تعریف اشتباه موفقیت چگونه روی میزان خوشحالی ما اثر منفی میگذارد؟
وقتی موفقیت را میسنجیم، معمولا آن را بهعنوان معیاری برای دیدگاه دیگران نسبت به خودمان در نظر میگیریم. وضعیت مالی، موقعیت شغلی و جایگاه اجتماعی همگی از فاکتورهای موثر در سنجش موفقیت به حساب میآیند. ...
وقتی موفقیت را میسنجیم، معمولا آن را بهعنوان معیاری برای دیدگاه دیگران نسبت به خودمان در نظر میگیریم. وضعیت مالی، موقعیت شغلی و جایگاه اجتماعی همگی از فاکتورهای موثر در سنجش موفقیت به حساب میآیند. این مقایسه دائمی پلی به سمت یاس و ناامیدی است که شادمانی را از زندگی ما میگیرد و مانع از توسعه توانمندیهای درونی و رضایت باطنیمان میشود.
تعریف موفقیت به روشهای مختلفی انجام میشود. مدیر «بخش آگاهی ذهنی و همدردی» شرکت لینکدین به سه روش اشتباه تعریف موفقیت پرداخته و سعی کرده بگوید که چگونه میتوانید از این اشتباهات پرهیز کنید و در مسیر درستی قرار بگیرید.
نیاز به تایید شدن توسط دیگران
اگر عضو کوچک خانواده باشید، احتمالا احساس نیاز به دیده شدن را تجربه کردهاید. این دسته از افراد معمولا در وهله اول سعی میکنند توجه پدر و مادر خود را جلب کنند و آنها را به تحسین وابدارند. در دنیای امروز نقش شبکههای اجتماعی در این زمینه پررنگتر شده است. همه ما به دنبال لایک، فالو و نظراتی هستیم که از دیده شدن ما حکایت میکنند.
خوشحالی یک امر درونی است. البته منظور این نیست که ما به نظرات دیگران اهمیت نمیدهیم. ولی خوشحالی و آزادی واقعی زمانی حاصل میشود که روی خودمان و مسیر ماجراجوییمان تمرکز کنیم. باید به جای توجه به جهان خارج، قدرت درونیمان را توسعه دهیم و به فکر خودمان باشیم.
یکی از روشهای انجام این کار این است که همواره تمرین کنیم خودمان را دوست داشته باشیم. هر روز مقابل آیینه بروید و به خودتان ابراز علاقه کنید. شاید باورتان نشود، ولی این کار میتواند حتی از پست گذاشتن در شبکههای اجتماعی و لایک گرفتن هم سختتر باشد. ولی اگر بتوانید آن را به یک تمرین روزانه تبدیل کنید، اثرات بادوامتر و واقعیتری را تجربه خواهید کرد.
سنجش بیش از حد بر اساس موقعیت شغلی
اغلب ما زمانی که میخواهیم با دیگران آشنا شویم، بلافاصله به صحبت درباره شغلمان مشغول میشویم. انگار هویت و ارزشمندی شخصی ما معمولا به جایگاه شغلیمان گره خورده است. ولی مدیر لینکدین میگوید که ترقی شغلی او را خوشحالتر نکرده است. در واقع، برخی از این تصمیمات شغلی بر چشمانداز بلندمدت روابط انسانی او آسیب زده است.
اکثر ما فکر میکنیم جهان میزان موفقیت ما را با توجه به موقعیت شغلیمان اندازه میگیرد. با این حال، شغلی که امروز این قدر درگیرمان کرده و همهچیز را به خاطرش فدا کردهایم، احتمالا ۱۵ سال دیگر فقط به چند خط نوشته در بخش رزومهی پروفایل لینکدینمان تبدیل میشود.
در پایان عمر آرزو نمیکنیم که ای کاش بیشتر روی شغلمان تمرکز میکردیم. همه ما در نهایت موفقیت خود را با توجه به کیفیت روابط انسانیمان میسنجیم. در آخر مسیر حاضریم چه چیزهایی را فدا کنیم تا یک روز دیگر را با افرادی سپری کنیم که دوستشان داریم؟
بله، کار کردن مهم است و همه ما هنوز هر روز باید کار کنیم. ولی ارزش شخصی را با ارزش مالی اشتباه نگیرید. فراموش نکنید که روابط و ارتباطات انسانی موجب خوشحالی ما میشود نه جایگاه و موقعیت شغلی.
مقایسه خود با بقیه
مقایسه خود با دیگران به عنوان یکی از معیارهای موفقیت سرانجامی جز بدبختی ندارد. اگر به دنبال پیشرفت هستیم، چرا خودمان را با کسی که دیروز، یک سال پیش یا پنج سال پیش بودیم مقایسه نمیکنیم؟ آیا نسبت به آن دوره خوشحالتریم؟ آگاهی بیشتری کسب کردهایم؟ از زندگی لذت بیشتری میبریم؟
تمایل برای دستیابی به موفقیتهای بیشتر اشتباه نیست. همه ما ذاتا موجودات خلاقی هستیم. ما با تمایل شدیدی برای پیشرفت و ابراز ماهیت واقعیمان به دنیا آمدهایم. دوست داریم از مهارتهایمان استفاده کنیم؛ خواه این مهارتها در راستای کمک به دیگران، راهاندازی یک شرکت، نوشتن یا هر چیز دیگری باشد. ولی چطور میتوانیم از این تله بگریزیم؟
تصور کنید میخواهید برای یک مسابقه ماراتن آماده شوید، پس در یک باشگاه دومیدانی ثبت نام میکنید. یک برنامه تمرینی ۱۲ هفتهای و یک رژیم ویژه را در نظر میگیرید. هر روز برای رسیدن به این هدف تلاش میکنید و روزبهروز متوجه میشوید که قویتر، تندرستتر، سریعتر و سالمتر شدهاید.
کمکم عادت میکنید که صبحها زودتر از خواب بیدار شوید. در واقع، هر روز منتظر تمرینی خواهید بود که ساعت ۶ صبح با گروهتان انجام میدهید. هر روز چشمانتظار طلوع خورشید میشوید و به ارتباطاتی که با گروه تمرینیتان برقرار کردهاید دل میبندید. ظرف سه ماه، درک بهتری نسبت به رژیم غذایی خود پیدا میکنید و میدانید که تاثیر رژیم روی بدنتان چقدر است. خانواده متوجه تغییرات شما میشود و از خلق و خوی جدیدتان استقبال میکند.
وقتی روز مسابقه فرا رسید، برای خودتان یک استراتژی در نظر میگیرید. میدانید که نباید در ابتدای مسابقه خیلی تند بدوید. وقتی بخشی از مسیر را طی کردید، خودتان متوجه میشوید که میتوانید سریعتر بدوید یا نه. در آن مقطع حتما خسته شدهاید ولی در عین حال حس خوبی دارید.
زمانی که به پانصد متری خط پایان رسیدید، صدای تماشاچیان را میشنوید و میبینید که خانوادهتان در کنار خط پایان ایستادهاند و شما را تشویق میکنند. آنها میدانند که شما چه تغییراتی کردهاید و از این تحول تحت تاثیر قرار گرفتهاند. اینجاست که میفهمید هر کاری از دستتان بر میآمده انجام دادهاید. پس خوشحالید، حتی اگر بدانید که دوستتان ۱۲ دقیقه زودتر از شما به خط پایان رسیده است. چون شما تمام توان خود را برای انجام این کار گذاشته بودید، و برنده رقابت با خودتان شدید.
توسعه یک سیستم درونی برای هدایت شخصی آنقدرها پیچیده نیست، ولی میتواند چالشبرانگیز باشد. مهم این است که قدم در مسیر بگذارید و از خودِ قبلیتان جلو بیفتید.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.