نگاهی به ابعاد پیدا و پنهان زندگی پروفسور حسابی
پروفسور محمود حسابی اگر سرشناس ترین دانشمند معاصر ایرانی نباشد، بدون تردید در بین نفرات اول قرار دارد. هرچند زندگی این اندیشمند برجسته را برخی ابهامات فرا گرفته اما دستاوردهای ایشان آنقدر گسترده و تاثیرگذار ...
پروفسور محمود حسابی اگر سرشناس ترین دانشمند معاصر ایرانی نباشد، بدون تردید در بین نفرات اول قرار دارد. هرچند زندگی این اندیشمند برجسته را برخی ابهامات فرا گرفته اما دستاوردهای ایشان آنقدر گسترده و تاثیرگذار است که نام خود را برای همیشه در تاریخ علمی ایران ثبت کرده است.
شاید به گفته برخی ایشان شاگرد اینشتین نبوده و در تاسیس دانشگاه تهران نقشی نداشته اما از کنار خدماتی نظیر اولین نقشهبرداری تخصصی کشور، اولین راهسازی مدرن، تاسیس اولین مرکز زلزله شناسی، محاسبه ساعت رسمی و پایه گذاری کمیته پژوهشی فضایی نمی توان به آسانی گذشت. در ادامه مطلب به بهانه زادروز پروفسور حسابی نگاهی به زندگی این دانشمند برجسته انداخته ایم.
توضیح اینکه در این مطلب سعی شده از طرح مطالب غلو آمیز نظیر هیجان زده شدن اینیشتین از مشاهده سفره هفت سین و نواختن آهنگ ایرانی توسط پروفسور حسابی خودداری شود چرا که هیچ سند موثقی به جز سخنان پسر ایشان «ایرج حسابی» برای آنها ارائه نشده است.
از بازارچه قوام السلطنه تا بیروت
محمود حسابی سوم اسفند ۱۲۸۱ در عمارتی زیبا واقع در نزدیکی بازارچه قوام السلطنه تهران زاده شد. ستون های سنگی و سقف چوبی مزین به آیات قرآن، سروده های سعدی و حافظ نمایی چشم نواز به این عمارت زیبا بخشیده بود. روایت عجیبی درباره به آغوش گرفتن محمود خردسال توسط نصر السلطان و پیش بینی آینده وی ذکر شده که بد نیست شما هم بدانید:
«نصر السلطان بعد از به آغوش کشیدن مدتی طولانی در چشمانش نگاه کرده و گفت: این پسر عجیب است! عجیب! محمود آدم فوق العاده ای خواهد شد. جامع العلوم خواهد شد. دانشمند می شود ... و نام او جاودان خواهد شد.»
چهار سال بیشتر نداشت که پدرش عباس ملقب به «معز السلطنه» به عنوان کنسول دولت راهی شامات یعنی لبنان و سوریه امروزی شد. او همراه پدر، مادر و برادرش از مسیر کرمانشاه، کربلا و دمشق عازم لبنان شدند اما در این کشور زندگی روی دیگر خود را به آنها نشان داد.
پس از مدتی معز السلطنه که از وی به عنوان انسانی جاه طلب یاد می شود، خانواده را در لبنان رها کرده و به امید پست و مقام به ایران برمی گردد. وی تا یکسال مواجب را برای خانواده می فرستاد اما پس از مدتی به واسطه ازدواج با زنی دیگر به نام «ﻫﻤﺪم اﻟﺪوﻟﻪ» دست از اینکار کشید.
اوضاع به حدی تیره و تار شد که محمود برای تحصیل ناچار شد به مدرسه کشیش های فرانسوی برود. مادر در عین حال فرزند خود را با تعلیمات دینی و اشعار شاعران صاحب نام آشنا می کرد. در پایان تحصیلات ابتدایی محمود در کنار مسائل علمی، قرآن و دیوان حافظ را هم از بر کرده و با مثنوی و گلستان هم آشنایی کامل داشت.
از بیروت تا پاریس و پرینستون
هنوز مدت زیادی از تحصیل نگذشته بود که جنگ جهانی اول شروع شد. این بلای خانمان سوز باعث شد مدارس فرانسوی زبان تعطیل شوند و محمود برای مدت ها در خانه درس بخواند. شرایط دشوار این دوران را خود بهتر از هر کسی شرح داده:
«قحطی و گرسنگی و جنگ تهدید بزرگی برای ما بود. کار به جایی رسید که پولمان نمی رسید بند کفش بخریم و لیفه خرما را می کندیم و با شمع می تاباندیم تا مثل بند کفش شود.»
پس از گذشت ۲ سال شانس رفتن به کالج فرانسوی بیروت را پیدا کرد و به سرعت مدارج ترقی کرد تا حدی که در فاصله ۲ سال پس از دریافت لیسانس ادبیات موفق شد در ۱۹ سالگی مدرک کارشناسی زیست شناسی را دریافت کند و پس از آن سراغ کسب مدارکی دیگر در رشته راه و ساختمان در دانشگاه آمریکایی رفت.
از آنجا که خانواده برای امرار معاش دچار مضیقه بود، محمود همزمان در یک کمپانی راه سازی فرانسوی مشغول نقشه کشی شده بود. خود پرفسور می گوید در منطقه ای صعبالعبور کارهایی می کردم که خود فرانسوی حاضر به انجامش نبودند. شب ها هم شغال ها دور چادر حلقه می زنند و زوزه می کشیدند که هراس به جان آدم می افکند.
فرانسوی ها از کارایی این جوان ایرانی آنقدر راضی بودند که وی را برای ادامه تحصیل در مدارج عالی به موسسه عالی برق پاریس اعزام کردند. در همین زمان وزارت طرق ایران هم کمک هزینه تحصیلی ۷۰۰ تومانی را برای محمود در نظر گرفت تا همه خانواده راهی فرانسه شوند.
ابتدا هر دو برادر در رشته حقوق مشغول به تحصیل شدند اما یکسال نگذشته بود که با امید معالجه مادر رشته خود را به پزشکی تغییر دادند. ۴ سال بعد وی مدرک لیسانس خود را دریافت کرده و در بیمارستان دانشگاه پاریس مشغول به کار شد.
آنطور که ایرج می گوید فقدان فرمول ها در رشته پزشکی و آسان بودن آن باعث شد اینبار پدرش سراغ تحصیل در رشته مهندسی برق برود. به گفته وی در این دوران دکتر حسابی برای امرار معاش مشغول مسافر کشی شدند اما مشخص نیست چرا کسی که لیسانس چندین رشته مختلف را در آن دوران داشته به جای این همه شغل باید زحمت حفظ کردن مسیرهای مختلف را به خود داده و مسافرکشی کند.
در نهایت دکتر حسابی در حالی که ۲۵ سال بیشتر نداشت از دانشگاه بسیار معتبر سوربن موفق به اخذ دکترای فیزیک با نمره عالی شد. دکتر دانشنامه خود را با عنوان «حساسیت سلول های فتوالکتریک» ارائه کرده بود اما نظریات دیگری را هم در زمینه عبور نور از مجاورت ماده و نظریه بی نهایت بودن ذرات مطرح کرده بود که بررسی بیشتر آنها نیازمند مشورت و گفتگو با دانشمندان زبردست بود، از اینرو چاره ای جز سفر به نقاط مختلف اروپا و آمریکا نداشت.
در میان دانشمندانی که دکتر حسابی با آنها ملاقات داشته نام بزرگانی نظیر «بور»، «فرمی»، «دیراک» و «شرودینگر» دیده می شود که فیزیک را روی شانه های خود حمل کرده اند. یکی از جنجالی ترین مباحثی که ایرج آنرا مطرح کرده اما بسیاری به آن باور ندارند از اینجای داستان شروع می شود. وی در کتاب استاد عشق مدعی شده که از نظر این بزرگان نظریات پدر بیش از حد پیچیده بوده و وی باید با اینیشتین آنها را مطرح می کرد.
به گفته وی از میان هزاران کسی که با اینیشتین مکاتبه کردند، تنها به محمود حسابی و چهار نفر دیگر اجازه ملاقات حضوری داده شد. ظاهرا اینشتین پس از بررسی اولیه نظریه به ایشان تاکید کرده که مطالعات شما بسیار پیشرفته است و در آینده جهان را متحول خواهد کرد.
وی به توصیه اینشتین برای تحقیقات بیشتر راهی دانشگاه شیکاگو می شود که به اندازه یک هتل راحت و در عین حال بسیار پیشرفته بوده است. هرچند نتیجه این تحقیقات به تایید اینیشتین می رسد اما مشاهده رویایی مربوط به دوران خردسالی در بازارچه قوام باعث می شود استاد جایگاه ویژه اش را در آمریکا رها کرده و به ایران بازگردد.
بازگشت به ایران
پروفسور در همان اوایل بازگشت دوباره به بازدید پدرش رفته و تمام موفقیت هایش را برای وی شرح می هد اما پدر به تندی او را از خود می راند:
«تحصیل کرده ای که کرده ای. مگر برای من درس خوانده ای؟ برای خودت خوانده ای. یکی از این ها هم برایت زیاد است.»
برخورد سرد معزالدوله به همینجا ختم نشده و درخواست محمود برای کمک مالی ۸۰۰ تومانی به منظور راه اندازی کسب و کار را نیز رد می کند. پروفسور ناامید از پدر سراغ نصر السلطانی می رود که سال ها قبل آینده درخشانی را برایش پیش بینی کرده بود. او کار در اداره شوارع و طوارق (راه و شهرسازی فعلی) را به وی پیشنهاد می کند که در نهایت به اولین نقشهبرداری فنی و تخصصی کشور بین بندر لنگه و بوشهر ختم می شود.
وی مدتی بعد نخستین رادیوی ایران را با استفاده از قطعات وارداتی از اروپا از جمله ترانسفورماتور، مقاومت و با ابعاد یک متر در نیم متر ساخت. مشکل بعدی تامین برق بود چرا در ایران خبری از برق نبود! استاد و شاگردانش در دارالمعلمین با استفاده از ده ها استکان، نوشادر، روی، گرانیت ۸۰ پیل ولتای ۱.۵ ولتی درست کردند تا قدرت لازم برای راه اندازی رادیو فراهم شود.
پروفسور با همین رویکرد و کمک وزیر وقت «تعلیمات عالیه» اولین ایستگاه هواشناسی را تاسیس کرده و ساعت رسمی را تعیین کرد. پس از این دوران ایرج از پدرش به عنوان بنیانگذار دانشگاه تهران نام می برد اما افرادی نظیر «علی اکبر سیاسی» و «ضیاء موحد»، استاد فلسفه و شاگرد پروفسور آنرا از تکذیب می کنند. دکتر موحد در اینباره می گوید:
«تاسیس دانشگاه تهران ارتباطی به دکتر حسابی ندارد و تاریخ آن مشخص است اما بنیان دانشکده فنی، دانشکده علوم و ایستگاه هواشناسی جزو خدمات مسلم دکتر حسابی است و هر سه خدمات بزرگی بوده اند.»
به هر حال ایشان پس از تاسیس دانشگاه تهران به عنوان رییس دانشکده فنی انتخاب شده و به تحقیق روی نظریه بی نهایت بودن ذرات و عبور نور از مجاورت ماده ادامه دادند. پروفسور به واسطه تسلط بر زبان های فرانسه، انگلیسی، آلمانی و عربی و همچنین آشنایی با موسیقی در تاسیس فرهنگستان زبان و پایه گذاری شورای عالی معارف نیز مشارکت داشتند.
از سال ۱۳۲۸ دکتر حسابی وارد عرصه سیاست شده و به عنوان نماینده انتصابی مردم تهران در مجلس سنا انتخاب شد. حدود ۲ سال از این ماجرا سپری شده بود که پس از ملی شدن نفت پروفسور حسابی به عنوان اولین مدیرعامل شرکت ملی نفت انتخاب شد اما کارشکنی ها باعث شد مدت زیادی در این سمت باقی نماند و همان سال به عنوان وزیر فرهنگ کابینه مصدق شروع به کار کرد.
پروفسور حسابی در این سمت هم چندان باقی نماند و در بازگشت به حوزه علم خدمات ارزنده دیگری نظیر تاسیس سازمان انرژی اتمی، بهره برداری از انرژی خورشیدی در ایران و تدوین اساسنامه موسسه ملی استاندارد را به فهرست دستاوردهای خود اضافه کرد. جالب اینجاست در سایت «بنیاد پروفسور حسابی» از خرید در زمین در مریخ در سال ۱۳۵۸ در قالب دستاوردهای ایشان یاد شده است.
در سال ۱۳۶۶ طی کنگره ۶۰ سال فیزیک از پروفسور حسابی به عنوان پدر فیزیک ایران تقدیر به عمل آمد. ایشان پس از طی عمری گرانبها و به یادگار گذاشتن خدمات متعدد سرانجام در ۱۲ شهریور سال ۱۳۷۱ در ژنو درگذشت. پیکر محمود حسابی چند روز بعد برای به خاک سپاری به آرامگاه خانوادگی در تفرش منتقل شد.
منزل شخصی پروفسور محمود حسابی از ابتدای دهه ۱۳۷۰ به موزه تبدیل شده و در آن وسایل شخصی، مدارک علمی، تقدیرنامه ها، دست نوشته ها و پژوهش های ایشان در معرض بازدید علاقمندان قرار دارد.
دیدگاهها و نظرات خود را بنویسید
برای گفتگو با کاربران ثبت نام کنید یا وارد حساب کاربری خود شوید.
نمیدونم چرا این مقاله به نظرم تخیلی اومد
بعضی جاهاش کلا غیر قابل باوره. مثلا شب خواب دیده صبحش شغلش رو ول کرده برگشته ایران یا ساخت رادیو با نشادر
کتاب "استاد عشق" رو بخونین.
مطالعه این مقاله رو توصیه میکنم: