7 عادت رفتاری نوابغ
نوابغ با بقیه ی انسان ها تفاوت دارند. آنها متفاوت می اندیشند و متفاوت عمل می کنند. اما آیا ممکن است عادات مشابهی با هم داشته باشند؟ میسون کری، نویسنده ی کتاب «روتین روزانه: هنرمندان ...
نوابغ با بقیه ی انسان ها تفاوت دارند. آنها متفاوت می اندیشند و متفاوت عمل می کنند. اما آیا ممکن است عادات مشابهی با هم داشته باشند؟ میسون کری، نویسنده ی کتاب «روتین روزانه: هنرمندان چگونه کار می کنند»، در این کتاب سعی می کند به این سؤال پاسخ دهد. او تلاش می کند در رفتار های فرانتز کافکا، فرانک زاپا و امثال آنها ویژگی های مشترکی بیابد.
شاید زاپا در این میان نگنجد اما کارل مارکس، وودی آلن، پابلو پیکاسو و تویلا تارپ چرا. اندی وارهول و جین آستن نیز همینطور. کری حکایات و داستان های زیادی از نوابغ مورد بحث ارائه می کند. سپس مجله ی کسب و کار هاروارد تلاش می کند تا حد امکان در میان این نوابغ عادات و ویژگی های مشترکی بیابد که قطعاً فهرست جالبی خواهد بود.
در ادامه با دیجیاتو همراه باشید.
1- نوابغ پیاده روی های طولانی را دوست دارند
نوابغی از این دست همگی به پیاده روی های طولانی علاقه داشته اند. این کار مغزشان را باز می کرده است و یکی از معدود انتخاب های آنان برای تحرک بدنی بوده است. گفته می شود جابز به پیاده روی علاقه داشته است. در مورد زوکربرگ نیز همین را می گویند و احتمالاً دست آخر می توان لا اقل یکی از این دو را نابغه نامید. اما ای کاش برای الگوبرداری در این زمینه چند نمونه ی خوشتیپ تر هم داشتیم.
2- وقتی روی دور می افتند کار را متوقف می کنند
مطمئناً با خودتان فکر خواهید کرد نوابغ وقتی احساس نابغه بودنشان گل می کند، دوست دارند هرچه بیشتر و بیشتر نبوغشان را بیرون بریزند. اما اینطور نیست. آنها همیشه بخشی از کار خود را برای بعد نگه می دارند، شاید به این دلیل که روز بعد بتوانند دوباره روی دور بیفتند. اما گویا موتزارت در این میان یک استثنا بوده است. ظاهراً او وقتی روی دور می افتاده نمی توانسته جلوی خودش را بگیرد.
3- از اندازه گیری کار انجام شده ی خود لذت می برند
ظاهراً ارنست همینگوی کلمه ها را می شمرده است. کمتر کسی می تواند حدس بزند با وجود کار با ماشین تحریر، شمارش تک تک کلمات تایپ شده (لابد آن هم با انگشت) تا چه حد می تواند دشوار باشد. با این حال، همینگوی تنها کسی نبوده که دوست داشته دستاورد هایش را بشمارد. آنتونی ترولوپ نیز تا حدودی اینگونه بوده است. احتمالاً شما هم می پرسید خب که چه؟
4- عاشق محیط کار آرام هستند
این مورد به راحتی به دست نمی آید. مخصوصاً در دنیای امروزی که از همه انتظار می رود همه چیز از جمله اتاق کارشان را به اشتراک بگذارند (بخوانید: ارزانتر تمام می شود). تفکر به خودی خود سخت است. چه برسد به تفکر مثل یک نابغه، که ممکن است به مکان فوق العاده ساکتی نیاز داشته باشد. گراهام گرین ظاهراً ایده ی ساده ای برای این موضوع داشته است: او به هیچ کس نمی گفت دفتر کار مخفی اش کجاست. البته تقریباً منطقی به نظر می رسد؛ چنین سکوت و آرامشی کمک زیادی به آنان می کرده است.
5- چندان اجتماعی نیستند
خیلی ها معنای اجتماعی بودن را درک نمی کنند و کلیت موضوع برایشان مصنوعی جلوه می کند؛ به ویژه در شهر های بزرگی مثل نیویورک که اجتماعی بودن در آن یعنی برای هر تعداد غریبه که می توانید با صدای بلند در مورد خودتان حرف بزنید. می توانید حدس بزنید این کار چقدر خسته کننده خواهد بود. پیکاسو و شریکش فرنانده اولیویر تنها روزهای یکشنبه بقیه را ملاقات می کرده اند. پروست هم که کلاً خود را از اجتماع کنار کشیده بود. البته اگر فقط کمی از کارهای او را خوانده باشید متوجه خواهید شد که اجتماع می تواند بابت این موضوع شکرگزار باشد. با این حال قابل درک است که زندگیِ انرژی بر اجتماعی می تواند نوابغ را از هدف خود دور کند. وقتی هدفتان این باشد که اجتماع شما را برای همیشه به یاد بسپرد، چرا به خودتان زحمت معاشرت بدهید؟
6- بی رحمانه مشغله ی روزانه را از کار واقعی جدا می کنند
این مورد تقریباً بدیهی به نظر می رسد. همه ی ما این کار را می کنیم، اما شاید نبوغ زیادی در آن نداشته باشیم. البته در دوران فعالیت نوابغی از این دست، مردم نهایتاً با نامه و پست سر و کار داشته اند و مثل امروز 20 مدل دستگاه الکترونیکی گوناگون از 20 جهت مختلف به ذهن و روح انسان حمله ور نمی شده است. نوابغ آن دوران از بابت پست توئیتری توهین آمیز هر کسی که از مادرش قهر می کرده نگرانی نداشته اند و می توانستند بدون نگرانی، به فوق العاده بودن خود ادامه دهند.
7- همسر خوبی دارند که تمام ویژگی های عجیب و غریبشان را تحمل می کند
تجربه ی من از زندگی می گوید نوابغ زیادی نداریم که در تنهایی مطلق به فعالیت مشغول بوده باشند. آنها نه تنها برای حفظ مدیریت زندگی خود، بلکه برای داشتن سطح قابل قبولی از تعادل ذهنی، با کسی زندگی می کرده اند که به آنها باور داشته، آنها را درک و از همه مهم تر، تحمل می کرده است. مواقعی که تحمل همسرانشان تمام می شده نیز آنقدر نبوغ داشته اند که همسر پر تحمل دیگری برای خود پیدا کنند. کری در مورد مارتا، همسر زیگموند فروید می گوید: «او لباس های فروید را برایش آماده می کرده، دستمال گردنش را برایش انتخاب می کرده، و حتی روی مسواکش خمیردندان می گذاشته». فروید همان مردی است که ادعا می کرده در مورد ذهن بشر خیلی چیز ها می داند. اما توصیف کری از همسر وی ممکن است باعث شود از آن دست انسان های کنترلگر و خرده فرمایشی به نظر برسد.
در نهایت می توان گفت بسیاری از نوابغ در زمان حیاتشان از نابغه بودن خود اطلاع نداشته اند. آنها برای انجام دادن کاری نوآورانه سخت تلاش می کرده اند. اما چه کسی به آنها لقب نابغه می داده است؟ اغلب مواقع داستان بدین ترتیب است که کمیته ی عجیب و غریبی متشکل از دانشگاهیان و یا رسانه ای ها، پس از مرگ این افراد آنها را نابغه می خوانند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
فقط تونستم دوم ابتدایی رو جهشی بخونم چون خوندن و نوشتن اول برام تکراری بود.و دوم رو هم سریع یاد گرفتم بعدش هر روزم از روز قبل بدتر بود چندین ساله که فقط دارم عذاب میکشم
ایکاش تموم میشد
از دنیا و ادماش متنفرم نه من اونهارو میفهمم نه اونها من رو میگن عمر بیماران بای پولار و ام اس از انسانها کوتاهتره