سندروم استکهلم؛ همه آنچه که باید درباره سندروم استکهلم بدانید
نزدیک به پنجاه سال از ابداع اصطلاح سندرم استکهلم میگذرد. سندروم استکهلم چیست و چرا بارها و بارها از آن در موقعیتهایی همچون گروگانگیری یاد شده است؟ سندروم استکهلم چیست؟ اصطلاح سندرم استکهلم نوعی پاسخ ...
نزدیک به پنجاه سال از ابداع اصطلاح سندرم استکهلم میگذرد. سندروم استکهلم چیست و چرا بارها و بارها از آن در موقعیتهایی همچون گروگانگیری یاد شده است؟
سندروم استکهلم چیست؟
اصطلاح سندرم استکهلم نوعی پاسخ روانی به اسارت و آزار است. نام این سندروم برگرفته از حادثهای در سال 1973 است که در آن گروگانهایی که در بانکی، واقع در شهر استکهلم سوئد، در اسارت بودند، وابستگی عاطفی شدیدی به سارقان پیدا کردند.
زمانی که سلامت جسمانی یا روانی فرد تهدید شود، در معرض ابتلا به این سندروم قرار میگیرد. شخص مبتلا به سندرم استکهلم با گروگانگیر، متجاوز یا به طور کلی آزارگر خود ارتباط مثبتی برقرار میکند.
هرچند اکثریت قریب به اتفاق قربانیان به سندرم استکهلم دچار نمیشوند، اما عکسالعمل ناشی از ابتلا به این سندرم، با احساس ترس، وحشت، و تحقیر که در این شرایط از قربانیان انتظار میرود، در تضاد است.
قربانی ممکن است با کوچکترین خوشرفتاری آزارگر، نسبت به او احساس قدردانی پیدا کند. این احتمال نیز وجود دارد که قربانی برای تأمین امنیت خود برای جلب رضایت متجاوز تلاش کند. علاوه بر این، ممکن است از هر شخصی که سعی در رهایی او داشته باشد، دلخور و آزرده شود و در مواردی حادتر، حداقل به صورت موقت، ایدئولوژی آزارگر را اتخاذ کند.
این ارتباط روانی در طی روز، هفته، ماه یا حتی سالها آزار ایجاد میشود.
اگرچه متخصصین به طور کامل علت وقوع این پدیده را درک نکردهاند، اما احتمالاً سازوکار آن مشابه با رویارویی افراد با تروما (ضربه روحی) است.
نامگذاری سندروم استکهلم؛ ماجرای سرقت از بانک
در سال 1973 میلادی/ 1352 شمسی، «نیلز بجرو (Nils Bejerot)»، جُرمشناس و روانپزشک، برای اولین بار اصطلاح سندرم استکهلم را در توضیح عواقب یک سرقت از بانک در استکهلم سوئد، ابداع کرد.
این نامگذاری پس از زمانی رخ داد که دو مرد، چهار بانکدار را به مدت 6 روز گروگان گرفتند. پس از آزادی، گروگانها از شهادت علیه سارقان خودداری و حتی برای دفاع از آنها پول جمعآوری کردند.
جزئیات ماجرای سرقت
صبح روز 23 آگوست 1973، «یان اریک اولسون»، یک محکوم فراری، وارد بانک شلوغی به نام کردیت بانکن (Kreditbanken) واقع در میدان نرمالمستارگ (Norrmalmstorg) شهر استکهلم شد.
اولسون از زیر ژاکتی که در بغل داشت، یک مسلسل پر را بیرون کشید، به سقف شلیک کرد و در حالی که تلاش میکرد مانند آمریکاییها صحبت کند، به انگلیسی فریاد زد: «مهمانی تازه شروع شده!»
سارق پس از زخمی کردن یک پلیس، چهار کارمند بانک را گروگان گرفت: «بریگیتا لوندبلاد، الیزابت اولدگرن، کریستین انمارک و سون سافستروم»
اولسون، بیش از 700000 دلار به ارز ملی، یک خودرو برای فرار و آزادی مجرمی به نام «کلارک اولوفسون»، را درخواست کرد. در آن زمان اولوفسون دوران محکومیت، به اتهام سرقت مسلحانه و همکاری در قتل یک افسر پلیس، را سپری میکرد.
پلیس در عرض چند ساعت، اولوفسون، باج درخواستی و یک اتومبیل فورد موستانگ آبی رنگ با باک پر را به او تحویل داد. با این حال، مقامات، دیگر درخواست او مبنی بر ترک محل به همراه گروگانها، برای اطمینان از عبوری امن، را رد کردند.
خبر این حادثه به سرعت در همه جا گسترش یافت و خبرگزاریها در سرتاسر سوئد آن را مخابره کردند. در همین حین، مردم به ایستگاههای پلیس شهر هجوم آوردند تا پیشنهادهای خود را برای آزادی گروگانها ارائه دهند.
اسرا که در داخل خزانه کوچک بانک قرار داشتند، به سرعت با ربایندگان خود پیوند عجیبی برقرار کردند:
زمانی که کریستین انمارک از سرما میلرزید، اولسون یک ژاکت پشمی بر روی شانه های او انداخت و هنگامی که خواب بدی میدید او را آرام میکرد. علاوه بر این، اولسون یک گلوله از تفنگ خود را به عنوان یادگاری به کریستن هدیه داد.
هنگامی که بیرجیتا لوندبلاد نمیتوانست از طریق تلفن با خانواده خود تماس بگیرد به او دلداری میداد و میگفت: «دوباره تلاش کن. تسلیم نشو.»
پس از این که الیزابت اولدگرن از کلاستروفوبیا (تنگناهراسی) شکایت کرد، به او اجازه خروج از خزانه را داد.
اقدامات خیرخواهانه اولسون باعث همدردی گروگانها با او شد.
«فکر میکردم او بسیار مهربان است که به من اجازه خروج از خزانه را داده است.»
اولدگرن؛ مصاحبه با مجله نیویورکر
«با محبتی که نثار ما میکرد، در دید ما، از خود الههای در شرایط بحرانی ساخت.»
اسون سافستروم، تنها گروگان مرد
در روز دوم، گروگانها با سارقان خو گرفتند و بیشتر از پلیس میترسیدند تا از گروگانگیرها! زمانی که به رئیس پلیس اجازه داده شد تا وضعیت سلامت گروگانها را بررسی کند، وی متوجه شد که اسرا با او کجخلقی میکنند، در حالی که رفتار دوستانهای با سارقان دارند.
«بعید به نظر میرسد که سارقان به گروگانها آسیب برسانند، زیرا آنها با یکدیگر روابط نسبتاً آرامی برقرار کردهاند.»
از جمله اظهارات پلیس
حتی انمارک با «اولوف پالمه»، نخست وزیر وقت سوئد، که درگیر برگزاری مراسم و انتخابات ملی بود، تماس گرفت و از او خواست که اجازه دهد سارقان او را با خود ببرند.
«من کاملا به کلارک و سارق (اولسون) اعتماد دارم.»
«احساس ناامیدی نمیکنم. آنها با ما کاری نکردهاند. برعکس، بسیار مهربان بودهاند. اما، میدانی، اولوف، چیزی که من از آن میترسم این است که پلیس حمله کند و باعث شود ما بمیریم.»
انمارک در مکالمه با اولوف پالمه، نخست وزیر وقت سوئد
زمانی که اسرا تهدید به آسیب جسمی میشدند، باز هم نسبت به گروگانگیرها احساس دلسوزی میکردند.
اولسون پلیس را تهدید کرده بود که به پای سافستروم شلیک خواهد کرد.
«با خود فکر میکردم که او تا چه اندازه میتواند مهربان باشد که قصد دارد تنها به پای من شلیک کند.»
سافستروم؛ در مصاحبه با مجله نیویورکر
در همین حین انمارک تلاش میکرد تا سافستروم را به دریافت گلوله، با این دلیل که تنها پای او آسیب خواهد دید، متقاعد کند.
اتمام سرقت
ماجرای گروگانگیری نزدیک به 6 روز به طول انجامید. در نهایت سارقان آسیب جسمی به گروگانها وارد نکردند و در شب 28 آگوست پس از گذشت بیش از 130 ساعت، پلیس به داخل خزانه گاز اشکآور پرتاب کرد و عاملان به سرعت تسلیم شدند. پلیس درخواست کرد که در ابتدا گروگانها خارج شوند، اما این چهار نفر که تا لحظه آخر از ربایندگان خود محافظت میکردند، از این کار سر باز زدند.
«نه، یان و کلارک اول بروند. اگر ما زودتر برویم، به آنها شلیک میکنید.»
انمارک پیش از خروج
مجرمان و گروگانها یکدیگر را در آغوش گرفتند، بوسیدند و دست دادند.
پس از دستگیری سارقان، دو تن از گروگانهای زن فریادزنان از پلیس میخواستند که به آنها صدمه نزند.
در همین حین انمارک که روی برانکارد بود و از صحنه دور میشد، خطاب به اولسون فریاد میزد: «کلارک، دوباره تو را خواهم دید.»
پس از آزادی
پس از آزادی گروگانها، مقامات دریافتند که آنها پیوندهای عاطفی عمیقی با گروگانگیرها ایجاد کردهاند:
گروگانها ادعا میکردند که در طول این 6 روز، رفتار اولسون و اولوفسون دوستانه بوده است و به کسی آسیب وارد نکردهاند. قربانیها از گروگانگیرهای خود دفاع و از شهادت علیه سارقان خودداری میکردند.
افکار عمومی و پلیس از وابستگی به ظاهر غیرمنطقی گروگانها به اولسون و اولوفسون متحیر بودند، تا جایی که حتی در مورد همکاری انمارک با اولوفسون در طراحی نقشه سرقت، تحقیق کردند. قربانیها نیز احساس سردرگمی میکردند.
روز بعد از آزادی، اولدگرن از روانپزشک خود پرسید:«آیا من مشکلی دارم؟ چرا از آنها متنفر نیستم؟»
روانپزشکان این رفتار را با پدیده موجگرفتگی سربازان در جنگ جهانی دوم مقایسه کردند و توضیح دادند که گروگان نجات خود از مرگ را مدیون آدمرباها، و نه پلیس، میبیند.
در عرض چند ماه پس از این رخداد، روانپزشکان این پدیده عجیب و غریب را سندرم استکهلم نامیدند.
حتی پس از بازگشت اولوفسون و اولسون به زندان، قربانیها با گروگانگیرهای سابق خود دیدار میکردند.
دادگاه تجدیدنظر محکومیت اولوفسون را لغو کرد، اما اولسون سالها را پشت میلههای زندان گذراند تا سرانجام در سال 1980 آزاد شد. پس از آزادی، اولسون با یکی از زنانی که در دوران حبس برای او نامههای تحسینبرانگیز میفرستاد ازدواج و به تایلند نقل مکان کرد. او در سال 2009 زندگینامه خود را با عنوان سندرم استکهلم منتشر نمود.
علل پیدایش سندروم استکهلم
کارشناسان معتقدند که سندرم استکهلم زمانی ایجاد میشود که:
- گروگانگیر یا متجاوز با قربانیان خود رفتاری انسانی داشته باشد.
- مجرمان و قربانیها تعامل قابل توجهی داشته باشند، به طوری که فرصت برای ایجاد پیوندی عمیق میان آنها فراهم شود.
- قربانی احساس کند که مجریان قانون وظایف خود را به خوبی انجام نمیدهند.
- قربانی گمان کند که پلیس و مقامات در عمل خود حسن نیت ندارند.
افرادی که مورد آزار قرار میگیرند، اغلب از سوی اسیرکننده خود احساس خطر میکنند، اما برای بقا نیز به شدت به آنها متکی هستند. اگر فرد آزارگر کمی مهربانی از خود نشان دهد، ممکن است به خاطر این شفقت احساس مثبتی در اسرا ایجاد کند.
با گذشت زمان، این ادراک و نحوه نگرش آنها به گروگانگیر یا سوءاستفادهگر تغییر میکند.
علائم
سندرم استکهلم به روشهای مختلفی پدیدار میشود، از جمله زمانی که قربانیان:
- از گروگانگیر یا متجاوز خود حس مهربانی دریافت کنند.
- ایدئولوژی و اهداف آزارگران را اتخاذ کنند.
- نسبت به اسیرکنندگان احساس ترحم کنند.
- حتی در صورت وجود فرصت، از فرار خودداری کنند.
- نسبت به هر کسی که ممکن است تلاش در رهایی آنها داشته باشد، بدبین باشند.
- از کمک به پلیس و مقامات دولتی در تعقیب عاملان سوءاستفاده یا آدمربایی خودداری کنند.
پس از آزادی، فرد مبتلا به سندرم استکهلم ممکن است همچنان احساسات مثبتی نسبت به اسیرکننده خود داشته باشد. با این حال، محتمل است که قربانی دچار فلاش بک، افسردگی، اضطراب و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) نیز شود.
اگرچه تعریف روشنی از سندرم استکهلم وجود ندارد، کارشناسان آن را با سایر پدیدههای روانشناختی سوءاستفادهگری، مانند پیوند تروماتیک، سندروم زن کتکخورده، و درماندگی آموختهشده، مرتبط میدانند.
مثالهایی از سندروم استکهلم در دنیای واقعی
در حالی که سندرم استکهلم نام خود را از سرقت بانک سال 1973 در سوئد گرفته است، اتفاقات مشابهی قبل و بعد از آن رخ داده است:
- ماری مک الروی (1933)
چهار دهه قبل از سرقت بانک در نرمالمستارگ، چهار مرد مری مک الروی را ربودند. او را در خانهای متروکه به دیوار زنجیر کردند و از خانوادهاش باج خواستند. ربایندگان پس از دریافت 30000 دلار باج درخواستی، او را آزاد کردند.
اگرچه مک الروی پذیرفت که مجرمان مجازات شوند، اما با آنها همدردی میکرد و حتی بعدها در زندان به ملاقات آنها میرفت.
پتی هرست (1974)
شاید مشهورترین روایت سندروم استکهلم از آن نوه تاجر و ناشر مشهور ویلیام راندولف هرست باشد. اندکی پس از حادثه استکهلم، اعضای یک گروه ستیزهجوی چپگرا، موسوم به نیروهای متحد فدرال ارتش آزادیبخش همزیست (SLA) پتی هرست 19 ساله را از آپارتمان او در برکلی کالیفرنیا ربودند. در طول اسارت، او خانواده خود را کنار گذاشت، نام جدیدی برای خود انتخاب کرد و حتی به اس.ال.ای در سرقت از بانکها پیوست. تا جایی که تنها دوازده روز پس از آدمربایی، هرست در کنار اعضای اس.ال.ای درگیر یک سرقت از بانک بود.
در 18 سپتامبر سال 1975، 18 ماه پس از آدمربایی، پلیس فدرال آمریکا هرست را بازداشت نمود.
به گفته هرست، اس.ال.ای او را شستشوی مغزی داده و مجبور کرده بود که به آنها بپیوندد. او از سندرم استکهلم به عنوان دفاع در محاکمه خود استفاده کرد. این دفاع کارساز نشد و او به 35 سال زندان محکوم شد. رئیس جمهور وقت ایالات متحده، جیمی کارتر، در سال 1979 مجازات او را کاهش داد و او در نهایت عفو شد.
- ناتاشا کامپوش (1998)
در سال 1998، ولفگانگ پریکلوپیل ناتاشا کامپوش 10 ساله را ربود و او را به مدت بیش از 8 سال در یک انبار زندانی کرد. پریکلوپیل برای ناتاشا هدایایی میخرید، به او غذا میداد و حمامش میکرد. اما در عین حال، او را کتک میزد و تهدید به مرگ میکرد.
سرانجام کامپوش توانست فرار کند و پریکلوپیل پس از آن دست به خودکشی زد. کامپوش پس از شنیدن خبر مرگ پریکولپیل به شدت گریست.
کامپوش سعی در توضیح رابطه خود با پریکلوپیل داشت، اما همگان باور داشتند که او سندرم استکهلم دارد.
«به نظر من این طبیعی است شما خود را با آدم ربایان خود وفق دهید، به خصوص اگر زمان زیادی را با آن شخص سپری کرده باشید.»
کامپوش در مصاحبه با روزنامه گاردین
- الیزابت اسمارت (2002)
الیزابت اسمارت در سال 2002 در سن 14 سالگی از خانه ربوده و به مدت 9 ماه اسیر شد. به نظر میرسد با وجود فرصت، اسمارت از فرار امتناع کرده باشد. با این حال، مشخص نیست که دلیل او برای عدم فرار سندرم استکهلم بوده است یا ترس از آدمرباها.
سندرم استکهلم در دنیای امروز
در حالی که سندرم استکهلم معمولاً با وضعیت گروگانگیری یا آدمربایی همراه است، در عمل میتواند در چندین شرایط دیگر نیز صدق کند:
روابط عاطفی ناسالم
ابتلا به سندروم استکهلم در افرادی که در روابط سمیاند، به ویژه از نوع رابطه با والدین یا شریک عاطفی، محتملتر است. نتایج مطالعات حاکی از آن است که افرادی که مورد سوءاستفاده (فیزیکی، عاطفی یا جنسی) قرار گرفتهاند ممکن است به آزارگر وابستگی عاطفی و حتی حس ترحمی پیدا کنند که حتی تا سالها به طول انجامد.
روابط ناسالم میان کودک و والدین: درک یک رابطه ناسالم برای کودک بسیار دشوار است. والدین ممکن است کودک را تهدید و تحقیر کنند، یا حتی به او آسیب فیزیکی وارد کنند؛ اما در عین حال نیز ممکن است گاهی رفتاری مهربانانه با او داشته باشند.
در نتیجه یک پیوند عاطفی نیرومند بین والد و فرزند شکل میگیرد، پیوندی که میتواند تا مدتها از والد آزارگر محفاظت کند.
روابط عاشقانه ناسالم: در روابط عاشقانه سمی و ناسالم فرد مورد آزار ممکن است تمایلی به اتهامزنی نداشته باشد و حتی تلاش کند پلیس را از دستگیری شریک زندگی خود، حتی پس از یک حمله خشونتآمیز، باز دارد.
پس از پایان رابطه، قربانیان آزار خانگی ممکن است اغلب اظهاراتی در مورد عشق ورزیدن به آزارگر خود داشته باشند یا برای رفتار خود بهانهتراشی کنند.
چنین رفتاری در قالب سندروم استکهلم، یا پیوند تروماتیک تعبیر میشود: پیوند تروماتیک زمانی رخ میدهد که نسبت به شخصی که به طور مستمر به شما آسیب رسانده است، حس همخویی و وفاداری، حتی پس از پایان رابطه داشته باشید.
در روابط عاشقانه برای داشتن این احساسات نیازی به اسارت فیزیکی نیست و تنها اسارت عاطفی میتواند تاثیرگذار باشد.
با این حال، پیوند تروماتیک با سندرم استکهلم متفاوت است: در پیوندهای تروماتیک، ارتباط عمیق عاطفی معمولاً پیش از آغاز رفتار آزاردهنده ایجادمیشود. در حالی که در سندرم استکهلم، فرد ناخواسته گرفته میشود و اسیر کننده معمولاً همیشه غریبه است.
قاچاق جنسی
محققان تلاش کردهاند تا ارتباطی میان سندرم استکهلم و قاچاق جنسی بیابند. مطالعهای در سال 2018 روی گزارشهای شخصی کارگران جنسی زن ساکن هند حاکی از وجود ویژگیهای سندروم استکهلم در روایات آنهاست:
- تهدید جسمانی و روانی شدن
- دریافت محبت از قاچاقچی یا مشتری
- انزوا از دنیای بیرون
- ناتوانی در فرار
برخی از این زنان زمانی امیدوار بودند که با قاچاقچی یا مشتری خود تشکیل خانواده دهند.
شواهد مطالعهای در سال 2020 نشان میدهد که قربانیان خشونت خانگی ممکن است سندرم استکهلم را نیز تجربه کنند.
مربیگری ورزشی
هرچند بعید به نظر میرسد، اما سندرم استکهلم را می توان در ورزش نیز یافت.
با ایجاد شرایط سخت و خطرناک و گاهی تحقیرآمیز، مربیان ورزشکاران را متحمل آزار عاطفی میکنند. در این حالت، ممکن است ورزشکار با مربی خود احساس همدردی کند یا خود را اینگونه متقاعد سازد که رفتار نامناسب یا کار سنگین مربی لازمه موفقیت در تمرینات است.
درمان
سندرم استکهلم یک اختلال روانی ناشناخته است و تعریف استانداردی ندارد. در نتیجه، به طور رسمی درمانی برای آن وجود ندارد.
با این حال، رواندرمانی و دارو می تواند به تسکین مشکلات مرتبط با بهبود تروما، مانند افسردگی، اضطراب و PTSD کمک کند.
چگونه به فردی که سندرم استکهلم را تجربه کرده است کمک کنیم؟
- بدون قضاوت به او گوش دهید.
قربانی سعی میکند تجربیات خود را پردازش و توصیف کند، به او گوش دهید و از تأمل برای نشان دادن نگرانی و تأیید استفاده کنید.
- از قطبیسازی بپرهیزید.
هنگام گوش دادن به صحبتهای قربانی، از تلاش برای متقاعد کردن او نسبت به ویژگیهای منفی آزارگر امتناع کنید.
- به او در تصدیق حقیقت کمک کنید.
قربانی دچار ناهماهنگی شناختی میشود؛ شهود قربانی آسیب میبیند و از تشخیص حقیقت ماجرا عاجز میشود.
- بدون مطالبه نصیحت کنید.
قربانی برای تصمیمگیری به قدرت نیاز دارد. در صورتی که از شما درخواست کرد، او را راهنمایی کنید. درعینحال در نظر داشته باشید که ممکن است او به تصمیمگیری تنهایی نیازمند باشد.
انتقادات وارد به سندروم استکهلم
در مورد موجودیت سندروم استکهلم ابهاماتی وجود دارد؛ بسیاری از محققان، روانشناسان و جرم شناسان سندرم استکهلم را به طور کامل درک نمیکنند. بسیاری پیامدهای ناشی از این سندروم را برگرفته از اختلالات روانی دیگری میدانند.
کارشناسان بهداشت روان سندرم استکهلم را به عنوان یک اختلال رسمی سلامت روان نمیشناسند. در نتیجه، آن رادر آخرین نسخه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5) فهرست نکردهاند. کارشناسان بهداشت روان و سایر متخصصان برای تشخیص اختلالات سلامت روان از این راهنما استفاده میکنند.
چکیده
سندرم استکهلم یک واکنش روانی نادر به اسارت و در برخی موارد سوءاستفاده است.در حالی که ایجاد احساس ترس، وحشت، و خشم نسبت به آزارگر در این شرایط محتمل است، در برخی موقعیتهای شدید، مانند آدمربایی، که فرد احساس خطر میکند، در یک مکانیزم دفاعی احساسات مثبتی نسبت به اسیرکننده پیدا میکند. در حالی که متخصصان سندرم استکهلم را به عنوان یک اختلال سلامت روان به رسمیت نمیشناسند، افرادی که قربانی آزار، قاچاق یا آدمربایی شدهاند ممکن است آن را تجربه کنند. این افراد با علائمی چون اضطراب، افسردگی یا PTSD دست و پنجه نرم میکنند. درمان مناسب میتواند به سرعت بهبودی فرد کمک کند.
پرسشهای متداول
اصطلاح سندروم استکهلم برگرفته از ماجرای یک سرقت از بانکی واقع در شهر استکهلم است که در آن گروگانها ارتباط عمیق مثبتی با سارقان برقرار کرده بودند.
افراد مبتلا معمولاً آسیبی از طرف اسیرکنندگان خود نمیبینند و حتی ممکن است با آنها با مهربانی رفتار کنند. فردی که به سندرم استکهلم مبتلاست اغلب علائم استرس پس از سانحه را تجربه میکند: کابوس، بیخوابی، فلاشبک، وحشتزدگی، سردرگمی و بیاعتمادی.
کارشناسان سلامت روان سندرم استکهلم را در آخرین نسخه راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-5) فهرست نکردهاند و بر این باورند که بسیاری از پیامدهای این سندروم ناشی از اختلالاتی دیگر است.
کودکانی که در معرض رفتار ناسالم مربی یا والدین خود قرار میگیرند، مستعد ابتلا به سندروم استکهلم هستند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.