ثبت بازخورد

لطفا میزان رضایت خود را از دیجیاتو انتخاب کنید.

واقعا راضی‌ام
اصلا راضی نیستم
چطور میتوانیم تجربه بهتری برای شما بسازیم؟

نظر شما با موفقیت ثبت شد.

از اینکه ما را در توسعه بهتر و هدفمند‌تر دیجیاتو همراهی می‌کنید
از شما سپاسگزاریم.

تکنولوژی

روایتی ناگفته از شکست سخت گوگل پلاس به دست زاکربرگ

مارک زاکربرگ یک نابعه است. نه البته نابغه ای عجیب که آن را در «The Social Network» (فیلم سینمایی شبکه اجتماعی - ۲۰۱۰) دیده اید. اگر بخواهید او را با چنین مقیاسی بسنجید، باید محصولات ...

امیر مستکین
نوشته شده توسط امیر مستکین | ۲۹ خرداد ۱۳۹۵ | ۲۲:۰۰

مارک زاکربرگ یک نابعه است. نه البته نابغه ای عجیب که آن را در «The Social Network» (فیلم سینمایی شبکه اجتماعی - ۲۰۱۰) دیده اید. اگر بخواهید او را با چنین مقیاسی بسنجید، باید محصولات شکست خورده و ناموفقی که فیسبوک در گذر این سال ها تدارک دیده و ارائه نموده را نیز به حساب بیاورید.

«Home» را یادتان می آید؟ لایه ای از رابط کاربری که فیسبوک آن را برای موبایل های اندرویدی توسعه داده بود. در سال ۲۰۱۳ و در رویدادی با حضور مدیرعامل پیشین شرکت HTC، زاکربرگ با هیجان از Home می گفت. سال ۲۰۱۲ و تلاش ناموفق فیسبوک برای استفاده از HTML5 را چطور، که باعث کاهش سرعت اپلیکیشن این سرویس به شکل حلزونی شد؟ این لیست ادامه دارد. می توان به اولین تلاش فیسبوک در امر جستجو اشاره کرد که تنها از زبان انگلیسی پشتیبانی می نمود و فقط به این درد می خورد که نگاهی به دوستان دور خود داشته، پیدایشان کنید و ببینید وضعیت تأهل شان چگونه است. و البته که در انتهای این لیست باید جایی را هم به «Paper» اختصاص داد؛ اپلیکیشنی که ایده برداری بی شرمانه ای از «Flipboard» به شمار می رفت.

در این میان سرویس و محصولات بسیار دیگری هم وجود دارد که خود زاکربرگ، در میانه راه از عرضه آنها به شکل گسترده منصرف شده است. در خصوص ارائه و توسعه محصولات، نمی توان او را یک نابغه پنداشت. نبوغ او از نوع دیگریست که می توان به آن گفت نبوغ سنتی. شخصی که می تواند ایده هایی را مطرح کرده و باعث باور آنها شود. برای مثال، در روزهای نخست، بیشتر کارمندان فیسبوک به این نتیجه رسیده بودند که این شبکه اجتماعی قرار نیست به گستردگی «MySpace» برسد اما می خواهد تجربه انسانی دیگری را رقم بزند.

در دره سیلیکونی

فرهنگ سازمای توسعه یافته از سوی زاکربرگ، نقش بسیار پررنگی را ایفا می کند. بسیاری از کمپانی های تکنولوژیک جذاب، فرهنگ تقدم مهندسان را سرلوحه کارشان قرار می دهند اما فیسبوک این مسئله را وارد مرحله جدیدی کرد. مهندسان بودند که آنجا رهبری می کردند و تا زمانی که شما کدی را تحویل می دادید که بدون مشکل کار می کرد و چیز دیگری را نیز به هم نمی ریخت، حکم طلا را برای شرکت داشتید.

در همان روزهای نخست، یک دانشجوی کم سن و سال به نام «کریس پاتنم» (Chris Putnam)، ویروسی طراحی کرد که باعث می شد ظاهر پروفایل شما در فیسبوک، دقیقاً شکل و شمایل یک پروفایل MySpace را داشته باشد. در چنین شرایطی، به جای اینکه فیسبوک برود و دست به دامن FBI برای تنبیه پاتنم شود، یکی دیگر از موسسین این شبکه اجتماعی به نام «داستین موسکوویتز» (Dustin Moskovitz)، از او دعوت کرد سری به فیسبوک بزند و سپس پیشنهاد کاری به او داد. وی پس از مدتی تبدیل شده بود به یکی از مهم ترین مهندسان حاضر در فیسبوک.

استراتژی فیسبوک در آن مقطع زمانی، به شدت شبیه به دزدان دریایی بود: اگر می دانستید چگونه می توان به سرعت کاری را به شکل صحیح انجام داد، کسی اهمیتی نمی داد که قبلاً چکاره بوده اید و چه اعتباری داشته یا نداشته اید.

همین فرهنگ کاری بود که افراد معمولاً ۲۳ ساله ای را که در سال نیم میلیون دلار درآمد داشتند را گرد هم نگه داشت. در شهری که اگر پول نقد بسیار داشتید، تفریحات فراوانی هم وجود داشت، این اشخاص روزی چهارده ساعت کار می کردند. سه وعده غذا می خوردند و گاهی اوقات حتی در همان محل کار خود می خوابیدند. کاری به جز کد زدن، بررسی کدهای نوشته شده و نظردهی در خصوص قابلیت های جدیدی که قرار بود به فیسبوک بیایند، نداشتند.

روز جمعه ای که سهام فیسبوک در بازار بورس به شکل عمومی عرضه شد، مهندسان این شبکه اجتماعی تا ساعت ۸ شب مشغول کد زدن و آماده سازی زیرساخت ها بودند.

mark-zuckerberg-facebook-chaos-monkeys-06-2016-02
چپ: مقر فیسبوک. راست: مقر گوگل در مانتین ویو.

در فیسبوک، سالگرد حضور شما در شرکت به گونه ای جشن گرفته می شد که گویی پروتستان ها در حال غسل تعمید شخصی هستند. این رویداد، «فیس‌ُوِرسِری» (Faceversary) نام گرفته بود و زمان تولد فیسبوکی شما پس از حضور یک ساله در شرکت، از سوی همه کارمندان روی صفحه شخصی تان در این شبکه اجتماعی تبریک گفته می شد. دقیقاً مانند رویکردی که افراد عادی در خصوص تبریک تولد دوستان خود در پیش می گیرند.

از سوی همکاران دسته گل و بادبادک روی میز خود می یافتید که روی آن، عدد مرتبط به تعداد سال هایی که در فیسبوک کار کرده بودید نقش بسته بود. زمانی که عدد روی بادبادک به ۴ یا ۵ می رسید و شخصی فیسبوک را ترک می کرد، همه به گونه ای رفتار می کردند که پنداری مرگ شخص مورد اشاره از راه رسیده است؛ گویی او جهان کنونی را ترک گفته تا در جهان دیگری حیاتش را ادامه دهد. هر چند که در این خصوص، جهان دوم الزماً از جهان اول برتر دیده نمی شد.

سنگ قبرتان هم تصویری بود که از سوی همکاران، به اشتراک گذاشته می شد. تصویری که در آن کارت شناسایی را بر لباس خود چسبانده اید. این تصویر معمولاً با یک متن خودکشی مضحک به نقل از شما به اشتراک گذاشته می شد و در یک دقیقه، صدها لایک و کامنت می گرفت.

پروسه به شکلی بود که حتی شخص مورد نظر هم احساس مردن پیدا می کرد. اگر فیسبوک را ترک می کردید، طرد می شدید و دیگر حق استفاده از شبکه اجتماعی مختص کارمندان را نداشتید. به این معنا که تمام پست های درون گروه ها، موارد مهم برای شرکت، همه از نظر شما حذف می شد و به علت ترک شدن از سوی بخشی از دوستان، پست هایتان هم کمتر دیده می شد. فید خبری فیسبوک که در زمان کار در همین شرکت تبدیل به تنها مرجع شما برای دسترسی به شبکه های اجتماعی و اخبار شده بود، حالا با سرعتی بسیار کمتر بروز رسانی می شد. تنها اندکی پس از خروج شما از شرکت، شخصی شما را به یک گروه مخفی متعلق به کارمندان قبلی فیسبوک دعوت می کرد تا در آنجا در مورد شرکت صحبت شود.

با این همه، فیسبوک پر از افرادی است که واقعاً به آن باور دارند و کارشان را برای دریافت پول انجام نمی دهند. تا تمام مردان، زنان و کودکان ساکن زمین هم عضو فیسبوک نشوند، دست از تلاش خود بر نمی دارند. اگر کمی عمیق تر به این مسئله فکر کنید، متوجه خطرناک تر بودنش از یک طمع ساده خواهید شد. افراد طماع را بالاخره هر زمان می توان با قیمتی خرید. رفتارشان هم معمولاً قابل پیش بینی است. اما چنین افرادی چطور؟ نه می توان برایشان قیمتی انتخاب کرد و نه اعمالشان قابل پیش بینی است که چه در سر دارند.

این، همان شرکتی است که «مارک الیوت زاکربرگ» ساخته و وقتی در خصوص نبوغش صحبت می کنیم، منظورمان چنین نبوغی است.


پنج سال پیش و در ژوئن ۲۰۱۱، گوگل با کپی برداری مشخص از فیسبوک، اقدام به راه اندازی «گوگل پلاس» کرد. برعکس تمام محصولات پویا و سرویس های این شرکت نظیر جی‌میل یا یوتوب، پلاس آمده بود تا کاربران را گرد هم آورده و یک هویت آنلاین به آنها بدهد. تقریباً همان کاری که فیسبوک قبلش کرده بود. ماجرا به این شکل بود که شما در تجربه استفاده از گوگل، در هر یک از سرویس ها کلید مرتبط با ثبت نام در پلاس را هم مشاهده می کردید و احتمال رشد انفجاری آن واقعاً وجود داشت.

گوگل شاهد رژه استعدادهای نایابش به فیسبوک بود

این در حالی بود که خود تجربه کاربری پلاس هم قابل قبول به شمار می رفت و حتی از برخی جهات، برتر از فیسبوک بود. ویژگی اشتراک گذاری تصاویر بهتر از شبکه اجتماعی مورد بحث بود و بیشتر به مذاق عکاسان حرفه ای خوش می آمد. طراحی کلی آن نیز یکدست تر و حالتی مینیمالیستی تر داشت. از همه مهم تر اینکه در گوگل پلاس خبری از تبلیغاتی نبود. همه چیز کلاسیک ترین حالت ممکن را داشت؛ مانند زمانی که مایکروسافت از درآمد ویندوز بهره گرفت تا Netscape را در دهه ۹۰، در برابر اکسپلورر نابود کند. گوگل هم به راحتی می توانست با در اختیار داشتن جستجو، وارد حوزه شبکه های اجتماعی  بشود.

این اقدام گوگل در نوع خود تا حدی هم عجیب بود چرا که برای سال ها، هیچ اعتنایی به فیسبوک و پیشرفت هایش نمی کرد. اما خب، چندی پیشتر، رژه ی استعدادهای گران قیمت و نایاب گوگل به فیسبوک آغاز شده بود و همین اهالی مانتین ویو را دگرگون و نگران می ساخت.

شرکت ها تا حد زیادی مانند کشورها هستند: ساکنین آنها، در صورت عدم وجود شرایط مطلوب، تلاش می کنند تا آنجا را ترک کنند. گوگل در همین راستا به کارمندان خود گفته بود افرادی که از سوی فیسبوک پیشنهاد کاری دریافت کنند، باید به سرعت آن را رد کرده و مراتب را گزارش کنند تا افزایش حقوق برایشان لحاظ گردد. این البته، موجب شد تا کارمندان گوگل بیشتر تلاش کنند تا موفق به حضور در مصاحبه های شغلی فیسبوک شوند، بیشتر برای اینکه حقوق خود را در گوگل افزایش دهند. در این میان اما عده ای هم رسماً گوگل را ترک کرده و به فیسبوک پیوستند.

پس از مدتی، جمعیت گوگلرها در فیسبوک افزایش یافت. گویی این افراد عده ای گیک بودند در میان طلوع امپراطوری روم، چرا که حجم گسترده ای از تمدن و فرهنگ تکنولوژیک را با خود وارد فیسبوک نمودند.

گوگل پلاس مانند یک بمب با بدنه فیسبوک برخورد کرد

گوگل پلاس، مقابله به مثلِ گوگل با فیسبوک با یادداشت برداری از خودش بود و مانند یک بمب، بی خبر از همه جا به بدنه فیسبوک برخورد کرد. زاکربرگ به سرعت آن را همانند یک خطر کاملاً جدی احساس کرد و اولین «منع خروج» (Lockdown) را در تاریخ فیسبوک اعلام نمود. Lockdown در واقع نوعی اعلام شرایط جنگی بود و خبر از آن می داد که کسی اجازه خروج از شرکت را ندارد تا مشکلی که به وجود آمده، حل شود. حال آن مشکل چه فنی باشد و چه ایجاد رقیبی تازه.

mark-zuckerberg-facebook-chaos-monkeys-06-2016-03
تابلوی منع خروج در فیسبوک، درست در ظهر همان روزی که گوگل پلاس کار خود را آغاز کرد.

شاید بپرسید که منع خروج چگونه به شکل رسمی به گوش همه رسید. کارمندان فیسبوک در ساعت ۱:۴۵ بعدازظهر ایمیلی دریافت کردند. دقیقاً همان روزی که گوگل پلاس کار خود را آغاز کرد. در ایمیل به افراد مهم گفته شده بود که همه باید در اتاق شیشه ای زاکربرگ حضور پیدا کنند. در این بین یک علامت با عبارت «Lockdown» توسط چراغ های نئون در بخشی از سالن روشن گشت که خبر از منع خروج می داد. زمانی که همه جمع شدند، چراغ هم روشن شد و اینجا بود که کارمندان تازه می فهمیدند که چه خبر است.

زاکربرگ در آن زمان هنوز یک سخنور بسیار ضعیف به شمار می رفت و سخنرانی اش در آن جمع هم کاملاً گیک-گونه بود. افرادی را دیده اید که ۴ مانیتور را در برابر خود دارند و مشغول کدنویسی در آنها هستند؟ دقیقاً استعداد سخنوری چنین شخصیتی را داشت. در این بین زاکربرگ در برخی مواقع سخنرانی های برتر و تاثیرگذاری هم از خود نشان داده بود اما سخنرانی مرتبط با منع خروج برای کارمندان، یکی از آنها به شمار نمی رفت.

رویکرد جدید نوعی از دگرسویی را در ساختار فیسبوک به همراه داشت و می خواست کیفیت گم شده را دوباره بازیابی کند

تمام مهندسان، طراحان و مدیران پروژه فیسبوک دورش جمع شده بودند. وی در این جلسه خبر داد که گوگل یک محصول رقیب برای فیسبوک عرضه کرده و در این بین، هر یک از طرفین که دچار اشتباهی شود، از سوی دیگری بلعیده می شود. از این جا به بعد همه کارمندان فیسبوک مجبور می شدند تا سطح خود را بالاتر برده و نمونه حقیقی فیسبوک را در برابر نسخه کپی شده اش از سوی گوگل برتری بخشند.

وی همچنین به شکل مبهم از ایجاد تغییراتی در فیسبوک برای رقابت بهتر با رقیب تازه گفت. هدف اصلی این گردهمایی ولی، این بود که همه متوجه خطر پیش رو گشته و سطح قابلیت اطمینان، تجربه کاربری و البته عملکرد سایت را بالاتر ببرند.

Screen Shot 1395-03-29 at 15.02.04-w800

پیش از این در گوشه و کنار مقر فیسبوک می شد چنین اشعاری را در راستای ستیز با کمالگرایی دید: «کار انجام شده، بهتر از کار عالیست» یا «بی عیب، دشمن خوب است». حال رویکرد جدید نوعی از دگرسویی را در ساختار فیسبوک به همراه داشت و می خواست کیفیت گم شده را دوباره بازیابی کند.

زاکربرگ در ادامه و در یک تغییر جهت دیگر، شروع کرد به ارجاع دادن به ادبیات باستانی که در هاروارد یا پیش از آن مطالعه کرده بود و می گفت: «می دانید، یکی از سخنوران رومی مورد علاقه ام، هر سخنرانی اش را با عبارت "Carthago delenda est" به معنای "(شهر) کارتاژ باید نابود گردد" به پایان می رساند. به نظرم، این دقیقاً همین حالاست.»

شخصی که زاکربرگ از او نقل قول می کرد، «کاتو» بود؛ یک سناتور رومی. نوع صحبت زاکربرگ از سخنرانی پدرانه به سوی نصیحت نظامی سوق پیدا کرده بود. سخنرانی او با تشویق و هیاهوی کارمندان به پایان رسید. هر کسی که از آن محل دور می شد، آماده حمله بود. کارتاژ باید نابود گردد.

در سنگر

Screen Shot 1395-03-29 at 15.02.27-w800

پوستر با نوشته «CARTHAGO DELENDA EST» به سرعت تهیه شد و تصویر یک کلاه‌خود نیز در بالای آن نقش بست. سپس اعلام شد که کافه در آخر هفته نیز باز خواهد بود. فیسبوک تبدیل می شد به شرکتی که هفت روز هفته، کارمندان باید در آن کار می کردند. بعداً خبر رسید که خانواده ها می توانند در آخر هفته به کارمندانی که حق خروج ندارند سر بزنند و اینچنین، فرزندان موفق می شدند تا پدران (بیشتر پدران تا مادران) خود را ببینند.

اما پس از منع خروج، افراد در حال انجام چه کاری بودند؟

این برای افرادی که محصولاتی برای کاربران توسعه می دادند، به معنای تفکر دوباره در خصوص کدی که نوشته بودند و بهینه سازی آن، و البته توسعه محصولات جدید و اضافه کردن آنها به فیسبوک بود. اما برای تیم بازاریابی، حضور در مقر اصلی فیسبوک بیشتر نقش همدردی را داشت.

Screen Shot 1395-03-29 at 15.02.13-w800

جنگی که آغاز شده بود، بر سر کاربران بود نه کسب درآمد. از سوی دیگر، ماه های منتهی به عرضه عمومی سهام فیسبوک نزدیک می شد و کسی جراتش را نداشت دست به کار عجیب و غریبی بزند.

تیم های داخلی فیسبوک گرد هم آمدند تا هر یک از کوچک ترین عناصر گوگل پلاس را تشریح کنند. زاکربرگ به شکل بسیار نزدیک مشغول صحبت کردن با «پال آدامز» (Paul Adams) بود. پال پیش از این یک طراح محصول در گوگل بوده و در طراحی پلاس هم نقشی داشته. حال که این محصول رونمایی شده بود، او دیگر لازم نبود هر چه می داند را به علت توافقی که با گوگل داشته، پیش خود نگه دارد. فیسبوک هم رهبری آنالیز گوگل پلاس را به او سپرد

فیسبوک بازی نمی کرد؛ این جنگ واقعی بود.

(آنتونیو گارسیا مارتینز، نویسنده این کتاب که در آن زمان مشغول کار در فیسبوک بوده، در این بخش از زبان خود می نویسند) تصمیم گرفتم کمی بیشتر تحقیق کنم. یکشنبه صبح درحالی که مشغول رفتن به سر کار بودم، وارد خروجی «پالو آلتو» نشدم و در عوض توسط جاده ۱۰۱ به مانتین ویو رفتم. سپس سر از محوطه گسترده گوگل درآوردم. لوگوی رنگارنگ گوگل همه جا دیده می شد. قبلاً برای ملاقات با دوستانم به اینجا آمده بودم و می دانستم کجا باید ساختمان مهندسی را پیدا کنم.

کسی نبود. کاملاً خالی.

جالب بود.

به جاده ۱۰۱ برگشتم و به سمت فیسبوک رفتم. زمانی که می خواستم داخل محوطه ماشینم را پارک کنم، جایی نیافتم.

آن هم یکشنبه صبح. کاملاً مشخص بود کدام کمپانی در حال جنگ است.

زاکربرگ مشغول به آتش کشیدن گوگل بود و روی ویرانه ها نمک می پاشید تا بعداً هم چیزی در آنجا قادر به رشد کردن نباشد.

نشانه های اولیه هشدار دهنده بودند. گوگل پلاس یک تلاش سرسری از سوی سازنده اش نبود. خبرهای فاش شده از سوی منابع خبری پیش از رونمایی از پلاس، حکایت از آن داشت که گوگل برای محصول جدیدش به نام پلاس، تمام تیم های خود را متمرکز کرده است. حتی تیم جستجو. تیم توسعه دهنده ی بزرگ ترین و پردرآمدترین قابلیت گوگل هم وارد این بازی شده و احتمالاً قرار بود ویژگی های مرتبطی از دل این همکاری خارج شود. شاید نتایج جستجو با توجه به داشتن یا نداشتن حساب کاربری پلاس، متفاوت باشند. از طرفی هر چه به اشتراک می گذاشتید -تصویر، ویدیو و حتی چت با دوستان- حالا در اختیار الگوریتم جستجوی قدرتمند و مرموز گوگل هم بود.

این خبرها تکان دهنده بودند، حتی برای خود گوگلرها. و فاش شدن آنها، نشان از آن داشت که گوگل به خوبی فیسبوک نمی توانست از اطلاعاتش حفاظت کند. گوگل بعداً به همین موارد اعتراف کرد. در ژانویه ۲۰۱۲ یک جلسه پرسش و پاسخ با حضور لری پیج ترتیب داده شد. وی در این جلسه که TGIF (خدا را شکر که جمعه است) نام داشت، گفت: «این مسیری است که انتخاب کرده ایم. یک محصول متحد و زیبا در سراسر همه چیز. اگر به آن علاقه ندارید، احتمالاً باید جای دیگری کار کنید.»

گوگل با ارقامی دروغین بازی را ادامه می داد

در سپتامبر ۲۰۱۲ گوگل اعلام کرد که شبکه اجتماعی پلاس، اکنون ۴۰۰ میلیون عضو دارد که ۱۰۰ میلیون از آنها کاربر فعال هستند. در آن زمان فیسبوک هم هنوز درست و حسابی به یک میلیارد کاربرش نرسیده بود. فیسبوک در واقع پس از چهار سال موفق به رسیدن به ۱۰۰ میلیون کاربر شده بود در حالی که گوگل، یک ساله به این رقم رسید. همین مسئله، چیزی شبیه به وحشت را دوباره در فیسبوک آغاز کرد. اما مشخص شد که حقیقت، کمی با آنچه گوگل بیان می کند تفاوت دارد.

گوگل با ارقامی دروغین بازی را ادامه می داد و یک استراتژی کلاسیک موسوم به «وانمود کن تا زمانی که واقعاً موفق شوی» را در پیش گرفته بود. در واقع با بیان اعداد و ارقام غیر حقیقی، گوگل تلاش داشت تا توجه ها را به سمت پلاس معطوف کند در حالی که بعداً و پس از موفقیت واقعی، می توانست به راحتی بر سر همین مسئله سرپوش بگذارد.

وانمود کن تا زمانی که واقعاً موفق شوی

در ابتدای کار اعداد و ارقام جدی گرفته شدند. به هر حال گوگل بود و انتظار چنین موفقیتی می رفت. اما پس از مدتی مشخص شد که گوگل اعداد را پر رنگ و لعاب تر از حالت واقعی به نمایش کشیده. گوگل در واقع هر کسی که روزی روی لینک گوگل پلاس کلیک کرده بود را یک «کاربر» پلاس به حساب آورده بود. توجه کنید که کلید پلاس در همه سرویس های گوگل یک شبه به وجود آمده بود. به این شکل هر زمان که شخصی ایمیلش را چک می کرد و یا تصویری را به صورت خصوصی به حساب خود منتقل می نمود، جزء کاربرین پلاس به حساب می آمد.

حقیقت چنین بود که کاربران حقیقی پلاس به سختی چیزی را به اشتراک گذاشته و یا فعالیتی انجام می دادند.

google-w600

شخصی که باعث توسعه گوگل پلاس شد، «ویک گاندوترا» (Vic Gundotra) نام داشت. یکی از مدیران سابق مایکروسافت که رشدی نه چندان سالم در آن کمپانی داشت و سپس به گوگل پیوست. وی بود که ایده ساخت یک شبکه اجتماعی اینچنینی را در گوش لری پیج زمزمه کرد و پیج را از فیسبوک ترساند. لری پیج چراغ سبزش را داد و گوگل بر خلاف همیشه، با عجله ای بسیار تلاش کرد محصول مورد بحث را در ۱۰۰ روز آماده کند. مهم ترین ویژگی پلاس، یعنی چرخه های افراد یا همان Circles، یک کپی بی شرمانه دیگر از ویژگی «Lists» فیسبوک بود.

در آوریل ۲۰۱۴، زمانی که جنگ فیسبوک و گوگل بر سر شبکه های اجتماعی در پایان راه خود قرار داشت، گاندوترا ناگهان خبر داد که گوگل را ترک می کند. در آن زمان بود که همه در فیسبوک نفس راحتی از رد شدن خطر کشیدند.

ارتشی که در حال عقب نشینی بود می گفت که در حال پیشتازی به شکل معکوس است

هجرت گاندوترا از گوگل حکایت از آن داشت که شرکت ساکن مانتین ویو، بار دیگر قید شبکه های اجتماعی را زده است. سپس خبر رسید که تیم های دیگر گوگل پلاس تحت عنوان Hangouts و Photos به تیم اندروید افزوده خواهند شد.

گوگل خبر داد که پلاس، نه یک محصول، بلکه یک پلتفرم خواهد بود؛ ابزاری برای استفاده عمومی از تجربه کاربری گوگل در سراسر محصولات. مثل این بود که یک ارتش در حال عقب نشینی باشد، اما بگوید که در حال پیشتازی به شکل معکوس است. در فیسبوک ولی همه می دانستند که گوگل با بیانیه های خبری اش، در حال بازی با لغات است و پلاس، بازی را به فیسبوک باخته.

Screen Shot 1395-03-29 at 15.02.35-w800

نتیجه نهایی اکنون چنین شد که فیسبوک حالا تجربه رویارویی با گوگل و پیروز شدن در برابرش را دارد و حالا، با استحکام و در اختیار داشتن درآمد و افراد هوشمند بیشتری به پیش می رود در حالی که گوگل، صرفا در یک زمینه تلاشی انجام داد. زمانی که بخش زیادی از کاربران حتی با مادران خود در فیسبوک ارتباط داشتند، به راحتی نمی توانستند ترک کردن آن را بپذیرند، حتی اگر پر استفاده ترین وب سایت اینترنت هم بخواهد وسوسه شان کند.

گوگل اگرچه از فیسبوک در زمینه بازی شبکه های اجتماعی شکست خورد اما هنوز هم بارها بزرگتر از فیسبوک است. حتی اگر کاربران ساعت ها هم در این شبکه اجتماعی غوطه ور شوند، هنوز هم فیسبوک راهکار مناسبی برای درآمدزایی مطلوب از آنها ندارد. اگر شرایط به این شکل پیش نمی رفت و گوگل می توانست ایستادگی بیشتری داشته باشد، فیسبوک راهی نداشت مگر اینکه راهکاری طلایی برای کسب درآمد بیابد. چیزی شبیه به درآمدزایی گوگل از AdWords یا اپل از آیفون.

اگر چنین می شد، فیسبوک هم به دنبال پروژه های بلندپروازانه اش می رفت و بعید نبود مانند گوگل پلاس، چنین پروژه ای کل کمپانی را درگیر خود می کرد و در نهایت هم شکستی به همان بزرگی می خورد. فیسبوک ولی در واهمه عرضه عمومی سهام خود و رقابت گسترده اش با گوگل، راه دیگری برای درآمدزایی یافت: کسب درآمد از کاربران موبایل.

ترجمه‌ی بخشی از کتاب «میمون های هرج و مرج طلب: ثروت کثیف و شکست تصادفی در سیلیکون ولی»، نوشته‌ی «آنتونیو گارسیا مارتینز».

دیدگاه‌ها و نظرات خود را بنویسید
مجموع نظرات ثبت شده (6 مورد)
  • milad
    milad | ۳۰ خرداد ۱۳۹۵

    اون قسمت lockdown واقعا عالی بود

نمایش سایر نظرات و دیدگاه‌ها
مطالب پیشنهادی