دختر استیو جابز از بی مهری پدر در دوران حیاتش می گوید
لیزا برنان جابز؛ دختر استیو جابز، مدیرعامل فقید اپل، اخیرا قطعه ای از یادداشت هایش در مورد پدر را منتشر کرده که قرار است به زودی با عنوان ماهی کوچولو به چاپ برسد؛ این یادداشت ...
لیزا برنان جابز؛ دختر استیو جابز، مدیرعامل فقید اپل، اخیرا قطعه ای از یادداشت هایش در مورد پدر را منتشر کرده که قرار است به زودی با عنوان ماهی کوچولو به چاپ برسد؛ این یادداشت حاوی جزئیات ناراحت کننده ای در مورد رابطه شکننده لیزا با پدرش است.
این نخستین باری است که لیزا یادداشتی با این سطح جزئیات را در مورد رابطه اش با پدر منتشر می کند؛ پدری که در ابتدا ارتباطش با وی را نفی کرد و از پرداخت خرجی ماهیانه به مادرش کریسان برنان خودداری می کرد.
دست نوشته لیزا جابز در شماره سپتامبر نشریه Vanity Fair منتشر گردید و دیباچه آن به ارائه اطلاعاتی در خصوص واپسین روزهای حیات جابز اختصاص یافته. لیزا در این نوشته ها به یاد می آورد که هر آخر هفته به دیدار پدرش می رود و تلاش دارد که در کنار همسر پدرش (لارن پاول) و سه فرزندش لحظات خوشی را برای او بسازد.
از آشتی کردن با او دیگر ناامید شده بودم اما همچنان به پدرم سر می زدم.
لیزا در یادداشت خود همچنین اشاره ای به تولدش در سال ۱۹۷۸ داشته و روزهایی را به یاد آورده که پدرش او را به عنوان فرزند خود قبول نداشته تا اینکه دادگاه محلی جابز را به انجام تست DNA و در نهایت پرداخت خرجی ماهیانه وادار می کند.
در قسمتی از این یادداشت لیزا به اصرار وکلای جابز برای خاتمه دادن به حمایت مالی از وی تا تاریخی معین اشاره می کند. چهار روز بعد از آن تاریخ اما سهام اپل به صورت عمومی عرضه می شود و جابز در یک چشم بر هم زدن ثروتمند می گردد.
وی همچنین به یاد دارد که پدرش به محض اینکه خطی بر بدنه پورشه اش می افتاد آن را عوض می کرد اما لیزا در آرزوی چنین ماشینی بود و هر وقت هم از پدر می پرسید که آیا خودروی تعویضی را به او می دهد یا نه با این جواب روبرو می شد:
چیزی گیرت نمی آید. فهمیدی؟ چیزی گیرت نخواهد آمد.
لیزا به یاد می آورد که پدرش انسان چندان گشاده دستی هم نبوده و این خساست هم در مورد پول هم غذا و هم حتی استفاده از کلمات صادق بوده.
من مثل لکه ننگی بر پیشانی اش بودم چون سرگذشتمان با داستان سراسر موفقیت او همخوانی نداشت. بودن من وجهه اش را خراب کرده بود اما برای من جور دیگری بود: هرچه به پدرم نزدیک تر می شدم کمتر احساس شرمندگی می کردم. او بخشی از این عالم بود و من را به سمت روشنایی سوق می داد.
دختر جابز فقید به پروژه لیزای اپل اشاره می کرد؛ پیش قراولی بر مکینتاش که استعاره ای از تلاش های او برای نزدیک شدن به پدرش هم بود.
او یادش می آید که در برهه ای از پدرش پرسیده: آیا اسم من را روی این پروژه گذاشته ای؟
پاسخ پدر این بوده: نه متاسفانه!
اما لیزا از دوران تغییر روابطش با پدر اینطور به یاد می آورد که جابز او را برای تعطیلات آخر هفته به خانه دعوت می کند و همراه او و البته کل خانواده به دیدار بونو خواننده گروه یو تو می رود که از دوستان صمیمی اش بوده.
در آنجا بونو همان سوال لیزا را می پرسد و اینبار جابز در پاسخ به اینکه آیا پروژه لیزا از روی نام دخترش اسم گذاری شده می گوید: بله!
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
وقتی یادداشتهات به چاپ رسید یکم از این لگدها میخوری حالت جا میاد و متوجه میشی خود استیو را هم پدر مادر خودش بزرگش نکردن. یکم شعور هم خوب چیزیه دختر جان ?
من جای استیو بودم با لگد پرتت میکردم بیرون ? ?