بررسی فیلم A Wrinke In Time؛ پرتو مرهم بر آنجا تافتست
فیلم A Wrinke In Time چین خوردگی در زمان اقتباسیست از کتابی به همین نام نوشته مادلین ال.اینگل که در سال ۱۹۶۲ نوشته شده و تاکنون اثر سینمایی اقتباسی درخور توجهی از روی آن ساخته ...
فیلم A Wrinke In Time چین خوردگی در زمان اقتباسیست از کتابی به همین نام نوشته مادلین ال.اینگل که در سال ۱۹۶۲ نوشته شده و تاکنون اثر سینمایی اقتباسی درخور توجهی از روی آن ساخته نشده بود.(فیلمی تلویزیونی حدود ۱۵ سال پیش توسط دیزنی ساخته شده بود که البته از حیث وفادار ماندن به کتاب بسیار خوب عمل کرده ولی طبیعتا به خاطر تلویزیونی بودن دارای ضعفهای فنی زیادی برای یک اثر تخیلی بود.)
استودیوی والت دیزنی با توجه به سیاستهای جدیدش در روند فیلمسازی، چراغ سبزی دوباره به ساخت فیلم جدیدی از روی این کتاب نشان داده و آوا دوونری (کارگردان فیلم سلما Selma) را در صندلی کارگردان نشانده است. کارگردانی که پیش از این تجربه چندانی از فیلمهای تخیلی نداشته و محک اولیه دیزنی برای ساخت این گونه آثار شده چرا که بعید نیست دوونری در دنیای مارول-دیزنی هم در آینده نقشی به عنوان کارگردان ایفا کند.
- استودیو سازنده: والت دیزنی
- کارگردان: آوا دوونری
- بازیگران: ریس ویترسپون، کریس پاین، گوگو باتارا و اپرا وینفری
- بودجه فیلم: بین ۱۰۰ تا ۱۳۰ میلیون دلار
چین خوردگی در زمان (یا در ترجمه کتاب فارسی توسط صدیقه ابراهیمی فخار چین دادن زمان) اولین کتاب از مجموعه داستانهای Time Quintet است (که متاسفانه الباقی جلدها در ایران ترجمه نشدهاند) و ساخت فیلم از روی آن نوید ساخت یک فرنچایز سینمایی دیگر را میداد. حدس و گمانهایی زده شده بود که در صورت موفقیت تجاری فیلم، شاهد ساخت ادامههای آن هم باشیم و برخی نگرانیها هم در این باره وجود داشت چرا که دیزنی پیشتر روی تاریک خود را نسبت به آثار اقتباسی دنبالهدار در سری فیلمهای نارنیا نشان داده بود. دیزنی با وجود سوددهی فیلمهای نارنیا به طور ناگهانی از ادامه ساخت این سری (هنوز ۴ مجلد از سری نارنیا به فیلم برنگردانده شدند) دست کشیده و ادامه آن را در هالهای از ابهام فرو برده است.
در هر حال نکتهای که پیش آمده عدم موفقیت فیلم چین خوردگی در زمان (حداقل در گیشه) بوده و از آن نکته مهمتر خود فیلم است که گویی طوری ساخته شده که هیچ راه و امیدی برای ساخت ادامه آن حتی توسط عوامل فیلم هم وجود نداشته است. حذف یک سری کاراکترهای کلیدی همچون برادران دوقلوی قهرمان داستان که در کتب آینده نقش نسبتا مهمی دارند و حذف المانهای متعدد دیگر، به طرفداران و خوانندگان کتاب ناامیدی را تزریق میکند؛ هم از جهت خدشه وارد کردن به منبع اصلی فیلم و هم از جهت اینکه میفهمند خبری از دنبالهها نیست.
داستان فیلم چین دادن زمان کمی مدرنتر شده و در دوران حاضر و نه دهه ۷۰ میلادی میگذرد. دختری به نام مگ (با بازی استورمی رید) همراه با پدر و مادر دانشمند خود زندگی میکند. آقا و خانم موری والدین خوبی برای مگ هستند اما در کار خودشان نیز غرق شدهاند و در راه کشف یک فرمول جدید در زمان هستند. دکتر الکس موری پدر فرضیهای دارد مبنی بر اینکه میتوان وارد بعد پنجم شد و اگر زمان (یا همان بعد چهارم) را در خودش ضرب کرد، میشود به این نقطه وارد شد و زمان را دستکاری کرد.
الکس موری باور دارد که این نظریه باعث کشف جهانهای موازی با ما و همچنین سفر در زمان به ضرب یک بشکن میشود و سرعت سفر را چندین برابر بیشتر از سرعت نور میداند. روش این سفر هم چین دادن زمان است: به عنوان مثال اگر یک گوی از روی یک طناب در حال حرکت باشد، مدت زمان زیادی طول میکشد تا به پایان طناب برسد اما اگر دوسر این طناب را گرفته و آن را چین داده و به هم نزدیک کنیم، گوی به انتهای خط رسیده و با باز کردن دوباره این چین، گوی در پایان راه سفر خود است.
این فرضیه توسط دانشمندان وقت رد شده و چند روز بعد از این اتفاق، الکس موری ناپدید میشود. مگ به همراه مادرش و فرزندی که تنها یک روز قبل از ناپدید شدن الکس به سرپرستی برعهده گرفتند زندگی میکنند. مگ و چارلز والاس (برادرش) دوستان خوبی برای هم شدند و بعد از ۴ سال از ناپدید شدن پدر، هنوز کورسوی امیدی برای بازگشت او دارند. یک روز بانویی مرموز که خودش را واتسیت (در ترجمه فارسی خانم چیستان) معرفی میکند به زندگی آنها وارد شده و این دو بچه را با خانم هوزیت (به فارسی کیستان) آشنا میکند.
در نهایت مشخص میشود که دو بانوی چیستان، کیستان و کدامستان (ویچ) نگهبانان تمامی دنیاها هستند و پدر این دو کودک را محبوس در سیاره تاریکی به نام Camazotz یافتند. آنها که به علت سرشت روشنایشان نمیتوانند در سرزمین تاریکی قدم بگذارند، رد نالههای پدر را گرفته و به مگ و چارلز رسیدند و قصد دارند آنها را با چین دادن در زمان برای نجات پدرشان راهی سفر بین دنیاها و زمانها کنند.
داستان فیلم روی کاغذ پیچیدگیهایی دارد که توامان با فانتزی نسبتا کودکانهایست (احتمالا از نامهای سه بانوی نگهبان این تصور به شما هم دست داده است) اما در حقیقت کتاب چین دادن زمان، مثل سری نارنیا دارای المانها و عناصر پیچیدهایست که در قالب یک رمان فانتزی کودک نوجوان عرضه شده است. پیامهای مسیحی و نمادهای آیینی و همچنین رنگ بوی علمی-تخیلی کتاب، وجهه خاصی به سری کتاب زمان بخشیده که در بازآفرینی آن به صورت فیلم، اکثر این عناصر رنگ باختهاند. فیلم چین دادن در زمان حالا بیشتر شبیه اثری تخیلی با صحنهپردازیهای عظیم و جلوههای ویژه باشکوه شده که اصالت کتاب را کاملا از یاد برده و تبدیل به اثری نسبتا کودکانه شده که حتی آنها را لااقل در دقایق اولیه خود راضی نمیکند.
- تفاوت های کتاب با فیلم:
- برادران دوقلوی مگ (شخصیت اصلی) در فیلم حذف شدهاند.
- اشاراتی به خانواده کالوین، دوست مگ (که در سری کتاب در آینده شوهر او میشود) چندان نمیشود
- بانوان جادوگر در کتاب بسان پیرزنان هستند و در فیلم بسیار جوانتر انتخاب شدند. حتی موجوداتی که این زنان به آن تبدیل میشوند از اسب و دیگر مخلوقات به موارد دیگر تغییر پیدا کرده است.
- پیامهای مسیحی و مذهبی کتاب تقریبا به طور کامل در فیلم نیست
- شخصیت پیشگو در کتاب یک پیرزن است و در فیلم یک مرد میانسال که زک گالیفیاناکیس (بازیگر فیلم های Hangover) آن را بازی میکند
- برخی سیارات جهان داستان به طور کامل حذف شدهاند
- پایانبندی تاحدی تغییر پیدا کرده ولی نه آنقدری که به کلی تحریف شود
- مقدمه فیلم بسیار طولانیتر از کتاب است (و یکی از ایرادات اصلی فیلم هم همین مورد است)
- و ده ها مورد دیگر!
روایت کند اولیه فیلمنامه و نداشتن ریتم در کل مدت زمان فیلم، آن را کمی تا قسمتی خسته کننده کرده و نماهای زیبایی که در زمان سفر به سیارات به تماشاگر نشان داده میشود، اگر توامان با ساز و آواز سرحال و سرزنده فیلم نبود، یقینا کارکردی نداشت.
انتخاب بد بازیگران هم در بیشتر آشکار شدن ضعفهای فیلم بیتاثیر نیست و شخصیتپردازیها هم توسط همین انتخاب بد به تباهی کشیده شده است. مثلا هشدار اسپویل: چارلز والاس که قرار است در خاتمه نقش خبیث فیلم را ایفا کند، توسط کودکی بازی شده که از خباثت چیزی جز چپ چپ نگاه کردن و دست به پشت راه رفتن و... برای رو کردن ندارد. اینجاست که کاراکتر آنتاگونیست فیلم بیشتر از آنکه ترسناک باشد، شبیه به کاریکاتوریست که بچهها هم چندان با آن انس نمیگیرند. پایان هشدار اسپویل.
تغییراتی هم در دنیاها و دیگر موارد فیلم به وجود آمده که بیشتر حس و حال زنانگی کارگردان را به زیر پوست سکانسها القا کرده است و از همین جهت بیراه نیست اگر بگوییم که فیلم چین دادن در زمان یک فانتزی دخترانه است تا پسرانه. فیلم با بودجه نسبتا خوبی ساخته شده و این بودجه صرف جلوههای ویژهای شده که در عالم کنونی سینما و با وجود آثار بلاکباستری و ابرقهرمانی چندان به چشم نمیآید. (در حقیقت اصلا مشخص نیست این همه بودجه صرف چه شده!) سعی و تلاش کارگردان در کودکانهتر کردن کتاب نسبت به فیلم کاملا مشهود است و دلیل این تلاش را نمیتوان هضم کرد؛ اگر فرض بر این باشد که بچهها هم نیاز به آثار مختص خود دارند و ابرقهرمانان نباید الگوی نسلهای امروزی باشند، بازهم در شخصیت پردازی مگ و دوستانش کمکاری شده و آنها هم نمیتوانند چندان نقش یک الگو را بازی کنند.
اضافه کردن اسانس کمدی به لایههای داستان و شخصیتها، گاهی بیش از حد لوس میشود تا جایی که شخصیت «رد» (که در کتاب نوچه «او» یا همان تاریکیست) واقعا یک عروسک خیمه شب بازیست با گریمی احمقانه که ترسناک بودن آن را زیر سوال میبرد، مشکل گریم این کاراکتر (با بازی مایکل پنا) در تمامی بازیگران به جز استورمی رید (بازیگر نقش مگ) وجود دارد و نه آنکه گریم به خودی خود بد باشد بلکه اغراق و سمت و سوی آن شخصیتها را کودکانه میکند. این کودکانیزه شدن ماجرا! حتی در پیامهای فیلم هم وجود دارد به طوری که مگ دوست داشتن و دوست داشته شدن را به مخاطبینش یاد میدهد ولی این کار را طوری انجام میدهد که شعار از گوش و حلق و بینی فیلم بیرون میزند.
فیلم چین دادن در زمان سری رمانهایی را عملا فدا کرده و سیاستهای هوشمندانه دیزنی در سالهای اخیر را بار دیگر زیر سوال میبرد (فیلمهای Tomorrowland و Petes Dragon در سالهای اخیر به نوعی گافهای این استودیو به شمار میآیند) اما در نهایت دیدن آن برای کوچکترهای اطرافیانتان توصیه میشود و خودتان هم اگر کودک درون فعالی دارید، از دنیای فانتزی نصفه نیمه فیلم میتوانید لذت ببرید.
پی نوشت: مصرع پرتو مرهم بر آنجا تافتست شعریست که تیتر مطلب انتخاب شده، در طول داستان بارها توسط مگ قهرمان فیلم، تکرار میشود و او آن را با خود زمزمه میکند تا بتواند علیه تاریکی غلبه کند. این شعر برای مولاناست و به انگلیسی اینگونه ترجمه شده: The wound is the place where the light enters you. خوشبختانه فیلم کپیرایت را رعایت کرده و به این موضوع هم اشاره میکند.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من تا ده دقیقه ی اول فیلم رو دیدم پیش خودم گفتم که چقدر کارکتر های فیلم آشنا ـن ?
زدم آخرش دیدم آهنگ تیتراژ پایانی دمی لواتو و دی جی کلد هست که یادم افتاد موزیک ویدیو ـشو چند وقت قبلش گرفتم و....
تمام نقد(که من هم باهاش موافقم) یک طرف
اما این تگ مطلب که نوشته «کنسول و بازی» هم یکطرف!
فعلا بخش نسبتا تازه تاسیس سینمایی زیرمجموعه بخش گیم در نظر گرفته شده و سعی میشه که فیلم هایی باب میل گیمرها بیشتر بهش پرداخته بشه. در آينده نزدیک تفکیک میشن اینا با هم اگر خدا بخواد دوست من.
منم از فیلم خوشم نیومد
من معتقدم که خطوط کتاب اصلی نویسنده صرفا در رویاهای خوانندهاش به ترسیم کشیده میشه و سخته فیلم در آوردن ازش و خارج از همون ذهن نمیتوان آن را درست از آب در آورد. نوع نثر کتاب و تصورات مخاطبین آن به شکلیه که هر فرد به نوبه و حد قدرت تخیلی خودش کتاب را به تصویر میکشه و کارگردان این کار گویا به نوبه خوبی کتاب رو پیش خودش تصور نکرده!