
حسین سلاحورزی در گفتگو با دیجیاتو: اصلیترین حمایت دولت این است که دست از سر اینترنت بردارد
دولت حمایتهای مالی و تسهیلات واقعی بدهد که نه چوب لای چرخ باشد و نه منت.

در پنج سال گذشته، کسبوکارهای نوآور ایرانی و فعالان اقتصاد دیجیتال با دو بحران بیسابقه مواجه شدهاند: نخست، همهگیری کرونا که ساختار سنتی کسبوکار را به چالش کشید و آنها را به سمت تحول دیجیتال سوق داد؛ و اکنون، شرایط جنگی و اختلالات گسترده در اینترنت که قلب زیرساخت این تحول را هدف گرفته است.
دیجیاتو در گفتگو با «حسین سلاحورزی»، رئیس سازمان ملی کارآفرینی ایران، نگاهی انداخته به آنچه اقتصاد دیجیتال ایران از دو بحران بزرگ اخیر آموخته؛ از ضرورت بازنگری در مدلهای رشد گرفته تا تدوین برنامههایی برای زنده ماندن در دل بحرانهای ساختاری.
سوسن نوری، دیجیاتو: تجربه زیسته کسبوکارهای دیجیتال در کرونا و جنگ چه شباهتها و تفاوتهایی دارد؟
حسین سلاحورزی، رئیس سازمان ملی کارآفرینی: تجربه کسبوکارهای دیجیتال ایرانی در مواجهه با بحران کرونا و موج پیوسته اختلالات اینترنتی، گرچه هر دو چالشهای بیسابقهای را پیش رویشان قرار دادند، اما در تحلیل عمیقتر، شباهتها و تفاوتهای بنیادینی را آشکار میسازند.
در وهله اول، هر دو دوره با عدم قطعیت شدید، فشار مالی بیسابقه و نیاز مبرم به انعطافپذیری و بازتعریف مدل کسبوکار برای فعالان این حوزه همراه بودند. در هر دو وضعیت، کسبوکارها با کاهش درآمد، مشکلات نقدینگی و حتی خطر تعطیلی روبرو شدند. علاوه بر این، هر دو بحران، ضعفهای زیرساختی و کاستیهای قانونی موجود در کشور را بیش از پیش نمایان ساختند و بر ضرورت تقویت زیرساختها و قوانین حامی کسبوکارهای دیجیتال تأکید کردند.
با این حال، تفاوتهای ماهوی این دو بحران، پیامدهای کاملاً متفاوتی را برای اکوسیستم دیجیتال ایران به ارمغان آورد. کرونا، به عنوان یک بحران بهداشتی جهانی، در کمال شگفتی، به نوعی کاتالیزور شتابدهنده تحول دیجیتال شد. با اعمال محدودیتهای فیزیکی، مردم و کسبوکارهای سنتی به ناچار به سمت خدمات آنلاین سوق داده شدند؛ از آموزش و خرید گرفته تا سلامت از راه دور. این وضعیت، تقاضا برای پلتفرمهای دیجیتال را به شکل بیسابقهای افزایش داد و برای بسیاری از کسبوکارهای اینترنتی، فرصتهای رشد و جذب کاربران جدیدی را فراهم آورد. چالش اصلی در آن دوران، پاسخگویی به این تقاضای فزاینده و بهینهسازی عملیات آنلاین بود.
در مقابل، اختلالات اینترنتی، نه یک محرک، بلکه حملهای مستقیم به شریان حیاتی اقتصاد دیجیتال به شمار میرود. اینترنت در اینجا از بستر اصلی فعالیت و فرصتآفرینی به مانعی فلجکننده تبدیل میشود. کسبوکارها به جای توسعه دیجیتالی، ناگزیر به بازگشت قهقرایی به مدلهای آفلاین یا حتی تعطیلی اجباری سوق داده میشوند. این وضعیت هیچ فرصتی خلق نمیکند، بلکه به شکلی سیستماتیک اعتماد، ارزشآفرینی و آیندهنگری را در این حوزه از بین میبرد. پرداختهای آنلاین مختل، ارتباطات قطع و دسترسی به مشتریان عملاً ناممکن میشود. این وضعیت نه تنها سرمایهگذاران را فراری میدهد، بلکه استعدادهای ارزشمند را نیز به سمت مهاجرت سوق میدهد و به تدریج پایههای اکوسیستم را ویران میکند.
نکته کلیدی دیگر در تفاوت این دو بحران، در قدرت تطبیقپذیری کسبوکارها نهفته است. در دوران کرونا، کسبوکارها تا حد زیادی فضای مانور و قابلیت تطبیق داشتند؛ با نوآوری در لجستیک، توسعه اپلیکیشنها یا ارائه خدمات جدید، میتوانستند بحران را مدیریت کنند و حتی به رشد برسند. اما در مواجهه با اختلالات اینترنتی، توانایی تطبیق عملاً به صفر میرسد. هیچ راهحل دیجیتال جایگزینی وجود ندارد و کسبوکارها در عمل فلج میشوند، مگر آنکه به طور کامل از فضای آنلاین خارج شوند، که این خود به معنای از دست رفتن ماهیت دیجیتال آنهاست.
به طور خلاصه، میتوان گفت که بحران کرونا، با وجود تمام سختیها، به نوعی آزمونی برای تابآوری و بلوغ اقتصاد دیجیتال ایران بود و در نهایت به گسترش آن انجامید. در مقابل، اختلالات اینترنتی، تهدیدی وجودی و مخرب برای بقای این اقتصاد محسوب میشود که نه تنها مانع رشد است، بلکه به نابودی آنچه با زحمت و سرمایهگذاری در طول سالیان متمادی ساخته شده، میانجامد.

درسهای راهبردی از دو بحران در حوزه منابع انسانی، سرمایهگذاری، توسعه بازار و زیرساخت چیست؟
دو بحران بزرگ و کاملاً متفاوت، همهگیری کرونا و بعدتر اختلالات مکرر اینترنتی، برای کسبوکارهای دیجیتال ایرانی، درسهای راهبردی عمیق و البته متمایزی به همراه داشتند. این تجربهها، ابعاد مختلفی از منابع انسانی و سرمایهگذاری گرفته تا توسعه بازار و زیرساخت را زیر ذرهبین برد و هر یک را به شیوهای خاص به چالش کشید.
در حوزه منابع انسانی، کرونا نیاز به انعطافپذیری در مدلهای کاری، بهویژه دورکاری و اهمیت توجه به سلامت روان تیم را بهخوبی نشان داد. همچنین، ارتقاء مهارتهای دیجیتال برای همه اعضا به یک ضرورت تبدیل شد. اما اختلالات اینترنتی، ما را با چالش عمیقتری روبهرو کرد: چطور استعدادها را در این فضای پرنوسان و بیافق حفظ کنیم؟ ناپایداریهای مداوم، فرسایش روحی، افت بهرهوری و در نهایت، مهاجرت نیروی متخصص را به دنبال دارد.
اینجا درس مشترک و حیاتی این است که در چنین محیطهای پرنوسانی، حفظ روحیه و ایجاد حس امنیت شغلی – حتی در نبود امنیت زیرساختی – به همراه سرمایهگذاری روی مهارتهای ترکیبی (آنلاین و آفلاین) برای تابآوری تیم، از هر زمان دیگری مهمتر است.
وقتی به سرمایهگذاری فکر میکنیم، کرونا به ما آموخت که چقدر سرمایهگذاری روی تحول دیجیتال و زیرساختهای آنلاین حیاتی است و حتی فرصتهای تازهای برای جذب سرمایه در این حوزهها گشود. اما اختلالات اینترنتی، ورق را کاملاً برگرداند. این اختلالات نه تنها پیشبینیپذیری را از بین برد و شریان حیاتی کسبوکار را قطع کرد، بلکه سرمایههای موجود را به خطر انداخت و جذب سرمایه جدید را تقریباً به خوابی محال بدل ساخت. وقتی ریسک سرمایهگذاری تا این حد بالا میرود، صحبت از بازگشت سرمایه در فضای دیجیتال بیمعنا میشود. بنابراین، مدیریت دقیق نقدینگی، آمادگی برای بدترین سناریوها و عدم وابستگی صرف به سرمایههای خارجی، حیاتیتر از همیشه است. در واقع، پایداری و پیشبینیپذیری زیرساختی، ستون فقرات جذب و حفظ سرمایه به شمار میرود.
در زمینه توسعه بازار، کرونا سرعت پذیرش خدمات دیجیتال را به شکل بیسابقهای بالا برد و فرصتهایی طلایی برای ورود به بازارهای جدید و گسترش خدمات آنلاین خلق کرد. اما اختلالات اینترنتی، این مسیر را کاملاً مسدود کرد. این قطع و وصلهای پی در پی، نه تنها دسترسی به بازار را مختل کرد، بلکه اعتماد مشتریان را خدشهدار ساخت و کسبوکارها را مجبور کرد تا - در صورت امکان - به مدلهای سنتی بازگردند یا کلاً فعالیتشان را متوقف کنند. اینجا نکته کلیدی، تنوعبخشی به کانالهای ارتباطی و فروش (مثلاً ایجاد مدلهای هیبریدی آنلاین-آفلاین) و از آن مهمتر، تقویت برند و جلب اعتماد مشتری از طریق ارتباطات شفاف، حتی در زمانهایی است که دسترسی به اینترنت قطع میشود.
و در نهایت، به زیرساخت میرسیم؛ ستون فقرات هر کسبوکار دیجیتال. کرونا نیاز به زیرساختهای قوی اینترنتی، پرداخت آنلاین و لجستیک را بیش از پیش عیان ساخت. اما اختلالات اینترنتی با بیرحمی تمام نشان داد که اینترنت، نه فقط یک ابزار، که شریان حیاتی و پاشنه آشیل اقتصاد دیجیتال ماست. کوچکترین ناپایداری در آن، میتواند فلجکننده و ویرانگر باشد. اینجاست که پایداری، سرعت و دسترسی به اینترنت، نه یک گزینه، بلکه پیششرط هرگونه رشد و توسعه در این اکوسیستم است. بدون تضمین این زیرساخت حیاتی، برنامهریزیهای راهبردی و سرمایهگذاریها، معنای خود را از دست میدهند.

در مجموع میتوانم عرض کنم، اگر کرونا به کسبوکارهای دیجیتال فرصتهای جدیدی برای رشد و نوآوری بخشید، اختلالات اینترنتی با تلخی تمام، شکنندگی و وابستگی مطلق این کسبوکارها به یک زیرساخت پایدار را گوشزد کرد و لزوم برنامهریزی برای بدترین سناریوها و افزایش تابآوری در برابر بیثباتیهای بیرونی را به وضوح به ما آموخت.
یکی از بحرانهای تکرارشونده در سالهای اخیر، سیاست قطع یا اختلال گسترده اینترنت بوده؛ از آبان ۱۴۰۱ تا شرایط جنگی اخیر. در کنار بحرانهایی مثل کرونا و جنگ، آیا میتوان گفت قطع اینترنت عملاً به یک بحران ساختاری تبدیل شده که باید در تحلیلهای تابآوری کسبوکارها در نظر گرفته شود؟ کسبوکارهای دیجیتال چطور باید برای مواجهه با چنین تصمیماتی آماده باشند؟
اینترنت در ایران، وقتی قطع میشود یا دچار اختلال گسترده میگردد، دیگر صرفاً یک بحران مقطعی نیست؛ بلکه به یک واقعیت دائمی و بخشی جداییناپذیر از فضای کسبوکارهای دیجیتال تبدیل شده است. این پدیده، برخلاف بحرانهای جهانی که ممکن است ریشههای بیرونی داشته باشند، در ایران عمدتاً ریشهای داخلی، سیاسی و گاهی کنترلی داشته و متأسفانه با تکرار بالا و بدون هیچ قطعیت مشخصی رخ میدهد. برای کسبوکارهای دیجیتال، اینترنت نه فقط یک ابزار، بلکه شریان حیاتی و اکسیژن است. قطع شدن آن به معنای فلج شدن و ویرانی است؛ یعنی هر نوع برنامهریزی بلندمدت به هم میریزد. از این رو، استارتاپها و شرکتهای دیجیتال ایرانی باید مفهوم تابآوری را جور دیگری تعریف کنند. تابآوری دیگر صرفاً به معنای مقاومت در برابر نوسانات بازار یا رقابت نیست، بلکه شامل ظرفیت بقا و تطبیقپذیری در شرایطی است که زیرساخت اصلی، یعنی اینترنت، کاملاً قطع یا به شدت مختل میشود.
در مواجهه با این وضعیت دشوار، کسبوکارهای دیجیتال باید به صورت همزمان چندین راهکار را مد نظر قرار دهند. نخست، تنوعبخشی به کانالهای دسترسی و فروش حیاتی است.

تکیه صرف به پلتفرمهای آنلاین، خود را در معرض ریسک بزرگی قرار دادن است؛ بنابراین، توسعه مدلهای ترکیبی (آنلاین-آفلاین)، ایجاد کانالهای فروش جایگزین مانند فروش تلفنی یا حتی حضوری برای بخشی از خدمات و محصولات، یا توسعه اپلیکیشنهایی که قابلیت کار آفلاین دارند (در صورت امکان)، بسیار ضروری به نظر میرسد. در کنار این، تقویت تابآوری مالی و نقدینگی از اهمیت بالایی برخوردار است. در دورههای اختلال، پول درآوردن به شدت دشوار میشود؛ پس، داشتن ذخیره نقدی کافی برای پوشش هزینههای جاری و حقوق کارمندان برای چند ماه، حیاتی است. این به معنای مدیریت دقیق هزینهها و عدم اتکا به سرمایههای خارجی در کوتاهمدت است.
یکی دیگر از ابعاد حیاتی، حفظ و توانمندسازی نیروی انسانی است. یکی از بزرگترین آسیبهای این وضعیت، فرسایش روحی و مهاجرت متخصصان است. ایجاد حس امنیت شغلی، شفافیت در اطلاعرسانی و سرمایهگذاری روی مهارتهایی که در شرایط مختلف (حتی غیردیجیتال) قابل استفاده باشند، میتواند به حفظ روحیه و انگیزه تیم کمک شایانی کند. همزمان با این اقدامات داخلی، مدیریت ارتباطات و شفافیت با مشتریان نیز نقش کلیدی ایفا میکند. در زمان اختلال، ارتباط شفاف و صادقانه با مشتریان درباره وضعیت خدمات و راههای جایگزین، برای حفظ اعتماد و وفاداری آنها بسیار مهم است. سرانجام، آمادگی فنی و زیرساختی، گرچه در این زمینه دستمان بسته است، اما همچنان قابل تأمل است. بررسی امکان استفاده از سرورهای داخلی یا راهکارهای موقت برای دسترسیهای اضطراری (که معمولاً بیفایده است) و تلاش برای بهینهسازی سیستمها برای کمترین پهنای باند، میتواند در برخی موارد چارهساز باشد.
در مجموع، باید پذیرفت که قطع اینترنت یک ریسک پایدار و سیستماتیک در ایران است. پذیرش همین واقعیت، اولین و مهمترین قدم برای برنامهریزی هوشمندانه و افزایش تابآوری کسبوکارهای دیجیتال در این شرایط خاص محسوب میشود.
نقش دولت و سیاستگذار در کمک به تابآوری استارتاپها در بحرانها چیست؟
حرف از نقش دولت و سیاستگذار در تابآوری استارتاپها که میآید، خصوصاً در ایران، لبخند تلخی روی لب مینشیند. در عالم خیال و کتابهای توسعه، دولت باید یک ستون فقرات محکم باشد؛ زیرساختهای پایدار (مثل اینترنت پرسرعت و بدون اختلال) را فراهم کند، قوانین شفاف و قابل پیشبینی وضع کند که هر روز تغییر نکند، و دست آخر، حمایتهای مالی و تسهیلات واقعی بدهد که نه چوب لای چرخ باشد و نه منت.
حالا بیایید برگردیم به واقعیتِ روی زمین. همین اینترنت، که برای استارتاپها حکم اکسیژن را دارد، خودش قربانی سیاستهای دمبهدقیقه و قطع و وصلهای بیمنطق است. این دیگر کمک به تابآوری نیست؛ این تیر خلاص است به ریشه کسبوکاری که تازه جوانه زده. این وضعیت، به جای اینکه نقطه اتکایی برای بقا باشد، خودش عامل اصلی شکنندگی و مهاجرت مغزها شده.
پس، قبل از هر حرفی از تسهیلات و حمایت، اصلیترین کاری که از دولت برمیآید، برداشتن همین موانع خودساخته است. یعنی، اول از همه دست از سر اینترنت بردارند!
بعد از آن، اگر قرار بر کمک باشد، باید فضا را برای رقابت سالم باز بگذارند، دست از دخالتهای بیجا بردارند، قوانین را از این آشفتگی نجات دهند و اجازه دهند کسبوکارها نفس بکشند. تسهیلات مالی هم که میدهند، نباید شبیه منت باشد یا با هزارتا بند و تبصره آدم را از هفتخوان رستم رد کند. باید واقعی، در دسترس و بدون بروکراسی زائد باشد. و البته، گوش شنوایی هم داشته باشند؛ واقعاً پای صحبت فعالان این حوزه بنشینند، نه فقط برای عکس یادگاری.
راستش را بخواهید، بسیاری از استارتاپهای ایرانی تابآوریشان را نه به لطف دولت، که علی رغم سنگ اندازهها و باوجود سیاستهای بازدارنده آن به دست آوردهاند. نقش اصلی دولت، فعلاً، این است که مزاحم نباشد. همین.
آیا در مدل رشد، توسعه و مقیاسپذیری کسبوکارها باید بازنگری کنیم؟
باید بپذیریم، زمان آن رسیده که نگاهمان به «رشد»، «توسعه» و «مقیاسپذیری» کسبوکار در ایران را از پایه و اساس عوض کنیم. آن مدلهای جهانی که در دانشگاهها خواندهایم یا در کتابها دیدهایم، همانهایی که بر پایه دسترسی بیقید و شرط به سرمایه، بازارهای باثبات، زیرساختهای مطمئن و قوانین روشن بنا شدهاند، نه تنها اینجا جواب نمیدهند، بلکه میتوانند مثل یک سم عمل کنند و کسبوکارمان را به ورطه نابودی بکشانند.
ما در یک محیط عادی نیستیم. کشور ما مثل یک کشتی در دریایی طوفانی است؛ نوسانات شدید ارزی، تحریمهای کمرشکن، محدودیتهای اینترنتی که هر روز شکل جدیدی به خود میگیرند، و تغییرات ناگهانی در قوانین که هیچکس انتظارش را ندارد. آیا میتوانیم با همان نقشههای قدیمی، از این طوفان عبور کنیم؟ قطعاً نه.
وقتی نمیتوانید برای فردا برنامهریزی کنید، وقتی هر لحظه ممکن است یک شوک جدید وارد شود، مدلهای رشد خطی و بلندمدت که نیاز به پیشبینی دقیق دارند، بیمعنی میشوند. اینجا انعطافپذیری و توانایی سازگاری سریع، حکم مرگ و زندگی را دارد.
سرمایهگذاری خارجی که تقریباً صفر است. سرمایه داخلی هم که یا با ریسکهای نجومی روبهروست، یا در پیچوخم بروکراسی و عدم شفافیت گم میشود. در چنین فضایی، دنبال کردن رشد انفجاری با سوزاندن پول برای جذب سهم بازار، چیزی جز خودکشی مالی نیست. اینجا پول حکم خون را دارد و هدر دادن آن یعنی خونریزی تا مرگ.

فیلترینگهای بیامان، قطعیهای مکرر اینترنت و از همه مهمتر، مهاجرت بیسابقه نخبگان و نیروی کار متخصص، ستون فقرات هر کسبوکار مدرنی را میلرزاند. وقتی پایه و اساس لرزان است، چطور میتوانیم به فکر ساختن یک برج بلند باشیم؟ بهرهوری پایین میآید، هزینهها بالا میرود و الگوی رشدی که بر دسترسی آسان به اینها بنا شده باشد، محکوم به شکست است.
- من فکر میکنم که به جای تقلید کورکورانه از مدلهای سیلیکون ولی، باید به فکر یک مدل بومی، سرسخت و واقعبینانه باشیم. مدلی که بر این ستونها بنا شود:
- بقا، مقدم بر هر رشد کاذبی: مهمتر از سرعت رشد، توانایی تابآوری در برابر ضربهها و ادامه حیات در شرایط سخت است. کسبوکار ما باید مثل یک گیاه کویری باشد؛ شاید کند رشد کند، اما در سختترین شرایط هم زنده بماند و ریشهاش را محکم کند.
- سودآوری پایدار از همان روز اول: دیگر زمان آن نیست که سالها پول بسوزانیم تا به نقطهای برسیم که شاید روزی سودآور شویم. هر گام توسعه باید توجیه اقتصادی داشته باشد و کسبوکار باید بتواند از همان ابتدا روی پای خودش بایستد و ارزش واقعی تولید کند.
- چابکی و کمهزینگی، نه یک انتخاب، که یک ضرورت: باید بتوانیم با کمترین هزینه، بیشترین بهرهوری را داشته باشیم. فرآیندها باید به قدری انعطافپذیر باشند که با هر تغییر ناگهانی، بتوانند شکل عوض کنند. اینجا هیچ جایگاهی برای اتلاف منابع و بوروکراسیهای دستوپاگیر نیست.
- نگاه به درون، حل مشکلات خودمان: با توجه به موانع بینالمللی، شاید بهتر باشد انرژیمان را روی شناخت دقیق و حل مشکلات واقعی و نیازهای برطرفنشده بازار داخلی بگذاریم. گاهی یک مشکل کوچک بومی، میتواند فرصتی پایدارتر از یک بازار بزرگ جهانی باشد.
- تنوع در منابع درآمد، مثل یک سبد چند تخممرغی: وابستگی به یک منبع درآمد یا یک بازار خاص، ریسک را به شدت بالا میبرد. باید به دنبال ایجاد مدلهای درآمدی متنوع باشیم تا اگر یک بخش با مشکل مواجه شد، بقیه بخشها بتوانند کسبوکار را سرپا نگه دارند.
- همیشه برای بدترین سناریو آماده باشیم: پیشبینی بحرانها، تدوین برنامههای اضطراری و ارزیابی مداوم ریسکها، نباید یک کار جانبی باشد؛ باید جزئی جداییناپذیر از استراتژی روزانه ما باشد. باید بتوانیم تصور کنیم که اگر همه چیز به هم ریخت، چطور زنده میمانیم.
- حفظ و رشد سرمایه انسانی، مهمترین دارایی: در این شرایط سخت، ایجاد محیط کاری جذاب، امن و باانگیزه، سرمایهگذاری روی آموزش و توسعه مهارتها، و ساختن یک فرهنگ سازمانی قوی، حیاتیتر از همیشه است. اینها نه تنها بهرهوری را بالا میبرند، بلکه میتوانند تا حدودی جلوی مهاجرت مغزها را بگیرند.
باید بهطور خلاصه عرض کنم، ما نیازمند پارادایمی هستیم که واقعبینانه، بومیسازی شده و بر پایه اصل «اول بقا، بعد رشد پایدار» بنا شده باشد. این نه یک انتخاب، که یک اجبار است برای ساختن آیندهای که در دل همین شرایط دشوار، ریشه بدواند و پایدار بماند.
چطور میتوان ساختارهای حمایتی و نهادهای صنفی را برای بحرانهای بعدی تقویت کرد؟
پایههای محکمتر برای نهادهای صنفی، اتاق ها و تشکل های خود انتظام و ساختارهای حمایتی، راهی است برای گذر موفق از بحرانهای پیشرو. این کار نه تنها به تجربه گذشتهمان تکیه دارد، بلکه باید با نبض امروز جامعه هماهنگ باشد. برای رسیدن به این هدف، میتوانیم روی چند محور کلیدی تمرکز کنیم.
در دل بحران، وقتی هر دقیقه اهمیت دارد، باید دست نهادهای صنفی و تشکلها باز باشد. برای همین، ابتدا باید قوانین و چارچوبهای حقوقی را از نو بسازیم. باید دقیقاً مشخص شود چه اختیاراتی دارند، چگونه میتوانند منابع را بسیج کنند، و چطور با دولت هماهنگ شوند تا کمکهای ضروری به موقع برسد. مهمتر اینکه، باید از استقلال و آزادی عملشان در شرایط اضطراری حمایت حقوقی شود.
اما این اختیارات و چارچوبها بدون پشتوانه مالی پایدار بیمعناست. نباید فقط به حق عضویت دل ببندیم؛ باید به فکر منابع مالی متنوعتری باشیم؛ از صندوقهای اضطراری گرفته تا جذب کمکهای اعضا، حمایت بخش خصوصی و حتی تخصیص بودجههای مشخص در مواقع لزوم.
شفافیت مالی چراغ راه ماست؛ وقتی اعضا و مردم بدانند پولها کجا خرج میشود، اعتمادشان بیشتر جلب شده و بیشتر مشارکت میکنند.
در کنار پشتوانه مالی و حقوقی، آمادگی انسانی و تقویت توانمندیها نیز اهمیت بسزایی دارد. باید بحراندیدگی را آموزش دهیم. برگزاری کارگاههای مستمر در مورد مدیریت بحران، کمکهای اولیه، حمایت روانی و ارتباط مؤثر در شرایط سخت برای اعضا و کادر اجرایی ضروری است. فقط آموزش کافی نیست، باید مرتب تمرین کنیم؛ شبیهسازی بحرانها به ما کمک میکند نقاط ضعفمان را پیدا کرده و پروتکلهای پاسخگویی را بهبود ببخشیم. همچنین، باید بدانیم چه کسانی چه تخصصی دارند و چگونه میتوانیم از مهارتهایشان در مواقع اضطراری استفاده کنیم.
این آمادگیها در انزوا بیثمر است؛ نهادهای صنفی و تشکلها نباید جزیرههای تنها باشند. باید با بقیه سازمانها، دانشگاهها، بخش خصوصی و حتی نهادهای دولتی پیمان همکاری ببندیم. اتاقهای فکر مشترک بسازیم تا با هم بنشینیم، فکر کنیم و برای آینده برنامهریزی کنیم؛ این یعنی تبادل دانش و تجربه برای مواجهه بهتر با خطرات.
در دنیای امروز، بدون بهرهگیری از فناوری نمیتوانیم کارآمد باشیم. سرمایهگذاری در زیرساختهای ارتباطی و اطلاعاتی مدرن حیاتی است. پلتفرمهای امن برای ارتباطات، سامانههای جمعآوری و تحلیل دادهها (برای نیازسنجی، ارزیابی خسارات و بررسی اثربخشی کمکها) و تسهیل ارتباطات در زمان بحران ضروری است. همچنین، همه باید بتوانند از این ابزارها استفاده کنند و سواد دیجیتالشان را بالا ببریم.
اما تمامی این اقدامات، تنها زمانی به ثمر مینشیند که بر پایهای از اعتماد و شفافیت بنا شده باشد. پاسخگو بودن، یعنی اعتماد ساختن. نهادهای صنفی باید در قبال اعضا و جامعه، شفافیت کامل داشته و پاسخگو باشند تا اعتماد لازم برای بسیج عمومی در زمان بحران فراهم شود. در زمان بحران، اطلاعات درست و بهموقع، پادزهر شایعات است. باید کانالهای ارتباطی مؤثری داشته باشیم تا اخبار صحیح را منتشر کرده و افکار عمومی را در مسیر درست هدایت کنیم. جامعه باید روی حرف ما حساب کند.
حقیقت این است که اگر این گامها را محکم برداریم، نهادهای صنفی دیگر تنها یک اسم یا یک تشکیلات اداری نخواهند بود؛ آنها به ستونهای محکم جامعه تبدیل میشوند که در دل بحرانها، میتوان روی آنها حساب کرد. این یعنی جامعهای تابآورتر و آمادهتر برای هر آنچه پیش روست.
نقش سازمان ملی کارآفرینی ایران در ایجاد ادبیات تابآوری و حمایت از تصمیمگیری مبتنی بر واقعیتهای پرریسک امروز ایران چه میتواند باشد؟
در فضای پرریسک کسبوکار امروز ایران، سازمان ملی کارآفرینی ایران نقشی حیاتی دارد. این سازمان باید ادبیات تابآوری را نهادینه کند و به کارآفرینان کمک کند تا واقعبینانه تصمیم بگیرند.
چگونه؟ کارآفرینان ایرانی نشان دادهاند که میتوان در شرایط سخت تحریم، نوسانات اقتصادی و چالشهای داخلی هم تاب آورد و حتی رشد کرد. سازمان میتواند این الگوهای موفق را مستند و ترویج کند. این کار ادبیات بومی تابآوری را غنیتر میکند. همچنین، از طریق کارگاههای تخصصی، انتشار گزارشهای موردی، تدوین راهنماهای عملی و توسعه محتوای آموزشی، میتواند کارآفرینان را با ابزارهایی مثل چابکی، مدیریت بحران، نوآوری تطبیقی و تفکر سیستمی آشنا کند. هدف نهایی این است که کارآفرینان فقط به فکر بقا نباشند، بلکه بتوانند در شرایط عدم قطعیت، هوشمندانه رشد کنند.
برای تصمیمگیریهای بهتر، دادههای دقیق ضروری است. سازمان میتواند در جمعآوری، تحلیل و انتشار اطلاعات مرتبط با ریسکهای محیطی (اقتصادی، سیاسی، فناوری و اجتماعی) پیشگام باشد. مثلاً با ایجاد پلتفرمهایی برای ارائه اطلاعات بازار، تحلیلهای پیشبینیکننده از روندهای آتی، و ارزیابی تأثیر سیاستها بر کسبوکارهای کوچک و متوسط. ارائه گزارشهای راهبردی و سناریوهای احتمالی کمک میکند کارآفرینان با دیدی بازتر ریسکها را شناسایی و برایشان برنامهریزی کنند.
یک راه دیگر، ساختن شبکههای قوی است. سازمان میتواند فضایی برای ارتباط کارآفرینان با منتورها، متخصصان مدیریت ریسک، حقوقدانان و اقتصاددانان فراهم آورد. این شبکهها میتوانند به پاتوقهای همفکری و حمایت متقابل تبدیل شوند و کارآفرینان را در مواجهه با چالشهای پیچیده یاری رسانند. یا شناسایی قوانین و مقررات زائد و مانع در پیشروی فعالان کسب و کارهای این حوزه.
در مجموع این اقدامات سازمان ملی کارآفرینی ایران نه تنها به کارآفرینان کمک میکند تا قویتر شوند، بلکه تابآوری کل اکوسیستم کارآفرینی کشور را هم بالا میبرد و فرهنگ تصمیمگیری آگاهانه را در رویارویی با واقعیتهای پرریسک محیط کسبوکار تقویت میکند.
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.