تولد دوباره در کالبدی دیگر؛ همه چیز درباره عمل پیوند عضو
عمل پیوند عضو در ایران و همچنین در سایر کشورهای دنیا روزمره انجام میشود اما آیا تا به حال به این موضوع فکر کردید با اهدای عضوِ فردی که مرگ مغزی شده میتوان جان چند ...
عمل پیوند عضو در ایران و همچنین در سایر کشورهای دنیا روزمره انجام میشود اما آیا تا به حال به این موضوع فکر کردید با اهدای عضوِ فردی که مرگ مغزی شده میتوان جان چند نفر را از چنگال مرگ نجات داد؟ در این مطلب قصد داریم به این مقوله بپردازیم ساز و کار پیوند عضو به چه طریقی است و چه الزامی دارد به این کار تن دهیم.
پیش از پرداختن به موضوع پیوند عضو اجازه دهید ابتدای ماجرا به این موضوع اشاره کنیم اصطلاح «مرگ مغزی» به چه معناست و چرا فردی که مرگ مغزی شده، به مثابه یک انسان مُرده خواهد بود.
اگر مدتی در بیمارستان پرسه بزنید، افراد مرگ مغزی شده را در گوشهای از اتاق میبینید که خانوادهشان هنوز نتوانستهاند این مسئله را بپذیرند یکی از اعضای خانواده، دیگر هرگز به آغوش گرم محفلشان برنمیگردد. در عارضه مرگ مغزی برخلاف چیزی که به نظر میرسد، ارگان مغز نمیمیرد بلکه سلولهای موجود در بخشی از مغز به علت بروز ضایعههای مختلف به صورت تدریجی میمیرند. مرگ مغزی مساوی با کما یا زندگی نباتی نیست بلکه به نوعی یک پیش زمینه جهت پیدایش این دسته از عارضهها به شمار میرود. اگر بیمار سریعا به اورژانس منتقل شود میتوان هنوز امید به بهبودیاش داشت. متاسفانه خانوادهها هنوز آگاهی کاملی نسبت به مرگ مغزی نداشته و اغلب در جریان نیستند ریسک این خطر توسط چه عواملی افزایش مییابد.
اغلب ضربه محکم به سر، موجب پارگی عروق سطحی درون کاسه سر میشود؛ به عنوان مثال پارگی شریان مننژیال میانی در بلندمدت میتواند موجب گسترش خونریزی درون کاسه سر شده و در نهایت فرد به واسطه خونریزی وسیع درونی فوت کند. دلیل دوم میتواند در ارتباط با آسیبهای مغزی-عروقی باشد. آیا به صورت ژنتیکی از فشار خون بالا رنج میبرید؟ تلاش کنید با ورزش، این اختلال مادرزادیتان را کنترل کنید. چرا که با افزایش سن و عدم تحرک بستر جهت بروز آسیبهایی مثل سکته و آنوریسم (بیرونزدگی دیواره عروقی) فراهم میگردد. دو ضایعه آنوریسم و سکته مغزی به شدت در ایجاد مرگ مغزی دخیل هستند.
یکی دیگر از دلایل قابل توجه در ایجاد مرگ مغزی را میتوان سکتههای قلبی دانست. چرا که در صورت وقوع سکته قلبی، خونرسانی در برخی از بافتهای بدن برای مدتی مسدود خواهد شد. این انسداد را میتوان به معنای نرسیدن خون اکسیژندار به ارگانها نیز تعبیر کرد. مغز انسان نیز مثل دیگر ارگانهای بدن به خون اکسیژنه و گلوکز نیاز دارد. لذا بروز سکته قلبی، احتمال مرگ مغزی را قوت میبخشد.
آیا فردی که مرگ مغزی شده هیچوقت از خواب بیدار نمیشود؟
در طول تاریخ بارها دیده شده پزشک معالج در تشخیص صحیح مرگ مغزی دچار اشتباه شده و علائم حیاتی بیمار نام برده پس از چند سال رو به بهبودی میرود. اگر بیمار واقعا مرگ مغزی شده باشد، هرگز از خواب بیدار نخواهد شد؛ به این علت که وقتی سلولهای مغز بمیرند، مجدد تکثیر سلولی پیدا نمیکنند. البته در حال حاضر امکان دارد برخی از سلولهای مغز به واسطه داروهای مختلف تا حدودی ترمیم یابند، اما اینکه مثل سایر سلولهای بدن دوباره تکثیر یابند در حال حاضر شدنی نیست. هر چند دانشمندان در تلاش هستند با تزریق سلولهای بنیادی به بیماران مرگ مغزی، فرآیند میتوز در سلولهای تخریب شده مغزی رخ دهد.
با تمام این تفاسیر مرگ مغزی شدن یک انسان، به منزله پایان یافتن زندگی او در این کره خاکیست و مغزش با کمک دستگاه ونتیلاتور میتواند او را در قید حیات نگه دارد. اگر دستگاه ونتیلاتور را از بیمار قطع کنند، خونرسانی به اندامهای بیمار در عرض چند دقیقه متوقف خواهد شد. ناگفته نماند قطع کردن دستگاههای کمکی تنها به رضایت خانواده بیمار انجام خواهد شد و اگر پزشک معالج در هر کشوری سر خود این کار را انجام دهد، جرم محسوب شده و فرد خاطی از این حیث مورد پیگرد قانونی قرار میگیرد.
چه معیارهایی برای تشخیص مرگ مغزی وجود دارد؟
پزشک برای تشخیص مرگ مغزی چند فاکتور را در ذهن دارد:
- آیا رفلکس ساقه مغزی در بیمار همچنان وجود دارد؟
- آیا فعالیتهای الکتریکی در مغز رویت میشود؟
- آیا گردش خون در مغز جریان دارد؟
- آیا بیمار به تنهایی توانایی تنفس را دارد؟
فعالیتهای الکتریکی مغز به واسطه تست الکتروانسفالوگراف (EEG و همچنین میزان گردش خون در بافت مغزی توسط آزمایش دوپلر (TCD) و آنژیوگرافی مغزی سنجیده میشوند.
تشخیص صحت رفلکسهای ساقه مغزی از طریق انجام آزمایشهای چندگانه صورت میپذیرد. مهمترین مرحله آزمایش در تاباندن مقداری نور به مردمک بیمار تعریف میشود که اگر اندازه مردمک تغییر پیدا کرد، پس هنوز میتوان امید داشت فرد به مرگ مغزی دچار نشده است.
آیا فردی که به کما رفته، الزاما مرگ مغزی شده؟
قطعا خیر. مرگ مغزی همانطور که از اسمش برمیآید عارضهایست یکطرفه و غیرقابل بازگشت. همانطور که اشاره کردیم اگر سلولهای بخشی از قشر مغز بمیرند، در حال حاضر هرگز مجدد ساخته نخواهند شد. بارها شده افراد به دلایل ناشناخته بیهوش شده و به کما میروند اما پزشک معالج با اسکن مغزی پی میبرد مغز بیمار به خوبی به فعالیتش ادامه میدهد. بنابراین تا زمانی که علت کما مشخص نشده و اسکنهای مغزی طبیعی است، از بهبود دوباره اوضاع سلامتی بیمار نباید نا امید شد.
اسکن مغزی سطح فعالیت مغز را نزدیک به صفر نشان داد. بیمار مرگ مغزی شده و نمیدانیم چکار کنیم.
در حال حاضر سه سناریو پیش رو دارید. سناریوی اول به صورت خودخواهانه عمل کرده و با قطع دستگاههای کمکی، بیمار را از شرِ بیمارستان نجات داده و در نهایت متوفی را به خاک بسپارید. در سناریو دوم، اعضای متوفی یا کالبدش را به دانشگاههای علوم پزشکی دولتی اهدا کنید تا به عنوان وسایل کمک آموزشی در سالن تشریح، جهت آموزش آناتومی و کالبدشناسی مورد استفاده چند نسل دانشجوی پزشکی قرار بگیرد.
باید اعتراف کرد سناریوی سوم، دل و جرئت بیشتری میخواهد. در این حالت شما اعضای متوفی را به سایر بیماران اهدا خواهید کرد. در حقیقت شما به کالبدشکافها اجازه میدهید با تشریح و دایسکت کالبد متوفی، تمام اعضای قابل استفادهاش از قبیل قرنیه، کلیه، کبد و حتی ریهاش را استخراج کرده تا در نهایت به بیماران مستحق، پیوند زده شود. در انتها نیز کالبد متوفی پس از این فرآیند سخت و طاقتفرسا به خانوادهاش جهت خاکسپاری و عزاداری پس فرستاده میشود. شاید بپرسید کدام سناریو در وضعیت حال حاضر ممکلتمان اهمیت بیشتری دارد؟
پیوند عضو، دغدغه اصلی خانوادهها برای درمان عزیزانشان
رژیم غذایی ناسالم و پر چرب در کنار عدم تحرک باعث شده جوامع امروزی از جمله ایران به سمت بیماریهای پر خطر مثل کبد چرب روی بیاورند. برای عارضه کبد چرب چند درجه از حیث وخامت تعریف میشود. کبد بیمار در بالاترین درجات عارضه کبد چرب از کار میفتد و سیروز کبدی به عنوان یک مشکل کاملا جدید گریبانگیر این دسته از افراد خواهد شد. معمولا بیماران در این مرحله در صف پیوند عضو قرار میگیرند.
وضعیت شرب آب شهری در اقصی نقاط مختلف ایران به قدری زننده و افتضاح است که تقریبا کمتر کسی از آب شرب شهری استفاده میکند. دستگاههای آب تصفیهکن تقریبا در هر خانهای وجود داشته و دیگر جزو ملزومات زندگی شهری محسوب میشود. با این حال خانوادههایی نیز بین ما وجود دارند که توان مالی جهت خرید این نوع دستگاهها را حتی به صورت قسطی ندارند. جدا از این مسائل افرادی هم به صورت مادرزادی از مشکلات کلیوی رنج میبرند. متاسفانه اندام کلیه این دسته از افراد در بلندمدت ایرادات اساسی پیدا کرده و امکان دارد از کار بیفتد. پیوند عضو، دغدغه اصلی این دسته از عزیزان نیز خواهد بود.
یک لحظه خودتان را جای بیماران پیوند عضوی یا حتی عضوی از خانواده نگرانشان قرار بدهید. شما فرد عزیزی را به تازگی از دست دادید. امیدی هم ندارید وی را مجدد در این دنیا ملاقات کنید. آیا بهتر نیست سناریوی سوم را انجام دهید؟ قطع به یقین با اهدای عضو میتوانید جان چند تن را نجات بدهید و شاید روزی آنها به یک فرد مفیدی در جامعه تبدیل شوند. آیا روح متوفی در این شرایط آرامش بیشتری نخواهد داشت؟ اجازه دهید به طور خلاصه یک قصه واقعی و در عین حال تلخ را برای شما تعریف کنم:مرگ مغزی همانطور که از اسمش برمیآید عارضهایست یکطرفه و غیرقابل بازگشت
پنج سال گذشته در یکی از بیمارستانهای کشور، زوجی را دیدم که به شدت افسرده بودند. به ملاقاتشان رفتم و متوجه شدم همسر فرد که زن خوش چهره و زیبایی بود، از یک عارضه مادرزادی رنج میبرد. این زن جوان اولین کلیهاش را در نوجوانی از دست داد. بعد از یک دهه مجدد این ماجرا تکرار شد. او دومین کلیهاش را نیز نزدیک بود از دست بدهد و شوهرش از مرگ تدریجی همسرش به شدت ناراحت بود. جالب است در همان بیمارستان و پیش از بستری شدن این بیمار با عارضه کلیوی، فرد جوانی به علت تصادف به بخش اورژانس منتقل شده و به علت دیر رسیدن به بیمارستان مرگ مغزیاش تایید شد. متوفی فرد بسیار جوانی اهل یکی از روستاهای حوالی شهر بود. خانوادهاش پس از چند روز بالاخره مرگ وی را پذیرفته و دستور دادند دستگاهها را قطع کنند. پزشک معالج طبق معمولِ تمام پروندههای این چنینی به قیم متوفی پیشنهاد داد اعضای بدن فرزندشان را اهدا کنند اما والدین پسرک بخت برگشته سماجت کرده و اعتقاد داشتند با «قصابی کردن» کالبد پسرشان، روحش در آرامش نخواهد بود. شاید اگر این خانواده رضایت میدادند، زوج جوان اتاق بغلی همچنان شاد و خوشحال زندگی مشترکشان را ادامه میدادند. اما از بد ماجرا فرشته مرگ امان نداد و آن خانم جوان را با خود برد.
این تنها یکی از داستانهای تلخ حاکم بر بیمارستانهای کشورمان است. این قصه کوتاه را به توان صد یا شاید هم هزار برسانید تا شاید وخامت این معضل را بتوان هضم کرد. البته مسئولین میگویند جای هیچ نگرانی نیست و بیماران در دریافت عضو اهدایی چالش خاصی را تجربه نخواهند کرد اما سوال اینجاست اگر همه چیز روی روال پیش میرود چرا برخی از خانوادهها برای خرید اندامهای بدن مثل کلیه به سمت بازار سیاه روانه میشوند؟ چرا روزانه ۱۲ نفر از لیست بیماران پیوندی در ایران به علت نرسیدن عضو مورد نیازشان فوت میکنند؟
آیا فرد که به مرگ مغزی دچار شده درد را حس خواهد کرد؟
اگر حکم قطعی بر مرگ مغزی بودن بیمار صادر شود، در جواب به این سوال باید قاطعانه «خیر» گفت. عواطف و احساسات در این دسته از افراد از کار میفتد و مغز قابلیت پردازش محرکههای خارجی همانند درد را دیگر ندارد. درد را کسی تجربه میکند که هنوز روی تخت بیمارستان بستری بوده و مرگ تدریجی خودش را نظارهگر است. درد که فقط جسمی و فیزیکی نیست. اینکه خانواده یک بیمار در تب و تاب پیدا کردن عضو پیوندی برای عزیزش است هم یک درد به شمار میرود.
میدانید از این مرحله بالاتر، چه چیزی دردناکتر است؟ اینکه بیماران زیادی در صف پیوند عضو هستند و از سوی دیگر، بیماران مرگ مغزی زیادی نیز در بیمارستانها در همین حین که شما این یادداشت را مطالعه میکنید کارشان در این دنیا به اتمام رسیده اما بدنشان هنوز میتواند نجاتبخش بیماران دیگری باشند اما خانوادهها در اهدای عضو سماجت میکنند. ای کاش خانوادهای رحم و مروت نشان بدهد تا یکی از آن ۱۲ نفر لیست پیوندی امروز به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کند و اسباب خوشحالیِ خانوادهای دیگر فراهم شود. آخر در پسِ هر غم و اندوهی، یک خوشحالی نهفته است. چه زیبا گفته خیام، حکیم نیشابوری: « شادی بطلب که حاصل عمر دمی است/ هر ذره خاک کیقبادی و جمی است».
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.