ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از دیجیاتو انتخاب کنید.

واقعا راضی‌ام
اصلا راضی نیستم
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر دیجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

ویجیاتو - بازی

چه بر سر خالق اکس باکس آمد؟

پنج سالی می شود که سرپرست اکس باکس مایکروسافت بازنشسته شده. حالا رابی باخ برگشته و حرف های بسیاری برای گفتن دارد. برای اولین بار در طی این پنج سال، رابی باخ در راهروی یکی از بزرگترین ...

نیما فرشین
نوشته شده توسط نیما فرشین | ۲۶ تیر ۱۳۹۴ | ۲۲:۰۰

پنج سالی می شود که سرپرست اکس باکس مایکروسافت بازنشسته شده. حالا رابی باخ برگشته و حرف های بسیاری برای گفتن دارد.

برای اولین بار در طی این پنج سال، رابی باخ در راهروی یکی از بزرگترین همایش های مرتبط با بازی های ویدیویی قدم می زد و می خندید. در E3 امسال با پیراهنی بنفش و بدون کراوات ظاهر شد. سرپرست سابق اکس باکس از بیگانه بودن با هر چیز جدیدی در نمایشگاه لذت می برد.

روی فضای مفروش میان غرفه های نینتندو، سونی، اکتیویژن و یوبیسافت گشت و گذار می کرد، هیجان و غوغایی که در این غرفه ها بر پا بود، حس نوستالوژیک و لذت بخشی را برایش به وجود آورده بودند.

او در غرفه ی مایکروسافت گشت می زد و دیگر مجبور نبود برای برگزار کردن کنفرانس دغدغه و یا دلهره ای داشته باشد. نباید در اتاقی برای تمرکز کردن می نشست و به مسائل مربوط به کنفرانس، فکر می کرد.

در سال 2010، باخ از مقامش یعنی ریاست بخش سرگرمی های مایکروسافت، کناره گیری کرد. او در 22 سال کاری که برای مایکروسافت انجام داد، به موفقیت محصولات دفتر خود، کمک بسیاری کرد و پس از آن، تمامی مشکلات ساخت یک کنسول بازی را با وجود بحران های بسیار، به دوش کشید.

پس از ترک دنیای بزرگ مایکروسافت، در بیشتر وقت های آزاد خود تقریبا به هیچ کاری مشغول نبود. پس از آن، موظف به انجام تعدادی کار دفتری شد، که کمیته ی المپیک ایالات متحده نیز جزئی از آن ها بود. همچنین برای یک سری فعالیت خیرخواهانه، تنیس بازی کرد.

در این حین، درباره ی زمان حضورش در مایکروسافت و درس هایی که از دوران سخت عرضه ی اکس باکس و اکس باکس 360 گرفته بود، بسیار فکر می کرد. باخ بسیار مشتاق بود تا برای کمک به جامعه مدنی از تجربه شخصی خود استفاده کند. به همین منظور، مبارزات خود را برای ریشه کن کردن ناتوانی های جسمانی خود به یاد آورد و روی گذشته اش کار کرد.

او خاطراتش را با دید سیاسی و جاه طلبی های خود در هم آمیخت. نشست و شروع به نوشتن کتابی کرد که در آن تمامی داستان های مربوط به زمان ساخت اکس باکس، روایت شده بود؛ از خطاهایی که مرتکب شده تا درس هایی که در این راه آموخته بود.

در ادامه با دیجیاتو همراه باشید.

درباره ی کتاب

Xbox Revisited معجون عجیب و غریبی است. در پایین نام کتاب نوشته شده: "یک راهنمای بازی برای شرکت ها و جوامع جدید." این کتاب قسمتی از خاطرات مربوط به حضور وی در صنعت بازی های ویدیویی است که بخشی از آن مربوط به سیاست های این صنعت می شود و بخش دیگر آن، دستور العمل های تبلیغاتی را توضیح می دهد.

علاوه بر این، داستان هایی را از زندگی شخصی باخ روایت می کند، مثل تلاشش برای غلبه بر گوژپشتی، زمانی که یک بازیکن تنیس آینده دار محسوب می شد. یا زمانی که در نیویورک مشغول به انجام دادن کارش بود، برج های تجارت جهانی مورد حمله واقع شد. یکی دیگر از این داستان ها مربوط به زمانی می شود که اکس باکس یک پروژه ی شکست خورده به نظر می رسید و باخ با فرستادن نامه ی استعفای خود به رئیسش خواستار جدایی از تیم شد.

گاها در کتاب با کلمات بازی شده و از استعاره های کلیشه ای در نوشتار آن استفاده کرده. در یکی از صفحات کتاب این جمله به چشم می خورد: "من روی بازی های خودم حساسیت زیادی داشتم و از تیم می خواستم روی مسیر حرکت کنند و کشتی را صحیح و سالم به ساحل برسانند." تمامی این بخش برای نشان دادن سختی موجود در برنامه ریزی کاری، به نگارش در آمده.

Xbox-Revisited-351x185

در بخش های پایانی کتاب، نگرش سیاسی باخ ملموس تر می شود و می توان به درستی، او را یک سیاست مدار کوچک خواند. بدهی های ملی، دلیل اصلی نگرانی ها از دید او به حساب می آید و خواستار به وجود آمدن یک همدلی برای رفع این مشکل شده. باخ می گوید، آمریکا سرزمین فرصت هاست. شبکه های اجتماعی امن بسیار ضروری هستند اما باید به شدت مراقب اداره کردن آن ها باشیم.

چیزی که در متن کتاب آزار دهنده به نظر می رسد، مقایسه ی راهکارهای مدیریتی خودش برای رفع اشکالات مربوط به اکس باکس با مشکلاتی است که رئیس جمهورهایی مانند لینکلن و ترومن با آن ها دست و پنجه نرم می کردند. مشکلاتی مانند آینده ی سیستم برده داری آمریکا و یا مزایا و معایب منفجر کردن بمب های اتمی در سراسر شهرهای ژاپن.

با این وجود، کتاب به دو دلیل، بسیار ارزشمند است. باخ، اندوخته ای از حکایات را درباره ی سال هایی که بر اکس باکس گذشت، با نگرشی منحصر به فرد ارائه می دهد. روایت موفقیت و شکست های مربوط به ساخت یک کنسول بازی در داخل شرکت پیچیده و گسترده ای همچون مایکروسافت، بسیار جذاب است. این اولین دلیلی است که کتاب را به عنوان یک اثر ارزنده معرفی می کند.

دومین دلیل مربوط به درس های سازمانی ای است که او در این مدت فرا گرفته. خواندن این مطالب برای افراد و سازمان های برزگ، بسیار مفید است. عقایدش درباره این درس ها آن است که باید از آن ها برای ساخت دوباره آمریکا استفاده کرد. شاید اغراق آمیز به نظر برسد اما منظورش را درباره ی آن ها با صداقت مطلق بیان می کند.

باخ برای نشان دادن مقصودش، نشان می دهد که همه ی این تجربیات را از گذراندن بخش بزرگی از عمرش در گرداب بخش نوآوری های مایکروسافت و پیروزی و شکست هایش در این راه، به دست آورده.

از کنسول ها تا تعلیمات مدنی

ما در لابی یکی از مجلل ترین هتل های واقع شده در مرکز لس آنجلس با باخ دیدار کردیم. باخ روی یک کاناپه بزرگ چرمی نشسته بود و مثل مردی رفتار می کرد که از روزهای بازنشستگی اش بسیار لذت می برد.

به عنوان یک بیزینس مَن میانسال آمریکایی، از سلامتی بسیار خوبی برخوردار بود. اینجا آمده بود تا برای کتابش تبلیغ کند، چرا که قرار است در سپتامبر امسال، این کتاب توسط انتشارات براون به بازار عرضه شود. در کنار فعالیت هایی که برای انتشار کتاب انجام می داد، خودش را نیز به عنوان یک گوینده و مشاور در امر سازماندهی های خصوصی و عمومی، معرفی می کرد.

او به این امر اشاره کرد که منافع بدست آمده از سخنرانی و مشاوره، به بنیادهای خیریه ای مانند کلاب دخترها و پسرها (نام خیریه ای است در آمریکا که به رشد تحصیلی پسرها و دخترها کمک می کند) اهدا خواهد شد.

shutterstock_55767595.0

از او پرسیدم آیا این کتاب پیش درآمدی برای اداره ی امور یک دفتر کاری است؟

در پاسخ گفت: «هیچ برنامه ای برای کار سیاسی ندارم و بیشتر ترجیح می دهم مهارت های مدیریتی ام را وارد زندگی اجتماعی کنم تا بتوانم نفوذ گسترده تری بر وقایع داشته باشم. به نظرم این کار مفیدتری به حساب می آید».

باخ درباره ی زندگی فعلی و "نقش ثانی" خود صحبت کرد؛ حرفه ای که می خواهد برای تغییر مسیر کشور ما، از آن استفاده کند. او درباره ی اینکه چطور ساده سازی و سازماندهی مجدد، توانسته به سازمان های اطلاعات و فناوری لطمه وارد کند، سخن به میان آورد.

از این حرف ها گذشتیم و کمی راجع به خاطراتش درباره ی دوران مربوط به اکس باکس پرسیدیم؛ از درس هایی که در مقابله با توسعه دهندگان قدرتمندی چون سونی و نینتندو گرفته بود تا تلاش هایش برای مشارکت با فروشگاه های خرده فروشی بزرگ و غول های بازی سازی.

shutterstock_114533239.0

خاطرات مربوط به اکس باکس

باخ، کتابش را با داستانی از نمایش اکس باکس در E3 سال 2001، وقتی که تنها چند ماه از زمان عرضه اکس باکس می گذشت، شروع کرد. دستگاه کار نمی کرد و نمایش تبدیل به یک فاجعه ی تمام عیار شده بود.

وی می گوید: «سونی بسیار باهوش است. ما در E3 آن سال، از نظر یک تولید کننده کنسول تازه وارد به حساب می آمدیم و در زمان بندی برای اجرای برنامه، فشار زیادی را متحمل می شدیم. سونی کنفرانس خود را شب قبل از نمایش ما روی صحنه برد و پس از اتمام مراسم نیز جشن بزرگی را برای تماشاچیان برپا کرد.»

او در ادامه می گوید: «همین عامل باعث شد که بیشتر خبرنگارها تا حدود ساعت دو بامداد در مراسم بمانند. این در حالی بود که نمایش ما در ساعت هشت صبح آن روز اجرا می شد و اغلب تماشاچیان حاضر در مراسم با ظاهری آشفته و خواب آلود پا به محل برگزاری کنفرانس گذاشتند. ما اصلا در آن نمایش خوب عمل نکردیم اما وجود این تماشاچیان خواب آلود، کار را از چیزی که بود هم بد تر جلوه می داد.»

اولین اکس باکس اصلا موفق نبود و کمپانی را میلیاردها دلار متضرر کرد. آمار مربوط به فروش کنسول هم چنگی به دل نمی زد و به ازای هر شش کنسول سونی، تنها یک اکس باکس به فروش می رسید.

در بین سال های 2001 تا 2005، تیم باخ نه تنها به خاطر اجرای ضعیف در E3، بلکه به دلیل ناشیانه عمل کردن در بازار بازی های ویدیویی، جریمه شد.

توجه تیم به پیش بینی و استفاده از تکنیک های هوشمندانه برای توسعه ی اکس باکس لایو، باعث شد تا سونی پیش دستی کند و سرمایه ی خود را روی DVD، که بخش بزرگی از تیم پلی استیشن سونی را به خود درگیر کرده بود، متمرکز کرد.

با این وجود، کمپانی تصمیم گرفت تا برای ساخت کنسولی تازه پا پیش بگذارد. این کنسول تازه، در ابتدا با اسم رمز زنون شناخته می شد که در هنگام عرضه، اکس باکس 360 نام گرفت. کنسول تازه مایکروسافت یک سال قبل از عرضه ی پلی استیشن 3 وارد بازار شد. این امر در نوع خود یک مزیت به حساب می آمد، اما برای شکست دادن کمپانی بزرگی مانند سونی کافی نبود.

اما تمامی زحمات تیم وقتی به نتیجه رسید که در E3 2006، سونی از پلی استیشن 3 با قیمت سرسام آور 499 دلاری، پرده برداشت. قیمتی که در آن زمان برای پلی استیشن 3 در نظر گرفته شد، حدود 100 دلار بالاتر از قیمت اکس باکس 360 بود. این اتفاق باعث شد باخ و تیم اش به هر کاری که برای پیش برد پروژه اکس باکس انجام داده بودند افتخار کنند.

«این شگفت انگیزترین و بهترین تجربه ای است که تا حالا داشتم»؛ این چیزی بود که باخ در آن لحظه با خود زمزمه می کرد.

به یاد می آورم که حدود 20 نفر در اتاق شاهد این اتفاق بودند. باید به کسی پیام می دادم تا با چشمان خودم از صحت این اتفاق با خبر می شدم. این اتفاق واقعا بدی بود. ما فکر می کردیم این جریان حتما تغییر می کند. آیا آن ها واقعا از چنین قیمتی حرف می زدند؟ البته که همینطور است. وقت جشن گرفتن بود.

در آن زمان، کاز هیرای از سونی به این موضوع اشاره کرد که «نسل بعدی کنسول ها آغاز نشده مگر آن که ما درباره ی آن صحبت کنیم.» مایکروسافت به این حرف خیلی توجه نکرد. باخ باید می آموخت که چطور باید مقابل سونی بازی کند. او باور داشت که هر درسی را که به آن نیاز داشته، آموخته است.

سونی از پخش کننده ی بلو-ری روی کنسول خود استفاده کرده بود که قیمت بالای کنسول را توجیه می کرد. ما تصمیم هوشمندانه ای را برای استفاده نکردن از بلو-ری اتخاذ کرده بودیم چرا که این تکنولوژی برای بازیکنان بسیار گران قیمت به حساب می آمد. ما به بازیکنان کنسول خود گفتیم: «نگران بلو-ری نباشید، ما از اکس باکس لایو برای پخش به صورت HD استفاده می کنیم.»

باخ با مقایسه ی اشکالات دوره حال حاضر مایکروسافت با زمان خودش می گوید: «مسئولان فعلی اکس باکس سعی می کنند کاری را که سونی با پلی استیشن 3 کرد، یعنی بالا بردن قیمت کنسول، این بار با اکس باکس وان تکرار کنند. یک قانون اساسی در کسب و کار بازی های ویدیویی وجود دارد. شما شکست خواهید خورد اگر تنها 100 دلار بیشتر برای کنسول خود هزینه کنید. این یک قانون اقتصادی است و فهمیدن آن کار سختی به حساب نمی آید.»

در سال 2008، باخ می خواست از سمت خود در مایکروسافت کناره گیری کند. این درست در زمانی اتفاق می افتاد که برنامه های بسیاری برای اکس باکس وان در نظر گرفته شده بود. همچنین کینکت نیز که در سال 2010 عرضه شد، در همین برهه ی زمانی قرار داشت.

از باخ پرسیدم آیا می خواهید کینکت را از روی اکس باکس وان حذف کنید؟ او از پاسخ به این سوال طفره رفت و پیشنهاد داد راجع به یکی از خاطرات مربوط به بازی های زمان عرضه ی کنسول صحبت کند.

«در نمایشگاه توکیو گیم شو (TGS) حضور داشتم که ایواتا [مدیر عامل فقید نینتندو] برای اولین بار به همراه Wiimote، روی صحنه ظاهر شد. حدودا ده متر با ایواتا فاصله داشتم و با خودم می گفتم 'لعنتی، چه قدر خوب می شد اگه یه نفر به من بگه که این یه مشکل بزرگ نیست'. از ظاهرش مشخص بود که یک مشکل بسیار بزرگ است.»

علی رغم مشکلاتی که کنسول Wii برای مایکروسافت ایجاد کرد، اکس باکس 360 یک موفقیت بزرگ به حساب می آید. فروش این کنسول تعادل خوبی با فروش پلی استیشن 3 داشت. اکس باکس لایو در تضمین امنیت منافع کمپانی نقش اساسی داشت که همه ی تصمیمات مایکروسافت برای ورود به کسب و کار مربوط به کنسول های بازی و سرمایه گذاری روی صنعت گیم را توجیه می کرد.

با وجود پایانی خوش، داستان های باخ از آن سال های اکس باکس نشان دهنده ی خود ستایی او از خودش نیست. در صورتی که راه و روش و تفکرات خاصش بود که باعث می شد کارها به درستی انجام شوند.

اهداف، اصول و اولویت ها

باخ شب قبل از شروع اولین کنفرانس وحشتناک مایکروسافت را به یاد آورد؛ وقتی که در اتاق هتل به نوشتن متن اجرای خود مشغول بود.

به یاد می آورد که در خانه ی خودش در حال امتحان کردن دیسک های اکس باکس روی کنسول جدید بود تا ببیند آن ها کار می کنند یا نه. این یکی از بهترین استفاده هایی است که سرپرست اکس باکس می تواند با وقتش انجام دهد.

او به این اشاره می کند که در سال های ابتدایی، اکس باکس در دریای عمیقی از مشکلات دست و پا می زد و در آن زمان، او نیز در رهبری و هدایت تیم ضعیف عمل می کرده.

در این بین، درگیری های شخصیتی نیز وجود داشت. رابطه ی کاری باخ با جی آلارد به تنهایی او را به چالش بزرگی می کشید. آلارد ایده های فوق العاده ای داشت که اکس باکس را منحصر به فرد می ساخت در حالی که سهم باخ عامل اصلی کار به حساب می آمد. آن ها دو شخصیت کاملا متفاوت داشتند.

در کتاب به این اشاره شده که باخ برای سهم آلارد احترام زیادی قائل بود، اما می گفت رابطه ی آن ها به ندرت مسالمت آمیز پیش می رفت و حتی در بعضی از مواقع می خواسته آلارد را اخراج کند.

در ماه می سال 2001، تیم در دریای ناامیدی و شک و تردید فرو رفته بود. این عوامل سبب شدند تا باخ تصمیم بگیرد که از پروژه جدا شود. اما رئیس اش، او را متقاعد کرد تا بر سر مقام خود باقی بماند. او در این باره می گوید که یک قدم به عقب برداشته و فرمول 3P خود را طراحی کرده.

shutterstock_215529319.0

این روحیه ی مدیریتی، هسته ی اصلی کتاب او را شکل می دهد و مفهوم آن، در جلسات سخنرانی و مشاوره های اجتماعی اش کاملا مشهود اشت.

اساسا، برای هر تلاشی، ما باید از کوچکترین شروع کنیم و چکیده ی اصلی بیانه ها را برای رساندن مفهوم بهتر، به دست آوریم. به عنوان مثال برای اکس باکس 360 یا زنون این بیانه وجود داشت: «زنون، نوع جدیدی از نوع آوری در تجربه ی بازی کردن با کنسول را برای شما به ارمغان می آورد و تعامل سرگرمی با اتاق های نشیمن را بیش از پیش تقویت می کند."

در E3 2005، این هسته ی اصلی پیام مایکروسافت بود؛ وقتی که کمپانی کنسول جدید خود را به عنوان کاتالیزور گسترش دهنده صنعت بازی های ویدیویی اعلام کرد.

اصول پیروی می کنند از پنج راهکاری که باید برای هر هدفی آن ها را شناسایی کنیم. به عنوان مثال این پنج راهکار برای اکس باکس 360 اجرا شدند:

  • به دست آوردن سود
  • جلب توجه غیر گیمرها
  • تمرکز اولیه روی بازی ها و پس از آن روی شیوه ی زندگی دیجیتالی
  • گستردگی بین المللی
  • به وجود آوردن هماهنگی میان سخت افزار و توسعه دهندگان نرم افزار

در آخر، اولویت ها دستورالعمل هایی هستند که برای رسیدن تیم به هر هدفی طراحی شده اند. باخ دوباره اشاره کرد که تعداد این اولویت ها نیز نباید بیشتر از پنج شود. او همچنین اضافه کرد، همیشه ایده های دیگری به وجود می آیند، اما نباید آن ها را در لیست اولویت های خود قرار دهید، مگر اینکه باعث تجدید نظر درباره ی شرایط شوند.

برای اکس باکس 360، تیم تصمیم گرفت تا اولویت ها زیر را برای رسیدن به هدف دنبال کند:

  • تولید بازی های انحصاری مانند عنوان هیلو
  • به دنیا نشان دهیم که پیشنهادات مایکروسافت چه قدر با سونی تفاوت دارد.
  • قبل از عرضه ی پلی استیشن جدید، کنسول خود را وارد بازار کنیم.
  • مطمئن شویم که در دوره پانزده ماهه ی بعد از عرضه بازی های بزرگی برای کنسول عرضه می شود.
  • برای مایکروسافت پول به دست آوریم.

پس چطور ساختن یک جعبه ی الکترونیکی که می توانست به زندگی آمریکایی ها با استفاده از انجام بازی های ویدیویی کمک کند، باعث متولد شدن یک ساختار مدیریتی شد؟

بخشی از پاسخ این سوال مربوط به چارچوب 3P است که روی پروژه ی اکس باکس به خوبی عمل کرد و بخش دیگر آن مربوط به اطمینان من به این سیستم است که می دانم هر جای دیگری نیز عملی می شود. چرا که این چارچوب در یک شرایط و محیط کاملا پیچیده ای به وجود آمد. همچنین این چهارچوب شامل بخش های دیگری هم می شود، مانند اینکه چطور اسناد برنامه ریزی بسازیم و یا اینکه چطور با ایده ها، با سلسله مراتب خاصی ارتباط برقرار کنیم.

من یک گیمر نیستم. من یک مرد اکوسیستمی هستم. روش های کسب و کار بسیار پیچیده اند و شامل مصرف کننده ها نیز می شوند. چهارچوب 3P باعث می شود که این اکوسیستم مرتب شده و به وضوح به ما نشان دهد که چه کاری باید انجام دهیم.

باخ می گوید که وقتی در حال سازمندهی یک عملیات بزرگ بوده، پیام اصلی این امر را به درستی دریافت کرده. او وقتی به این موضوع پی برده که پروژه ی اکس باکس روزهای سیاه خود را پشت سر گذاشته و می خواست که زندگی کاری خود را یک قدم به جلو هدایت کند.

او می گوید پروژه ی اکس باکس کار بسیار سختی بود و مطمئنا یکی از پنج کار سختی بود که در طول دوران زندگی ام انجام دادم.

shutterstock_185243900.0

اکس بویی که وجود نداشت

داستان های باخ از زمان حضورش در اکس باکس شامل جلسات طولانی او با بیل گیتس نیز می شود. هر موفقیتی که سونی به آن دست پیدا می کرد، باعث می شد که در این جلسات بیل گیتس با عصبانیت با او رفتار کند.

یکی دیگر از داستان هایی که در کتاب به آن اشاره شده درباره محصولی است با اسم رمز اکس بوی. تصوری که برای یک مدت طولانی شناخته شده بود، اما به ندرت در میان مردم راجع به آن صحبت می شد. خبر ساخته شدن این ایده تکرار و تکرار می شد، اما همیشه باخ مقابل آن می ایستاد.

باخ می گفت: "ما تیم هایی داریم که کارهای تحقیقاتی ما را انجام می دهند. گاهی ممکن است اطلاعات مربوط به یکی از این تحقیقات به بیرون راه پیدا کنند و مردم فکر کنند که آن ها وجود دارند و واقعی هستند." اکس بوی همانند تبلت دو صفحه ای که با نام برند اکس باکس شناخته می شد، تنها یک ایده بود.

اکس بوی یک چیز ناشناخته بود. مردم راجع به آن صحبت می کردند و می گفتند این چیزی است که باید داشته باشیم، این جیزی است که ما به آن فکر می کنیم یا این استراتژی بعدی مایکروسافت است. این هم یک مدل کاری دیگر بود. تیم مدیریتی برای پاسخ دادن به این حرف ها گفت: "حقیقتا این ایده ارزش ساخت ندارد."  اما متاسفانه مردم با درخواست های احساسی خود می خواستند که این ایده باز گردد.

ما به این موضوع مانند یک تیم برنامه ریزی نگاه می کردیم و می گفتیم اگر تلاش کنیم این کار را انجام دهیم به اکس باکس لطمه می زنیم. اکس باکس یکی از استراتژیک ترین کارهایی بود که باید آن را به سرانجام می رساندیم. باید کار درست را انجام می دادم. به تیم فشار آوردم تا تمرکز بیشتری پیدا کنند و گفتم که باید ابتدا این کار را به درستی انجام دهیم.

اما این ایده دوباره برگشت وقتی که سونی پی اس پی را در سال 2004 به بازار عرضه کرد. مردم می گفتند نگاه کنید سونی این کار را انجام داد. پس مایکروسافت هم باید این کار را انجام دهد. این محصول بسیار جذاب بود اما مشخص شد که تجارت خوبی به حساب نمی آید.

سیستم را به بازی بگیر

اکس باکس 360 یک پیروزی بدون خطا و مشکل نبود. اشکالات مهندسی که منجر به شکل گیری پدیده ی چراغ قرمز مرگ (RRoD) معروف شده بود، به علت عجله ی بیش از حد برای عرضه ی محصول به فروشگاه ها پیش آمد.

مایکروسافت سریعا واکنش نشان داد و اعلام کرد که در صورت بروز مشکل در مدت سه سال، خریداران می توانند دستگاه خود را با یک دستگاه جدید تعویض کنند. این اتفاق تا زمانی ادامه پیدا کرد که با ساخت سخت افزار جدید تمامی مشکلات مربوط به این پدیده از بین رفت. اما این بخش بسیار زشت کار به حساب می آمد و به برند اکس باکس صدمات بسیاری را وارد کرد.

باخ گفت این مشکل بسیار پیچیده بود و مایکروسافت بهترین تلاش خود را کرد تا این مشکل را از بین ببرد. این اتفاقات جمع کثیری از خریداران را نا امید کرد اما با این حال اکس باکس توانست به سلامت این مشکل را پشت سر بگذارد.

کنسول بیش از 80 میلیون واحد در سرتاسر جهان فروش داشت. باخ می تواند به عقب نگاهی بیاندازد و به پروژه ی موفق خود افتخار کند.

باخ می گوید: «داستان های بسیاری از آن زمان وجود دارند و چیزی که در این کتاب برای من قابل توجه است، داستان هایی است که با نگاه کردن به آن ها می توانم درس های بسیاری را بیاموزم. من می توانم آموزه های این درس ها را به دست آورم و برای مسائل دیگر از آن ها استفاده کنم. اینکه به این مسئله فکر کنیم که چطور بازی های ویدیویی می توانند به بهتر شدن جوامع ما کمک کنند، کمی عجیب به نظر می رسد. این چیزی است که من می خواهم برای انجام دادنش تلاش کنم.»

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (31 مورد)
  • reza_mohammadi
    reza_mohammadi | ۲۷ تیر ۱۳۹۴

    تمام لدتی که ما از استفاده این دیوایس ها میبریم نتیجه سختی و کابوسهایی هست که سازندگانشون پشت سر گداشتن!

    من ایکس باکس وان رو ترجیح میدم اما هیچ دلیلی هم نداره پی اس 4 رو بی ارزش تر بدونم! چه بسا اگه میشد گزینه دوم خریدم هم همون میشد و هر دو رو کنار هم میداشتم ! خیلی هم عالی میشد

    • ps4 gamer
      ps4 gamer | ۲۷ تیر ۱۳۹۴

      منم با شما مواققم......کاملا بحث

    • ps4 gamer
      ps4 gamer | ۲۷ تیر ۱۳۹۴

      منم با شما موافقم......کاملا بحث سلیقست.....هر دو کنسول نسل هشتمی خوب عمل کردم گرچه هیچ کدوم انتظارات نسل هشتمی مارو برآورده نکردن ولی نیاز به زمان دارن.....به هر حال خوبه که 2 تا کنسول رو داشته باشیم و هیچ کدوم از انحصاری هاشونم از دست ندیم. .. .....

نمایش سایر نظرات و دیدگاه‌ها
مطالب پیشنهادی