ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از دیجیاتو انتخاب کنید.

واقعا راضی‌ام
اصلا راضی نیستم
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر دیجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

ویجیاتو - بازی

خالق کتاب مترو از داستان Metro Exodus می‎گوید؛ چرا باید در یک پناهگاه لعنتی زندگی کنیم؟

دیمیتری گلوخوفسکی نخستین رمان خود، Metro 2033 را بتا تست کرد. این نویسنده و ژونالیست روس، متن کامل کتاب خود را به صورت آنلاین و رایگان منتشر کرد. در حالی که ناشران سنتی از همکاری ...

شایان ضیایی
نوشته شده توسط شایان ضیایی | ۸ دی ۱۳۹۷ | ۲۳:۰۰

دیمیتری گلوخوفسکی نخستین رمان خود، Metro 2033 را بتا تست کرد.

این نویسنده و ژونالیست روس، متن کامل کتاب خود را به صورت آنلاین و رایگان منتشر کرد. در حالی که ناشران سنتی از همکاری با او سر باز زده‎ بودند، گلوخوفسکی صرفاً می‎خواست مردم برداشت او از یک مسکوی آخرالزمانی را مطالعه کنند.

داستان او راجع به مردمی که در سیستم متروی روسیه برای بقا می‎جنگیدند، با استقبال خوانندگان همراه بود و همان خوانندگان سهواً به ویراستارهای کتابش تبدیل شدند. همه‎چیز مورد موشکافی قرار گرفته بود، از اقتصاد مبتنی بر مهمات در تونل‎های زیرزمینی مسکو تا کالیبر گلوله‎های مورد استفاده در سلاح‎های گوناگون، و همین باعث شد گلوخوفسکی قادر به تکمیل چشم‎اندازش برای این رمان باشد. حتی پایان ابتدایی کتاب که در آن شخصیت اصلی، آرتیوم جان می‎باخت هم در نهایت به خاطر فیدبک مخاطبان تغییر کرد. بدون این تغییرات، احتمالاً ما شاهد سومین نسخه از این سری، یعنی بازی Metro Exodus -که آرتیوم کماکان در آن زنده است- نبودیم.

در واقع اگر چنین نمی‎شد ما حتی Metro 2033، نخستین اقتباس از کتاب گلوخوفسکی در دنیای بازی‎های ویدیویی را هم تجربه نمی‏‎کردیم. پیش از اینکه کتاب وارد فاز چاپ شود، اندرو پروخوروف، کارگردان خلاق استودیوی 4A Games، پیش‎نویس کتاب گلوخوفسکی را در فضای مجازی یافت و تنها در یک جلسه تمام آن را مطالعه کرد. او سپس با نویسنده تماس گرفت تا درباره همکاری با یکدیگر صحبت کنند. خود گلوخوفسکی هم -گرچه تعبیر متفاوتی از یک آخرالزمان دارد- تا حدی از سری بازی فال آوت در نوشتن مترو 2033 الهام گرفته بود. یک حقیقت جالب اینکه گلوخوفسکی به قدری عاشق نخستین فال آوت بود که یک بار وقتی می‎خواست به سرعت پای کامپیوتر و فال آوت برگردد، آب جوشی که اسپاگتی در آن می‎پخت را روی پایش ریخت.

از دیگر منابع الهام او می‎توان به کتاب پیک نیک کنار جاده (Roadside Picnic) -که بعداً دستمایه فیلم استارکر آندری تارکفسکی قرار گرفت- و کتابی دیگر از برادران استروگاتسکی به نام شهر محکوم به فنا (Doomed City) اشاره کرد.

«[آن کتاب] رمانتیسیسم فوق‎العاده‎ای درباره مناطق متروک شهری دارد؛ مناطقی که می‎توانید در آن‎ها خیابان‎ها و ساختمان‎های خالی را کشف کنید و همه رفته‎اند و شما در حال قدم زدن میان آپارتمان‎هایی خالی، پر از وسایلی که به افراد دیگر تعلق دارند هستید». گلوخوفسکی ادامه می‎دهد: «بنابراین موضوعی بسیار رمانتیک و بسیار رویایی است که می‎تواند به عنوان یک منبع الهام در نظر گرفته شود. البته چند فیلم هم وجود دارد [که می‎توان آن‎ها را منبع الهام تلقی کرد]. یک فیلم بسیار معروف درباره شوروی به نام "نامه‎های یک مرد مرده" [Letters of a Dead Man] وجود دارد که درباره دوران پسا-آخرالزمانی هم هست. همه این‎ها در کنار یکدیگر اشاراتی هنری را شکل می‎دهند که الهام‏‎بخش شما خواهد بود. سپس شما [داستان‎تان را] بر همان اساس می‎سازید و به منبع الهام یک شخص دیگر تبدیل می‎شوید، مسائل خلاقانه این‎طور کار می‎کنند».

دیمیتری گلوخوفسکی، نویسنده سری مترو و بازی Metro Exodus
دیمیتری گلوخوفسکی، نویسنده سری کتاب Metro

گرچه فال آوت نخستین جرقه‎های خیال‎پردازی را زد، تفاوت‎های مشهودی میان جهان پسا-آخرالزمانی گلوخوفسکی و بقایای یک جنگ اتمی، آن‌طور که از چشمان آمریکایی‎ها دیده می‏‎شود وجود دارد. داستان‎های پسا-آخرالزمانی آمریکایی -به خصوص در بازی‎های ویدیویی- عمدتاً بازیگوشانه و گاه خوش‎بینانه هستند. در این بین اما پسا-آخرالزمان روسی گلوخوفسکی به شکل بی‎رحمانه‎ای هولناک است. سری مترو ضمناً از دست گذاشتن روی موضوعات دشوار هراسی ندارد. در Metro، دشمنان انسان‎گونه -که Dark Ones نامیده می‎شوند- استعاره‎ای از نژادپرستی هستند. Dark Oneها در واقع شرور نیستند و آرزو می‎کنند که قادر به هم‎زیستی مسالمت‌آمیز با انسان‎ها باشند؛ اما بیگانه‎هراسی باعث می‎شود که قهرمان داستان دست به حرکتی غیرانسانی و بی‎ملاحظه بزند. در داستان‎های تخیلی آمریکایی، دشمنان انسان‎گونه در واقع زامبی هستند - تکه گوشت‎هایی بی‎جان که صرفاً برای گاز گرفتن و کشته شدن بدون هیچ رحم خلق شده‎اند.

«باور دارم که داستان‎های پسا-آخرالزمانی غربی و اروپایی صرفاً داستان‎هایی درباره زامبی یا ویروس یا چیزهایی از این دست هستند». گلوخوفسکی توضیح می‎دهد: «آن‎ها نوعی آهنگ سرخوشانه دارند چون جامعه غرب را از قوانین و محدودیت‎ها رها می‎کنند و محیط‎های شهری را به شکل سرزمین‎هایی برای هیچکس درمی‎آورند؛ سرزمین‎هایی که هرچیزی در آنها امکان‎پذیر است و می‎توانید شان انسانی را از آدمیزادها گرفته و آن‎ها را به قتل برسانید. در هر جایی که زامبی‎ها محبوبیت دارند، محبوبیت‎شان به این خاطر است که مردم از قوانین خسته شده‎اند. زامبی‎ها یک دروغ شگفت‎انگیز هستند که به شما اجازه می‎دهند مغز همسایه‎تان را به شکلی مشروع له کنید؛ زیرا شان انسانی از آن‎ها گرفته شده. این یک آزادی کامل از محدودیت‎های قانونی است که موجودات فانی باید به آن‎ها احترام بگذارند. ما به سرعت در حال فاصله گرفتن از غارنشینی هستیم، از ماهیت حیوانی‎مان. هرچه انسان‎تر می‎شویم، کمتر از قبل طبیعی هستیم. محبوبیت افسانه‎های زامبی و استایل پسا-آخرالزمانی غربی پیامد همین مسئله است».

هر جایی که زامبی‎ها محبوبیت دارند، محبوبیت‎شان به این خاطر است که مردم از قوانین خسته شده‎اند؛ زامبی‎ها یک دروغ شگفت‎انگیز هستند که به شما اجازه می‎دهند مغز همسایه‎تان را به شکلی مشروع له کنید

«در روسیه این موضوع چندان منطقی نیست، چون ما در سرزمین زامبی‎ زندگی می‎کنیم». گلوخوفسکی ادامه می‎دهد: «در دهه ۱۹۹۰ روسیه سرزمین زامبی بزرگ‎تری بود؛ در آن دوران همه‎چیز امکان‎پذیر بود و مردم خیلی زود از آن خسته شدند. این آهنگ شدیداً نوستالژیک، جان‎فرسا و تاسف‎آور در پسا-آخرالزمان روسی، ریشه در این حقیقت دارد که -مثل مردمان دوران عصر سیاه یا قرون وسطی- ما [پیشتر] احساس کرده‎ایم عصر طلایی تمدن مدت‎ها پیش به پایان رسیده. شما به گذشته با یک حس نوستالژی قدرتمند نگاه و به این فکر می‎کردید که والاترین ارزش‎های فرهنگی و علمی و متمدنانه مدت‎ها پیش از بین رفته‎اند. شما از آینده می‎ترسید چون به طور قطع می‎دانید که هر فردا قرار است از هر امروز بدتر باشد. شما با احترام و تحسین و نوستالژی به عقب نگاه می‎کنید و دلتان برای آن روزها تنگ می‎شود. این را درک می‎کنید که آن روزها مدت‎ها پیش به پایان رسیده‎اند و هیچ امیدی به آینده ندارید.»

«در دهه ۹۰ همه‎چیز از هم فرو پاشید و مردم اساساً رها شده و از حیات بازمانده بودند. تنها ندامتگاه و نیروی پلیس بود که به حیات ادامه داد؛ اما آن‎ها هم تبدیل به تجارت‎های خصوصی شدند و پلیس شروع به درآمدزایی از اعمال فشار به مردم کرد. مردم به گذشته نگاه می‎کردند، به آن امپراتوری عظیم که دیگر وجود نداشت، آن [امپراتوری] از لحاظ سیاسی، جغرافیایی و اقتصادی از هم پاشید، و مردم در آن محیط شهری روز به زوال به حال خودشان رها شده بودند که دقیقاً مثل آن چیزی است که در کتاب‎های مترو می‎گذرد. به این ترتیب می‎توانید احساس مردم روسیه و سرخوشی آن‎ها را بعد از الحاق کریمه [به روسیه] درک کنید؛ زیرا پوتین بازگردانی این امپراتوری پیشین به دوران شکوه‌اش را برای آن‎ها شبیه‎سازی کرد. این موضوع، بدیهتاً یک توهم بود و من شخصاً کاملاً مخالف آن هستم، اما اگر به این حس سرخوشی از نقطه‎نظر روانکاوی نگاه کنید، به چنین نتیجه‎ای می‎رسید.»

این بینشِ مرتبط با مردمی که شیفته دستاوردهای پیشین خود هستند همان چیزی است که قصه مترو براساس‎اش بنا شده. تمام بازمانده‎ها به گروه‎هایی نابرابر در تونل‎های مترو مسکو تقسیم شده اند - تونل‎هایی که خود یادگار گذشته هستند و ساخته شده‎اند تا در برابر حملات اتمی مقاوم بمانند اما حالا جایگاهی هم‎اندازه موزه مرمر و گرانیت یافته‎اند. این پس‎زمینه به شکل منحصر به فردی روسی است و فرسنگ‎ها با داستان زامبی‌محور آمریکایی فاصله دارد.

«مترو توسط پیشینیان آنها و به شکل نئو-کلاسیک بسیار سنتی، به استایل استالین، ساخته شده است و آن‎ها زیر زمین، در این فضاهای موزه-گونه با یادبودهایی که که روزهای از دست رفته را تجلیل می‎کنند گیر افتاده‎اند.» گلوخوفسکی ادامه می‎دهد: «آنها قادر به گسترش این محیط نیستند چون تکنولوژی‎اش از دست رفته و نمی‎توانند از آن خارج شوند چون سطح زمین دیگر مناسب‎شان نیست - حداقل در دو کتاب نخست این‎طور فکر می‎کنند. اما در مترو 2035، که بازیکن را برای داستان Metro Exodus آماده می‎کند، شخصیت اصلی پی می‎برد که چرا و چطور زندگی بیرون از مترو امکان‎پذیر بوده و چرا مردم حاضر در ایستگاه‎ها و تونل‎ها برای دو دهه از این مسئله خبر نداشته‎اند. چطور ممکن است آنها‎ چنین چیزی را نادیده گرفته باشند؟»

«تغییری ناگهانی در داستان و آهنگ، میان Last Light و Exodus وجود دارد. تمام چیزی که از داستان می‎دانید اینست که زندگی در بیرون از مترو امکان‎پذیر نیست و دقیقاً به همین خاطر است که مردم با چنگ و دندان برای هر متر مربع از زمین و هر قطره از آب و هوای تازه می‎جنگند. چطور شده که در تریلرهای Metro Exodus، شما ناگهان شاهد این قطار زرهی هستید که در مناطق وسیع روسیه حرکت می‎کند، مناطقی که حتی برهوت هم نیستند، بلکه به چیزی بسیار الهام‎بخش و زیبا و غیر آلوده می‎مانند. چطور شده؟»

سری مترو همواره درباره اتفاقاتی که بعد از عقب‎نشینی جوامع به زیر زمین می‎افتد، بیگانه‎هراسی و درگیری میان گروه‎ها بوده است. در این باره بوده که چطور زمزمه‎های داخل جوامع می‎توانند پیوند‎دهنده ایدئولوژی‎های مضر باشند. در این باره بوده که چطور انسان‎ها دائماً در درس گرفتن از اشتباهات‎شان شکست می‎خورند - و چطور تاریخ را همچون یک رویای رومانتیک می‎پرستند، حتی اگر همه‎چیز یک توهم صرف باشد. به نظر می‎رسد که Exodus -داستانی که خود دیمیتری در همکاری با 4A Games نوشته است- بالاخره ماهیت واقعی این توهم را نشان خواهد داد.

برای من این کاملاً یک کشف بود، یک کشف غم‎انگیز در این باره که چطور مردم به سادگی تحت تاثیر پروپاگاندایی که با فرمول‎های احمقانه و پیام‎های ساده‎لوحانه تدارک دیده شده‎اند قرار می‎گیرند

«آنها صرفاً به شکلی بی‎مغز [از گذشته] کپی می‎کنند و این تقریباً تمام چیزی است که بین آمریکا و پوتین اتفاق می‎افتد.» گلوخوفسکی تشریح می‎کند: «پوتین از روزهای شوروی الهام می‎گیرد و ترامپ قسم می‎خورد که آمریکا را مجدداً به دوران اوج دهه‎های ۵۰ و ۶۰ می‎رساند، بدون اعتراف به این موضوع، حداقل نه به صورت عمومی، که آن روزها تمام شده‎اند و باید به استقبال آینده رفت. مترو 2035 تفسیری از علت پشت خوشحالی روسیه از الحاق کریمه و جنگی که روسیه علیه اکراین راه می‌اندازد است. من در آن زمان غافلگیر شده بودم که روسی‎ها از مفهوم بازگشت به جنگ سرد خوشحال بودند، و از اینکه ما طی ۲۰ سال آزادی‎مان، بدون اینکه دشمنی داشته باشیم اینقدر گمراه شده بودیم. این‎طور نیست که ما واقعاً جنگ بخواهیم. هیچکس جنگ نمی‎خواهد. اما ما از ایده مقابله با دشمنی قدرتمند که که نابودی ما را می‎خواهد و ما مجبوریم در مقابلش مقاومت کنیم لذت می‎بریم. ما دوست داریم از طریق مقاومت خودمان را تعریف کنیم. بدون دانستن این‎که دشمن‎مان کیست، درکی از اینکه خودمان که هستیم نداریم».

«به محض اینکه دشمن‎مان را می‏‎شناسیم -یعنی آمریکایی‎ها- همه‎چیز بهتر می‎شود. ما می‎دانیم که مثل آمریکایی‎ها نیستیم. ما سرمایه‎داری نیستیم، ما امپریالیست نیستیم چون این چیزی است که آمریکا هست. وقتی هیچ دشمنی نباشد، راهمان را گم‎ می‎کنیم. حوصله‎مان سر می‎رود. ما از جامعه مصرف‎گرا لذتی نمی‎بریم چون هیچ احساس هدفی در زندگی به شما نمی‎دهد. اما وقتی که در تقلا باشید، آن موقع این پرسش که "هدف از زندگی چیست؟" حل می‎شود. اما‎ هم‎چنان برای من -چون من یک غرب‎گرا، گلوبالیست و ترقی‎خواه هستم و به هیچ وجه فکر نمی‎کنم این ایده پست‌مدرن و احمقانه مقابله روسیه با غرب ضروری بوده- فکر می‎کنم همه این‎ها صرفاً سوء استفاده‎هایی بوده با هدف بسیج کردن مردم و اجبار آنها به تحمل دشواری‎های اقتصادی. چرا من این را درک می‎کنم و و چرا اکثریت مردم آن را درک نمی‎کنند؟ برای من، این کاملاً یک کشف بود، یک کشف غم‎انگیز در این باره که چطور مردم به سادگی تحت تاثیر پروپاگاندایی که با فرمول‎های احمقانه و پیام‎های ساده‎لوحانه تدارک دیده شده‎اند قرار می‎گیرند. تمام کلیشه‏‌های میهن‎پرستانه قدیمی، از آلمان نازی تا هر چیز دیگر - تمام تجدیدنظرطلبی‎ها، کلیشه‎های احمقانه، چرا ما دوباره این‎ها قورت می‎دهیم؟»

«در آمریکا شما ترامپ را دارید که به رسانه‎ها می‎توپد و لیبل "اخبار دروغین" به آن‎ها می‎زند. این یادآور آلمان نازی است و زمانی که هیتلر به همین شکل رسانه‎ها را بی‎اعتبار می‎کرد و به آن‎ها لیبل "lügenpresse" می‎زد، که ترجمه آن دقیقاً می‎شود "خبرگزاری‎های دروغگو". در انگلیس به خاطر پروپاگاندا و هراس از مهاجرت در شُرُف خروج از اتحادیه اروپا هستیم. بسیاری از هواداران برگزیت به شما می‎گویند که همه چیز به خوبی پیش خواهد رفت - "هرچه نباشد ما قبلاً با عضویت در اتحادیه اروپا مقابله کرده‎ایم، در روزهای درخشانی که بریتانیا ابرقدرتی شناخته‎شده بود. آه، ای گذشته پر جلال و جبروت". موضوعی که سری مترو به آن می‎پردازد هیچ زمانی مناسب‎تر از حالا نبوده است.»

«مترو 2035 به نوعی یک تلاش برای کشف آن بود که چطور و چرا ما پذیرش دروغ‎های آسان را به مواجهه با حقایق سخت ترجیح می‎دهیم؟» گلوخوفسکی ادامه می‎دهد: «چرا -و این استعاره اصلی کتاب است- ما ترجیح می‎دهیم در یک پناهگاه لعنتی زندگی کنیم؟ چرا نمی‎خواهیم بیرون برویم و چشمان‎مان را باز کنیم و ببینیم که آن بیرون زندگی جریان دارد؟ داستان مترو 2035 دقیقاً در این‎باره است. در کتاب این کشف صورت می‎گیرد که زندگی آن بیرون جریان دارد و آن‎ها باید همین‎ حالا کشفش کنند. این کاری است که آن‎ها در مترو اگزودوس انجام می‎دهند.»

«من همیشه از فرصت‎ها برای طرح بیانیه‎های سیاسی در بازی‎های مترو استفاده کرده‎ام، چون بازی‎ها این حق را دارند که چنین پیام‎هایی منتقل کنند»

تلاش برای انتقال چنین مفاهیمی در یک بازی‎ ویدیویی بسیار تحسین‎برانگیز است - خصوصاً برای مخاطبانی که معمولاً با دیدن اندکی سیاست (بخوانید: عمق) در داستان بازی‎ها ناراحت می‎شوند. اما گلوخوفسکی احترامی فراوان برای این مدیوم قائل است و باور دارد این مسائل می‎توانند و باید در داستان‎ها استفاده شوند.

«من همیشه از فرصت‎ها برای طرح بیانیه‎های سیاسی در بازی‎های مترو استفاده کرده‎ام، چون بازی‎ها این حق را دارند که چنین پیام‎هایی منتقل کنند». نویسنده سری کتاب مترو ادامه می‎دهد: «بازی‎ها مخاطبان به مراتب گسترده‎تری نسبت به کتاب‎ها دارند - این حقیقتی است که باید با آن مواجه شویم. و بازی‎ها می‎توانند به همان اندازه احساسی باشند. پیامی که می‎خواهم برسانم اینست که تمام رژیم‎های تمامیت‎خواه مثل هم هستند و می‎خواهم کاری کنم که گیمرها -و هم‎چنین خوانندگان کتابم- هنگامی که یک پروپاگاندای رسمی به دنبال تاثیرگذاری بر آن‎ها است، حساس‌تر باشند. کاری که می‎خواهم انجام دهم اجبار آن‎ها به تفکر و زیر سوال بردن حقایق آسان است».

گلوخوفسکی در جایگاهی منحصربه‎فرد در تیم تولید یک بازی کلان‎بودجه است. نماینده‎ای از کمپانی ناشر بازی به تمام مکالمات گوش می‎دهد اما او هیچ‎گاه جلوی نویسنده را هنگام صحبت درباره مقاصد موضوعی‎اش نمی‎گیرد. در واقع آن‎ها ۲۰ دقیقه وقت بیشتر به مصاحبه‎گر دادند چون به نظرشان مکالمه به نقاط جالبی رسیده بود. در جهانی که بسیاری از ناشران هرکاری می‎کنند تا خودشان را از هرگونه معنای سیاسی در بازی‎هایشان مبرا کنند -تا به فروش محصول آسیبی زده نشود- به نظر می‎رسد گلوخوفسکی مناسب‎ترین همکار ممکن را برای مضامین جنجالی مترو انتخاب کرده است.

«ناشران نمی‎خواهند هیچ نوع از جهت‎گیری‎های سیاسی را پس بزنند، آن‏‎ها صرفاً تمام مصرف‏‎کنندگان را می‎خواهند». گلوخوفسکی تایید می‎کند: «دقیقاً به همین خاطر است که آن‎ها سعی‎ می‎کنند جهت‎گیری نکنند، چه جمهوری‎خواه باشد چه دموکرات، چه موافق برگزیت چه مخالف آن. آن‎ها همه را می‎خواهند. آن‎ها پول می‎خواهند. اما این‎طور نیست که من در حال جهت‎گیری باشم. در ستیز میان نازی و کمونیست، جهت‎گیری سخت است؛ حتی اگر از یک کشور سابقاً کمونیست آمده باشید. پیام من اینجا پیچیده‎تر است. اما همان‎طور که پیشتر گفتم، ترجیح می‎دهم در راستای فرهیختن مردم تلاش کنم تا تاثیرگذاری بر آن‎ها».

«بازی‎ها می‎توانند مدیومی برای فرهیخته‎ کردن مردم باشند و می‎توانند مدیومی برای انعطاف‎پذیرتر کردن ذهن مردم باشند و مناسب برای یادگیری چیزهای تازه. داستان‎های مترو از همین حالا بسیار غریب هستند. برای من، یک جور‎هایی غافلگیرکننده است که بعد از این همه سال، کتاب‎ها در حال تبدیل شدن به بخشی از خط فکری امروز هستند. داستانی درباره مترو مسکو بعد از یک جنگ اتمی که به پناهگاه مردم تبدیل شده و اشاراتی به عناصر ماوراالطبیعه وجود دارد - چنین چیزی مثل یک ترکیب بسیار عجیب به نظر می‎رسد. اما عجیب‎تر اینکه این‎طور نیست. اگر وقت بگذارید و بروید و کشفش کنید، ناگهان همه‎چیز منطقی می‎شود. تمام افسانه‎ها یک استعاره هستند، این داستان‎ها درباره مسائلی هستند که به همه مربوط می‎شود، در غیر این‎صورت محبوب نمی‎شدند».

در همین عناصر ماوراالطبیعی است که استعاره مدنظر گلوخوفسکی به بی‌تعارف‎ترین شکل خود در می‎آید. شاید شما در حال گام برداشتن روی خرابه‎های به جا مانده از یک تمدن از دست رفته باشید، اما مردگان در حال هشدار دادن درباره خطرات ناشی از این تکبر هستند: ارواحی که تونل‎های مترو را تسخیر کرده‎اند، یادآور می‎شوند که اگر این مسیر را ادامه دهید چه اتفاقی خواهد افتاد؛ مسیر داخل این تونل‎های پر پیچ و خم که مثل یک باور سیاسی، چرخه‎ای باطل را رقم می‎زنند.

گلوخوفسکی می‎گوید: «عجیب اینست که من این بیانیه‎ها را زمانی مطرح کردم که کاملاً فرضی بودند. نخستین کتاب مترو اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ نوشته شد. در آن زمان ما این احساس را نداشتیم که اشتباهات قدیمی قرار است تکرار شوند. اما حالا، بعد از اتفاقات میان روسیه و اکراین از سال ۲۰۱۴، بعد از کریمه، تجاوز روسیه به شرق اکراین، آنچه در آمریکا با ترامپ اتفاق می‎افتد، آن‎چه در انگلیس با برگزیت اتفاق می‎افتد و آنچه با ظهور ملی‎گرایی نوین در آلمان اتفاق می‌افتد، همه این مسائل به ناگاه شدیداً به یکدیگر مرتبط می‎شوند.»

بازی Metro Exodus فرصتی به گلوخوفسکی می‎دهد تا به این مسائل از دریچه‎ای نوین نگاه کند و در روز ۱۵ فوریه سال ۲۰۱۹ پی خواهیم برد که تلاش‎هایش آنطور که باید به ثمر نشسته‎اند یا خیر.

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (2 مورد)
  • Ali1988
    Ali1988 | ۹ دی ۱۳۹۷

    شدیدا بوی یه جنگ تمام عیار میاد. امیدوارم هیچ وقت دنیا شاهد جنگ جهانی سوم نباشه که قطعا غیر قابل جبرانه این بار

    • herogame
      herogame | ۹ دی ۱۳۹۷

      تا انسان هست جنگ هم هست و این یه چیز ناگزیره انسان به خودی خود خشونت و جنگ رو بهمراه داره درون خودش همه روزه این جنگ داره انجام میشه و همه روزه کلی انسان بی گناه هم کشته میشن

مطالب پیشنهادی