محمدعلی کلی؛ اسطوره ای که قدرت کلماتش چیزی کم از مشت هایش نداشت
محمدعلی کلی تنها یک قهرمان بوکس نبود. او به معنای واقعی کلمه برای بسیاری از مردم جهان یکی از الهام بخش ترین انسان های روی زمین به شمار می رفت. او شخصیتی جنجالی و حداقل ...
محمدعلی کلی تنها یک قهرمان بوکس نبود. او به معنای واقعی کلمه برای بسیاری از مردم جهان یکی از الهام بخش ترین انسان های روی زمین به شمار می رفت. او شخصیتی جنجالی و حداقل در رینگ بوکس خشن و ناسازگار بود. او یک انسان، یک اسطوره و منبع الهام بخشی بود. اما شاید تعداد کمی از شما از قدرت سخنوری محمدعلی کلی اطلاع داشته باشید. او در کنار روحیه ی جنگجو و مبارزه طلبی که داشت از زبان نافذ و قدرت تسلطش بر کلمات نیز استفاده می کرد و به این ترتیب دل بسیاری از مردمان جهان را با خود همراه کرد.
در ادامه می توانید تعدادی از سخنان با ارزش و الهام بخش محمدعلی کلی را در مورد موضوعات مختلف از نظر بگذرانید:
۱- زمانی که از همه چیز دست کشید و حاضر نشد به جنگ برود
محمدعلی در سال ۱۹۶۷ بیست و پنج سال سن داشت و قهرمان رقابت های مشت زنی سنگین وزن جهان بود. او در همان سال از سوی ارتش ایالات متحده برای اعزام به جبهه های جنگ فراخوانده شد. محمدعلی با جنگ مخالف بود و از شرکت در آن امتناع ورزید، با این حال به خوبی از این موضوع آگاه بود که اجتناب از شرکت در جنگ باعث می شد متهم شناخته شود، عنوان قهرمانی اش از او سلب، و با پنج سال زندان مواجه شود. با این همه او زیر بار جنگ نرفت.
او در این باره گفته بود: «وجدان من به من اجازه نمی دهد به خاطر داشتن آمریکایی بزرگ و قدرتمند به برادرانم یا دیگر سیاهپوستان یا انسان های فقیری که در میان گل و لای زندگی می کنند شلیک کنم. برای چه باید به آنها شلیک کنم؟ آنها هیچ گاه به خاطر رنگ پوستم به من بی احترامی نکرده اند، آنها هیچ گاه بدون محاکمه من را متهم نکرده اند، آنها هیچ گاه من را در کنار سگ ها از ورود به اماکن مختلف منع نکرده اند، آنها هیچ گاه ملیت من را از من نگرفته اند، و پدر و مادر من را مورد تجاوز و کشتار قرار نداده اند ... برای چه باید به آنها شلیک کنم؟ چطور می توانم به این انسان های تهی دست شلیک کنم؟ همان بهتر که من را به زندان ببرید».
محکومیت محمدعلی کلی سرانجام توسط دادگاه عالی ایالات متحده لغو شد، اما این فرایند بیش از ۳ سال طول کشید؛ سه سالی که طی آن او هر لحظه با احتمال زندانی شدن مواجه بود و حق نداشت به رینگ بوکس قدم بگذارد.
۲- ارزش ذاتی انسان ها
«اگر می توان از نان کپک زده پنی سیلین درست کرد، حتماً می توان از هر انسانی شخصیت ارزشمندی ساخت».
۳- ارجحیت دادن به نیاز های دیگران
«خدمت کردن به دیگران اجاره ای است که بابت زندگی روی کره ی زمین باید پرداخت».
۴- جنگ روانی با رقیب
«من با تمساح در افتاده ام؛ من با نهنگ کشتی گرفته ام. صاعقه را دستگیر کرده ام، و طوفان را به زندان انداخته ام. همین هفته ی پیش، یک صخره را به قتل رساندم، به سنگی آسیب زدم، کار آجری را به بیمارستان کشاندم. من آنقدر چموشم که درمان را نیز بیمار می کنم».
۵- درباره ی دبیرستانش و اینکه شاگرد آخر کلاس بوده است
«حقیقت این است که من هیچ گاه در مدرسه شاگرد زرنگی نبودم. با این حال از این موضوع خجالت نمی کشم. منظورم این است که مدیر مدرسه مگر ماهیانه چقدر حقوق می گیرد؟»
۶- آیا او واقعاً شاگرد آخر کلاس بود؟
«جنگ میان ملت ها بر سر تغییر نقشه ی جغرافیاست. اما جنگ فقر بر سر طرح نقشه ای برای تغییر است».
۷- شوخ طبعی و حقیقت
«جُک گفتن من این است که حقیقت را بگویم. حقیقت خنده دار ترین جک دنیاست».
۸- باور داشتن به خود پیش از هر کس دیگر
«من بزرگ ترینم. این حرف را زمانی زدم که حتی خودم هم این را نمی دانستم. من متوجه شدم اگر به اندازه ی کافی این را به خودم بگویم، می توانم کل دنیا را متقاعد کنم که واقعاً بزرگ ترین هستم».
۹- تلاش و سخت کوشی
«من از تک تک لحظات تمرین متنفر بودم، اما با خودم می گفتم دست از تلاش برندار. الان زحمت بکش تا باقی عمرت را مثل یک قهرمان زندگی کنی».
۱۰- اغراق های محمدعلی
«من آنقدر سریع هستم که شب گذشته وقتی چراغ اتاق هتل را خاموش کردم، پیش از آن که اتاق تاریک شود در رختخوابم دراز کشیده بودم».
۱۱- وقتی تلاش بیش از هر چیز دیگر اهمیت دارد
«من درازنشست ها را نمی شمارم. تنها زمانی شروع به شمارش آنها می کنم که شروع به آزار دادنم می کنند. چون تنها دراز و نشست هایی که به حساب می آیند همان ها هستند. این ها هستند که از یک نفر قهرمان می سازند».
۱۲- در رینگ بوکس چه چیزی واقعاً اهمیت دارد؟
«مربی من بین راند های بوکس با من حرف نمی زند. من به او اجازه نمی دهم چیزی بگوید. من می جنگم. فقط می خواهم بدانم راند را بُرده ام یا نه. میانه ی مسابقه برای نصیحت کردن خیلی دیر است».
۱۳- ممکن و غیرممکن
«غیرممکن صرفاً یک واژه است که توسط انسان های حقیر به زبان می آید؛ کسانی که زندگی در همان دنیایی که به آنها داده شده را به این ترجیح می دهند که بخواهند برای دست پیدا کردن به قدرت لازم برای تغییر آن تلاشی بکنند. غیرممکن یک حقیقت نیست، یک دیدگاه شخصی است. غیرممکن یک احتمال است. غیرممکن همیشگی نیست. غیرممکن هیچ چیز نیست».
۱۴- شکست
«تنها یک مرد می داند راه یافتن شکست به اعماق وجود انسان چه حسی دارد و با این حال، باز با ذره ای قدرت بیشتر می تواند نتیجه ی مساوی مسابقه را به پیروزی بکشاند».
۱۵- مرگ
«هر روزت را چنان زندگی کن که گویی آخرین روز زندگی توست. چون بالاخره روزی فرا می رسد که این به واقعیت بدل شود».
۱۶- زندگی خانوادگی
«من در خانه انسان خوب و مهربانی هستم. اما نمی خواهم باقی دنیا این را بدانند. من به این نتیجه رسیده ام که انسان های افتاده به جایی نمی رسند».
۱۷- نام و رگ و ریشه
«کاسیوس کلی نامی است که سفیدپوست ها به بردگیِ من دادند. حالا که آزاد هستم، حالا که دیگر به کسی تعلق ندارم، حالا که دیگر برده نیستم، نام سفیدپوستی شان را به خودشان پس می دهم، و برای خودم یک نام زیبا از تبار افریقایی ام بر می گزینم».
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
چشماتو وا کن نوشته منو بخون بعد بیا منو بخور...من نگفتم دشمنی با شاه معیار مناسبی برای خوب بودن آدماست من گفتم چون شاه با مردم دشمن بود و تختی به همایت مردم اومد محبوب شد البته واقعا هم پهلوان بود.محمد علی کلی هم علاوه بر این که یه مبارز عالی بود شخصیت بزرگی هم داشت و برای ما عزیزه چون مسلمونه نه این که به قول شما انقلابیه.