بررسی انیمه Attack on Titan [فصل سوم – سه قسمت سوم]؛ میراث پدری
انیمه Attack On Titan روایت ترس ها، وحشت ها، نااُمیدی ها و امید هاست؛ داستان انسان هایی که تمام امیدشان را در پشت دیوارها زندانی کرده اند، دیوارهایی که آخرین سنگر انسان هاست اما با ...
انیمه Attack On Titan روایت ترس ها، وحشت ها، نااُمیدی ها و امید هاست؛ داستان انسان هایی که تمام امیدشان را در پشت دیوارها زندانی کرده اند، دیوارهایی که آخرین سنگر انسان هاست اما با این حال این سنگر کم کم به دست غول ها شروع به نابودی میکند و پشت سرهم امید ها تبدیل به ناامیدی میشوند و انسان ها مجبور میشوند آخرین تکه های امیدشان را به دیوار های عقب تر ببرند.
اگر هنوز درباره این انیمه چیزی نمیدانید، بهتر است سری به این مقاله و یا این مطلب بزنید. ما تا به امروز دیدهایم که سقوط دیوار ماریا به بشریت ثابت کرده که بشریت بعد از سالیان دراز هنوز هم ضعیف است و به راحتی غذای غول ها میشود و امیدی که انسان ها در دل داشتند چیزی جز وهم نبود، در این بین و بعد از چندین سال از سقوط دیوار ماریا جوان هایی پدید آمدند که معادلات بشریت را بهم زدند، انسان هایی که تبدیل به آخرین امید بشریت شدند، انسان هایی که در بین خود برگ برنده ای داشتند که میتوانست معادلات پیش از قبل برگرداند و حتی این دنیای پر وحشت را تغییر دهد، ارن یائیگر، فردی که توانایی تبدیل شدن به غول ها را داشت، توانایی به شدت خارق العاده و عجیب که قدرت بسیار زیادی را برای بشریت به ارمغان آورد، توانایی که ارن در آغاز از آن میترسید اما کم کم با آن خو گرفت و کم و بیش مال خودش کرد، اما بشریت در فصل سوم همچنان در دردسر عمیقی افتاده است.
(خطر لو رفتن سه قسمت سوم انیمه) پس از ماجراهایی که در شش قسمت قبل اتفاق افتاد، ارن یائیگر در زیرزمینی کریستالی زندانی شد، زندانی که خیلی از ابهامات ذهن ارن را در خود داشت، ارن که از قبل در خودش شک کرده بود و نمیدانست چطور میتواند به عنوان اسم تنها امید بشریت عمل کند، حال با شنیدن حقایق درمورد پدرش و کشته شدن پدرش توسط او، تمام امیدش را نه تنها از امید بشریت بودن بلکه از زندگی کردن از دست داد. پدر هیستوریا بعد از افشای حقایق درمورد خانواده هیستوریا و خواهر هیستوریا (که او هم یک غول بود) و چگونگی غول شدن ارن، آمپولی حاوی مایه ای بنفش رنگ را به هیستوریا نشان میدهد مایه ای که با آن هیستوریا میتواند تبدیل به یک یک غول شده و علاوه بر آن بخاطر خاصیت خون خانواده پادشاهی قدرت یک نوع غول خاص را بدست آورد و حتی فراتر از آن با خوردن ارن قدرت های او راهم گرفته و به غولی کامل تبدیل شود؛ غولی که حتی میتواند بارها قوی تر از ارن باشد و به طور حقیقی به آخرین امید بشریت تبدیل شود.
کنی قاتل بعد از دیدن شرایط حوصله اش به سر آمد و ارن را زخمی میکند تا تبدیل به غول شود اما باز هم ارن امیدی برای نجات خودش نداشت، پدر هیستوریا که در حال قانع کردن او برای خوردن ارن بود، آمپول را به دست هیستوریا داد و حال تمام بار امید بشریت به دستان او افتاد، اما او چه میکند؟ ارن را میخورد و تبدیل به غولی قدرتمند میشود و بشریت را نجات میدهد یا بیخیال حرف های پدرش میشود و ارن را به عنوان دوستش نجات میدهد، ناگهان حرف های دوست عزیزش که بعد ها فهمید غول بود به یادش آمد
"هیچ حقی ندارم بهت بگم چطور زندگی کنی
پس در واقع، این تنها چیزیه که بهش امیدوارم...
میخوام... طوری زندگی کنی که بهش افتخار کنی"
و تمام! کریستا تصمیمش را گرفت و پدرش و آمپول را به گوشه ای پرت کرد و به سمت ارن رفت تا قفل های که نه تنها بر بدنش بلکه به ذهنش هم بسته شده بودند باز کند، اما اتفاقی افتاد که اوضاع را به شدت پیچیده کرد پدر کریستا مایه آمپول را که به زمین ریخته بود خورد و ناگهان تبدیل به غولی قدرتمند شد.
بعد از غول شدن پدر هیستوریا او خزیده بر زمین به سمت دیوار سینا حرکت میکند اما لیوای و افرادش او را از پا در میآورند و هیستوریا ضربه پایانی را میزند، این ضربه پایانی هیستوریا شایستگی او را برای عنوان شاه جدید بشریت به همه نشان میدهد و این سه قسمت به پایان میرسد و بشریت برای باری دیگر نجات میابد.
هیستوریای تاریخ ساز
در این سه قسمت شاهد تحول عظیمی در ارن بودیم، ارن که همیشه دنبال پدرش و جواب تمام این اتفافات بود حال با چالش جدیدی رو به رو شد، ارن جیغ جیغوی فصل اول الان دیگر با باری رو به رو شده است که از میراث پدرش است، پدری که بنظر دنبال کلید حل اصلی ترین مشکل بشریت بود غول ها ولی در نهایت به این نتیجه رسید که برای مقابله با غول ها باید از سلاحی به جنس خودشان استفاده کرد یعنی خود غول ها.
پدر ارن شخصیت مرموزی دارد و از گذشته او هیچ اطلاعات چندانی در دسترس نیست به جز اینکه او یک محقق بوده و آزمایشات زیادی در خصوص غول ها انجام داده است و نتیجه آن آزمایشات و تحقیقات را برای تنها پسرش ارن به جا گذاشته است؛ پسری تنها و بی کس که مادرش جلوی چشم هایش توسط غول ها خورده میشود و باعث میشود قسم بخورد که یک روز تمام غول هارا از بین ببرد. ارن د اما وقتی که برای اولین بار فهمید که توانایی تبدیل شدن به غول ها را دارد وارد یک تضاد بسیار شدید با خود شد و دید تمام تنفری که از غول ها در قلبش نهفته بود، جوانه زده و او را تبدیل به یک غول کرده است، این اتفاق دومین شوکی بود که ارن با آن رو به رو شد و او را به شدت تغییر داد.
با مروری به داستان انیمه پی میبریم که ارن در طول زندگی اش سه بار به شدت شوکه شده است، زمانی که مادرش مرد و عهد نابود کردن تمام غول هارا با خود بست، زمانی که غول شد و عهد کرد امید بشریت باشد و زمانی که حقایق درمورد پدرش را فهمید و او را به با لایه جدید وظایفش به عنوان امید بشریت آشنا کرد.ارن در زیرزمین کریستالی به واسطه خاطراتی که از وارثان قدرت غول هایی که قبلا این قدرت را داشتند تغییرات زیادی میکند، اما در این سه قسمت ارن شخصیت اصلی ماجرا نبود بلکه این هیستوریا بود که کلید اصلی ماجرا را در دست داشت، هیستوریای کوچک و ناز و مهربان دیگر آن هیستوریای قدیمی نیست، این واقعه برای هیستوریا هم مانند ارن نقطه عطفی بود که او را تبدیل به زنی قوی، زیبا و مقتدر کرد.
از پدر به پسر از پدر به دختر
طی این قسمت ها پدر هیستوریا رفتار عجیبی داشت، آنطور که داخل انیمه گفته شد بنظر او هیپنوتیزم شده است و افکار و اطلاعات دستکاری شده ای دارد، همانطور که دیدیم رفتار او بسیار پر اضطراب بود و میخواست هیستوریا دخترش که رهایش کرده بود وظیفه خانوادگی اش را انجام دهد و یک غول شود، در این حین حرف های از تبدیل شدن به غولی کامل میزد که نسل به نسل با خورده شدن نیمه غول(انسان های با توانایی تبدیل شدن به غول) قبلی بدست می آمد، اما حال روند نسل به نسل خانواده ریس به وسیله پدر ارن بهم خورده و آن قدرت موروثی ریس ها به دست یائیگر ها افتاده است.
حال که پدر هیستوریا راد ریس مرد و همینطور پدر ارن، حال حقیقت ماجرا از کجا باید آشکار شود؟ احتمال محتمل ترین جواب زیرزمین خانه پدر ارن و یا شاید مرد مو بولند عینکی مرموزی باشد که چندبار در انیمه دیده شده است و برخی گمان میکنند او نسبتی خانوادگی با ارن دارد.
به افتخار پادشاهی هیستوریا
هیستوریا ریس پادشاه فعلی بشریت، فرزند نامشروع لرد ریس است جزوی از خاندان سلطنتی ریس، او سال های اولیه زتدگی خود را با مادرش گذراند تقریبا تا زمان سقوط دیوار ماریا مادر هیستوریا که از او متنفر بود، تا لحظه مرگش آرزو میکرد که همچین دختری را به دنیا نمیاورد، بعد از مرگ مادر هیستوریا جلوی چشمش توسط کنی آکرمن و تعدادی افراد دیگه، کنی قصد داشت هیستوریا را هم بکشد اما پدرش مانع این کار شد و به او نام کریستیا لنز را داد تا در خفا زندگی کند. هنوز دلیل مرگ مادر هیستوریا مشخص نیست اما بنظر برای پوشش مساله ای بوده که برای ما مبهم است. بعد کشته شدن خانواده ریس توسط پدر ارن یاییگر، هیستوریا تنها وارث خاندان سلطنتی ریس شد و وارد سازمان نظامی شد جایی که به نظر میرسید بمیرد.
هیستوریا دختر جوان قد کوتاهی بود و در واقع کوچک ترین سرباز جوخه 104 بود. او موهای بلند بلوند و چشم های آبی داشت و همینطوری قلبی از طلا که با همه با مهربانی برخورد میکرد جوری که هم خدمت هایش او را به شکل یک فرشته یا خدا میدیدند.
هیستوریا در شخصیت کریستا معمولا خیلی خجالتی بود و نمیدانست چطور با بقیه رفتار کند(بخاطر انزوای خود در کودکی)، او همینطور میل به خودکشی داشت و میخواست جوری بمیرد که بخاطر وجود داشتنش مورد تنفر نباشد و با خوبی ازش یاد میشد، مثال بارز این قضیه کشاندن یکی از هم رزم های زخمی اش در کولاک بود تا نجاتش دهد که اگر کمک بمیر برای نجات آن ها بود هردو میمردند.
با وجود تمام سختی هایی که برای کریستا پیش آمد او در نهایت توانست به خودش اعتماد کند و قوی تر شود و حال آنقدری قوی شده که توانست گذشته تاریکش را به کشتن پدرش از بین ببرد و تبدیل به پادشاه بشریت شود.
نوایی از قلب بشریت
از هرچه بگذریم از موسیقی های اولیه (opening) و پایانی (ending) انیمه نمیتوان گذشت، موسیقی آرام و گوش نواز در آغاز و پایان ، مفاهیم زیادی را در خود حل کرده است که میتوان به صحنه ای اشاره کرد که ارن در آسمان ایستاده است و ناگهان کودکی هایش به او برخورد میکند و او هیچ توجهی به او نمیکند و به افق های دوردست خیره میشود و پسرک که نماد گذشته ارن است کنار گذاشته میشود تا خود را برای آینده ای پر رمز و راز و ترس آماده کند.
داخل آهنگ تصاویری از کودکی های کارکترها میبینیم در کنار فردی که در حال حاضر هستند. از تصاویر پیداست که همه مانند ارن خود را برای آینده نامعلوم بشریت آماده کردند و آهنگ بار ها اشاره میکند که آن ها باید خودشان را پیدا کنند و با استفاده از تمام قدرتشان بال هایشان را در زمان نااُمیدی باز کنند و شروع به پرواز به سمت بهشت کنند، آهنگ چنان روند آرامی را روایت میکند که در آغاز پخش انیمه طرفدارها کمی از آن دل زده شده بودند اما کم کم با پیش رفتن داستان توانستند ارتباط مناسب را با این آهنگ زیبا و پرمعنا پیدا کنند. آهنگ پایانی تماما در خصوص هیستوریا است و افکار و غم ها و تضاد هایی که طی انیمه با خود پیدا میکند افکار و غم و ها و تضاد هایی که بخش های مهمی از فصل سوم این انیمه زیبا را ساخته است.
در نیمه دوم آهنگ پایانی انیمه هم آهنگ محبوب فصل اول با ریتم و حال و هوایی جدید میاید که آهنگ را به شدت لذت بخش میکند و حال و هوای فعلی داستان را به خوبی روایت میکند. موسیقی این اثر بر عهده آقای Hiroyuki Sawano بوده که موسیقی کارهای محبوبی مانند Blue exorcist, Guilty crown,Aldnoah zero را ساخته است.
در آینده چه خواهد شد؟
در صحنه آخر قسمت نهم دیدیم که کنی نیمه جان، آمپولی مشابه سرنگ پدر هیستوریا در دست دارد اما تا قبل از آمدن لیوای آن را تزریق نکرده است؛ در نتیجه بنظر میآید قصدی برای اینکار ندارد و در حالت انسانی خود بمیرد. در ادامه بنظر میاید باید جشن تاج گذاری هیستوریا را ببینیم که حال به عنوان قاتل غول حمله کننده به دیوار سینا شناخته میشود، تا اینجای کار همه چیز خوب و در امان بنظر میآید اما باید ببینیم حالا بشریت بعد سرنگونی حکومت قبلی و بر تخت آمدن پادشاه بر حق چگونه ادامه پیدا میکند، آیا ارن و دوستانش میتوانند با اطلاعاتی که بدست آورده اند راهی برای بستن سوراخ دیوار ماریا پیدا کنند و رچسر از راز محبوس شده در زیرزمین خانه پدر ارن درآوردند یا باز هم با چالش جدیدتری رو به رو میشوند. در هفته آتی و نقد قسمتهای 10 تا 12 دیجیاتو این مسائل آشکار میشود.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
بسیار عالی بود.
به کارتون باقدرت ادامه بدید
منتظر نسخه دوبله انگلیسی چیزی میشینید ؟قسمت سه فصل سوم خیلی وقته اومده انیمه با دوبله انگلیسی فاجعست فصل سه قسمت 12 در واقع قسمت 49 انیمه اومده ما بقی فصل سه میره بهار
دوست عزیز این مقاله و مقالات قبلی مربوط به این انیمه، به صورت سه قسمت سه قسمت به برسی فصل سوم انیمه میپردازد و این مقاله درمورد سه قسمت سوم انیمه هست یعنی قسمت هفت تا نه و بزودی مقاله سه قسمت بعدی انیمه هم منتشر میشود