پیشبینیهای درست و غلط ادبیات علمی-تخیلی قرن بیستم: از تولید مثل تا مهندسی ژنتیک
داستاننویسها مدتهاست که در حال پیشبینی تکنولوژیهای تولید مثل انسان هستند. نویسندههای داستانهای علمی-تخیلی تقریبا درباره تمام جنبههای حیات در آیندههای دور رویاپردازی کردهاند - از جمله این که انسانها چگونه تولید مثل خواهند کرد ...
داستاننویسها مدتهاست که در حال پیشبینی تکنولوژیهای تولید مثل انسان هستند. نویسندههای داستانهای علمی-تخیلی تقریبا درباره تمام جنبههای حیات در آیندههای دور رویاپردازی کردهاند - از جمله این که انسانها چگونه تولید مثل خواهند کرد و معمولا دیدگاههای آنها شامل نزاع با آنهایی بوده که در کار طبیعت دخالت میکنند.
برای نمونه «جان هالدین» (John Haldane)، زیستشناس بریتانیایی در سال ۱۹۲۳ در نقد داستانهای تخیلی میگوید آنهایی که حوزه علوم فیزیکی را بزرگتر میکنند، عموما مانند پرومتئوس باعث خشم خدایان میشوند، اما آنهایی که با زیستشناسی سر و کله میزنند، با چیزی خطرناکتر روبرو هستند: خشم همنوعان خود. او در «ددالوس، یا علم و آینده» (Daedalus, or Science and the Future) مینویسد: «اگر هر ابتکار فیزیکی یا شیمیایی توهین به مقدسات است، هر ابتکار زیستشناسی یک انحراف اخلاقی خواهد بود.»
برخی از تصورات هالدین واقعا منحصر به فرد بودند. برای مثال او مینویسد که اولین «کودکان اکتوجنیک» (ectogenic - جنین خارج از رحم مادر) در سال ۱۹۵۱ متولد میشوند. این کودکان آزمایشگاهی زمانی شکل میگیرند که دو دانشمند تخیلی، «دوپانت و شوارتز» (Dupont and Shwarz)، تخمدان زنی را که در سقوط هواپیما کشته شده، از بدنش جدا میکنند. در پنج سال آینده، این تخمدان تخمکهای سالمی تولید میکند که دانشمندان آنها را استخراج و بارور میکنند.
هالدین می نویسد که سرانجام دوپانت و شوارتز مشکل «تغذیه و حمایت جنین» را حل میکنند. به زودی، کودکان آزمایشگاهی به چیزی روتین تبدیل میشوند و دانشمندان یاد میگیرند که رحم هر زن را جدا کنند، آن را در آزمایشگاه برای بیست سال نگه دارند، هر ماه یک تخمک را از آن استخراج کنند، مقداری اسپرم تهیه کنند (که هیچ اشارهای نمیکند که از کجا) و ۹۰ درصد تخمکها را با موفقیت بارور کنند. سپس جنینها «به طور موفقیتآمیز برای نه ماه رشد میکنند و بعد وارد هوا میشوند.»
در آیندهای که هالدین تصور میکند، هر سال ۶۰ هزار کودک در فرانسه «وارد هوا میشوند»؛ اولین کشوری که این تکنولوژی جدید را تا سال ۱۹۶۸ اتخاذ میکند. او مینویسد که بعد از آن در آینده کودکان اکتوجنیک بینالمللی و از کودکان طبیعی متداولتر میشوند: تنها ۳۰ درصد از کودکان «از مادر متولد خواهند شد».
هالدین در این که رحم انسان را به طور کامل از ماشین تولید مثل جدا کرد در اشتباه بود. اما درباره توانایی دانشمندان برای جدا کردن رحم یک زن و نگه داشتن آن در آزمایشگاه برای مدتی طولانی، به عنوان یک منبع تخمک، حق با او بود. این موضوع اولین بار در سال ۲۰۰۱ گزارش شد، زمانی که دکتر «کوتلک اوکتای» (Kutluk Oktay)، استاد وقت کالج پزشکی ویل در دانشگاه کورنل، از نوارهای یخ زده بافت رحمی زنانی خبر داد که یا نیاز داشتند یا میخواستند که بارداری خود را به تعویق بیاندازند. وقتی که یکی از آنها برای حاملگی آماده شد، به آزمایشگاه برمیگردد و بافت رحمیاش را ذوب میکنند و درون رحمش قرار میدهند. اگر همه چیز خوب پیش رود، رحم کاشته شده در عرض چند ماه ترشح هورمونها را از سر میگیرد و رحم بازسازی شده دوباره به بلوغ میرسد و به طور منظم تخمک آزاد میکند. امروزه تعداد کودکانی که از راه حفظ بافت رحمی متولد شدهاند به صدها عدد میرسد. (و میلیونها کودک از راه تکنولوژیهایی که به تولید مثل کمک میکنند، متولد شدهاند.)
«آلدوس هاکسلی» (Aldous Huxley)، نویسنده بریتانیایی نیز درباره کودکان آزمایشگاهی به عنوان دروازهای رو به آینده خیالپردازی میکرد - در این مورد، به صورت یک پادآرمانشهر (dystopia) تمامیتخواهانه. (هالدین برای پیامدهای اجتماعی اکتوجنسیس زمان زیادی صرف نکرد.) تولید مثل مصنوعی ایده اصلی رمان ۱۹۳۲ هاکسلی، دنیای قشنگ نو (Brave New World)، بود. تخمکها و اسپرمهایی که با دقت دستچین شدهاند، در ظرفهای شیشهای ترکیب شده و در یک رحم مصنوعی پرورش داده میشوند؛ جایی که جنینها با مواد مغذی به یکی از افراد هوشمند و سالم قشر بالای جامعه تبدیل میشوند، یا از طریق سموم به صورت خدمتکارانی پست و شبه انسانی در میآیند.
خود هاکسلی درباره دقت پیشگوییهایش کنجکاو بود. به همین خاطر در سال ۱۹۵۸ دست به بازنگری دنیای قشنگ نو زد. آن موقع هنوز دو دهه تا تولد اولین کودک از طریق لقاح مصنوعی در انگلیس مانده بود، به همین دلیل است که هاکسلی، که آن زمان ساکن کالیفرنیا بود، تصور کرد که درباره به تصویر کشیدن ردیفهای بیپایان رحمهای مصنوعی در آزمایشگاهها اشتباه میکرد. او نتیجهگیری میکند که «کودکان درون بطری و کنترل مرکزی تولید مثل شاید غیرممکن نباشد»، اما قطع به یقین در حال حاضر چنین چیزی وجود ندارد. او اضافه میکند که «کاملا واضح است که ما برای مدتهای طولانی گونهای زندهزا باقی خواهیم ماند و به طور تصادفی تکثیر میشویم.»
بله، حالا که بیش از شصت سال از این نوشته هاکسلی میگذرد، انسانها هنوز هم اغلب زندهزا هستند - یعنی نوزادان از بدن مادر خود متولد میشوند - و اغلب «به طور تصادفی» تکثیر میشوند. با این حال تکنولوژی کمک به تولید مثل تقریبا به یک جریان اصلی تبدیل شده، آن هم به گونهای که نه هاکسلی و نه هالدین نمیتوانستند پیشبینی کنند. آنها کوچکترین اشارهای به ظهور تکنولوژیهایی نظیر کریسپر (CRISPR) در ابتدای قرن بیست و یک نکردند که پتانسیل تغییر کد ژنتیکی جنینها را به سادگی تغییر یک فایل ورد دارند.
در این مورد، نویسندههای معاصرتر مثل نویسندگان فیلمنامه فیلم گاتاکا (Gattaca)، محصول سال ۱۹۹۷ در موقعیت بهتری قرار داشتند تا پیشبینیشان علمیتر باشد. آنها توانستند آیندهای تاریک را تصور کنند که در آن، به نوشته «راجر ایبرت» (Roger Ebert)، منتقد سینما، مهندسی ژنتیک جنینها به چیزی به یکنواختی «عمل زیبایی پیش از تولد» تبدیل میشود.
اگرچه حتی در سال ۱۹۲۳، هالدین توانست این پیشبینی به شدت قابل توجه را ارائه دهد: «ما همین حالا نیز میتوانیم گونههای حیوانی را تا حد زیادی تغییر دهیم و این که بتوانیم همین کار را با خودمان بکنیم، تنها یک مساله زمان خواهد بود.»
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.