تحقیق دانشمندان نشان داد: مغز چگونه وقایع زندگی را به بخشهای مختلف تقسیم میکند؟
تجربیات گذشته و اولویتهای ما باعث میشوند مغز وقایع را به بخشهای مختلف تقسیم کند و ادراک و خاطرات ما را شکل دهد.
مطالعهای جدید نشان داده مغز چگونه جریان پیوسته اطلاعات را تقسیم میکند و از وقایع زندگی ما داستانی معنیدار با فصلهای مختلف میسازد. یافتهها نشان میدهند این بخشبندیها فقط ناشی از تغییرات محیطی نیستند. در عوض، فصلهای وقایع مختلف تحتتأثیر داستان درونی مغز است که تجربیات گذشته و اهداف فعلی آن را شکل میدهند. این بخشبندی فعال نشان میدهد مغز ما چگونه اطلاعات را اولویتبندی میکند تا هر لحظه مهمترین چیز را جای درست قرار دهد.
فرایند بخشبندی برای فهم دنیا بهروزرسانی مدلهای ذهنی و شکلگیری خاطرات ماندگار ضروری است اما مغز چگونه مرز بین واقعه و واقعه بعدی را تعیین میکند؟
یک احتمال این است که تغییرات فیزیکی در دنیا، مثل ورود به یک ساختمان، آغاز فصل جدیدی را تعیین میکند. فرضیه دیگر میگوید این مرزها را داستانهای درونی تعیین میکنند؛ یعنی قالبهایی ذهنی که از طریق تجربه ایجاد شدهاند. این داستانها مغز را قادر میسازند تا اطلاعات را براساس اینکه چه چیزی با اهداف فعلی سازگاری دارد اولویتبندی کند.
برای مثال، هنگام غذاخوردن در رستوران فرد ممکن است روی وقایعی مانند سفارش غذا و رسیدن آن تمرکز کند و دیگر تغییرات پسزمینهای را نادیده بگیرد.
مغز چگونه وقایع را بخشبندی میکند؟
دانشمندان در این مطالعه میخواستند بدانند مغز چگونه موقعیتهای واقعگرایانه، شامل رویدادهای پیچیدهای که در مدت کوتاه رخ میدهند، پردازش میکند.
پژوهشهای اخیر نشان میدهند بخشهایی در مغز وجود دارد (ازجمله، گروهی از نواحی به نام شبکه حالت پیشفرض یا DMN) که معمولاً در مطالعهای عصبشناختی معمولی که درونش تصاویر یا کلمات نامرتبط نمایش داده میشوند، خاموش میشوند اما این بخشها در مواجهه ما با تجربیات معنادار، مانند فیلم یا داستان، بسیار فعال و مشغول هستند.
دانشمندان میخواستند بدانند DMN چه اطلاعاتی از روایت را ردگیری میکند، آیا نحوه پردازش داستان به چیزی که درحالحاضر روی آن تمرکز داریم وابسته است یا نه.
آنها ۱۶ روایت صوتی طراحی کردند که هرکدام ۲ خط سیر دارای همپوشانی داشت. یکی از این خطوط مبتنیبر موقعیت بودند (مثلاً رستوران، فرودگاه یا فروشگاه) درحالیکه خط دیگر روی تعاملات اجتماعی متمرکز بود (مانند بههمزدن رابطه، پیشنهاد ازدواج، معامله یا مواجهه عاشقانه تصادفی). هر داستان از طریق ۴ واقعه متمایز برای هر خط روایت پیش میرفت. این داستانها بهگونهای با هم ارتباط داشتند که مرزهای روایت با دیگری همزمان نبود.
این خصوصیات داستانها دانشمندان را قادر میساخت تا بررسی کنند توجه به خطوط روایی متفاوت چگونه روی درک شرکتکنندگان از مرزهای وقایع تأثیر میگذاشت و فعالیت مغزی مرتبط با آن چه بود.
شرکتکنندگان پیش از گوشدادن به هر روایت، باید تعدادی پرسش درباره روایتها میخواندند. این پرسشها روی یکی از خطوط داستان متمرکز بودند (مثلاً پرسیده میشد افراد داستان چه غذایی سفارش میدهند). این پرسشها شرکتکنندگان را روی یکی از خطوط روایی متمرکز میکرد. هنگام گوشدادن به داستانها، فعالیت مغز شرکتکنندگان، خصوصاً در نواحی DMN، با دستگاه fMRI زیرنظر گرفته میشد.
در مرحله بعد، شرکتکنندگان آنلاین داستانها را جملهبهجمله، نه پیوسته، گوش میدادند و از آنها خواسته میشد تصمیم بگیرند کدام جمله آغاز واقعه را مشخص میکند. اینجا نیز توجه آنها از طریق پرسشهایی روی یکی از خطوط متمرکز شده بود. پس از اتمام داستانها، آنها میبایست به پرسشهایی درباره جزئیات هر ۲ خط داستان پاسخ میدادند.
نتایج نشان میداد بخشبندی وقایع و الگوهای فعالیت شرکتکنندگان بهشدت تحتتأثیر پرسشهایی بود که پیش از شروع داستان خوانده بودند. شرکتکنندگانی که پرسشهایی درباره روایت موقعیتمحور خوانده بودند، وقایع جدید را با عبور از موقعیتها، مانند ورود به رستوران یا عبور از بخش امنیت فرودگاه، تعیین میکردند.
شرکتکنندگانی که روی خط اجتماعی متمرکز بودند، به تغییر در تعاملهای اجتماعی حساسیت بیشتری نشان میدادند؛ هرچند این اثر نسبت به گروه متمرکز روی موقعیت کمرنگتر بود.
پژوهشگران گمان میکنند تمرکز روی خط اجتماعی داستان بهصورت پیشفرض زیاد است؛ به همین علت کسانی که تمرکزشان به این روایت معطوف شد، تغییر زیادی نشان ندادند. درحالیکه تمرکز روی داستان از نقطهنظر نامتداولی، مانند موقعیت مکانی، موجب تغییرات بزرگی میشد.
تمرکز روی یک خط روایی، حافظه را نیز تقویت میکرد. شرکتکنندگان جزئیات مربوط به خطی را که پرسشهایی درباره آن خوانده بودند، بهتر به یاد میآوردند. این نشان میدهد تمرکز روی نوع خاصی از اطلاعات علاوهبر تغییر در درک داستان، رمزگذاری خاطرات را نیز تحتتأثیر قرار میدهد.
تحلیلهای fMRI نیز نشان میداد فعالیت مغز شرکتکنندگان با مرزهای مرتبط با روایتی که روی آن متمرکز بودند، هماهنگ بود؛ برای مثال، وقتی شرکتکنندگان روی جزئیات موقعیت متمرکز بودند، انتقالهای عصبی در DMN با مرزهای مرتبط با موقعیت در داستان همزمان بودند. این نشان میدهد مغز فعالانه مرزهای وقایع داستان را براساس اولویتهای درونی تعیین میکند و واکنشدهندهای منفعل نسبت به محیط نیست.
پژوهشگران نتایج مطالعه خود را در ژورنال Current Biology منتشر کردهاند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.