داستان خلقت Star Wars ؛ جرج لوکاس و بزرگترین حماسه دنیای فیلم
ماجرای خلقتِ داستان Star Wars آنی نبود و هیچکس حتی فکرش را هم نمیکرد که قوه تخیل جرج لوکاس روزی زمینه را برای خلق یکی از بزرگترین و محبوبترین آثار سینمایی جهان ایجاد کند؛ جنگ ستارگان حتی ...
ماجرای خلقتِ داستان Star Wars آنی نبود و هیچکس حتی فکرش را هم نمیکرد که قوه تخیل جرج لوکاس روزی زمینه را برای خلق یکی از بزرگترین و محبوبترین آثار سینمایی جهان ایجاد کند؛ جنگ ستارگان حتی برای خالقش هم پدیدهای غیرمنتظره و غیرقابلپیشبینی بود که با موج موفقیت خود جهان هنر را برای همیشه تکان داد.
حتی اگر از طرفداران دنیای Star Wars نباشید، باید آنقدر در طی سالها نام آن را شنیده باشید که با خود بگویید: این همه سر و صدا برای چیست؟!
جنگهای ستارهای شاید در نگاه اول ماجرای قهرمانی باشد که از زندگی عادی خود به بیرون کشیده میشود و با هدایت و مساعدت همراهانش سرنوشت خود را پیدا و در صحنه بزرگ نبرد همیشگی خیر و شر داستان خود را روایت میکند، اما در عمق و بطن روایی خود صدها اثر هنری و هزاران مکتب فکری را جای داده است. این سری با فروش ۷.۵ میلیارد دلاری، قدمت ۴۰ ساله و کنار هم آوردن جامعه طرفداران چند صد میلیون نفری ارزشمندترین دارایی شرکت دیزنی محسوب میشود. همه این دستاوردها از کجا شروع شد؟ توجه شما را به داستان خلقت Star Wars جلب میکنم.
جوانی که دنیای واقعی برایش کافی نبود
جرج لوکاس در سال ۱۹۴۴ در ایالت کالیفرنیا به دنیا آمد. او در کودکی و آغاز نوجوانی علاقه خاصی به سریال Flash Gordon نشان داد. این سریال علمی-تخیلی در مورد گروهی از قهرمانها بود که با شیطان بزرگ یعنی یک امپراتوری صنعتی مبارزه میکردند. در Flash Gordon قهرمانان دائماً در حرکت و همیشه مشغول انجام کاری هستند؛ همین باعث شد که لوکاس از کودکی به اتومبیل و رانندگی کردن علاقهمند شود. او سرعت را دوست داشت، و در رویاهایش خود را به عنوان یک رانند تصور میکرد که با سرعت بسیار زیاد در جادهها به ماجراجویی میپردازد. لوکاس دوران نوجوانی خود را با شرکت در مسابقههای اتومبیلرانی گذراند. در سن ۱۸ سالگی وقتی مشغول مسابقهدادن بود در تلاقی با یک راننده دیگر چپ کرد و این حادثه نزدیک بود جان او را بگیرد. لوکاس بخاطر این تصادف علاقه خود را به ماشینسواری از دست داد.
پس از این اتفاق، لوکاس و دوست نزدیکش جان پلامر توجه خود را به سمت سینما و هنر معطوف کردند. لوکاس در نهایت به دانشگاه هنرهای سینمایی رفت و در آنجا با استیون اسپیلبرگ، یکی از مطرحترین و تاثیرگذارترین کارگردانهای دنیا و همکار آینده خود، آشنا شد.
لوکاس در طول سالهای پیرو ایده ساخت یک فیلم علمی-تخیلی که در فضا به وقوع میپیوست را در سر گذراند و هدف اصلیاش اقتباس Flash Gordon برای سینما بود. او در نهایت با بودجه کمتر از ۱ میلیون دلار فیلم American Graffiti را در سال ۱۹۷۳ ساخت که با فروش ۱۰۰ میلیون دلاری یک موفقیت بسیار بزرگ بدست آورد و فیلم جدیدش در جشنواره آکادمی در ۵ رشته نامزد شد. لوکاس که تا قبل از این در یک آپارتمان کوچک زندگی میکرد، تبدیل به میلیونری جوان و کارگردانی مطرح و موفق شد.
او سپس با تمرکز به سراغ ایده ساخت فیلم علمی-تخیلی خود رفت. در آن زمان سینمای آمریکا از فیلمهای تاریک و دیستوپیایی اشباع شده بود و به نظر میرسید که چنین لحن و فضایی مردم را به سمت خود جذب میکند. اما لوکاس قصد نداشت چنین فیلمی بسازد؛ او به دنبال ساخت اثری بود که جوانان را به دنیایی خیالی و خارقالعاده ببرد که هر اتفاقی در آن ممکن است، دنیایی که رویاپردازی در آن فقط به حد و مرز خیال مخاطبانش بستگی دارد. مجموعه «ارباب حلقهها» نوشته تالکین، فیلم «قلعه پنهان» از کوروساوا و سریال «فلش گوردون» از مهمترین و اصلیترین الهامات جرج لوکاس در خلق جهان اولیهی استاروارز بودند.
آغاز افسانه Star Wars
لوکاس اولین پیشنویس فیلمنامه Star Wars را در سال ۱۹۷۴ به پایان رساند. شاید تعجب کنید اما اولین نسخه از فیلمنامه جنگهای ستارهای با آنچه که هماکنون در فیلم A New Hope میبینید متفاوت است. مثلا در ابتدا قرار بود لوک اسکایواکر یک فرمانده نظامی ۶۰ ساله و هان سولو هم یک موجود سبزرنگ و هیولامانند فضایی باشد. لوکاس در نمایاندن این داستان مشکلهای بسیاری داشت و بسیاری از تهیهکنندگان هالیوود آن را پیچیده و غیرقابل فهم دانستند. تنها شخصی که توانست لوکاس و بینش او را درک کند الن لاد از شرکت فاکس بود که مانند لوکاس عشق منحصربهفردی به سینما و نوآوری داشت. حقیقت این بود که بیشتر اعضای هالیوود داستان لوکاس را مضحک و در بهترین حالت فیلمی برای کودکان میدانستند. الن لاد نقش بسزایی در فراهم کردن ابزار مناسب برای تولید Star Wars داشت.
در طی چندسال آینده نسخههای متفاوتی از فیلمنامه نوشته شد و نهایتاً لوکاس با چهارمین پیشنویس تصمیم گرفت که Star Wars را فیلمبرداری کند. برعکس تصور بسیاری که امپراتوری را به نازیسم نسبت میدهند، داستان Star Wars در تلاش بود تا جنگ ویتنام را مورد انتقاد قرار دهد. در این سناریو امپراتوری و سربازان آن به آمریکا و نیروی نظامی آن نسبت داده شد و شورشیان هم ویتنامیها بودند. حتی لوکاس یک بار گفت که شخصیت امپراتور را بر اساس رییس جمهور وقت یعنی نیکسون خلق کرده است.Star Wars از همان اوایل ریشههای فلسفی عمیقی داشت. فلسفه «نیرو» چندین بار دچار تغییر شد و در نهایت لوکاس آن را تجلی «خدا» و نیروی بزرگتر در دنیای علمی-تخیلی خود در نظر گرفت. البته شایان ذکر است که همه چیز از آن ابتدا مشخص نبود و در طی دو فیلم بعدی بود که فلسفهی کامل دنیای کهکشانی بسیار بسیار دور شکل گرفت. «ارباب حلقهها» و دنیای فانتزی تالکین به لوکاس آموخته بود که با استفاده از جنبههای افسانهای و اساطیری میتوان به مباحث اخلاقی زیادی پرداخت و فلسفه خیر و شر را به خوبی مطرح کرد. او برای شکل دادن فلسفه جهان استاروارز بیشتر به مکاتب شرقی و بخصوص فلسفه بودا مراجعه کرد. لوکاس قصد داشت تا با پایان همان فیلم اول امپراتوری را نابود کند و داستان را به سرانجام برساند؛ هیچکس، از جمله خود لوکاس، حتی فکرش را هم نمیکرد که Star Wars انقدر در میان مردم به محبوبیت برسد.
نام استاروارز در اولین نسخه فیلمنامه The Adventures of Luke Starkiller as taken from the Journal of the Whills, Saga I: the Star Wars (ماجراهای لوک استارکیلر بر اساس کتیبه ویلز، قسمت اول: جنگهای ستارهای) بود. این نام کوچکتر و کوچکتر شد تا در نهایت به همان Star Wars تقلیل یافت. همچنین در ابتدا لوکاس نام آناکین را اَنیکین قرار داده بود. «استارکیلر» اولین نام خانوادگی لوک و پدرش بود که در نسخه پایانی به «اسکایواکر» تغییر پیدا کرد. فاکس بودجهای ۸.۵ میلیون دلاری به فیلم اختصاص داد و لوکاس تلاش کرد تا A New Hope را با استودیو اختصاصی خود بسازد تا همه بودجه صرف ساخت فیلم شود. او تا حد ممکن میخواست که استاروارز از حاشیه موجود در شرکتهای فیلمسازی در امان باشد. تیم تولید در فرایند ساخت با مشکلات بسیار زیادی مواجه شد و تکنولوژی آن زمان محدودیتهای زیادی را بر سر راه بینش لوکاس قرار داد.
وقتی فیلمبرداری به اتمام رسید، لوکاس و جمعی دیگر از نزدیکانش و همچنین تیم تولید به تماشای اولین نسخه از فیلم نشستند. این نسخه آنقدر افتضاح بود که لوکاس از آن متنفر شد و ویرایشگر فیلم را هم اخراج کرد. وقتی همسر لوکاس به عنوان ویرایشگر جدید فیلم به تیم وارد شد Star Wars پیشرفتهای چشمگیری را تجربه کرد. از میان دوستان و نزدیکان لوکاس، استیون اسپیلبرگ تنها شخصی بود که Star Wars را ستود و از تماشای آن لذت برد. او به لوکاس پیشنهاد داد تا جان ویلیامز را به عنوان نویسنده موسیقی متن فیلم استخدام کند. ویلیامز با اسپیلبرگ بر سر فیلم موفقش Jaws همکاری کرده بود و با نمایاندن نبوغش یکی از بهترین گزینهها برای تولید موسیقی استاروارز بود. در نهایت یک نسخه قابلتماشا و درخور از فیلم و با صداگذاریها و موسیقی ویلیامز و همچنین اضافه شدن جلوههای ویژه به عوامل فاکس نشان داده شد. آنها بلافاصله عاشق فیلم شدند و دستاورد لوکاس را تحسین کردند، اما هنوز هم هیچکس نمیدانست که مردم چه واکنشی به فیلم نشان خواهند داد.
Star Wars سینما را تصاحب میکند
فیلم Star Wars در تاریخ ۲۵ می سال ۱۹۷۷ برای اولین بار تنها در ۲۵ سینما اکران شد. ۲۵ می روزی بود که زندگی جرج لوکاس را برای همیشه تغییر داد و فصلی جدید در دنیای هنر و سینما و از همه مهمتر فرهنگ آمریکایی، باز کرد. بعضی از اعضای تیم تولید به این موضوع اشاره کردند که در بعضی سینماها صفهای طولانی برای تماشای فیلم شکل گرفت. طولی نکشید که Star Wars به سراسر سینماهای آمریکا و بعد از آن جهان راه یافت. این فیلم همه رکوردهای فروش را در هم شکست و به اولین اثر سینمایی تبدیل شد که فروش آن در آمریکا از ۳۰۰ میلیون دلار عبور کرد. بعد از مدتی استاروارز با باکسآفیس ۷۰۰ میلیون دلاری به پرفروشترین فیلم تاریخ تبدیل شد. واکنش منتقدان به بینش لوکاس بسیار مثبت بود و Star Wars در سال ۱۹۷۷ نامزد ۱۰ جایزه اسکار شد. در همانجا بود که لوکاس تاییدی که نیاز داشت را بالاخره دریافت کرد و فهمید که استاروارز هرگز یک فیلم برای «کودکان» نبوده است!
در ابتدا لوکاس قصد داشت که دنبالههای فیلم را در قالب کتاب منتشر کند اما با موفقیت و محبوبیت غیرمنتظره و بزرگ Star Wars تصمیم ساخت فیلمهای بعدی جدی شد. همه عاشق قهرمانان فیلم یعنی لوک اسکایواکر، هان سولو و شاهزاه لیا شده بودند. ماجرای خلقت جهان استاروارز و عرضه آن در سالهای بعد به عنوان اولین اثر «بلاکباستر» تاریخ سینما شناخته شد.
لوکاس با موفقیت فیلم اول تصمیم گرفت که Star Wars را مانند فرنچایزهای بزرگی مثل جیمز باند یک داستان بیپایان بداند؛ داستانی که در طی نسلهای مختلف کارگردانها و نویسندههای بااستعداد را به سمت خود جذب میکند تا این هنرمندان مسیر کهکشانی بسیار بسیار دور را ادامه دهند. او در مصاحبه خود با مجله Time به تاریخ مارس ۱۹۷۸ اعلام کرد که داستان استاروارز در ۱۲ فیلم تعریف خواهد شد.
ادامه مسیر سهگانه و تولید Empire Strikes Back
لوکاس نویسنده ژانر علمی-تخیلی لی برکت را استخدام کرد تا با او برروی داستان فیلم دوم تحت عنوان The Empire Strikes Back (امپراتوری ضربه میزند) کار کند. برکت در اوایل ۱۹۷۸ اولین پیشنویس داستان را به لوکاس تحویل داد اما او از این داستان راضی نبود. برکت به دلیل بیماری سرطان جان باخت و لوکاس خود شروع به نوشتن دومین پیشنویس داستان کرد. لوکاس برای فیلم دوم و البته آثار بعدی افکار زیادی در سر داشت. او در نظر داشت سقوط جمهوری و خیزش امپراتوری را به نمایش بگذارد و همچنین تصاویر شفافی از نبرد بن کنوبی و دارث ویدر بر سیارهای آتشفشانی داشت. در پیشنویسهای بعدی فیلم لوکاس بالاخره قطعه گمشده پازل داستان خود را پیدا کرد و تصمیم گرفت که دارث ویدر را به عنوان پدر لوک یعنی همان آناکین اسکایواکر معرفی کند؛ آناکینی که به عنوان شاگرد ابیوان کنوبی سالها قبل به ضلع تاریک نیرو پیوست و به خیزش امپراتوری کمک کرد.
در همین دوران بود که لوکاس تصمیم گرفت از شمارهبندی اپیزودی برای معرفی فیلمها استفاده کند. او در ذهن خود فیلم دوم را قسمت پنجم از داستان اصلی در نظر گرفت اما در کمپین تبلیغاتی فیلم امپایر همچنان به عنوان Star Wars II معرفی شد. تولید فیلم دوم هزینه بسیار بیشتری داشت و همچنین بخاطر استرسی که از موفقیت فیلم اول ناشی شده بود، لوکاس دوران بسیار سختی را گذراند و زندگی شخصی او آرام آرام بخاطر استاروارز در معرض نابودی قرار گرفت. لارنس کسدان در نهایت به عنوان نویسنده استخدام شد و فیلمنامهای بر اساس داستان لوکاس نوشت. ایروین کرشنر به عنوان کارگردان انتخاب شد و این سه نفر، یعنی لوکاس و کسدان و کرشنر، فیلم دوم را با لحنی جدیتر و تاریکتر تولید کردند.
فیلم دوم به مراتب بزرگتر و جاهطلبانهتر از فیلم اول بود. شخصیتهای بسیاری از جمله یودا و لندو کلریسیان به دنیای استاروارز اضافه شدند و داستان از عناصر غافلگیری و تعلیق برای حفظ هیجان خود استفاده کرد. شاید بزرگترین المان این فیلم - که حال به عنوان بزرگترین غافلگیری و پیچش داستانی در تاریخ سینما شناخته میشود – رونمایی از دارث ویدر به عنوان پدر لوک بود. این مسئله هرگز در فیلمنامههای اصلی نوشته نشد و هیچکس هم جز کارگردان و نویسندگان از آن اطلاعی نداشت. حتی خود مارک همیل (بازیگر لوک) تا چند دقیقه قبل از فیلمبرداری نمیدانست که چنین رونمایی بزرگی در انتظار کاراکتر اوست.
بااینکه قسمت دوم کمفروشترین فیلم تاریخ Star Wars بود، به موفقیت و محبوبیت فیلم کمک شایانی کرد و بعد از گذر سالها هماکنون به عنوان هنریترین فیلم مجموعه شناخته میشود.
بازگشت جدای و جاودانگی دنیای Star Wars
در نهایت زمان تولید سومین فیلم از سهگانه Star Wars رسید. لارنس کسدان باری دیگر به عنوان نویسنده بازگشت تا به لوکاس در به پایان رساندن ماجرای حماسی خود کمک کند. با سرمایهای که از دو فیلم اول بدست آمده بود، لوکاس استودیو اسکایواکر را تاسیس کرد تا به تولید محتوای استاروارز اختصاص پیدا کند.
در اولین پیشنویسهای فیلمنامه، عنوان فیلم سوم Revenge of the Jedi (انتقام جدای) بود اما لوکاس در ادامه دید که انتقام سبک و سیاق جدایها نیست پس نام آن را به Return of the Jedi (بازگشت جدای) تغییر داد. همچنین برعکس فیلم دوم که از محیط یک سیاره یخزده استفاده کرده بود، فیلم آخر نبرد را به جنگلهای وسیع «اندور» برد.
لوکاس مانند فیلم دوم از کارگردانی فیلم امتناع ورزید و به دنبال کارگردانی مناسب گشت. انتخاب اول او دیوید لینچ بود و سپس به سراغ دیوید کروننبرگ رفت. وقتی هردوی آنها پیشنهاد او را نپذیرفتند، لوکاس ریچارد مارکواند را استخدام کرد. البته او طبق عادت، خود به عنوان کارگردان دوم همیشه در کنار تیم تولید بود و حتی بعضی صحنهها را شخصاً کارگردانی کرد.
هریسون فورد (بازیگر هان سولو) که با فیلمهای ایندیانا جونز به ستاره بزرگی تبدیل شده بود، قراردادی برای فیلم پایانی امضا نکرده بود و حضور او در هالهای از ابهام قرار داشت. او اصرار داشت که هان سولو کشته شود و لارنس کسدان هم قصد داشت داستان را به گونهای بنویسد که هان سولو در همان ابتدا حذف شود تا مخاطبان تا پایان فیلم هیجان داشته باشند. لوکاس به سختی با این ایده مخالفت کرد و اجازه اجرایش را نداد.
فیلمبرداری در ۱۱ ژانویه سال ۱۹۸۲ آغاز شد و در ۲۵ می سال بعد فیلم به سینماها راه یافت. «بازگشت جدای» باری دیگر رکوردهای فروش را شکست و از نظر اقتصادی تبدیل به فیلمی بسیار موفق شد. بسیاری از مخاطبان و اعضای هالیوود نسبت به موفقیت فیلم دوم شک داشتند و Star Wars را پدیدهای گذرا میدانستند. اما فیلم دوم با دستاوردهای خود ثابت کرد که این مجموعه با دیگر آثاری که تاکنون با آن سر و کار داشتهاند متفاوت است. فیلم سوم نزدیک به ۶۰۰ میلیون دلار فروخت که موفقیت بسیار مهمی به حساب میآمد.
داستان قهرمان سینمای آمریکا، لوک اسکایواکر، به پایان خود رسید. دارث ویدر رستگاری خود را پیدا کرد و همراهان لوک هم زندگی جدیدی را با نابودی امپراتوری و شکلگیری دوباره جمهوری آغاز کردند. استاروارز به پایان خوش خود رسید، اما همهچیز برای لوکاس و زندگی او خراب شد؛ هنوز چیزی از موفقیت فیلم سوم و به پایان رسیدن سهگانه نگذشته بود که همسر لوکاس از او جدا شد. لوکاس باری دیگر خود را بدون پشتوانه و سرمایه دید.
آغازی بر دنیای گسترشیافته (Expanded Universe)
محبوبیت جهان Star Wars در آمریکا و دیگر نقاط جهان به جایی رسیده بود که همگان مشتاق ادامه یافتن ماجراهای لوک اسکایواکر و دیگر شخصیتها بودند. در همین زمان بود که اولین نشانههای دنیای گسترشیافته (یا دنیای «افسانهها») پدیدار شد. کتابها، کامیکها، بازیهای ویدیویی و انواع و اقسام کارهای هنری دیگر بر اساس دنیای Star Wars راه خود را به بازار پیدا کردند، به طوریکه در این ۴۰ سال بیش از ۳۰۰ رمان در این دنیای علمی-تخیلی نوشته شده است و از محبوبترینِ آنها میتوان به سهگانه Thrawn و البته عناوین معروف The New Jedi Order اشاره کرد. شرکت Dark Horse بعد از مدتی حق اقتباس استاروارز را از مارول خرید و شروع به تولید مجموعههای متعددی از کامیکبوکهای استاروارز کرد که همه دورانهای کهکشانی بسیار بسیار دور را در بر میگرفت. این باعث شد که در غیبت ۲۰ ساله فیلمها در سینما جامعه طرفداران Star Wars گسترش پیدا کند.
بسیاری از این آثار ماجراهای لوک اسکایواکر، هان سولو و لیا اورگانا را پس از وقایع Return of the Jedi به تصویر میکشیدند و برای همین، خط زمانی بسیار پیچیده و گیجکنندهای از وقایع شکل گرفته بود. دیزنی با خرید لوکاسفیلم و حق برند Star Wars بخش دنیای گسترشیافته را «افسانهها» خطاب کرد و از آن به بعد داستانهایش را به رسمیت نشناخت تا خود دنبالههای درخور در ارتباط با این شخصیتها و دنیای بعد از سقوط امپراتوری بسازد.
شاید بسیاری از آثار دنیای «افسانهها» هماکنون به رسمیت شناخته نشوند، اما ورود به دنیای آن به منزله ورود به اقیانوسی بیانتها است که هرگز از آن راهی به بیرون پیدا نخواهید کرد.
سهگانه پیشدرآمد و بازگشت واقعی Star Wars
همانطور که گفته شد، جرج لوکاس در دهه ۸۰ اوضاع جالبی نداشت. او از طرفی بیشتر ثروت خود را بخاطر طلاق از همسرش از دست داده بود و همچنین باید فرزندانش را به تنهایی بزرگ میکرد. این باعث شد که برنامههای یک مجموعه ۱۲ فیلمی از Star Wars را کنار بگذارد. این فیلمها قرار بود ماجراهای لوک اسکایواکرِ پیر و فرزندان او را به تصویر بکشد و حماسه استاروارز را به نسلهای جدیدتر منتقل کند.
اما مهمتر از سهگانه بعدی، داستانهای پیشدرآمدی بودند که لوکاس سالها به دنبال پیدا کردن راهی برای روایت آنها بود. بالاخره در سال ۱۹۹۳ شایعاتی در سطح رسانهها پیچید که لوکاس مشغول ساختن سهگانه پیشدرآمد است و بالاخره در سال ۱۹۹۴ تایید شد که او کار خود را برروی نوشتن فیلمنامه اولین فیلم آغاز کرده است.
در همین دوران لوکاس داستان پسزمینه جهان Star Wars و سقوط آناکین به ضلع تاریک نیرو را دچار تغییرات شدیدی کرد. او قصد به تصویر کشیدن یک جمهوری تمامعیار را داشت که در آن شوالیههای جدای یکی از قدرتهای کلیدی در حفاظت کهکشان از ظلم و ستم و بیثباتی هستند. از طرفی مضامین فلسفی این بار از فرامتن داستان به طور مستقیم وارد سبک و سیاق نوشتن لوکاس شدند. همچنین لوکاس از جدیدترین تکنولوژیهای ممکن برای خلق فیلمهای جدید استفاده کرد و نتیجه این شد که اکثر این فیلمها در استودیو و در میان پردههای سبز بیکران تولید شدند و آن اصالت و جنبه هنری خود را باختند.
بخاطر همین، وقتی اولین فیلم از سهگانه پیشدرآمد یعنی The Phantom Menace در سال ۱۹۹۹ به سینماها آمد، مردم با فیلمی مواجه شدند که آن حس و حال قدیمی Star Wars را نداشت. از شخصیتها گرفته تا محیط و سبک روایت، این فیلم نماد و تجلی دنیای دیگری بود؛ دنیایی که تاکنون تنها در ذهن جرج لوکاس میچرخید و حال با تمام جهان به اشتراک گذاشته بود.
سه سال بعد دومین فیلم از سهگانه پیشدرآمد تحت عنوان Attack of the Clones منتشر شد و باری دیگر به خاطر تغییر رویه مورد انتقاد شدید منتقدان و طرفداران قرار گرفت. دنیای استاروارز در سینما با فیلم Revenge of the Sith در سال ۲۰۰۵ کامل شد؛ داستان سقوط قهرمان تراژیک آناکین اسکایواکر و رستگاری نهایی او توسط فرزندش لوک به یک دایره روایی کامل بدل گشت و به نظر میرسید که دیگر داستانی نمانده باشد که لوکاس بخواهد به آن بپردازد.
این سه فیلم در باکسآفیس موفق بودند، اما انتقادهای وارد شده به آنها – از جمله استفاده بیش از حد از جلوههای کامپیوتری، فیلمنامه و روایت شلخته، نقشآفرینی سوالبرانگیز بازیگران و لحن و ساختار متفاوت نسبت به جهانِ قبلی Star Wars - هیچوقت برای جرج لوکاس قابل درک نبود و بخاطر فشارهایی که در تولید آنها متحمل شد، برای همیشه خود را از سینما بازنشسته کرد.
لوکاس کنار رفته بود و بااینکه فرنچایز Star Wars هرروز در جهان محبوبیت بدست میآورد و ارزش آن بیشتر میشد، دیگر خبری از ادامه یافتن ماجراهای کهکشانی بسیار بسیار دور نبود.
قرارداد سال ۲۰۱۲ و فروش Star Wars به دیزنی
نهایتاً در سال ۲۰۱۲ جرج لوکاس کاری را کرد که از همان دهه ۸۰ میلادی به فکر آن بود. در قراردادی به ارزش ۴ میلیارد دلار، لوکاس حقوق تجاری و معنوی Star Wars را به صورت تمام و کمال به مجموعه دیزنی فروخت و از همان روز ۳۰ اکتبر برهه جدیدی در تاریخ جهان جنگهای ستارهای بوجود آمد. دیزنی به سرعت زمینههای ایجاد یک دنیای سینمایی دیگر را فراهم آورد و در سال ۲۰۱۵ اولین فیلم از سهگانه جدید با نام The Force Awakens در سینماها پخش و با فروش ۲.۲ میلیارد دلاری به سومین فیلم پرفروش تاریخ تبدیل شد. در سال ۲۰۱۷ دومین فیلم از مجموعه با نام The Last Jedi باری دیگر ماجراهای لوک اسکایواکر را ادامه داد و این شرکت بزرگ آمریکایی در سال ۲۰۱۹ قرار است با عرضه سومین فیلم به سومین سهگانه Star Wars پایان دهد. دیزنی در طی سالهای اخیر در کنار تولید این فیلمهای اصلی، فرنچایزی از فیلمهای فرعی به راه انداخته و چندین سریال و خط کتاب و کامیک برای تقویت برند Star Wars ایجاد کرده است. این جهان باری دیگر به زمامداری بزرگترین شرکت سرگرمی جهان به بازار برگشته و همچنان با قدرت به جلو حرکت میکند.
جرج لوکاس و میراث Star Wars
نمیتوان ادعا کرد که جرج لوکاس از همان روزهای ابتدایی که به فکر خلق ماجرایی فضایی و علمی-تخیلی افتاد، میدانست که قرار است به چنین پدیده بزرگی در دنیای سرگرمی و هنر تبدیل شود. Star Wars حاصل تلاش و تدبیر و نوآوری گروه زیادی از افراد بود و در هسته خود توسط فردی مدیریت میشد که نبوغ خود را در قالب خلق ماجراهای سینمایی برای نسلهای جوان بعدی بر سر پدیدهای خرج کرد که هماکنون به یکی از اساسهای فرهنگ آمریکایی و یکی از پایههای سینمای مدرن و بلاکباستری تبدیل شده است. ردپای جرج لوکاس در سراسر دنیای جنگهای ستارهای مشاهده میشود؛ از فلسفه و نگاهش به زندگی و خلقت و خدا گرفته تا مشکلاتی که در دوران جوانی با پدر خود داشته و آن را در قالب درگیری دارث ویدر و لوک آورده، این دنیای تخیلی زندگی شخصی یک خیالپرداز و تجربههایش را در خود جای داده است. حالا Star Wars یک ملت است و یک فرهنگ و یک نماد، و در مرکز و ریشه این پدیده بزرگ، مردی که از رویاپردازی نمیترسید و دنیای واقعی هرگز برایش کافی نبود.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
من از بچگی با جنگ ستارگان بزرگ شدم، و واقعا عملا توش زندگی می کردم. واقعا به نظرم حیف شد که داستان دست دیزنی افتاد و برعکس کاری که با مارول کردند، این یکی رو کاملا از هیجان انداختند. کاری به سلیقه های جدید ندارم که از نظر اونها حتی ترمیناتور جدیدها هم قشنگ هستند، اما واقعا در مقایسه با دو سه گانه قدیم (حتی سه گانه دوم با تمام ضعفهاش نسبت به اولی)، واقعا دیزنی علاقه من و کل احساساتی که از بچگی نسبت به این فیلم داشتم رو از بین برد.