وارد جهان کمیکهای مارول کرد.
- حتی پیشنهاد نامگذاری مارول هم توسط استن لی به رییس خود داده شده و در حقیقت او بود که بعد از دیدن موفقیت روز افزون فروش کمیکهایشان و اعجاب انگیز بودن آنها، لغت مارول کامیکس را پیشنهاد داده بود و با ایده او به سرعت موافقت شد.
استن لی در دهه ۱۹۷۰ میلادی سعی کرد صنعت کمیک را برای جهانیان جدیتر نشان دهد و آن را از یک سری باورهای عمومی رها سازد؛ باورهایی که ادعا میکردند کمیکبوکها یعنی داستانهای فکاهی و بچهگانه و مخاطبین آنها را بزرگسالان تشکیل نمیدهند. او برای این کار دور دنیا سفر کرد و با افراد زیادی نشست و برخاست کرد و سمینارهای مختلفی را نیز برقرار نمود. در نهایت در همین سالها هم تصمیم گرفت که پیوند خوبی بین مدیوم سینما و کمیک بوک ایجاد کند و در این راه هم تلاشهای زیادی کرد و ملاقاتهای بسیاری انجام داد. در نهایت مارول با آثار سریال انیمیشنی، از کاغذهای کمیک استریپ پا را فراتر گذاشت و کم کم وارد وادی فیلمهای تلویزیونی شد.
فیلم دکتر استرنج (محصول سال ۱۹۷۸) از اولین پیوندهای مارول و سینمای لایو اکشن بود. (البته قبل از ان سریال سیاه و سفید کاپیتان آمریکا در سال ۱۹۴۴ تولید شده بود که فاجعهای بیش نبود، یا سریال ژاپنی اسپایدرمن که شبیه یک جوک بود تا سریالی اقتباسی) فیلم تلویزیونی اسپایدرمن و سریال هالک (که از قضا کارگردانی ایرانی تباری به نام رضا بدیعی هم سکاندار هدایت ساخت این سریال را بر عهده داشت) و البته دو فیلم تلویزیونی کاپیتان آمریکا از دیگر نتیجههای ثمربخش مذاکرات استنلی با استودیوها و کارگردانان بود.
ورود مارول به عالم سینما با آثار چندان قابل توجهی همراه نبود و فیلمهایی چون هاوارد اردکه و پانیشر (نسخه کلاسیک قدیمی) پیشتازان آن بودند که به هیچ وجه انتخاب مناسبی برای شروع شناساندن کمیکها در عالم سینما به تماشاگران نبودند. آثاری چون بلید توانستند این نقصان را جبران کرده و با ظهور فیلمهای ایکس من و سه گانه کلاسیک اسپایدرمن نیز، اوضاع روز به روز بهتر شد و فارغ از چند اثر ضعیف در این سالها (دیردویل و الکترا و...) الباقی آثار اقتباسی از مارول به موفقیتهایی رسیدند و استن لی پیر در این سالها، کار را به جوانترهای مارول سپرده بود. او اما با حضور افتخاریاش در برخی از این فیلمها، عشق و علاقه خود را به دنیای خلق شده توسط خودش نشان داد و خوشبختانه گفته میشود که تا قبل از مرگ وی، چندین سکانس آثار در راه دنیای سینمایی مارول که او در آنها حضور کوتاهی دارد، ضبط شده است.
استنلی در میان ما نیست و نهایت ملاقاتی که با او در آینده خواهیم داشت، در هیبت همین سکانسهای کوتاه خواهد بود. او ۹۵ سال عمر کرد ولی نتوانست بماند و پایان افسانه اونجرز را در سال آینده همراه با مردم ببیند، اما چیزی که هیچوقت از یادمان نمیرود اینست که سرآغاز این پایانها و پایانهای آینده دنیای ابرقهرمانان، به دست او و نبوغ خلاقانه و شگفت انگیز او نوشته شده است. استن لی و آثارش روی تربیت فکری بسیاری از هنرمندان امروزی و ژانرهای مختلف فانتزی، علمی تخیلی و... در ادبیات و سینما تاثیر گذاشت و نامش برای همیشه همراه با ابرقهرمانانش در یادها خواهد ماند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
خدارحمتش کنه...ی اسطوره بود... روحش شاد
مردی ک همه سرگرمی های مارو به وجود اورد
روحش شاد...
متاسفم برا همه...
وقتی یه فیلم مارولی میدیدم لحظه شماری میکردم که بیاد و هربار خنده به لبم میاورد واقعا ناراحت شدم تسلیت.
با اینکه ازش خوشم نمیاد ولی واقعا برای خلق شخصیتی به زیبایی اسپایدرمن بهش قبطه میخورم
رو چه حسابی گفتی ازش خوشت نمیاد مثلا؟