چرا The Last of Us نیازی به یک نسخه دنباله ندارد؟
The Last of Us به زعم بسیاری یکی از بهترین بازی های نسل هفتم کنسول ها بود؛ روایتی بی بدیل در صنعت بازی های ویدیویی از بقای انسان در دنیایی آخرالزمانی. آخرین ساخته ناتی داگ ...
The Last of Us به زعم بسیاری یکی از بهترین بازی های نسل هفتم کنسول ها بود؛ روایتی بی بدیل در صنعت بازی های ویدیویی از بقای انسان در دنیایی آخرالزمانی. آخرین ساخته ناتی داگ روی کنسول پلی استیشن 3، گام را فراتر از یک بازی ویدیویی معمولی گذاشت و نشان داد که «سرگرمی های تعاملی» ممکن است به مراتب تاثیرگذارتر و عمیق تر از سایر مدیوم ها ظاهر شوند.
با این همه، The Last of Us در غایی ترین حالت، تفاوتی با سایر بازی های ویدیویی ندارد و به عنوان فرنچایزی سودده و البته محبوب، از ظرفیت های بالایی برای ادامه یافتن برخوردار است. اما آیا The Last of Us از آن آثاری است که باید برای تاثیرگذاری خود احترام قائل شده و بیش از این ادامه پیدا نکند؟ ناتان دیتوم از وب سایت یوروگیمر پاسخی برای این سوال دارد؛ در ادامه این مقاله را با دخل و تصرف اندک به قلم وی مطالعه می کنیم.
مدتی پیش از عرضه The Last of Us طی سال 2013، من بسته ای حاوی یک آجر کوچک از سوی واحد سرگرمی های کامپیوتری سونی دریافت کردم. اندازه ای شبیه به یک دسته از کارت های بازی داشت و نام The Last of Us کنارش چاپ شده بود، در طرف دیگر هم صورتکی خندان دیده می شد. یک آجر خوشحال.
این آجر کماکان عجیب ترین بسته تبلیغاتی فرستاده شده برای من است؛ اما با یک بازنگری، نمادهای بدتری از داستان جدی ناتی داگ از بقا در آمریکای پسا-تمدنی در آن به چشم می خورد. جان لنچستر، ضمن اشاره به بازی های ویدیویی معتقد است که «ارجمندی، امری وحشتناک برای هرگونه از هنر به حساب می آید» و با آهنگساز برنده اسکارش، جایزه اش از BAFTA و زامبی هایی که پیچیده تر از آن هستند تا زامبی نامیده شوند، The Last of Us به شکل خطرناکی به ارجمندی نزدیک شده است.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
برام مهم نیست ۳۰۰ هزار تومن هم بفروشنش من میخرم به کوری چشم این اقا که فقط بلده ۴ تا کلمه قلمبه سلمبه ببافه بازی ای که هنوز نیومده رو نقد می کنه احمق
من فکر نمیکردم هیجان و ترس اینقدر بهم آرامش بده پلی وقتی بازی THE LAST OF US رو خریدم همون لحظه حس هیجان در وجودم بود رسیدم خونه و شروع به بازی کردم شب بود و دختری به انتظار پدر در خانه تنها پدر رسید و دخترک با ذوق و هیجان کادوی تولد پدرش که یک ساعت بود رو بهش داد و دخترک همانجا پس از چند لحظه خوابش برد... دخترک بیدار شد با سر صدا، صدایی که ترس را در بدن بیدار میکرد دخترک به دنبال پدرش بود و... دخترک در دستان پدرش جان داد و آن ساعتی که بهش کادو داده بود تا 20 و خورده ای سال به عشق دخترش در دستش بود من تحسینش میکنم عشق را با ترس و هیجان یک جا تجربه کردم انگار آن ساعت های که پا به بازی می نشستم انگار وارد جهانی دیگه میشدم و حسی از جهان و خودم و همنشین هام نداشتم حس ترس جول رو در خود حساس میکردم و آن گریه های دختری کوچک را در خود حساس میکردم اشک در چشمانم جمع میشد و موقعی اومد که لحظه وداع بود فکر میکردم دیگر این زندگی در همان 15 ساعت بازی ام تمام شد و تجربه ام ادامه پیدا نمیکند که چندی پیش با همان هیجان و شوق تریلر قسمت بعدی رو نگاه میکردم آن آهنگی که وقتی الی میخوند بهم آرامش میداد را گوش میکردم و آرزو میکردم که هرچه سریعتر که بشه به دست بازیکنان که نمیگم به دست تجربگران برسه THE LAST OF US II
ایشون فقط ترجمش کردن(جهت اطلاع)
مام نگفتیم از خودشون دراوردت
مرحبا اقای ضیایی با این پیش درامد نه خوب بلکه عالی واقعا دست به قلم بسیار زیبایی دارید احسنت.