
ترس از پرسیدن در کودکان؛ از واقعیت تا خیال
آمار نشان میدهد که جمعیت زیادی از کودکان هفت ساله از سوال پرسیدن در کلاسهای درس در مدرسه خجالت میکشند یا به عبارتی دچار ترس از پرسیدن در کودکان شایع شده است. به نظر پژوهشگران ...
آمار نشان میدهد که جمعیت زیادی از کودکان هفت ساله از سوال پرسیدن در کلاسهای درس در مدرسه خجالت میکشند یا به عبارتی دچار ترس از پرسیدن در کودکان شایع شده است. به نظر پژوهشگران دلیل عمده این موضوع ترس کودکان از همکلاسیهایشان است چرا که آنها فکر میکنند اگر سوال بپرسند ممکن است بعدها از سوی دیگر همکلاسیها احمق خطاب شوند.
جالب است بدانید که در گذشته تحقیقاتی با همین موضوع در بین بزرگسالان نیز انجام شده بود. یکی از موضوعاتی که در تحقیقات بین بزرگسالان رایج بوده است نیز همین موضوع بود. بسیاری از بزرگسالان از درخواست کمک و یا اظهار ندانستن در موضوعات مختلف هراس دارند. این موضوع به این دلیل بود که اغلب آنها فکر میکردند که آسیبپذیر بودن خود را به دیگران نشان میدهند و از ابراز آن احساس ناراحتی میکردند. دسته دیگری این موضوع را به صورت حقارت درونی میدانستند و این درخواست کمک و راهنمایی به مثابه اظهار گمراهی و گم شدن برای آنها بود.
چرا سوال پرسیدن برای کودکان با دشواری همراه است؟
در واقع این افراد معتقد بودند که سوال پرسیدن در شرایط مختلف و مخصوصا در حضور دیگران شبیه این موضوع است که آنها دچار گمراهی و سردرگمی شدند و توانایی تحلیل موضوع را ندارند، از طرفی به این دلیل که شخص دیگری این سوال را نپرسیده بود فکر میکنند که پاسخ این سوال یک موضوع بدیهی است که همه به جز او آن را میفهمند. همین موضوع باعث هراس شخص از پرسیدن سوالات میشد و بسیاری احساس کوچکی و اضطراب در هنگام پرسیدن سوالات مختلف در کلاس درس داشتند. البته بعضی از سوالهایی که پرسیده نمیشوند میتواند به دلیل بازخورد پاسخدهنده سوالات باشد و هراس از این موضوع نیز میتواند بر ترس از پرسش بیفزاید.
در واقع تحقیقات جدید بر روی خردسالان نشان داد که آنها هم از همین موضوع رنج میبرند. در واقع ممکن است که این موضوع از کودکی در وجود بسیاری از انسانها به دلیل مختلف ریشه کند. این تحقیقات نشان میداد که کودکان هم از پرسیدن سوالا مختلف در کلاس به دلایل مختلف اجتناب میکنند. محققان معتقدند که دلیل ترس کودکان و عدم سوال پرسیدن آنها همین موضوع ترس از حقارت و دیگران باشد؛ به هر صورت جمعیت زیادی از آنها از سوال پرسیدن اجتناب میکردند حتی زمانی که واقعا به جواب آن پرسش نیاز داشتند! این در حالی است که تا همین اواخر روانشناسان فکر میکردند که کودکان تا سن نه سالگی شروع به اهمیت دادن به شهرت و ادراک به وسیله دیگران نکردهاند. اما موج عظیمی از اطلاعاتی که اخیرا درباره این موضوع به دست آمده نقد کوبندهای را بر این ایده روانشناسان وارد کرده است.
تحقیقات جدید نشان میدهند که کودکان در سن پنج سالگی عمیقا به طرز فکر دیگران درباره خود اهمیت میدهند. در طی آماری که از کودکان حین بازی گرفت شد این نتایج به دست آمد که بسیاری از کودکان زیر هفت سال برای این که از نظر دیگران باهوش به نظر برسند در بازیهای ساده تقلب میکنند. این موضوع به صورت خلاصه و صریح نشان میدهد که کودکان در سنین پایین هم به نظر دیگران درباره خود اهمیت میدهند. این درحالی است که ممکن است در شرایطی این موضوع کاملا به ضرر آنها تمام بشود و آنها را وادار کند که رفتارهایی که به انها علاقه ندارند را از خود بروز بدهند تا ویژگیهای مثبتی را از خود در ذهن دیگران بر جای بگذارند.
کودکان از چه سنی به نظر دیگران اهمیت میدهند؟ در واقع از چه سنی ترس از پرسیدن در کودکان شروع میشود؟
تحقیقات اخیری که در زمینه درخواست کمک به وسیله کودکان انجام شد نشان میدهد که کودکان از سن هفت سالگی به بعد فکر میکنند در صورت درخواست کمک، شایستگی خود را در ذهن دیگران از دست خواهند داد. در واقع برای آنها مهم است که چه تصویری از آنها در ذهن مردم باقی میماند، این موضوع به صورت کلی ممکن است که عواقب قابل توجهی را بر زندگی هر کودک بگذارد. سوال نپرسیدن و هراس از پرسش یکی از موضوعاتی است که به سادگی میتواند پیشرفت تحصیلی کودک را تحت تاثیر قرار بدهد و باعث افت شدید نمرات در طول دوران تحصیلی شود. یکی از ارکان مهم یادگیری پرسیدن است. هرگاه که شخصی از پرسیدن بترسد و در کلاس درس نتواند پرسش خودش را مطرح کند به سادگی میتواند حفره بزرگی را در یادگیری و آموزش خود به وجود بیاورد. در واقع در یک کلاس نباید شخصی از همکلاسیهای خود خجالت بکشد یا وجود آنها باعث شود که ناراحت باشد و احساس ناراحتی بکند چرا که در غیر این صورت یادگیری آن فرد به صورت جدی مورد آسیب قرار میگیرد. البته، مربیها و معلمها باید در روش تدریس و اداره کلاس کمی تجدید نظر داشته باشند و با علم به این موضوع سعی کنند که بهترین مسیر آموزش را بیابند که در آن هر شخصی بتواند به بحثهای سالم بپردازد و از پرسیدن نترسد.
پژوهشهای انجام شده در زمینه ترس از پرسیدن در کودکان
پژوهشگران برای این که بتوانند از صحت فرضیه خود اطمینان پیدا کنند آزمایشهای مختلفی را برای کودکان طراحی کردند که یکی از مشهورترین و بهترین انها چیزی بود که پژوهشگران را یک قدم به کشف نهایی و فرضیه علمی درباره این رفتار کودکان نزدیکتر کرد. در واقع این روش یکی از تکنیکهای روانشناسی مدرن بود که باعث میشد پاسخ اصلی این سوال برای پژوهشگران آشکار شود، آیا کودکان به نظر اطرافیان خود اهمیت میدهند؟
استدلال بچه ها در مورد دنیای اطرافشان می تواند کاملاً پیچیده باشد، اما آنها همیشه نمی توانند آنچه را که در ذهنشان می گذرد توضیح دهند. بنابراین ما داستان های ساده ای ساختیم و سپس از کودکان در مورد این سناریوها سوال پرسیدیم تا به بچه ها اجازه دهیم تفکر خود را به نمایش بگذارند. در واقع این روشی بود که ما میخواستیم با استفاده از آن کشف کنیم که در درون ذهن کودکان چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است و این که تحلیل آنها از محرکهای محیطی و اتفاقاتی که در اطرافشان در حال رخ دادن است به چه صورت است. این تحقیقات به ما دید کلیای درباره ذهنیت کودکان از اتفاقات و رفتارهای دیگران نسبت به خودشان میداد علاوه بر این به ما اجازه میداد تا با استفاده از دانستههای مربوط به این تحقیقات افکار کودکان را مورد تحلیلو بررسی قرار بدهیم و نتیجهگیریهای محکم و قاطعی را درباره رفتار آنها در برابر افکار دیگران نسبت به خودشان داشته باشیم.
در چندین مطالعه، از 576 کودک چهار تا نه ساله خواسته شد تا رفتار دو کودک را در یک داستان پیشبینی کنند. یکی از شخصیت ها واقعاً می خواست باهوش باشد و دیگری صرفاً می خواست برای دیگران باهوش به نظر برسد. در یک مطالعه، به کودکان گفتیم که هر دو بچه در یک آزمون ضعیف عمل کردند. سپس پرسیدیم که کدام یک از این شخصیتها بیشتر دستشان را جلوی کلاس بلند میکنند تا از معلم کمک بخواهند. این سوالات در واقع برای اماده کردن ذهن کودکان در برابر رفتار یک دانش آموز و ربط ضعف درسی و سوال پرسیدن آنها است. اگر کودکان هوش کم را با سوال پرسیدن یکی میکردند و یا باهوش به نظر رسیدن را در یک بازی ساده تنها و صرفا برای جلب توجه ترجیح میدادند نتایج بسیاری از مطالعات پیشین که میگفتند کودکان تا نه سالگی به طرز فکر دیگران درباره خودشان اهمیت نمیدهند به کلی به زیر سوال میرفت. در واقع با این موضوع میشود تحلیل بهتر و جامعتری را از بسیاری از رفتارهای کودکان در برهههای مختلف زندگی آنها به دست آورد. نتایج تحقیقات میتواند ریشه ترس از پرسیدن در کودکان را آشکار کند.
بچه های چهار ساله به همان اندازه احتمال داشت یکی از این دو بچه را به عنوان کسی که به دنبال کمک باشد انتخاب کنند در واقع آنها لزوما فکر نمیکردند که کسی که نیاز به باهوش به نظر رسیدن دارد قطعا و حتما سوال نمیپرسد یا کسی که باهوش است بسیار سوا ل میپرسد. اما در سن هفت یا هشت سالگی، بچهها فکر میکردند که بچهای که میخواهد باهوش به نظر برسد، کمتر درخواست کمک میکند. و انتظارات کودکان واقعاً ماهیت شهرت و اهمیت به ذهنیت دیگران را یدک میکشید آنها به طور خاص به این فکر می کردند که شخصیت ها در مقابل همسالان و همکلاسیهای خود چگونه رفتار می کنند. آنها هنوز هم می توانستند موقعیت هایی را تصور کنند که در آن کودکی که می خواست باهوش به نظر برسد کمک بخواهد اما تنها در زمانی که می توان از آنها کمک گرفت در واقع آنها میخواستند که سوال به صورت پنهانی در خفا پرسیده شود و با مطرح کردن یک سوالدر جمع دچار احساس ناراحتی میشدند و نسبت به آن گارد داشتند چرا که احساس میکردند با این کار کمتر باهوش و متکی به نظر خواهند رسید.
به طور کلی اگر بخواهیم همه رده سنی را در نظر بگیریم و پاسخهای آنها را تحلیل کنیم، به صورت کلی کودکان به طور میانگین فکر می کردند که هر دو شخصیت به یک اندازه احتمال دارد که از دیگران در حضور افراد زیادی کمک بخواهند. در واقع اکثر بچهها فکر میکردند که باهوش و بودن و تظاهر به باهوشی مساوری است با درخواست کمک نکردن و به تنهایی کارهای خود را انجام دادن بیآنکه نیازی به کمک افراد دیگری در زندگی خود حس کنند و حتی نیازی نباشد که برای فهمیدن موضوعات چند بار آنها را تکرار کنند. آنها سوال پرسیدن را به شکل مستقیمی در ذهن خود با کمهوشی گره زده بودند چرا که فکر میکردند شخصی که در کلاس باهوش است شخصی است که کمترین ایرادات درسی را داشته باشد و آن شخص کسی است که در کلاس کمترین سوالات را میپرسد و همان شخصی است که به بیشترین شوالات کلاسی پاسخ می دهد.
از بچه ها در مورد سناریوهای دیگر هم پرسیدیم. ما متوجه شدیم که آنها چندین رفتار دیگر را تشخیص می دهند که ممکن است باعث شود کودک در مقابل همنوعانش کمتر باهوش به نظر برسد، مانند اعتراف به شکست یا کم اهمیت جلوه دادن موفقیت ها. برای کودکان در واقع سوال پرسیدن همان اعتراف واضح به شکست بود. نتیجه تحقیقات این بود که، کودکان از چندین روش آگاه هستند که از طریق آن اقدامات یک فرد ممکن است در نظر دیگران کمتر زیرک نشان به نظر بیاید و سعی میکردند که از انجام دادن آن اجتناب کنند. این موضوع ترس از پرسیدن در کودکان را افزایش میداد.
با توجه به یافتههای ما، این موضوع به صورت کامل محتمل است که وقتی بچهها خودشان با مشکل مواجه هستند، اگر نگران تصوری که در ذهن باقی افراد بر جای میگذراند هستند، از جستجوی کمک اجتناب خواهند کرد چرا که این موضوع را مساوی با اعتراف به شکست و نشان دادن پرچک سفید میدانند. اگر چنین است، این بی میلی به کمک گرفتن در زمان حضور دیگران می تواند به طور جدی پیشرفت تحصیلی را مختل کند. برای پیشرفت در هر حوزه ای، باید سخت کار کرد، وظایف چالش برانگیز را به عهده گرفت (حتی اگر آن وظایف ممکن است منجر به مبارزه یا شکست شود) و سوال پرسید. همه این تلاشها زمانی میتواند دشوار باشد که شخصی به ظاهر خود در مقابل دیگران توجه داشته باشد و در ادامه از پرسیدن و شکست خوردن بهراسد. اما سوال اصلی این است! چگونه از این موضوع جلوگیری کنیم؟
چگونه می توانیم به کودکان کمک کنیم تا بر این موانع و ترس از پرسیدن غلبه کنند؟
اولین غریزه ما ممکن است این باشد که با تأکید بر مزایای آموزشی آن، به دنبال کمک باشیم. اما این تلاش ها ممکن است به کودکانی که نگرانی اصلی آنها این است که ممکن است ناتوان به نظر برسند کمکی نکند. تحقیقات نشان می دهد که ما ممکن است احساس ناراحتی دیگران را در هنگام درخواست کمک دست کم بگیریم.
اول، بزرگسالان باید خطرات اجتماعی کمک طلبی را کاهش دهند. به عنوان مثال، معلمان می توانند با قرار دادن خود در دسترس دانش آموزان برای مکالمات فردی در حالی که همکلاسی ها به کار گروهی می پردازند، فرصت های بیشتری به کودکان بدهند تا به صورت خصوصی به دنبال کمک باشند. معلمان باید این تلاش را با مراحلی همراه سازند که به دانش آموزان کمک می کند سوال پرسیدن در مقابل دیگران را به عنوان رفتارهای عادی و مثبت درک کنند. برای مثال، مربیان میتوانند فعالیتهایی ایجاد کنند که در آن هر دانشآموز در موضوعی «متخصص» شود، و سپس کودکان باید برای تسلط بر همه مطالب از یکدیگر کمک بخواهند. اگر کمک خواستن به عنوان یک فعالیت معمولی در کلاس درک شود، بچه ها ممکن است کمتر آن را نشان دهنده توانایی خود بدانند. اینگونه دانش اموزان میفهمند که سوال پرسیدن نه تنها نشانه کم هوشی نیست بلکه مکمل یادگیری آنها است. اینگونه میتوان ترس از پرسیدن در کودکان را ریشه کن کرد.
در واقع کودکان باید بدانند که جستجوی کمک حتی می تواند از نظر اجتماعی مطلوب باشد. والدین می توانند به این نکته اشاره کنند که چگونه سوال پرسیدن کودک باعث شروع یک گفتگوی ارزشمند خواهد شد که در آن تمام خانواده باید با هم صحبت کنند و یاد بگیرند و در مدرسه هم دقیقا همین تعامل برقرار است. از این گذشته، درخواست کمک اغلب نه تنها به کمک جوینده، بلکه برای دیگرانی که سوالات یا مشکلات مشابهی دارند گوش می دهند نیز مفید و سودمند است. علاوه بر این، بزرگسالان میتوانند از بچهها برای کمک گرفتن تمجید کنند. این پاسخ نشان می دهد که آنها برای تمایل به درخواست کمک ارزش قائل هستند و نه فقط موفقیت بی دردسر. ترس از پرسیدن در کودکان متواند عواقب ناخوشایندی داشته باشد که باید به کمک مربیان و والدین حل شوند.
در آینده، روانشناسان و محققان آموزشی باید این توصیه ها را ارزیابی کنند و راهبردهای جدیدی را توسعه دهند که کودکان خردسال را از ترس خود در مورد ادراکات همسالان عبور دهد. یک چیز وجود دارد که آنها، و همچنین مراقبان و معلمان، باید به وضوح در ذهن داشته باشند: کودکان به تصور دیگران از خود فکر می کنند و سعی می کنند آنها را مدیریت کنند، در واقع کودکان بیشتر از چیزی که ما فکر میکنیم میدانند اما شاید کمی زمان ببرد که بزرگسالان عمق این درک را متوجه شوند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.