آلزایمر: وقتی یک فرضیه بزرگتر از آن میشود که شکست بخورد
آدوکانوماب (Aducanumab)، با نام تجاری «ادوهلم» (Aduhelm)، یک پادتن مونوکلونال آنتی آمیلوئید (antiamyloid monoclonal antibody) و تازهترین گروه از این داروهاست که برای مقابله با بیماری آلزایمر تست میشود. در چند دهه اخیر میلیاردها دلار ...
آدوکانوماب (Aducanumab)، با نام تجاری «ادوهلم» (Aduhelm)، یک پادتن مونوکلونال آنتی آمیلوئید (antiamyloid monoclonal antibody) و تازهترین گروه از این داروهاست که برای مقابله با بیماری آلزایمر تست میشود. در چند دهه اخیر میلیاردها دلار برای هدفگذاری آلوئیدهایی خرج شده که روی هم انباشته میشوند و پلاکهایی عصبی را تشکیل میدهند که آلویس آلزایمز (Alois Alzheimer)، روانپزشک آلمانی در سال ۱۹۰۶ آنها را ثبت کرد. این طبقه از داروها تجمع آمیلوئید را کاهش دادهاند؛ با این حال، از سال ۲۰۰۰ نرخ شکست آزمایشهای بالینی تقریبا ۱۰۰ درصد بوده و حتی بعضی از درمانها شرایط بیمار را وخیمتر کردهاند.
در سال ۲۰۱۹، ادوکِینومَب در فاز سوم کارآزمایی تصادفی کنترلشده با دو گروه شکست خورد، اما بعدها ادعا شد که این دارو مزایای اندکی برای یکی از زیرمجموعههای گروه با دوز بالا به همراه داشته است. این دارو موفق به دریافت تاییدیه فوری سازمان غذا و داروی آمریکا (FDA) شد، اما نه به خاطر مزایای بالینی، بلکه به خاطر تواناییاش در کاهش آمیلوئید در اسکنهای PET. کمپانی بایوژن بلافاصله قیمت این درمان را ۵۶ هزار دلار در سال تعیین کرد تا این دارو به یکی از گرانترین داروهای تاریخ آمریکا تبدیل شود.
اوضاع از این هم عجیبتر است، چون در غیاب شواهد قطعیتر، هیچ اثباتی وجود ندارد که این دارو به طور بالینی فایدهای برای مصرفکنندگانش داشته باشد. ادوکِینومَب، که به صورت داخل وریدی تزریق میشود، در ۴۰ درصد مشارکتکنندگان دوز بالا باعث خونریزی یا ورم مغزی و همچنین نرخهای بالاتر سردرد، افتادن یا اسهال شده بود.
تصمیم FDA در سایه توصیه متفقالقول کمیته مشاورانش مبنی بر تایید نکردن این دارو گرفته شد. سه نفر از اعضای این کمیته پس از این تصمیم استعفا دادهاند؛ چندین بازرسی فدرال برای بررسی رابطه نزدیک بین بایوژن و FDA آغاز شده و وزارت امور کهنهسربازان، بیمههای خصوصی متعدد و بیمارستانهای بزرگ از همین حالا اعلام کردهاند که هیچ استفادهای از این دارو نخواهند داشت. در همین حین، بایوژن وبسایت و کمپین تبلیغاتی بزرگی با شعار «وقتشه» راهاندازی کرده که مشتریان بالقوه را از نظر از دست رفتن حافظه میسنجد و در نهایت آنها را به متخصصان و مکانهای تصویربرداری و/یا تزریق راهنمایی میکند.
رسوایی ادوکِینومَب بخشی کوچک از وضعیت بغرنج پزشکی-صنعتی موجود در حوزه آلزایمر است که برای دههها باعث انحراف جریان علم و سیاستها شده و بسیاری از راههای نویدبخش برای پژوهش و اقدام برای سلامت مغزی و درمان افراد با زوال عقلی را محدود کرده است.
مشکل اصلی این است که این حوزه به طور کاملا غیر علمی حول فرضیه توده آمیلوئید بنا شده، همان باور که آمیلوئید سمی است و فرایندی را آغاز میکند که باعث اختلال در عملکرد سلولی میشود. این موضوع مانند یک قیف سرمایههای فدرالی، خیریهها و کمپانیهای داروسازی/سرمایهگذاری را به سمت پژوهشهای آمیلوئید سرازیر میکند؛ آن هم علیرغم اینکه نقش این پروتئین در آلزایمر همچنان نامشخص است. در واقع چیزی در حدود ۴۰ درصد از افرادی که در ۷۰ سالگی به سر میبرند تودههای آمیلوئید دارند، اما از لحاظ شناختی در وضعیت نرمال هستند. همچنان این احتمال وجود دارد که تودههای آمیلوئید بخشی از واکنشهای آسیب مغزی هستند، نه علت آن.
به علاوه، «آلزایمر» به عنوان یک سندروم گروهی شناخته میشود؛ شامل نه فقط پلاکهای آمیلوئید و تودههای تاو، بلکه ویژگیهای دیگری مثل تغییرات عروقی. اکثریت موارد «آلزایمر» بالینی در واقع زوالهای عقلی مختلط هستند. شاید با توجه به این مساله جای تعجب نباشد که «حمله» به یکی از جنبههای این سندروم (آمیلوئید) باعث «درمان» آلزایمر نشده است؛ با این حال این موضوع مایه تعجب است که دانشمندان این حوزه نمیتوانند در پرتو شواهد متناقض رویهی خود را اصلاح کنند یا دست از فرضیه آمیلوئید بردارند.
این یکی از اثرات عقیمکننده وضعیت بغرنج حاکم بر این حوزه است که انگیزهها را با شهرت و ثروت ناشی از دستیابی به داروهای تکمکانیزمی در آمیخته و مجالی برای موشکافی بیطرفانه، که روش علمی آن را میطلبد، باقی نگذاشته است.
بسیاری از سردمداران این حوزه، که به این رویکرد باریکبینانه باور دارند و بعضی افراد آنها را «دسیسهچینان آلزایمر» مینامند، فشارهای زیادی را به کار گرفتهاند تا از فرضیه آمیلوئید دفاع کنند. ژورنالها، کنفرانسها و جوامع حرفهای پژوهشهایی که پیشفرضهای مرسوم را ترویج کنند، تبلیغ میکنند و به آنها پاداش میدهند. از دل انبوه مقالات و بودجههای علمی که به این فرضیه اختصاص دارند، حرفههای متعدد و فرصتهای مشاوره به وجود میآیند. در همین حال، آنهایی که بینشهای غالب را به چالش میکشند به حاشیه رانده میشوند و منابع مالی روزبهروز از دیگر نظریههای بالقوه دور میشوند. زیر سوال بردن این باور که پیشرفتهای بیوتکنولوژی میتوانند شرایطی پیچیده و وابسته به سن، نظیر سندروم آلزایمر را درمان کنند، حکمی برابر با ارتداد دارد.
این رویکرد تقلیلگرایانه و صنعتی حتی تفکر خلاقانه را درباره چگونگی سازگاری با چالشهای یک جامعه سالخورده محدود کرده است. یافتههای بسیار متقاعدکنندهای وجود دارند که نشان میدهند در چند دهه گذشته نرخهای زوال عقلی در ایالات متحده، کانادا، بریتانیا، فرانسه، سوئد و هلند کاهش یافتهاند.
این روند ارتباط چندانی با بیوتکنولوژی ندارد و دلایل اصلی آن را میتوان در سیاستهای عمومی میانه قرن بیستم مبنی بر افزایش سالهای تحصیل افرادی که حالا بازنشسته شدهاند، گسترش مراقبتهای بهداشتی و درمان پیشرفته عوامل ریسکی که مغز را تحت تاثیر قرار میدهند (نظیر بیماریهای عروقی و کلسترول بالا)، برنامههای موفقیتآمیز ترک سیگار و سربزدایی از بنزین جستجو کرد. بسیاری از متخصصان، از جمله «کمیسیون پیشگیری از زوال عقل لنست» عقیده دارند که این اقدامات عمومی در مجموع ظرفیتهای شناختی جمعیت سالخوردگان امروز را بهبود دادهاند.
ممکن است این سوال پیش بیاید که آیا دولتهای قرن بیست و یکم میتوانند این اقدامات جمعی با هدف بهبود نهادهای بزرگ، ساختارها و فرایندهای اجتماعی را که برای سلامت مغزی حائز اهمیت هستند، به خطر بیندازند یا خیر. میتوان انتظار داشت که دستیابی به مراقبتهای بهداشتی عمومی و تحصیلات بالا و حل مشکلات مربوط به زیرساختهای آبرسانی قدیمی (که به بحران سرب منجر شدهاند) آثاری مشابه روی سلامت مغزی در دهههای آینده داشته باشند. بخشی از جمعیت سالخورده در ایالات متحده امروزه از لحاظ مالی در شرایطی خطرناک زندگی میکنند و دولت آمریکا برای مراقبتهای سلامتی آنها هزینهای نمیکند. در چنین شرایطی این افراد تنها تا زمانی که کل داراییهای خود را خرج نکردهاند از مراقبتهای سلامت برخوردار خواهند بود. مجهز شدن این افراد به بیمههای بلندمدت برای آنها امنیت مادی ایجاد میکند و آثار مثبتی روی سلامت مغزی آنها خواهد داشت.
به علاوه، شواهد بسیاری مبنی بر آثار عمیق هنر روی زوال عقلی وجود دارد. موسیقی، رقص، قصهگویی، هنرهای بیانی، باغبانی، فعالیتهای بیننسلی، درمان با حیوانات خانگی و دیگر رویکردهای خلاقانه و مبتنی بر ارتباط که روی عناصر کلیدی حیات انسانی تمرکز دارند، کیفیت زندگی سالخوردگان و همراهان آنها را بسیار بیشتر از داروهای فعلی (از جمله ادوکِینومَب) افزایش میدهند. این داروهای اجتماعی شایسته سرمایهگذاری هستند، حتی اگر کالاهایی نباشند که برای صنایع درآمدی به ارمغان آورند.
ادوکِینومَب انعکاس نیروهایی است که حوزه آلزایمر را در قرن بیست و یک گمراه کردهاند. وقتی صنایع انگیزههای پژوهشی را پیش ببرند و فرضیهها بزرگتر از آن شوند که شکست بخورند، منابع کمیاب به هدر میروند، زمان باارزش تلف میشود و در سازگار شدن با یکی از بزرگترین چالشهای دورانمان شکست میخوریم.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
متأسفانه بسیاری از داروهای گرانقیمت برای امراض شایع مثل سرطان هم، با همین دروغ بزرگ فروخته میشوند: اگر سرطان داروی واقعی داشت چرا رئیس اپل و شاهان عالم و پسر رئیس جمهور امریقا بر اثر سرطان مُردند؟
البته به تازگی شرکتی لبنانی داروی گیاهی اکثر امراض صعبالعلاج (از ایدز و آلزایمر تا قند و سرطان و کرونا) را که تأییدیۀ FDA هم دارد، میفروشد. جوینده یابنده است