ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از دیجیاتو انتخاب کنید.

واقعا راضی‌ام
اصلا راضی نیستم
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر دیجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

تکنولوژی

خالق ماینکرفت زندگی خود را پس از فروش این بازی چگونه می گذراند؟

عصر دوشنبه بود، حدود ساعت 7، مارکوس پرسن در دفتر کار 9 طبقه اش در استکهلم، روی صندلی لم داده بود. چندان حواسش سر جایش نبود، به تازگی به عفونت گوش دچار شده بود و ...

پوریا دانشور
نوشته شده توسط پوریا دانشور | ۸ فروردین ۱۳۹۵ | ۲۰:۰۰

عصر دوشنبه بود، حدود ساعت 7، مارکوس پرسن در دفتر کار 9 طبقه اش در استکهلم، روی صندلی لم داده بود. چندان حواسش سر جایش نبود، به تازگی به عفونت گوش دچار شده بود و هنوز دوران نقاهت را سپری می کرد. کاری جز دید زدن ساکنین سایر ساختمان های مجاور دفترش نداشت.

بی جهت به مردی که به مانیتورش نگاه می کرد و دستش را به صورتش می مالاند خیره شده بود، برایش صحنه عجیبی بود.

بعد از مدت مدیدی نگاه کردن به آن مرد، از آن صحنه خسته شد و شروع کرد به پرتاب دارت. البته کار مارکوس همیشه این قدر ملال آور و خسته کننده نبود. طی 5 سال گذشته، ماکوس، مرد 35 ساله سوئدی داستان ما، فکر و ذهنش را متمرکز بر مدیریت و حفاظت از مخلوقش ماینکرفت، پر فروش ترین بازی ویدویی در تمام دوران، کرده بود.

البته شاید «بازی» خطاب کردن ماینکرفت، تا حدی کم لطفی باشد. تعداد دانلود های ماینکرفت از سقف 100 میلیون هم گذشته و مخلوق مارکوس، خود به یک پلتفرم بدل گشته است.

در ماینکرفت، همه چیز از یک سرزمین مجازی شروع می شود، سرزمینی که هر کاربر در آن، با قطعات و آجر های لگو مانند، می تواند هر چیزی را که به ذهنش می رسد، بسازد. ماینکرفت، محدودیتی برای خلاقیت قائل نیست.

بیشتر بازیکنان، کودکانی هستند که ویلا و خانه های خودشان را می سازند و دوستان شان را به سازه های شان دعوت می کنند، ماینکرفت تنها یک عنوان ساخت و ساز نیست و ویژگی های بسیاری برای تعامل میان کاربران در آن در نظر گرفته شده. برای بسیاری، ماینکرفت همانند یک زندگی ثانویه است.

کودکان تنها کاربران میانکرفت نیستند، بزرگپسالان، صد ها ساعت از وقت شان را برای ساخت نمونه هایی از سازه های مشهوری چون ساختمان امپایر استیت، ستاره مرگ استار وارز، و برج تاریک سرزمین میانه صرف می کنند.

image

واژه ماینکرفت، بیشتر از انجیل، هری پاتر و جاستین بیبر در گوگل جست و جو شده و فروش این بازی در دوران حیاتش که هنوز هم ادامه دارد، از مرز 700 میلیون دلار عبور کرده و جالب است بدانید بیشتر این پول، سود خالص است.

یان بوگوست، استاد موسسسه تکنولوژی جورجیا که روی بازی های ویدیویی مطالعه می کند، عقیده دارد که ماینکرفت با سایر بازی های پرفروش قابل قیاس نیست و در حقیقت با اختلافی نجومی، بسیار بالاتر از آن ها است. بوگوست این بازی را همانند لگو، یا حتی میکرورایانه های نسل امروزی می داند.

در فضای مجازی، مارکوس پرسن، یا هویت اینترنتی اش ناچ (Notch)، شخصی تند زبان است که کلاه شاپو، نوعی کلاه لبه دار بر سر دارد. برای میلیون ها گیمر، همچون یک قدیس است، قوانین خودش را وضع می کند و طبق آن ها عمل می کند. گویی رئیس جمهوری است که قدرتی بلامنازع دارد. اما در واقع مارکوس با شخصیت فضای مجازی اش تفاوت دارد، فردی است مودب و رک گو که کمتر خلوت خودش را ترک می کند.

اما مدتی پیش، پرسون همه این ها را رها کرد. وی در موژانگ، شرکت سازنده ماینکرفت، 71% سهم داشت و هنگامی که مایکروسافت این شرکت را با 2.5 میلیارد دلار پول نقد خریداری کرد، مارکوس به لیست ثروتمند ترین افراد جهان راه یافت.

خالق دنیای ماینکرفت، کسی که زندگی اش به این بازی گره خورده بود و با ترک گفتن این عنوان، خشم طرفداران اش را برانگیخت، با این همه پول چه می توانست بکند؟ وقت آن رسیده بود که مارکوس، تصمیم بگیرد که در سال های باقی مانده عمرش، در کدام مسیر قدم بگذارد.

اما تا به امروز، وضعیت مارکوس چندان جالب نبوده. بلافاصله پس از فروختن حقوق مخلوقش به مایکروسافت، مارکوس قصری 2000 متر مربعی به ارزش 70 میلیون دلار، در بورلی هیلز کالیفورنیا خریداری کرد. گران قیمت ترین خانه ای که تا کنون در آن منطقه ساخته شده.

مارکوس و جیکوب پورسر، موسسین موژانگ، کمپانی جدیدی به نام Rubberbrain تاسیس کرده اند تا اگر ایده جدیدی به ذهنشان رسید، آن را پیاده کنند. اما مارکوس، فعلا راه ولخرجی را پیش گرفته و قادر نیست روی ساخت یک بازی جدید تمرکز کند.

شاید هم اکنون، زندگی ماکوس چندان منظم نباشد، شاید دیگر ماینکرفتی در زندگی اش وجود نداشته باشد که وقت خود را به آن اختصاص دهد، اما با این وجود، واگذار کردن موژانگ را تصمیمی درست می داند. در دفاع از تصمیمش، مارکوس به این نقل قول از لئوناردو داوینچی اکتفا می کند.

لئوناردو داوینچی

لئوناردو داوینچی

هنر هیچ گاه به اتمام نخواهد رسید، تنها رها خواهد شد

افسانه ماینکرفت از جنگل های وسیع سوئد آغاز شد. جایی نزدیک به استکهلم، شهر کوچک ادسبین با 4000 نفر جمعیت واقع شده بود. کودکان این شهر، تابستان ها را با فوتبال و زمستان ها را با اسکی روی یخ سپری می کردند. اما پرسن درون گرا که کمتر مایل به شرکت در بازی های گروهی بود، مدام با قطعه های لگو سر و کله می زد.

cut-224-Markus-Persson_DSC5453final-1940x1293

پدر مارکوس که یک کارگر ساده راه آهن بود، هنگامی که پسرش 7 سال داشت برایش یک کامپیوتر کومودور 128 تهیه کرد، مارکوس مشتاق و کنجکاو هم در 8 سالگی، نخستین برنامه اش را کد نویسی کرد.

گرچه پرسن دانش آموزی موفق بود، اما بعد از مهاجرت خانواده اش به استکهلم، هنگامی که در دومین پایه مدرسه مشغول به تحصیل بود، زندگی دانش آموزی اش کمی دچار بحران شد. مارکوس که قادر نبود به راحتی در مدرسه جدیدش دوستان تازه ای پیدا کند، بیش از پیش به کامپیوتر کشیده شد، دیگر برایش مهم نبود که دوست صمیمی ای ندارد، کامپیوتر برایش بازی های بسیار مفرحی همچون Boulder Dash، یک عنوان پازل هشت بیتی و یا The Bard’s Tale را ارمغان می آورد.

در کتاب Minecraft: The Unlikely Tales of Markus “Notch” Persson، اشاره شده که ماکوس به بهانه دل پیچه، از رفتن به مدرسه سر باز می زد تا ساعت ها پای کامپیوتر بنشیند.

با از هم پاشیده شدن خانواده مارکوس، او آرامش بیشتری را پشت کامپیوترش یافت و برای تسکین دردهایش، برای فرار از مشکلاتش، به سراغ کامپیوتر می رفت. پدر و مادر وی به خاطر اعتیاد پدرش از هم جدا شده بودند و خواهرش هم که راه پدرش را در پیش گرفته بود، از خانه فرار کرد.

به همین دلایل، پرسن هیچ وقت نتوانست دوران دبیرستان را با موفقیت پشت سر بگذارد. مادرش که پرستار یک بیمارستان محلی بود، مارکوس را مجبور کرد تا دوره های آنلاین برنامه نویسی را پشت سر بگذارد. تصمیم هوشمندی بود، بار دیگر شور و اشتیاق ماکوس به برنامه نویسی که از دوران کودکی در وجودش زبانه می کشید، بیدار شد و شروع کرد به بازی سازی.

سال 2004، هنگامی که مارکوس 24 سال سن داشت، به شرکت Midasplayer پیوست، شرکتی که بعد ها با نام King.com شناخته شد، خالق عنوان Candy Crush Saga.

هنگامی که در میداسپلیر مشغول به کار بود، با جیکوب پورسر آشنا شد، بازی سازی جوان همانند خودش. پورسر عقیده داشت که میداسپلیر، شرکت بسیار خوبی برای آغاز بود، آن جا بازی های کوچکی با استفاده از Flash می ساختند و تقریبا تمامی بازی جز بخش های گرافیکی، توسط خودشان ساخته می شد.

این دو دوست، شروع کردند به طرح ریزی بازی های خودشان. رئیسشان لارس مارکگرن چندان از تصمیم این دو، خوشش نیامد. مدیران این شرکت، مایل نبودند که برخی از کارمندان شان، در حالی که مشغول توسعه عنوان های مختلف برای میداسپلیر بودند، شرکت خودشان را هم راه بیندازند.

2655749-8032999984-BxlSbvvIMAAoaQq
Notch و کلاه معروفش

سال 2009، پرسن میداسپلیر را به مقصد Jalbum ترک گفت، سرویس به اشتراک گذاری تصویری که شغل دوم کارمندانش، برایش اهمیتی نداشت. مارکوس وقت های اضافه اش را صرف توسعه ایده عجیبی می کرد که پیش تر به ذهنش رسیده بود. پرسن می خواست عنوانی توسعه دهد که بازیکنان، منابعی همچون چوب و سنگ جمع کنند و با استفاده از آن ها، اشیا گوناگون، از تبر و کلنگ گرفته تا یک خانه یا شهر بسازند.

پرسن محصولش را ماینکرفت نامید و ماه می سال 2009 میلادی، آن را به عنوان نرم افزاری ناتمام، در وبسایت TIGSource که مختص به بازی های مستقل بود، منتشر کرد. هنوز چندان مشخص نبود که ماینکرفت دقیقا چه نوع بازی ای است، بنابراین، اولین کاربران این بازی، مجبور شدند که اجتماعی تشکیل دهند و با یکدیگر هم فکری کنند که اصلا در ماینکرفت، باید چه کاری انجام دهند؟

ماینکرفت اولین بازی جهان باز با محوریت ساخت و ساز نبود، حتی اولین عنوانی هم نبود که بازیکنان را به جمع آوری منابع و تلاش برای بقا در دنیایی متخاصم تشویق می کرد. چیزی که موجب درخشیدن ماینکرفت بین هم نوعانش شد، زمان عرضه آن بود. ماینکرفت در نسلی عرضه شد که کودکانش، هنوز برای شبکه های اجتماعی نظیر فیس بوک و اینستاگرام، خیلی جوان بودند، اما به قدر کافی برای آنلاین شدن با استفاده از دیوایس های شان نظیر لپ تاپ و یا گوشی های هوشمند، سن داشتند.

ژوئن 2010، هر روز 400 نسخه از ماینکرفت به فروش می رفت و به ازای هر دانلود، 6 دلار به سازندگانش می رسید. پرسن و پورسر کار های روزانه شان را ترک کردند تا وقت شان را صرف ماینکرفت نمایند. پرسن حتی رئیس سابقش کارل مانه، مدیر اجرایی Jalbum را هم برای راندن بخش تجاری، استخدام کرد. آن ها شرکت نوظهورشان را موژانگ نامیدند که در زبان سوئدی به معنی گجت به کار می رفت.

سلاح نهان ماینکرفت «ناچ» بود. ناچ خیلی بیشتر از یک اسم متسعار ساده و برخلاف پرسن که فردی درون گرا بود، ناچ جنبه برون گرای پرسن را به نمایش می گذاشت، البته در فضای مجازی. از طریق شبکه های اجتماعی محتلف نظیر توییتر و از طریق وبلاگ ها و فروم ها، ناچ همواره با طرفداران ماینکرفت در ارتباط بود و به سوالات آن ها پیرامون بازی و نحوه توسعه، و حتی سوالات غیر مرتبط با ماینکرفت پاسخ می داد.

در فضای مجازی ناچ با زبان تند و کلاه شاپو اش، حسابی معروف شده بود، برای طرفدارانش، هیچ چیزی هیجان انگیزتر از حضور او در یکی از سرورهای ماینکرفت نبود. علاوه بر این ها، ناچ همواره از حقوق شرکت های بازی سازی مستقل دفاع می کرد.

پرسن، یا بهتر بگوییم، ناچ، دو میلیون دنبال کننده در توییتر دارد، طرفداران وفاداری که انتقادات پرسن از شرکت های صنعتی عظیمی همچون Electronic Arts یا آکیلس (که پرسن واگذاری این شرکت به فیسبوک را به باد انتقاد می گیرد) را می خوانند و آن ها را با دل و جان می پذیرند.

minecraft-10-700x393

پرسن حتی یک کرون (واحد پول سوئد) بابت تبلیغات ماینکرفت خرج نکرد، با این وجود ماینکرفت به سرعت همانند ویروسی رشد کرد و محبوب شد. موژانگ برای گسترش ماینکرفت نسخه اندروید و آی او اس این عنوان را هم توسعه داد که به رتبه های برتر اپلیکیشن های پولی بازار خودشان دست یافتند.

ماه می سال 2012 میلادی بود که موژانگ نسخه اکس باکس 360 ماینکرفت را هم عرضه کرد، این نسخه در اولین هفته انتشارش یک میلیون واحد فروش کرد و تا به امروز، 15 میلیون کپی از آن به فروش رفته.

بعد از موفقیت روز افزون ماینکرفت، نوبت به بحث های حقوقی و تجاری رسید، البسه با طرح ماینکرفت به پر فروش ترین محصولات فروشگاه J!NX واقع در سن دیگو در میان قشر جوان بدل گشتند. معدود کتاب های مرتبط با ماینکرفت که انتشارات بین الملی اگمونت آن را به انتشار می رساند، بسیار محبوب شدند و 7.5 میلیون کپی از ان ها، در 60 کشور مختلف به فروش رسید. سال پیش هم شرکت برادران وارنر حقوق ماینکرفت را از موژانگ برای ساخت فیلمی از روی این عنوان خریداری کرد.

سودی که 30 کارمند شرکت موژانگ از ماینکرفت کسب می کردند، بی انتها به نظر می رسید. در پایان سال 2012 موژانگ از فروش تمامی محصولات مرتبط با ماینکرفت 230 میلیون دلار پول بدست آورده بود که 150 میلیون دلار آن سود خالص بود. پرسن 101 میلیون دلار از این سود را در ازای واگذاری بخشی از حقوق مرتبط با ماینکرفت به خودش پرداخت. با این پول، پرسن ولخرج، گران قیمت ترین آپارتمان استکهلم را از آن خودش کرد.

سرمایه گذاران دور ماینکرفت حلقه زده بودند. کارل مانه در آن زمان حدود 100 پیشنهاد مختلف از سرمایه گذاران گوناگون دریافت کرده بود، اما پیشنهاد تمامی آن ها را رد می کرد، زیرا موژانگ به پول آن ها نیازی نداشت. حتی سین پارکر، میلیاردر بنیان گذار سرویس اشتراک گذاری موسیقی نپستر و از سهام داران فیسبوک، پرسن، پورسر و مانه را به جت اختصاصیش فراخواند تا با آن ها در مورد ماینکرفت بحث کند. اولین باری بود که با یک جت اختصاصی پرواز می کردند اما نهایتا، مدیران موژانگ پول او را هم قبول نکردند.

به مناسبت گذشتن تعداد دانلود های ماینکرفت از 10 میلیون، مدیران موژانگ، تمامی کارمندان این شرکت را برای یک سفر تفریحی به موناکو بردند. تمامی سهام موژانگ بین پرسن، پورسر و مانه توزیع شده بود و سایر کارمندان سهمی در آن نداشتند، به همین جهت هم پرسن مدام به کارمندانش پاداش می داد.

با وجود این که پرسن از ماینکرفت پول زیادی به جیب زده بود و حسابی هم معروف شده بود، اما باز هم احساس می کرد که مسئولیت هایش در قبال این عنوان روی دوشش سنگینی می کند. با عرضه رسمی ماینکرفت در اواخر سال 2011 طی همایش Minecon که در لاس وگاس برگذار شد، پرسن از سمتش به عنوان توسعه دهنده اصلی ماینکرفت کنار رفت تا به زندگی شخصی اش در کنار نامزدش که تابستان همان سال با او ازدواج کرد برسد و روی ایده های جدید کار کند.

t08olj7

دوران خوشی برای پرسن چندان دوام نداشت، پدرش که هنوز هم با اعتیاد دست و پنجه نرم می کرد، قبل از کریسمس آن سال خودکشی کرد. مرگ پدرش روی شانه هایش سنگینی می کرد، بار دیگر نمی دانست که می خواهد با آینده اش چه کند، زندگی مشترک با همسرش هم یک سال بعد از ازدواج شان با طلاق پایان یافت و تا به امروز هم مجرد باقی مانده. بعد از مرخصی کوتاهی، دوباره با موژانگ بازگشت، به این امید که بتواند عنوان دیگری با همان جادوی نخستین بازی اش خلق کند.

اما مهم نبود که پرسن از سمتش به عنوان توسعه دهنده کناره گرفته، مهم نبود که مشکلات بسیاری برای او در زندگی شخصی اش رخ داده، ناچ هنوز هم صدا و چهره اصلی ماینکرفت به شمار می رفت. اگر طرفداران سوالی در مورد ماینکرفت داشتند یا فکر می کردند که مشکلی متوجه بازی است، اولین کسی که با او تماس می گرفتند، ناچ بود.

هنگامی که اتفاقی برای ماینکرفت رخ می داد، اتفاقی به کوچی تغییر مکانیزم قایق های مجازی ماینکرفت، صندوق نامه ناچ با سیل نامه های طرفداران پر می شد. در حالی که این تغییرات، دیگر هیچ ارتباطی با او نداشتند.

اگر ویدیو های پرسن در یوتیوب یا توییت هایش را دنبال کنید، احتمالا به کامنت های همچون «پرسن یه بازنده خیکیه» بر خواهید خورد! برای پرسن همیشه جای سوال بوده که چرا مردم در اینترنت گاهی تا این حد بدجنس می شوند! ظاهرا مشکل این جاست که ناچ، شخصیت مجازی پرسن خود به این مشکلات دامن زده و تند زبانی و گاهی بد زبانی اش بالاخره کار دستش داده بود. برای همین هم پرسن به دنبال راهی بود تا از دست اجتماعی که دورش را گرفته بودند خلاص شود.

همه چیز با یک توییت ساده آغاز شد.

16 ژوئن 2014 بود و پرسن در آپارتمان پنت هاوسش مسکن گزیده بود. سرما خورده بود و حالش چندان خوش نبود، زیاد حال و حوصله نداشت. کاربران ماینکرفت برای مقابله با تصمیم موژانگ مبنی بر مجبور کردن آن ها به رعایت حقوق مصرف کننده، که موجب می شد نتوانند از دیگر کاربران بابت برخی امکانات گیم پلی مانند شمشیر های قوی تر پول دریافت کنند، صف آرایی کرده بودند. هر ساعت صد ها توییت محتلف در رابطه با این موضوع منتشر می شد و طرف صحبت بیشتر آن ها هم شخص «ناچ» بود.

پرسن که به خاطر مریضی اش حوصله نداشت، دیگر عاصی شده بود و با عصبانیت یک توییت 129 کاراکتری منتشر کرد که برای همیشه زندگیش را تغییر داد:

کسی هست که بخواهد سهام من را در موژانگ خریداری کند تا بتوانم به زندگیم برسم؟ خوشم نمی آید دیگران به خاطر انجام دادن کار درست به من تنفر بورزند.

stev

مانه، مدیر اجرایی موژانگ، اوقات خود را در منزلش و در کنار خانواده اش سپری می کرد که این توییت را دید. 30 ثانیه پس از این که این توییت را کامل خواند، تلفنش زنگ خورد. یکی از کارمندان مایکروسافت پشت خط بود، می خواست بداند که آیا پرسن واقعا قصد فروش سهامش را دارد یا نه؟ کارل مطمئن نبود، باید با خود پرسن صحبت می کرد.

قصد پرسن از این توییت در واقع یک شوخی بود. می خواست به طرفداران ماینکرفت نشان دهد که چقدر از این اعتراضات خسته شده، اما هنگامی که فهمید واقعا این فرصت را دارد که یک بار برای همیشه از موژانگ جدا شود، شروع کرد به فکر کردن. مردی که عموما اعلام کرده بود که هیچ گاه موژانگ را به شرکت های صنعتی عظیم نخواهد فروخت، حالا واقعا داشت به فروش موژانگ فکر می کرد.

در آن هفته، تلفن مانه بار ها زنگ خورد، جز مایکروسافت، الکترونیک آرتز و اکتیویژن هم به خرید موژانگ علاقه نشان دادند. مذاکره ها با اکتیویژن به سرانجام نرسید، پرسن، مایل نیست جزئیات مذاکرات با الکترونیک آرتز را فاش کند، صرفا بیان کرده که مایل نیست موژانگ را به شرکتی واگذار کند که دیدگاهش نسبت به صنعت بازی را نمی پسندد. اما مایکروسافت، توانست از فیلتر های پرسن عبور کند.

انگیزه اصلی مایکروسافت برای خرید موژانگ، فرار مالیاتی بود. این شرکت عظیم نرم افزاری، 93 میلیارد دلار پول نقد، خارج از میهن خودش، آن سوی آب ها انباشته کرده بود که بدون پرداخت مالیاتش به دولت، نمی توانست آن را به آمریکا بازگرداند.

مانه، مفاد قرار داد را مشخص کرده بود، سه بنیان گذار خواهان خروج از شرکت شان بودند و مایل نبودند که پس از واگذاری موژانگ به مایکروسافت، هیچ ارتباطی با آن شرکت و مایکروسافت داشته باشند. از سوی دیگر، مانه که از دچار شدن موژانگ به سرنوشت نوکیا می ترسید، مشخص کرد که نباید هیچ کدام از کارمندان موژانگ از این شرکت اخراج شوند. هر چند با تنها 47 کارمند، تعداد کارمندان موژانگ به قدری کم بود که مایکروسافت خیال به اخراج کردن آنان نداشت.

نماینده مایکروسافت در این قرارداد، فیل اسپنسر، رئیس دپارتمان اکس باکس، مستقیما و تنها با مانه مذاکره می کرد. پرسن و پروسر خود را از شرکت در مذاکرات معاف کرده بودند، با این وجود این دو حسابی در مورد جهتی که صنعت گیمینگ پیش گرفته و آینده آن با اسپنسر، در رستوران های استکهلم بحث و جدال می کردند.

مدیر اجرایی ردموندی ها، ساتیا نادلا هیچ گاه پا به سرزمین اسکاندیناوی برای مدیریت بزرگ ترین تصرفش در دوران مدیریتش در مایکروسافت نگذاشت و تنها دو بار با مانه تماس گرفت.

minecraft1114131280jpg-5aee61_1280w

وکلای دو شرکت تا ساعات پایانی روز برای بستن این قرار داد کار می کردند و دیگر چیزی تا رسمی شدن این قراردادن چند میلیارد دلاری نمانده بود. از مایکروسافت چیزی به بیرون درز نمی کرد، اما نادلا در ماه جولای، در نامه ای به کارمندانش ذکر کرده بود که در صنعت ویدیو گیم سرمایه گذاری خواهد کرد. صنعتی که به گفته او، بزرگ ترین صنعت دیجیتالی، از لحاظ زمان و پول صرف شده در دنیایی است که دیوایس های دیجیتالی، حرف اول و آخر را در آن می رند.

پرسن پر سر و صدا هم در کامل تعجب ساکت مانده بود. روز های پس از واگذاری موژانگ را به اندیشیدن برای ایده های جدید برای بازی های جدید و یادگیری زبان های برنامه نویسی جدید اختصاص می داد. 11 سپتامبر بلاگی نوشت که جزئیات کارش با زبان برنامه نویسی Dart به جهت بازسازی اولین نسخه Doom کلاسیک را در آن شرح می داد. گرچه هدف از این پست چیز دیگری بود و در حقیقت Doom استعاره ای بود که به جای قرار داد واگذاری موژانگ به کار رفته بود.

مارکوس عقیده داشت که نمی تواند تمامی عمر خود را به ماینکرفت وابسته بماند، او مطمئن بود که فردی صبورتر و لایق تر از او هدایت ماینکرفت را بر عهده خواهد گرفت.

15 سپتامبر مایکروسافت به طور رسمی اعلام کرد که برای خرید موژانگ، 2.5 میلیارد دلار پول نقد پرداخت کرده. چند ساعت بعد از این اعلامیه رسمی، پرسن آخرین پست بلاگش را در ارتباط با جدایی از شرکتی که خودش روزی تاسیس اش کرده بود، نوشت. جداییش از موژانگ را برای پول نمی دانست، بلکه به خاطر سلامتی روحی و عقلی خودش بود، دیگر تحمل رسیدگی به مسائل مرتبط با ماینکرفت را نداشت.

پرسن انتظار داشت که طرفداران ماینکرفت واکنش بسیار بدی نسبت به این تصمیم او نشان دهند، واکنشی بسیار بدتر از متحمل شدنشان به رعایت حقوق مصرف کنندگان. روزی که این خبر به صورت رسمی اعلام شد، او آماده بود تا حساب توییترش را ببندد، زیرا تحمل رویارویی با اعتراضات طرفداران و کاربران ماینکرفت را نداشت. اما عموم مردم به طور غیر منتظره ای واکنش خوبی نشان داند، آن ها توضیحات او را خواندند و برای او و ادامه مسیرش آرزوی موفقیت کردند.

درست است که پرسن، پیشتر ادعا کرده بود که موژانگ را هرگز نخواهد فروخت، به خصوص به کمپانی های صنعتی بزرگ. اما به هر حال عمل نکردن به حرفش برای او 2.5 میلیارد دلار پول به ارمغان آورده بود! مارکوس اعتراف می کند که هر فرد باید مسئول حرف ها و گفته هایش باشد، اما با این حال می گوید که طرز فکرش تغییر کرده و بابت تغییر طرز تفکرش هم احساس پشیمانی نمی کند.

کارمندان موژانگ به سختی توانستند خود را با این تغییر ناگهانی رئیس سابقشان وفق بدهند. طبق گفته یکی از کارمندان این شرکت، پس از اعلام این تصمیم، احساس پوچی و ناامیدی، وجود بسیاری از کارمندان این شرکت را در بر رفت. بسیاری از آن ها هنوز هم از دست پرسن بابت اتخاذ این تصمیم ناراحت هستند.

864854
ویلای 70 میلیون دلاری پرسن در بورلی هیلز

واکنش کارمندان موژانگ به تصمیم مدیران این شرکت، پرسن را رنجاند، اما با این حال دیگر تصمیمش را گرفته بود و موژانگ را برای همیشه ترک گفت. ماه نوامبر، وقتی قرارداد بالاخره پس از کش و قوس های فراوان بسته شد، پرسن، پورسر، مانه و برادر دوقلویش برای جشن گرفتن با جت به میامی و سن بارتلمی پرواز کردند.

این روز ها پرسن کمتر به توییتر و نامه های هوادارنش توجه می کند. در اپلیکیشن WhatsApp با دوستانش گروهی راه انداخته تا اگر دلش خواست، ناسزایی نثار کسی کند. انگار دارد دوران بلوغ را برعکس طی می کند و با مسیری که پیش گرفته، بیشتر و بیشتر غرق در پوچی شده. با دوستانش در دفتر کار موقت Rubberbrain گرد هم می آیند و به جای اینکه وقت خود را صرف کار روی ایده های جدید کنند، به شوخی و خنده می گذرانند.

پرسن دیگر چندان به توییت های طرفدارانش کاری ندارد، اغلب آن ها را اصلا نمی خواند، اعلانات توییتر را غیر فعال کرده تا آن مردمی که موجب رنجش خاطرش می شوند را خاموش نگه دارد. البته هر از گاهی کنجاویش بر او چیره می شود و سری به توییتر می زند. در جواب به یکی از توییت ها، گیفی از فیلم Zombieland ارسال کرده بود که بازیگر این فیلم اشک های خود را با یک اسکناس خشک می کرد! گرچه اعتراف می کند که ارسال این تصویر کمی (!) غیر اخلاقی بوده.

پرسن اوقات خود را با آن هایی می گذارند که دوستشان دارد. می خواهد دوران بیست سالگیش را که با برنامه نویسی و کار روی بازی های مختلف گذشته بود جبران کند. خرج پول در مهمانی های متعدد را نه اسراف، بلکه راهی برای سرگرم شدنش می داند. هنگامی که جوان بود، پول زیادی نداشت، حالا هم که پول دار شده، قصد ندارد مثل آن پولدار های ملال آوری باشد که به هیچ وجه پولشان را خرج نمی کنند.

در حال حاضر، پرسن به دنبال تهیه یک دفتر ثابت و دائمی برای شرکت جدیدش است، از آن دفتر های مجهز به DJ، میز بیلیارد، یک اتاق مخفی مملو از قفسه های کتاب و از این دست سرگرمی ها که او روزی آرزویش را در سر داشت. گرچه تا کنون در Rubberbrain هیچ ایده ای شکل نگرفته.

البته به نظر می رسد که تغییراتی در راه باشد، پرسن زمان زیادی را در دفترش صرف گشتن در سایت هایی چون ردیت و توییتر می کند، پورسر هم فعلا غرق در بازی های موبایلی است. هر از گاهی ایده ای جدید به ذهنشان می رسد، چند روزی رویش کار می کنند و بعد به وقت تلف کنی های شان باز می گردند.

شاید دوران پرسن تمام شده باشد؟ شاید عصر بازی سازان و توسعه دهندگان جوانی رسیده باشد که بیشتر از مارکوس با علایق نسل جدید آشنایی دارند؟ پرسن چندان با این که ماینکرفت تنها مخلوق و ساخته اش باشد، مشکلی ندارد! ثروت دیوانه وارش را به استرس ناشی از مسئولیت در قبال راضی نگه داشتن مردمی که از یک طرف شیفته اش هستند و از سمت دیگر، از او متنفرند ترجیح می دهد.

هنگامی که مارکوس از دفترش بیرون می رفت، منشی اش نامه به او تحویل داد، نامه ای که به دست یکی از هوادان آمریکاییش نوشته شده بود و به اسکانسی یک دلاری ضمیمه شده بود. نامه از پرسن می خواست که به ماینکرفت ویژگی های جدیدی بیفزاید! پرسن هم چینی به پیشانشین انداخت و با خنده گفت که رشوه گرفته ایم!

سپس به یک دلاری اشاره کرد و پرسید: «باید اینو پس بفرستیم؟»

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (9 مورد)
  • Erfan(EA)
    Erfan(EA) | ۸ فروردین ۱۳۹۵

    با سلام
    مطلب خیلی جالب و دقیقی بود ( سبک داستانی داشت ) ولی خوب جالب بود ،ماینکرافت عنوانی خیلی جالب و جذاب برای همه (تقریبا) به شمار میره ولی خو شرکت موجانگ در حال شکست بود چون بازی های سبک کرافتینگ و سرویوال خیلی زیاد تر شده و به میدان رقابت وارد شدن اما ماینکرافت گرافیک خودش رو از همون اول تا همین الان یک جور نگه داشته و میشه گفت که تغیراتی از نظر گرافیکی نداشته اما با این حال با این گرافیکش خیلی خوب تونسته تا الان طرفدارش رو راضی نگه داره اما با این حال در زمانی که خود موجانگ بازی رو میساخت خیلی بهتر میتونست تغییرات به بازی بده الان چند وقتی میشه که ماینکرافت دست ماکروسافت اما اصن تغییر چشمگیری نداشته اما به نظر من پرسن با فروش شرکت بیشتر سود کرد (البته اگه بعد از فروشش به فکر ساخت عناوین بعدی باشه)
    باز هم از نوشتن این مطلب جذاب ممنون

  • امید
    امید | ۸ فروردین ۱۳۹۵

    توگویی خود مایکروسافت این سناریو رو نوشته ...

  • سیاوش
    سیاوش | ۸ فروردین ۱۳۹۵

    خوبه دق نمی کنه. چه زندگی کسالت باری

  • شایان
    شایان | ۸ فروردین ۱۳۹۵

    او قسمتی که گفت" بیشتر از جاستین بیبر جستجو شده" نابودم کرد....:| جان من میخواستی جاستین صدر سرچ ها باشه؟! |: :/

  • رونين
    رونين | ۸ فروردین ۱۳۹۵

    شايد اين پول به كشتنش بده...

    • Ali
      Ali | ۸ فروردین ۱۳۹۵

      داش اونا جنبشو دارن ماها اگه بودیم همون اول چت میکردیم و هزار کثافت کاری میکردیم

      • Shahryar
        Shahryar | ۹ فروردین ۱۳۹۵

        Chet ya chat?/

        • مهرداد
          مهرداد | ۹ فروردین ۱۳۹۵

          chet

    • م
      م | ۸ فروردین ۱۳۹۵

      وای چقدر بده پول

مطالب پیشنهادی