ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از دیجیاتو انتخاب کنید.

واقعا راضی‌ام
اصلا راضی نیستم
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر دیجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

ویجیاتو - بازی

ویدیو گیم در برابر نگاتیو؛ نگاهی به آثار سینمایی اقتباس شده از بازی های ویدیویی

سینما و بازی های ویدیویی هر دو از پر مخاطب ترین سرگرمی های انسان مدرن به شمار می روند. در سال های اخیر، این دو صنعت تاثیرات زیادی روی یکدیگر گذاشته و حتی با پیشرفت ...

شایان کرمی
نوشته شده توسط شایان کرمی | ۳۱ فروردین ۱۳۹۷ | ۲۳:۰۰

سینما و بازی های ویدیویی هر دو از پر مخاطب ترین سرگرمی های انسان مدرن به شمار می روند. در سال های اخیر، این دو صنعت تاثیرات زیادی روی یکدیگر گذاشته و حتی با پیشرفت تکنولوژی، مرزهای بین آن ها نسبت به گذشته کم رنگ تر شده است.

با همه گیر شدن بازی های ویدیویی در دهه نود میلادی، ایده استفاده از شخصیت ها، مکان ها و محتوای آن ها برای ساخت فیلم سینمایی شکل گرفت، در طول این سال ها، فیلم های زیادی با محوریت بازی روی پرده نقره ای رفته اند. در ادامه این مقاله جدا از مرور تاریخچه فیلم های اقتباسی از بازی های ویدیویی، دلایل شکست بسیاری از این دسته آثار را بررسی کرده و نگاهی به آینده آن خواهیم داشت.

زشت

اولین فیلم سینمایی ساخته شده بر اساس بازی های ویدیویی «برادران سوپر ماریو» نام داشت. در ابتدای کار این ایده فوق العاده به نظر می رسید. به عقیده سازندگان این فیلم، محبوبیت لوله کش ایتالیایی، موفقیت برادران سوپر ماریو را بیش از پیش تضمین کرده بود. اما نتیجه کار بسیار بد رقم خورد.

سه نفر کارگردانی فیلم را بر عهده داشتند و اد سلیمان هم که پیش از این تجربه خوبی در زمینه فیلم های فانتزی داشت، سرپرست نویسندگان فیلم شد. حتی شیگرو میاموتو به عنوان خالق افسانه ای شخصیت ماریو هم در پشت صحنه فیلم حضور داشت تا همه کار ها طبق برنامه جلو برود.

البته همه چیز آن طور که پیش بینی می شد پیش نرفت، فیلم ذره کوچکی از دلنشین بودن فضای سری بازی های سوپر ماریو را نداشت و بیشتر به فیلم های علمی تخیلی درجه چندم شبیه بود. باب هاسکینز به عنوان بازیگر نقش ماریو، یکی از ضعیف ترین اجرا های دوران بازیگری خود را به نمایش گذاشت و شخصیت های دیگر فیلم از سوسمارها گرفته تا انسان های عجیب و غریب که هیچ نمونه مشخصی در خود بازی نداشتند، تنها وضعیت را بدتر کرده بودند.

سرنوشت فیلم برادران سوپر ماریو به چهره این شخصیت شباهت داشت

جدا از این ها، مشکل اصلی فیلم در شناسایی مخاطبان خود بود. فیلم سوپرماریو به دلیل فضای تاریک و موجودات ترسناکش به هیچ وجه مناسب مخاطب کم سن و سال نبود و فضا و داستان فیلم هم مخاطب جدی تر و بزرگسال را جذب خود نمی کرد.

در نهایت، فیلم با هزینه تولید 50 میلیون دلاری که رقم بالایی در سال 93 میلادی محسوب می شد، تنها 20 میلیون دلار فروش جهانی داشت تا ناشران آن شکست مالی سنگینی را تجربه کنند.

البته شکست برادران ماریو و بعد از آن Double Dragon پایان راه فیلم های افتباسی از بازی های ویدیویی نبود. استریت فایتر در اواسط دهه نود میلادی از محوببیت بالایی بهره می برد و کپکام به عنوان ناشر بازی تصمیم گرفت شانس این فرنچایز را در دنیای سینما نیز امتحان کند.

فیلم استریت فایتر با خیل عظیمی از بازیگران شناخته شده در سال 1994 عرضه شد. با وجود جلوه های ویژه مناسب نسبت به زمان ساخت، قصه استریت فایتر مورد توجه منتقدان قرار نگرفت و اکثر واکنش ها نسبت به این فیلم کاملاً منفی بود.

البته هواداران این سری توجه زیادی به نقدهای وارد بر این اثر نکردند و فیلم استریت فایتر با هزینه ای 30 میلیون دلاری، موفق به فروش جهانی 90 میلیون دلار شد. بسیاری از کارشناسان دلیل موفقیت این فیلم را  علاقه کاربران بازی نسبت به دیدن قهرمان مورد علاقه شان روی پرده نقره ای می دانستند.

موفقیت استریت فایتر در گیشه ها باعث شد تا با با فاصله یک سال، رقیب مستقیم این سری در آن سال ها یعنی مورتال کمبت نیز یک فیلم سینمایی برای نمایش داشته باشد.

فیلم مورتال کمبت دقیقاً از همان فرمولی که در استریت فایتر پیاده سازی شده بود، استفاده کرد و نتیجه آن هم مطابق انتظار، خلاف میل منتقدان و باب دل هوادران این سری بود. فروش باورنکردنی 120 میلیون دلاری این فیلم باعث شد تا در کمتر از دو سال، فیلم بعدی مورتال کمبت یعنی Mortal Kombat: Annihilation وارد گیشه ها شود.

جلوه های ویژه Mortal Kombat: Annihilation حتی با استانداردهای سال ساخت خودش هم بسیار بد بود.

فیلم دوم مورتال کمبت از نظر استانداردهای سینمایی یک فاجعه تمام عیار بود، داستان آبکی و بازی های فوق العاده بد باعث شدند بسیاری این فیلم را لایق نمره صفر از صد بدانند. سه برابر شدن هزینه های تولید هم جوابگو نبود و این اثر تنها به فروش 50 میلیون دلار دست یافت تا Mortal Kombat: Annihilation برگشت مالی درست و درمانی برای تهیه کنندگان خود نداشته باشد.

تا این جای کار و در دهه نود میلادی، فیلم هایی که بر اساس بازی های ویدیویی ساخته می شدند، از افراد شناخته شده ای برای کارگردانی و بازیگری استفاده نمی کردند اما فیلم «لارا کرافت: توم ریدر» به طور کامل این قضیه را تغییر داد.

تهیه کنندگی فیلم به کمپانی های بزرگ فیلم مونترال و بی بی سی رسید و آنجلینا جولی بازیگر محبوب آن روز های هالیوود هم به عنوان بازیگر نقش لارا کرافت انتخاب شد.

فیلم در لوکشین های متعددی فیلم برداری شد و ساخت آن در مجموع 110 میلیون دلار روی دست سازندگانش هزینه گذاشت. البته فروش 300 میلیون دلاری فیلم باعث شد این هزینه ها به سرعت جبران شود و لاراکرافت: توم ریدر به پر فروش ترین فیلم اقتباسی از بازی های ویدیویی تا به آن روز تبدیل شود.

البته منتقدان سینما باز هم واکنش خوبی به این فیلم نشان ندادند و این موضوع هم غیر قابل پیش بینی نبود. خود سری بازی توم ریدر در آن سال ها تمرکز زیادی روی مبحث داستان نداشت و از همین جهت، نتیجه اقتباس داستانی از آن هم چیز خوبی از آب در نمی آمد.

منتقدان فیلم را تقلیدی ضعیف از سایر فیلم های ماجراجویی شناخته شده تری مانند ایندیانا جونز می دانستند. با این وجود حضور جولی به عنوان بازیگر گیشه، مانع از شکست تجاری فیلم شد.

از چهره آنجلینا جولی تا سال ها، برای ساخت چهره لارا کرافت در بازی های توم ریدر الهام گرفته می شد.

همان طور که پیش از این اشاره کردیم، دو عنصر استفاده از بازیگر شناخته شده و شخصیت های محبوب بازی های ویدیویی، اجزای اصلی موفقیت فیلم های اقتباسی از بازی آن سال ها را تشکیل می دادند. کپکام با استفاده از همین فرمول فیلمی از یکی از محبوب ترین سری بازی های ویدیویی تاریخ یعنی رزیدنت اویل ساخت.

کارگردانی و تهیه کنندگی فیلم به پل ویلیام اسکات اندرسون جوان رسید که پیش از این هم سابقه ساخت فیلم اقتباسی از بازی را با قسمت اول مورتال کمبت تجربه کرده بود. رزیدنت اویل به عنوان یک سری بازی داستان محور گزینه خوبی برای ساخت یک فیلم سینمایی درجه یک هالیوودی به شمار می رفت اما باز همان داستان همیشگی تکرار شد.

اندرسون که نویسندگی فیلم را هم بر عهده داشت، از نام های شناخته شده این سری به عنوان شخصیت اصلی فیلم استفاده نکرد و نقش اول فیلم شخصی به نام آلیس با بازی میلا یوویچ بود.

فیلم به هیچ وجه داستانی در حد اندازه بازی های رزیدنت اویل نداشت و از روایتی کاملاً خطی و قابل پیش بینی استفاده می کرد. سازندگان کوچک ترین ریسکی را برای پیاده سازی روایتی قوی تر نکرده و تنها از همان فرمول همیشگی آماده برای پول در آوردن استفاده کردند.

میلا یوویچ حتی با بازی نچندان خوبش، از عناصر موفقیت مجموعه فیلم های رزیدنت اویل بود.

موفقیت های مالی فیلم رزیدنت اویل باعث شد تا پنج فیلم دیگر از همین مجموعه با ساختاری یکسان عرضه شود و تقریباً همه این فیلم ها نیز به موفقیت مالی دست پیدا کردند.

با استفاده از چنین ساختاری، بین سال های 2001 تا 2006، هر ساله هالیوود شاهد ساخته شدن چند فیلم اقتباسی از روی بازی های ویدیویی بود که اکثر آن ها به جز قسمت بعدی لاراکرافت و قسمت دوم فیلم رزیدنت اویل منجر به شکست تجاری شدند.

بد

شکست تجاری پشت سر هم فیلم های اقتباسی از بازی نشان می داد فرمول همیشگی استفاده از نام های مشهور ویدیو گیم دیگر جوابگو نیست و تهیه کنندگان این فیلم ها برای درآمد زایی باید به فکر استفاده از روشی دیگر باشند.

در این دوره نویسندگان این فیلم ها سعی می کردند تا حد ممکن قصه فیلم را شبیه به آن چیزی کنند که در خود بازی رخ می داد. البته نتیجه کار در بسیاری از موارد درست از آب در نیامد تا باز هم شاهد عدم سوددهی فیلم هایی باشیم که بر اساس بازی ساخته می شوند.

فیلم Postal که بر اساس یک بازی ویدیویی با همین نام ساخته شده بود، با 15 میلیون دلار هزینه تنها چیزی نزدیک به 100 هزار دلار فروخت و فیلم هایی که بر اساس نام های مطرحی همچون Doom و Alone in The Dark ساخته شده بودند هم حتی موفق به باز گرداندن هزینه تولیدی که صرف آن ها شده بود، نشدند.

بازی های ویدیویی از ساختار متفاوتی برای قصه گویی به مخاطب استفاده می کنند که مهم ترین عنصر آن، تعامل کاربر با بازی است. به طوری که حتی با وجود خطی بودن داستان بسیاری از بازی ها، این حس به کاربر بازی القا می شود که او در رخ دادن اتفاقات اصلی داستان، شخصاً دخیل است.

دید روایت اول شخصی که در بازی های ویدیویی وجود دارد، قابل پیاده سازی در فیلم های سینمایی نیست و اصرار نویسندگان آن دوره روی این قضیه منجر به شکست های اقتصادی سنگینی شد.

فیلم فارکرای با هزینه هنگفت 30 میلیون دلاری، تنها 700 هزار دلار فروخت. نسخه بعدی از فیلم استریت فایتر هم چیزی نزدیک به نیمی از هزینه های خود را جبران کرد.

البته در این میان فیلم هایی بودند که به موفقیت مالی نسبتاً خوبی رسیدند. فیلم های سایلنت هیل، هیتمن و مکس پین با وجود آن که از نظر منتقدان حرف زیادی برای گفتن نداشتند، فضاسازی درست از عنوانی که از آن اقتباس شده بودند، فروش مناسبی داشتند.

فضا سازی فیلم سایلنت هیل شباهت زیادی به بازی های این فرنچایز داشت.

سری بازی هایی همچون مکس پین، هیتمن و سایلنت هیل به شدت روی موضوع فضاسازی استوار هستند و شما جدا از آن که با قصه بازی ارتباط برقرار کنید، جذب مواردی همچون شب های تیره نیویورک در مکس پین، کوچه های مه آلود و ترسناک سایلنت هیل و در نهایت نحوه لباس پوشیدن و خلقیات مامور 47 خواهید شد.

فیلم Prince of Persia: The Sands of Time را می توان جز اولین نمونه آثار سینمایی دانست که منتقدان واکنش نسبتاً مثبتی به آن نشان دادند. در فیلم شاهزاده ایرانی مانند سایر فیلم های لایو اکشن این چنینی، شاهد پیاده سازی مستقیم داستان از سری بازی مورد اقتباس واقع شده در فیلم نبودیم و همچنین مانند فیلم های رزیدنت اویل، شخصیت اصلی، شخصی به جز کاراکتر اصلی بازی نبود.

رعایت تمام موارد بالا در کنار بازی خوب جیک جینهال در نقش شاهزاده باعث شد Prince of Persia: The Sands of Time به پر فروش ترین فیلم لایو اکشن ساخته شده بر اساس بازی های ویدیویی در تاریخ هالیوود تبدیل شود.

جیک جینهال به خوبی از پس نقش شاهزاده ایرانی بر آمد.

البته مسیری که این فیلم آغاز کرد، تا به امروز ادامه پیدا نکرده است. فیلمی که بر اساس یکی دیگر از سری بازی های محبوب یوبی سافت یعنی اساسینز کرید ساخته شد، به شدت عنوانی ناقص بود که نه داستان غنی این سری را به مخاطب سینمایی منتقل می کرد و نه در زمینه های سینمایی حرف زیادی برای گفتن داشت.

فیلم وارکرفت هم علارقم پیش بینی ها نتوانست اقتباس خوبی را از قصه و محیط غنی این مجموعه بازی ارائه دهد. البته این فیلم به علت وجود طرفدارهای دو آتشه این مجموعه در آسیای شرقی، فروش خوبی را پشت سر گذاشت و با 433 میلیون دلار فروش جهانی، در حال حاضر به عنوان موفق ترین فیلم اقتباسی از بازی ها شناخته می شود.

ماه گذشته، ریبوت دوباره از سری توم ریدر با بازی آلیسیا ویکندر در نقش لارا کرافت اکران شد. استفاده از بازیگر و تهیه کنندگان شناخت شده، باعث شده بود عده زیادی به موفقیت این فیلم امیدوار باشند. البته استفاده از کارگردان ناشناخته در نهایت ضربه خود را به فیلم زد تا اگر توم ریدر یک اقتباس داستانی خوب باشد، از نظر کارگردانی به عنوان فیلمی درجه دو شناخته شود.

خوب

این موضوع که میانگین امتیاز فیلم های ساخته شده بر اساس بازی های ویدیویی در طول این 25 سال، از متوسط فرا تر نرفته، پیام مهمی را منتقل می کند. حداقل تا امروز ساخت فیلمی اقتباسی از بازی که همزمان بتواند به فروش خوبی دست پیدا کند و منتقدان را هم راضی نگه دارد، غیر ممکن بوده است.

البته شاید بتوان دلیل رخ ندادن چنین اتفاقی را عدم توجه ناشرین این دست فیلم ها به کیفیت فنی آن ها دانست. موضوعی که در دهه هفتاد تا نود میلادی هم بین فیلم هایی که از روی کتاب های مصور ساخته می شدند، قابل مشاهده بود.

برای مثال، سه گانه ابتدایی فیلم های سینمایی بتمن، با وجود فروش خوب، اصلاً و ابداً فیلم های سینمایی خوش ساختی به حساب نمی آمدند. اما زمانی که وظیفه ساخت ریبوت این مجموعه تحت نام «شوالیه تاریکی» به کارگردان موفق و کاربلدی همچون کریستوفر نولان رسید، این مشکل به طور کامل رفع شد.

بازی
فیلم توم ریدر حداقل تا به امروز از نظر عملکرد گیشه موفق ظاهر شده است.

فیلم های اقتباسی از بازی های ویدیویی نیز در حال حرکت به این سمت هستند. طی چند سال آینده، فیلم هایی از سری بازی های موفقی همچون، آنچارند، کال او دیوتی و ماینکرافت به سینما خواهند آمد.پشت تمام این فیلم ها بر خلاف گذشته، افراد نامی و موفقی در سینما قرار گرفته اند که جدا از دغدغه فروش، دغدغه کیفیت را در خود حس می کنند.

در نهایت باید گفت، سرنوشت فیلم های اقتباسی از کتاب های مصور می تواند الگوی خوبی برای فیلم های اقتباسی از بازی ها باشد. در حال حاضر هر ساله شاهد فیلم های کامیک بوکی زیادی هستیم که جدا از جا به جا کردن رکورد های فروش تاریخ سینما، در زمینه کیفی هم موفق ظاهر شده و حتی در مراسم های معتبری مانند اسکار و بفتا، موفق به دریافت جایزه می شوند.

دیدگاه شما در رابطه با آینده فیلم های اقتباسی از بازی های ویدیویی چیست؟ آن را در بخش نظرات با ما در میان بگذارید.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (7 مورد)
  • mohsen
    mohsen | ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷

    اسپایدر من هم ی نیم نگاهی مینداختین

    • شایان کرمی
      شایان کرمی | ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷

      فیلم های اسپایدرمن اقتباس از کتاب های مصور محسوب می شند ولی می تونید به این مقاله که در مورد حضور اسپایدرمن در گیم هست، مراجعه کنید: http://dgto.ir/wf-

  • Mr.Mohammad
    Mr.Mohammad | ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷

    خودمونیم ها سری فیلم رزیدنت اویل اونقدرامم بد نبود،درسته خصوصا تو قسمت اخر فیلمنامه رو داغون کردن ولی انصافاا حداقل برای طرفدارا خوب بود،عکس این قضیه هم برای بازب alien isolation بود که یه شاهکار بود و چیزی کم نمیگذاشت،
    سایلنت هیل 1 و2 هم که تو این سال ها که دیگه بازی جدیدی از سری نمیاد خلا رو خوب پر کرد،خصوصا نسخه 1 اونقدرام بد نبود،
    بعلاوه دوستان خیلی به نظر منتقدا توجه نکنید،من خودم مدتی شده دیگه به متا فیلما کاری ندارم چون دیگه اعتمادم به منتقدا کلا از بین رفته،نمونش هم دانکرک بود، تمام یکی دوساعتیی که پاش نشسته بودم منتظر بودم ببینم چی میشه که اینقدر جذاب باشه باعث شده که امتیاز گرفته ولی 2 ساعت هم گذشت و هیچی نشد،اما بر عکس فیلم defiance امتیاز دانکرک رو نداشت ولی به نظر من جذاب بود،شما نظذ خودتون رو ملاک کنید نه حرف منتقدایی که به moonlight اسکار دادن،
    به قول معروف علف باید به دهن بزه شیرین بیاد.

  • saeed tgn suq
    saeed tgn suq | ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷

    کلا با ساخت فیلم از رو بازی،و یا ساخت بازی بازی از رو فیلم مخالفم،حالا با هر کیفیتی ک باشه
    چون ک طرف ک یا بازی رو کرده،یا فیلم رو دیده،یه آشنایی داره و چیز جدیدی زیاد برای عرضه نداره،اگه کتاب خون هم بودم با ساخت فیلم از رو کتاب هم مخالفت میکردم،ولی متاسفانه کتاب نمیخونم،البته کتاب هری پاتر رو ک خوندم،بعدش فیلمش اصلا برام جذابیت نداشت

  • فواد قبله
    فواد قبله | ۳۱ فروردین ۱۳۹۷

    اگه داستان فیلم دقیقا شبیه بازی باشه ، خب طبعا لوث میشه و زیاد بیننده رو هیجانی نمیکنه؛ از طرفی مثل سری رزیدنت اویل نباید داستانو ۱۸۰ درجه تغییر داد (حداقل شخصیت اصلی همون باشه)

    • شایان کرمی
      شایان کرمی | ۱ اردیبهشت ۱۳۹۷

      یکی از محدودیت هایی که کپکام با اون روبرو بود به انیمیشن های رزیدنت اویل بر می گشت که لئون و کریس و بقیه شخصیت های مهم سری توشون حضور داشتند. شاید اگر کپکام قید انیمیشن های رزیدنت اویل رو می زد، فیلم های این سری با کیفیت تر می شدند.

  • sami
    sami | ۳۱ فروردین ۱۳۹۷

    سری مجموعه های rezident Evil خیلی خوب بود - Milla Jovovich خیلی خوب بازی کرد _ من دوس داشتم!

مطالب پیشنهادی