راه حل برقراری تعادلی بهتر میان کار و زندگی، اوقات فراغت بیشتر نیست
امریکایی ها در میان کشورهای غربی بیشترین زمان را به کار کردن می گذرانند و بسیاری از آنان مدام درگیر این مسئله هستند که تعادلی مطلوب میان کار و زندگی شخصی خود برقرار کنند. در ...
امریکایی ها در میان کشورهای غربی بیشترین زمان را به کار کردن می گذرانند و بسیاری از آنان مدام درگیر این مسئله هستند که تعادلی مطلوب میان کار و زندگی شخصی خود برقرار کنند. در نتیجه این تمایل به صورت طبیعی در میان آنان وجود دارد که ایراد را «کمّی» بدانند: خیلی از کسانی که زندگی کاری پر مشغله ای دارند فکر می کنند مشکل از نداشتن وقت آزاد کافی است و با خود می گویند «چه می شد اگر تنها چند ساعت در روز وقت آزاد بیشتری داشتیم».
این تصور می تواند درست باشد. اما موقعیت پیچیده تر از اینهاست. بر اساس پژوهشی که در ژورنال علوم اجتماعی منتشر شده است، مسئله فقط کمبود زمان نیست؛ ما برای آنکه بتوانیم از اوقات فراغت خود لذت ببریم، لازم است این زمان با وقت آزاد دوستان و عزیزانمان نیز هماهنگی داشته باشد. به عبارت دیگر، مشکل ما هماهنگی این دو است؛ تعادل کار و زندگی مقوله ای نیست که به تنهایی بتوانید آن را حل کنید.
پژوهش یاد شده با اتکا به داده های جمع آوری شده از بیش از ۵۰۰۰۰۰ نفر، به بررسی نوسانات و الگوهای روزمره ی احساسات افراد پرداخته است. از این بررسی ها دو حقیقت پیرامون سلامت عاطفی انسان ها به دست آمد که یکی از آنها قابل پیش بینی و دیگری غافلگیر کننده است.
یافته ی قابل پیش بینی این بود که احساس سلامت عاطفی افراد ارتباط تنگاتنگی با هفته ی کاری آنها دارد. از آنجایی که برای اندازه گیری این شاخص از معیارهایی نظیر اضطراب، تشویش، خنده، و لذت استفاده می شود، طبیعی است که در طول هفته شاخص مذکور پایین ترین سطح خود را تجربه کند. با نزدیک شدن آخر هفته، این میزان افزایش می یابد و در تعطیلی آخر هفته به اوج خود می رسد. این یعنی تقریباً اکثر ما به معنای واقعی کلمه به عشق آخر هفته ها زندگی می کنیم.
اما یافته ی غافلگیر کننده ی پژوهش مذکور این بوده است که این موضوع در مورد کسانی که شغلی ندارند نیز صدق می کند. محققین متوجه شدند سلامت عاطفی افراد بیکار نیز دقیقاً از الگوی هفتگی شاغلین پیروی می کند. احساسات مثبت آنها نیز در آخر هفته اوج می گیرد و در آغاز هفته ی جدید دوباره دچار افت می شود.
علت دوست داشتن آخر هفته توسط شاغلین قابل درک است: چون در این مدت سر کار نمی روند. اما چرا سلامت عاطفی افراد بیکار نیز از همین الگو پیروی می کند؟
کلید پاسخ به این سؤال این حقیقت است که ارزش اوقات مختلف با هم برابر نیست. به قول جامعه شناسان، زمان از بسیاری جهات یک «کالای شبکه ای» است.
کالای شبکه ای به چیزهایی گفته می شود که ارزش خود را از به اشتراک گذاشته شدن در مقیاس وسیع می گیرند. به عنوان مثال رایانه ی خود را در نظر بگیرید. ارزش آن تا حد بسیار زیادی به این بستگی دارد که چند نفر دیگر نیز از چنین ابزاری بهره مند باشند. عت این امر آن است که شما در کنار مصارف دیگر، از رایانه ی خود به عنوان یک ابزار ارتباطی و برای دسترسی به اینترنت، ایمیل، شبکه های اجتماعی و به اشتراک گذاری فایل استفاده می کنید. وقتی تمام آشنایان شما رایانه داشته باشند، نمی توان از این فناوری اجتناب کرد. اما اگر شما تنها کسی بودید که از رایانه استفاده می کرد، ارزش آن محدود می بود.
اوقات فراغت نیز یک کالای شبکه ای محسوب می شود. آخر هفته بخش بزرگی از اهمیت خود را از این حقیقت می گیرد که افراد زیادی با هم در این زمان مشخص از کار کردن فراغت دارند.
محققان برای نشان دادن این موضوع، با تکیه بر داده های «نظرسنجی بهره وری زمانی امریکایی ها» پژوهش دیگری انجام دادند. نظرسنجی یادشده به این می پردازد که امریکایی ها چقدر از زمان روزانه ی خود را صرف انجام چه کارهایی می کنند. پژوهشگران متوجه شدند چرخه ی هفتگی سلامت عاطفی افراد که از پژوهش قبل به دست آمده بود، در الگوی مقدار زمانی که آنها در کنار خانواده و دوستان خود سپری می کنند نیز بازتاب دارد. در واقع این زمان در آخر هفته ها نسبت به روزهای کاری تقریباً دو برابر می شود. بر اساس محاسبات انجام شده، تقریباً نیمی از افزایش سلامت عاطفی افراد در آخر هفته ها مرهون همین افزایش زمان معاشرت های اجتماعی آنها در این بازه است.
اما این موضوع باز برای افراد بیکار نیز صدق می کند. افراد بیکار در روزهای کاری هفته، به خودی خود شغلی ندارند و وقت خود را صرف جستجو به دنبال کار، انجام کارهای منزل و غیره می کنند. با اینکه خود این افراد در طول هفته پقتشان آزاد است، دوستان و خانواده ی آنها باید سر کار بروند. به بیان دیگر افراد بیکار در آخر هفته ها دوباره با اجتماع خود هماهنگ می شوند.
بنابراین آخر هفته تنها به معنای فراغت از کار نیست، بلکه زمانی است که افراد قادرند در آن آنچه در طول هفته از آنها دریغ شده بود را دوباره به دست بیاورند: زمانی برای با هم بودن.
این نتیجه گیری به یکی از ویژگی های اصلی مسئله ی تعادل کار و زندگی اشاره دارد: کسی نمی تواند با اضافه کردن مرخصی به هفته ی خود، «آخر هفته» ی طولانی تری را تجربه کند. اگر قرار باشد زمان آزاد بیشتری داشته باشیم احتمالاً مجبور خواهیم بود این زمان اضافه را مثل افراد بیکار با انتظار کشیدن برای پایان یافتن ساعات کاری دیگران سپری کنیم. از این جهت می توان گفت ما به واسطه ی برنامه ی کاری خانواده و دوستان خود، در اسارت کارمان هستیم.
ظرف سال های اخیر بسیاری از شرکت ها به دنبال شیوه هایی بوده اند تا بتوانند برای برنامه ی کاری افراد انعطاف پذیری بیشتری قائل شوند. شکی وجود ندارد که این کار مزایای بسیاری دارد. اما تحقیقات یاد شده نشان می دهند یکی از نکات منفی این تلاش ها این است که ممکن است ما را از یک نظام تعامل اجتماعی هماهنگ مثل آنچه در آخر هفته ها اتفاق می افتد دورتر و دورتر کنند.
راه حل این مشکل را شاید بتوان در نوعی محدودیت یافت که بتواند هماهنگی بیشتری میان اوقات کاری و اوقات فراغت اجتماع پدید بیاورد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
اخر هفته چی هست اصن ؟
اخر هفته نمنه دی؟ ???
این احساس برای من وقتی اتفاق می افته که خودم بگم آخر هفته میرم یه جایی ، وقتی طول هفته برنامه ای برا آخر هفته ندارم راحت آخر هفته رو کار می کنم